زیبایی ها را ببینیم - صفحه 26
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا، سلام.
وقتِ استراحته ولی دلم گفت قبلِ خواب بنویس.
قبلش کامنت خوندم و نوشتم، الانم اینجام.
جایی که کانون توجهم رو میاره به سمت زیبایی ها و نکات مثبتِ روز و زندگیم.
امشب ( 22 شهریور) رفتیم تولد 18 سالگی خواهر زاده ی عزیز و هنرمندم ثمین جان.
اولش از لحاظ روحی تو منگنه بودم ولی بعد از رهایی و شجاعتِ تغییر، خیلی خیلی لذت بردم از مهمونی.
حسابی شادی کردم با سمانه.
رقصیدم با سمانه.
خندیدم با سمانه.
عکس و فیلم گرفتم با سمانه.
خنده و شوخی و شادی کردم با سمانه.
راحت بودم با سمانه.
دوست داشتم سمانه رو.
چند تا سلفی از خودم گرفتم دیدم چه جالب، چقدر baby face شدم تو عکس، تو گویی که من نیستم که 2 ماه دیگه داره 37 سالم پر میشه :)
ماشاءالله قالیِ کرمون، سن ام انگار کمتر هم شده تو عکس.
فضایی شاد، خوراکی های خوشمزه و متنوع، مهمانی و میزبانیِ شاداب. رقص و شادی و خنده…
الهی شکر.
الهی شکر که شادی رو خلق کردم برای خودم امشب.
خدا رو شکر که نهایت تلاشمو کردم خودمو بپذیرم و شادی کنم با خودم، با سمانه جان صوفی.
بعدش اومدم خونه مامانم که بمونیم.
الهی شکر برای لباس نارنجیِ خوشگلی که پوشیدم.
الهی شکر برای همسر خوبم.
الهی شکر برای پسر قند عسلم.
الهی شکر برای سلامتیِ عزیزانم.
الهی شکر برای کنترل ذهن امروزم.
الهی شکر برای نشانه ی خوب، برای تغییر شرایط شغلیِ همسرم.
خدایا تو به هر غیب آگاهی، لطفا خودت چراغ روشن کن جلوی پامون تا بهتر ببینیم مسیرمون رو.
الهی امین.
دعای خیر میکنم برای عزیزانم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
بارالها، سپاس گزارم.
به نام خدا، سلام.
نکات مثبت امروز:
دیشب یه جایی که خطر بی ارزشی در کمینم بود از خداوند کمک خواستم و رفتم به استقبالِ ماجرا.
خوشم اومد از خودم، همونی که بودم، انجامش دادم.
خودِ خودم.
این روزها این شعر رو با همسرم مرور میکنیم:
تن ادمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
خبر خوبی شنیدم از یه نشونه، برای یه تغییرِ شغلی.
عروسک جغجغه ای حافظ با طرحِ زرافه که خیلی خوشگله.
خودمم باهاش شاداب میشم.
رنگ هاش فوق العاده است.
تو دفتر جدید، از خواسته هام نوشتنم.
سپاس گزاری هم تو دفترم نوشتم.
کامنت خوندم.
چقدر به خدا اعتماد داری؟
همونقدر هم نتیجه میگیری.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت
به نام خدا، سلام.
قشنگی های امروز:
-با خودم خوب و درست صحبت کردم، احساس گناه و سرزنش رو گرفتم از خودم در گفتگوهای ذهنیم.
– لباس جدید حافظ جون رو تنش کردم امروز، فداش بشم من.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– نهارِ اماده داریم.
– با حافط جون بازی کردم، عکس و فیلم یادگاری از لحظاتمون گرفتم.
– کامنت های دوستانم رو خوندم.
– به قول نفیسه جان که تو کامنتش خوندم و برام یاداوری شد:
تلاش میکنم فقط امروز رو زندگی کنم و حسابی لذتش رو ببرم.
– با حافظ جون فایلِ لایو2 رو شنیدیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام.
چرا یه وقتایی نوشتن از زیبایی ها یا شکرگزاری سخت میشه؟
نه به این دلیل که چیزی برای سپاس گزاری نیست…
دلیلش اینه که فرکانسم میزون نیست، پایینه، از مدار حس خوب فاصله گرفتم به دلایلی مثلا عدم کنترل ذهن، عدم کنترل ورودی ها، قضاوت، غیبت، مقایسه، بحث کردن، قانع کردن، اثبات کردنِ افکار خودم و …
راه چاره چیه؟
تلاشمو بکنم بنویسم و بگم از زیبایی های دمِ دستم تا کم کم میزون شم، مدارم بهتر و بهتر شه و از پایین بیاد بالا…
این جور وقتا نوشتن و فکر کردن به زیبایی ها سخت تر میشه ولی امکان پذیر هست.
و حالا قشنگی های امروز:
با قند عسل و مامانم رفتیم فروشگاه خرید لباس کردیم برای آقا حافظ.
خاله جونش فروشگاه کودک کار میکنه، رفتیم اونجا.
همکارای خاله جون حافظ حسابی استقبال کردن ازمون.
کلی لذت بردم از اون همه وسایل و لباس کودک.
کلی رنگی رنگی دیدم. شاد شدم.
به راحتی و در امنیت با تپسی رفتیم و برگشتیم.
استراحت خوب کردم.
شام ماکارانی پختم، آشپزخونه رو هم مرتب کردم.
لباس جدیدهای حافظ رو انداختم تو ماشین شسته شدن، پهنشون کردم.
کامنت خوندم و نوشتم.
خدایا شکرت برای فعالیت هام.
با خودم مهربون صحبت کردم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام
میخوام خودمو تحسین کنم برای اقدامات جالبی که انجام میدم.
امروز عصر کنکاش کردم تو تلویزیونمون برنامه بروزرِ گوگل رو دانلود کردم و بعد وارد سایت شدم، بعد وارد کاربری ام شدم و کلی ذوق کردم.
برای اولین برنامه هم یکی از قسمتهای زندگی در بهشت رو برای اولین بار و به صورت آنلاین از تلویزیون دیدم نه با هارد مثل گذشته.
خیلی ذوق کردم.
چون اسان شدم بر اسانی.
و از این به بعد میتونم مستقیم از طریق خود سایت فایلهای تصویری یا صوتی رو از تلویزیون مون ببینم.
میتونم کامنتها و کلا هر متنی رو از صفحه بزرگ تلویزیون ببینم و این برام خیلی جذابه.
الهی شکر که به وای فای وصل میشه.
الهی شکر که اپلیکیشن داره.
الهی شکر که browser داره و میتونم سرچ کنم.
الهی شکر که تلویزیون الان نقشِ یه مانیتور بزرگ رو ایفا میکنه.
الهی شکر که من عاشق دنیای تکنولوژی هستم و کنکاش میکنم.
من همیشه لذت میبرم که خودم در دنیای تکنولوژی کنکاش کنم و یاد بگیرم.
الهی شکرت برای نعمتِ مادر عزیزم.
الهی شکرت برای قورمه سبزی فوق العاده ای که امشب نوش جان کردم.
الهی شکرت برای قیمه ی فوق العاده ای که دیروز پختم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام الله.
سلام.
قشنگی های زندگیم، امروز:
4/5 ماهگیِ قند عسلم مبارک.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
دیروز دخترخاله هام و خانواده شون اومدن دیدنِ حافظ جان، با برادرم و خانواده اش.
خوشحال شدم.
بعد از بدرقه مهمانانمون، سه تایی تو هوای خوش و مطبوع و خنک عصرگاهی رفتیم پیاده روی.
عالی بود.
دیشب حافظ پیشِ باباییش بود، منم داشتم خونه و ظرفها رو مرتب میکردم، همه چیز تمیز و شسته شد و رفت سر جاش.
خوشم میاد از خونه زندگیِ مرتب.
از اینکه همه چیز مرتب باشه و سر جاش بره.
الان خونه کاملا تمیزه.
روز با بچه وقت نمیشه، برای همین دیشب و کلا شب ها خونه و آشپزخانه رو مرتب و پاکسازی میکنم.
حس خوبیه صبح وارد آشپزخانه میشم سینک خالی و تمیزه.
الهی شکر که میتونم خونه ام رو خودم تمیز کنم.
خدارو شکر دیشب شام اماده داشتیم و نوش جان کردیم.
خدایا شکرت برای خلقت آدم با این همه جزییات.
وقتی بچه مو میبینم فکر میکنم به قدرت خدا.
که چطوری یه سلول رو هدایت میکنه و کم کم و تدریجی طی 9 ماه میشه یه انسانِ کاملِ کوچولو.
که اونم باز کم کم بزرگ میشه، رشد میکنه، قد میکشه، حرف میزنه، میشینه، راه میره و …
خدایا شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
هوا بسیار عالیه.
حس کردم از دیشب هوا عوض شده.
بوی پاییز میاد، آخ جون.
الهی شکر.
بسیار لذت میبرم انتهای کامنت های اقای حمید امیری هم آیه ی فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ رو میخونم.
خودمم که مینویسمش داخل یا انتهای همه ی کامنتهام لذت بخشه.
الهی شکر
یا الله
سلام
قشنگی های زندگیم، امروز…
خدایا شکرت برای تمام لحظاتی که عشق و عاشقی داریم با حافظ جون.
خدایا شکرت برای کلِ وجودش.
خدایا شکرت که با عمه ام تماس گرفتم، صداشو شنیدم و الحمدالله بهتر شده شرایط جسمانیش.
خدایا شکرت برای شامِ فوق العاده ی امشب، ساندویچِ خانگیِ کوکو سبزی با مخلفاتش.
خدایا شکرت برای خوابِ عصرگاهیِ امروز کنار حافظ جانم.
خدایا شکرت برای همسر مهربانم، عصر بعد از کار که میاد خونه، حافظ رو میبره بیرون تا من بخوابم.
شب هم وقتی به حافظ شیر میدم، بادگلوشو میگیره و میخوابوندش.
خدایا شکرت برای سلامتی مون، هر روز هم شکر کنم برای سلامتی مون کمه.
یه درس واسم مرور شد:
کمال گرایی نمیذاره تو چیزهای خوب در یک پروژه رو ببینی و دقیقا دست میذاره روی عیب یا نقصِ محدود و کوچک.
یعنی اون همه خوبی و حُسن به چشم نمیاد، یه ایراد کوچک خیلی بزرگ جلوه میکنه و نمیذاره شیرینی اون مسیله رو درک کنی.
مثلا یه شخص بهت این همه مهربونی میکنه، توجه میکنه، هواتو داره، ولی فقط یه حرف کوچولو بزنه که باب میلت نباشه، اون بنده خدا میشه بده…
خب چه باید کرد؟
صادقانه، نکات مثبت اون چیز یا فردی که اون لحظه حالت رو داره بد میکنه بشمار…
بزن رو دست کمال گرایی.
بهبود گراتو بیدار کن.
مرسی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
نکات مثبت امروز:
*یاداوریِ یه درسِ خیلی مهم:
سمانه جان
جهان به فرکانس تو واکنش میده، نه به کلامت.
همینطور اگه کسی چیزی میگه و تو خوشت نمیاد اگه به کلامش توجه کنی و حست بد شه، تو هم اتفاقات بد جذب می کنی.
و اگه ردش کنی، توجه نکنی، افکار سالم پردازش کنی تو ذهنت، حست خوب میشه و اتفاقات خوب میوفته.
مهم نیست فلانی چی میگه.
نگرانِ تاثیرِ کلام نباش.
اگه کلام رو باور کنی. تاثیر میذاره.
اگه بتونی کلام رو بفرستی تو دستگاه آنالیزِ ذهنت، بعد میتونی بهتر متوجه بشی چیو نگه داری چیو بریزی دور.
مهم فرکانس و احساسِ آدمه از درون.
*امروز وسط شهریوره، مبارکه.
*فعالیتهای عالی انجام دادم و بسیار حس خوبی دارم.
*سلامتی، امنیت، آرامشمون.
*تو دفترم سپاس گزاری نوشتم.
*کامنت خوندم تو سایت.
*لذت بردم سعیده جان شهریاری برای دوستانی با نظرهای مخالف عملکردش هم بسیار مودبانه پاسخ مینویسه.
این یعنی ادب در شخصیتش وجود داره.
آفرین بهت سعیده جان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام.
حرف هایی دارم در رابطه با دوره احساس لیاقت، اما نمیدونم کجا بنویسمش.
خدایا هدایتم کن به محل مناسبش.
جدیدا دارم روی خودم دقیقتر کار میکنم که چه زمانی از حرف یا رفتار دیگران ناراحت میشم؟
یا ترس از قصاوتشون دارم نسبت به کلام یا عمل خودم.
یا اگه اشتباهی رخ بده (شاید هم اشتباه نباشه) و من در ادامه چه طوری فکر کنم داخل ذهنم و چه واکنشی بروز بدم؟
اینکه از درون بگم اشکالی نداره.
وقتی از داخلم به خودم بگم و جا بیوفته که من باید از داخل بهبود پیدا کنم، لاجرم به بیرون هم همینو میگم.
اما نه سفارشی که به دیگران اثبات کنم.
بلکه درونی.
یه فکر دیگه که خیلی کمکم کرده و میکنه، قبل از باور کردن حرف دیگری، اینه که داخل ذهنم بگم این نظر و برداشت اون آدمه، محترمه، شاید درست باشه شاید غلط.
دعوا و توجیه کردن نداریم که.
نمیخواد به زور و رگ گردنِ ضخیم شده ثابت کنی نظر یا برداشتِ اون غلطه و نظر تو درسته.
سمانه جان رعایتِ همین دو تا نکته و مرور بیشترش تو ذهنت باعث میشه تو مواجهه با ادمها بهتر رفتار کنی با شخصِ خودت.
مهربان تر باشی با خودت.
تو دوره یه چیز باحال خوندم:
وقتی احساست خوبه، یعنی احساس ارزشمندی و لیاقت داری.
وقتی احساست بده، یعنی احساس بی لیاقتی و غیر ارزشمندی داری.
این نکته مثل بمب ترکید تو ذهنم از بس که جالب و مهمه.
من طی دو مرحله که نیم ستاره ام کم شده بود و بازگشت، الان دوباره بازگشتم به 4/5 ستاره بودن.
خب اعتراف میکنم، دوست دارم ستاره ام بیشتر باشه و کم نشه.
الان قدرِ همین نیم ستاره که در نوسان، از دستش دادم و مجدد برگشت رو بهتر میدونم.
دقیقا مثل نعمتهایی میمونه که تا دارم، عادت میکنم و نمیبینم، میخوام بیشتر شن.
و وقتی از دستشون میدم تازه قدرشون رو بهتر میدونم وقتی برمی گردن.
من خوشحالم که این صفحه پاتوقِ منه، یعنی هر چی بخوام بنویسم و ردپا بذارم، دوست دارم اینجا باشه، این صفحه تخصصی تبدیل شده به دفتر خاطراتِ من از لحظاتم.
الهی شکر که کامنت های عالی و کاربردی میخونم تو سایت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا ازت ممنونم که هستی.
به نام خدا
سلام.
زیبایی های زندگیم.
*سلامتی مون، سلامتیِ پسرم، همه ی اعضایِ خانواده مون.
*پروانه های خوشگل روی دیوار و کمد اتاقِ حافظ جون.
*کمدها و تخت قشنگ و سفیدِ حافظ جون.
*کشوهای فراوان کمد و تخت حافظ جون.
*در کمد دیواریِ اتاق حافظ جون که عوضش کردیم و کشویی اش کردیم، آینه هم داره روی در.
*پنجره اتاق حافظ جون که باز میکنیم هوای تازه و خوب میاد داخل اتاق.
*صدای آواز پرندگان که میاد الان.
*اتاق حافظ که الان و هر روز مرتب میکنم.
*کلوچه شمال سوغاتی که خواهرم آورده برامون.
*لواشکی که هدیه گرفتیم.
*قیمه نذری که گرفتیم و نوش جان کردیم دیروز.
*لباس های شسته شده ی حافظ که بینِ لباس های خودمون روی رخت اویز پهن شده و الان خشکه.
تاشون کردم با عشق و گذاشتم تو کشو.
فداش بشم که خانواده مون رو سه نفری کرده.
*روز 1600 عضویتم در سایت.
*احوالپرسیِ پیامکی با یکی از دوستان عزیزم، مهسا جان.
*دیروز کامنتهای خودم و دوستان رو تو دوره احساس لیاقت خوندم، لذت بردم.
*نشانه اومد در رابطه با خلقِ ثروت از طریقِ مهارتِ خودم با امکانات موجود.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.