زیبایی ها را ببینیم - صفحه 28
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا، سلام.
نکات مثبت امروز.
1- صبح سه تایی رفتیم پیاده روی در هوای عالی.
الهی شکرت.
2- نهار ماکارانیِ خوشمزه پختم.
3- امروز متوجهِ نکته ای شدم در رابطه با مدارمون.
4- کامنت خوندم.
5- تو دفترم نوشتم.
6- عصر کوتاه خوابیدم.
7- حافظ جون آسان خوابید.
8- بستنیِ شکلاتی نوش جان کردیم.
9- خونه و زندگی مون مرتبه، الهی شکرت.
10- همسرم پیشمونه، الهی شکر.
11- سلامتیِ همه مون، الهی شکر.
12- در رابطه با اینکه هر چی بفرستم همونو دریافت میکنم، درکم بهتر شد. الهی شکر.
13- لبخندهای حافظ جانم، چشم های قشنگش که ما رو با عشق نگاه میکنه، و من که عاشقشم.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت.
به نام الله
سلام
زیبایی های امروزم:
1- فایل مقدمه و 1 خانه تکانی گام به گام رو شنیدم.
کامنت نوشتم.
خوشحالم مسیر آغاز شده.
2- پیاده روی رفتم تو مجتمع مون.
هوا عالی بود.
دو بار پروانه سفید دیدم.
نشونه ام هست.
الهی شکر.
گلهای رنگی خوشگل دیدم.
3- مادرشوهر و پدرشوهر نازنینم اومدن خونه مون.
خدایا شکرت که مثل پدر و مادر خودم دوستشون دارم.
تنشون سلامت، لبشون خندون.
4- یه لوبیاپلوی خوشمزه پختم واسه نهار.
میخوام با اعتماد به نفس یه چیزی رو بگم.
لوبیاپلوهای من شفته میشن اکثرا، به صورتِ دَمی درست میکنم.
امروز با حس خوب از مادرشوهرم که دستپخت فوق العاده ای داره پرسیدم شما چه کار میکنی لوبیاپلوهات انقدر خوب میشه.
گفت آبکش میکنه برنج رو.
و بهم یاد داد چطوری درست میکنه.
به مایه هم زعفرون و پودر گل محمدی زدیم، عالی شد.
از خودم خوشم اومد که هم پرسیدم و نرفتم تو تله ی خجالت، تله ی من خوبم همیشه، تله ی ترس از قضاوت دیگران و …
قشنگ پرسیدم، جواب خوب هم گرفتم.
لوبیا پلوم فوق العاده خوشمزه و مجلسی شد.
5- شب رفتیم گردش 3 نفره.
دم در همسایه مون رو دیدم، حافظ بغلم بود.
سلام احوالپرسی کردیم.
نون بربری بهم تعارف کرد.
برام یه مقدار کند و بهم داد گفت بچه شیر میدی.
ممنونم از محبتش و این روزیِ غیر حساب.
رفتنی تو مسیر دیدم یه شیرینی فروشی جدید نزدیکمون افتتاح شده.
برگشتنی تو مسیر داشتن شیرینی تعارف میکردن تو خیابون.
برای ما هم اوردن.
خیلی خوشمزه بود.
مرسی برای این روزی غیر حساب.
6- الحمدالله حافظ از صدای جاروبرقی (صدای سفید، بچه رو یاد صداهای داخل شکم مادرش میندازه) با موبایلم استقبال کرد و دیگه لازم نیست خودشو روشن کنم.
این برای ما یعنی آسان شدن بر آسانی.
از خوابیدن تو پتو به صورت ننو هم استقبال میکنه، الهی شکر.
اینطوری آسانتر میخوابه.
7- امروز یه عالمه روزی و نعمت وارد خونه مون شد.
الهی شکر.
من برای تک تک شون سپاس گزارم.
8- خنده و شادی و بازی با حافظ جونم، فداش بشم.
تا منو میبینه گُلِ لبخند میشینه روی صورتِ مثل ماهش.
الهی شکرت.
خدایا مرسی بچه ام صحیح و سلامته، کنارمونه، میخنده و زندگیمونو روشنتر میکنه.
9- یه عالمه پیشی دیدم تو مجتمع.
یکی شون بدنش طراحیِ زیبایی داشت.
الهی شکرت برای خلقتِ زیبات.
10- دایره آبی رو دیدم.
پاسخ داشتم از نفیسه جانم.
11- تا همین الان من 2. ساعت برای خودم زمانِ ازاد و عالی داشتم برای کار کردن روی خودم: شنیدن فایل، کامنت نوشتن، پیاده روی در حینِ شنیدن فایل، نوشتن در دفترم.
الهی شکرت برای این روزی.
خدایا شکرت برام زمان آزاد میکنی تا به کارهای خودم برسم با ارامش و خیال راحت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوند رحمان و رحیم.
سلام.
قشنگی های امروز:
– خانواده، با همه ی فراز و نشیب هاش.
شیرینه.
– از دل هر تجربه (چه سخت چه شیرین) آدم کلی چیز جدید یاد میگیره.
به مهارت های آدم اضافه میشه.
کلی چیز تو بچه داری الان یاد گرفتم که قبلا بلد نبودم.
الهی شکر.
پیشِ رو هم ان شاالله کلی چیز دیگه میخوام یاد بگیرم.
بچه داری= افزایش مهارت های انسان
– صبحانه ی عالی با همسرم.
نیمرو با روغن حیوانی+ چای تازه دم.
– شستن لباس های قند عسل تو ماشین، صبح زود.
و لذتِ پهن کردنِ لباس های کوچولو و نازش.
مامان فداش بشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– روشن کردن ماشین ظرفشویی صبح زود، و تمیز شدن ظرف ها.
– تمیز بودنِ آشپزخونه و سینک ظرفشویی.
سمانه جان خیلی ازت تشکر میکنم برای همه ی تلاش ها و کارهایی که برای بچه داری و خانه داری انجام میدی.
– الان اومدم تو اتاق رو به پنجره، باد ملایم میاد، صدای اواز پرندگان در زمینه…
و دارم مینویسم تو دفترم.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا ازت ممنونم.
به نام خدا، سلام
قشنگی های امروز:
1- تولد مامانم بود (شناسنامه ای)، دعوتش کردیم خونه مون نهار، کیک تولد گرفتیم، عکس گرفتیم چهارتایی.
با تمام وجودم ازش سپاس گزارم.
اینکه مادر خودمه و هر لحظه محبت میکنه بهم یه طرف.
اینکه به پسرم هم محبت میکنه یه طرف دیگه.
اینکه بسیار مهربانه.
خدا حافظش باشه.
تنش سلامت و دلش خوش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- امروز تو زودپز کوچولوی جدید، خورشت قورمه سبزی گذاشتم.
عالی شد.
اضافیشو هم گذاشتم فریزر بعدا نوش جان کنیم.
3- الحمدالله جواب آزمایش حافظ که امروز حاضر شده بود اومد و خوب بود.
خدایا من سپردمش به تو و خیالم راحته.
درسته گاهی میترسم ولی از درون خیلی روت حساب میکنم و بهت اعتماد دارم.
هر چی بگم شکر کمه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
4- یه کار تعویقی رو دیشب با همسرم تصمیم گرفتیم انجام بدیم.
امروز رفتیم سراغِ روشِ انجامش با امکانات موجود، دیدیم یه راه دیگه هم باز شده، الهی شکر.
میدونم مرحله به مرحله هدایت میکنه خدا که چه کنیم.
خدایا میخوام اسان، ساده، باکیفیت و زیبا بشه.
مرسی.
5- کامنت خوندم.
این روزها کامنتهای زیبایی میخونم از نفیسه جان، سعیده جان رضایی، اقای ابراهیم، غزل جان عطایی و …
غزل چیزی نوشته بود که کیف کردم:
وابستگی یعنی چی؟ هرچیزی که آدم منتظرش باشه تا خوشحالیو به واسطه اون تجربه کنه وابستگیه
و خودم اضافه میکنم به جمله اش:
هر چیزی که فکر کنی باهاش به ارامش میرسی، نوعی وابستگی داری بهش.
انقدر این جمله اش برام تفکر برانگیزه تا حفره ها و باگ های خودمو شناسایی کنم که حد نداره.
مرسی غزل جان.
وابستگی از کمبود میاد.
از عدم احساس لیاقت، عزت نفس، اعتماد به نفس.
6- دایره آبی رو دیدم.
3 پیام داشتم از دوستان نازنینم.
الهی شکر.
برام نشونه بودن.
نشونه ها میان که بگن خیالت راحت روی موضوعی که تو ذهنته.
7- امروز مامان مریمِ حافظ (مامان من) اومد خونه مون.
فردا ان شاالله مامان زریِ حافظ (مادرشوهرم) میاد خونه مون.
آخ جون.
الهی شکرت واسه جفتشون.
الحمدالله.
8- خاله جونِ (سارا) حافظ زنگ زد احوالپرسی اش.
9- امروز با همسرم، حافظ جونم رو بردیم حمام.
هر بار ماهرتر میشیم و با آرامش بیشتری حمامش میکنیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
10- عشق و عاشقیم با حافظ، بعد از بیمارستان و سلامتیش الحمدالله، فرق کرده.
عشقم بهش بیشتر و شعله ورتر شده.
روزی چند بار الهی شکر میگم، قربون صدقه اش میرم.
سلامتی خیلی ارزشمنده.
خدایا شکرت برای سلامتیِ قندِ نباتِ مادر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
11- یه کامنت خوب از فاطمه جان (مامان محمد حسن و هلیسا جان) خوندم.
داشتم پاسخ مینوشتم براش.
پرید کامنتم.
گفتم اشکالی نداره، الان وقتش نیست پس.
خوشحالم که تو مدار خوندنش بودم.
خوشحالم تو مدار خوندن کامنتهای مناسبِ مدارم قرار میگیرم.
چه از طریق ایمیل، چه رَندُم.
مهم اینه پیامی رو که باید، به دستم میرسه.
12- امروز داشتم تجسم میکردم کدوم یک از دوستان نازنینم در سایت رو حضوری میبینم.
کیف کردم.
13- کامنت اقا ابراهیم در رابطه با عزت نفس که تو عقل کل نوشته بودن و بسیار لذت بردم:
– یکی اینکه دیگران برات مهم نباشن.
– مورد بعدی که میتونه به رشد عزت نفس کمک کنه زندگی به سبکه شخصیه.
– مورد بعدی اینکه مسئولیت اشتباهت رو بپذیری!
از عذر خواهی نترسی!
هر جا اشتباه کردی معذرت خواهی کن نه فقط از دیگران!
بلکه از خودت.
14- کامنتمو ارسال کردم.
شده ساعت 23:23 دقیقه.
ساعت سایت هم درست شده، دیگه یک ساعت جلوتر از ایران نیست.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند جان، به نام خداوند روزی رسان
قشنگی های زندگیم:
1- دیشب موقع خوابوندن حافظ تو پتو به صورتِ ننو، دونه دونه الهی شکر گفتم برای سلامتیش:
برای چشم هاش، دست هاش، پاهاش، بند انگشتهاش، کبد، کلیه، روده، معده، نای، شش، بینی، لب، زبان، خون، مویرگ، سرخرگ، سیاهرگ، گلبولهای سفید و قرمز، پوست، لثه، خنده، جیش کردنش، پی پی کردنش، حرکت کردنش، تارهای صوتیش، گوش هاش، گلو، ستون فقرات، زانو، ساعد، مچ دست و پا، مو، سر، چانه و …
خیلی خوب بود.
خودشم داشت با دقت گوش میداد و بعدشم خوابید.
الهی شکر برای وجودِ نازنینش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
2- آهنگِ بالای بالا از سامی بیگی و حسین تهی رو که گوش میدم خیلی شادم باهاش.
میرم بالا :)
3- خنده های قندِ عسل با باباییش.
4- بیمارستان پزشک که اومد ویزیت حافظ، حافظ و همسرم داشتن با هم شادی میکردن، پزشک گفت به به چه ارتباط پدر پسریِ قشنگی.
کیف کردم از نگاهِ این پزشکِ زیبا بین و توجه کننده به زیبایی ها.
5- سپاس گزارم از خدا برای باباییِ مهربونِ حافظ و عشق و عاشقی هایی که با هم دارن.
الهی شکرت.
6- چند بار پرنده دیدم امروز…
نشانه ی منه.
الهی شکر.
الانم صدای قشنگش رو میشنوم.
7- واریز پول به کارتم.
8- عسل و روغن حیوانی هدیه دریافت کردم، الهی شکر.
9- از مرکز بهداشت دو تا قطره AD دریافت کردم.
10- خانم کارشناس حافظ تو مرکز بهداشت عالیه.
11- آشپزخونه تمیز و مرتبمون.
12- گاز رو صبح تمیز کردم، عالیه، لذت میبرم از تمیزی.
13- الهی شکر برای نعمت های داخل یخچال و فریزر و کابینت ها.
14- الهی شکر برای تخمه کدو، بادام و …
15- پیام زیبای همسر نازنینِ پسرداییم، ملیحه جان، برام دیروز و اینکه پنج ماهگیِ قند نباتِ مامانی رو تبریک گفت.
و پیام امروز ملیحه جان و پسرداییم، امروز.
16- کمک ها و همراهی های همسرم بهم.
سمانه جون هر چیزی که دریافت میکنی، نعمته، روزی هست، ارزشمنده، سپاس گزارش باش، فکر نکن عادیه یا تشکر نمیخواد.
واسه ریز به ریز چیزهایی که درک میکنی دریافت میکنی سپاس گزاری کن با هر روش یا راهی که راحت تری.
مهم فرکانسِ سپاس گزاریه.
روشش فرق نمیکنه.
هر بار یه مدل، فرقی نمیکنه، هر چی راحتی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا سپاس گزارتم
به نام خدا
سلام.
وقتی درس ها برام مرور میشن و افکارمو اصلاح میکنم، برام میشه زیبایی، میشه نکته مثبت که باید توجه کنم بهش.
دیروز که به لطف الله از بیمارستان مرخص شدیم دَمِ اسانسور یه اقای جوانی گفت بچه تون چقدر قشنگه و با تمام صورتش میخندید و شاد بود.
گفت نمیدونم اینجور وقتا چی باید بگم.
گفتم همون ماشاءالله هم بگین خوبه.
مامانم هم باهامون بود، گفت بگین ماشاءالله…
بعدش گفت منم 6 ماه دیگه بابا میشم.
وای انقدر ذوق کردم براش.
کاملا معلوم بود که چقدر خوشحاله و ذوق داره.
در حقیقت چون خودش به سلامتی میخواست بابا شه، با دیدن بچه ی ما به وجد اومد.
میگفت دلم میخواد همینطوری قشنگ باشه، تپلی باشه و …
بعدش فکر کردم به واکنشم.
امروز یهو درسهای عزت نفس و احساس لیاقت یادم افتاد.
که چقدر وقتی کسی ازتون تعریف میکنه، میپذیرید، خوشحال میشید، تشکر میکنید…
چرا من وقتی تحسین کردن پسرم رو شنیدم اول خوشحال نشدم و تشکر نکردم.
درسته که ماشاءالله گفتن عالیه و بچه رو تحت حفاظت خدا قرار میده.
ولی من یه کشفی کردم تو صحبتهام با مامانم امروز:
گفتم چطور وقتی ما یه درخت زیبا میبینیم میگیم چقدر قشنگه، ماشالله هم نمیگیم، چون فکر نمیکنیم که چشم بخوره.
ولی وقتی به یه بچه ی زیبا یا یه ادم زیبا برمیخوریم سریع حس میکنیم طرف ممکنه چشم بزنه، بچه ی ما هم چشم بخوره.
این قضیه برای من اینطوریه:
درسته که دیگه درصد زیادی چشم زخم رو قبول ندارم.
چون باور دارم اگه قبولش داشته باشم یعنی یه چیزی یه نفری قدرتش از خدا بالاتره و میتونه بهم اسیب بزنه و این مصداقِ بارزِ شرک هست.
به اسپند دود کردن، تخم مرغ شکستن و … اعتقادی ندارم.
و تنها اعتقاد دارم به ماشاءالله گفتن.
به گفتنِ لاحول ولا قوه الا بالله
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
اینا مستقیم منو یاد خدا میندازه و میدونم اونه که حفاظت میکنه از عزیزانم، خودم و اموالم.
راستشو بگم یه ثانیه اولش که حافظ مریض شد و رفت بیمارستان بستری شد از ذهنم گذشت یعنی چشم خورده؟
ولی به سرعت اصلاحش کردم، گفتم نه، خیره، خوب میشه، پیش اومده دیگه، بچه است مریض میشه…
درسته خیلی سختم بود مخصوصا پنجشنبه، ولی رفته رفته کمی بهتر شدم.
با خودم گفتم باور به چشم زخم یعنی تو قدرت رو میدی غیر خدا.
یعنی مسیولیت رو میندازی روی دیگران.
هر اتفاقی یه دلیل حقیقی داره که ممکنه ب
متوجه بشی یا نشی.
این باور کمک میکنه احساسِ قربانی بودن دور شه ازم.
این درس جالبی بود برام امروز.
که یادت باشه سمانه تو یه زیبایی تو طبیعت رو به راحتی تحسین میکنی، ولی جرات نمیکنی زیبایی یه بچه رو تحسین کنی، یا بشنوی، چون میترسی چشم بخوره، یا پدر مادر اون بچه بهت بگن بچه مون رو چشم کردی…
شناسایی این شرکِ مخفی خیلی لذت بخش بود برام.
انقدر عادی شده این مورد که اگه خلافش فکر کنی میگن دیوانه ای.
اما من تمام سعی مو میکنم مسیر خوبی که با استاد شروع کردم از سال 99 رو ادامه بدم و نهایت تلاشمو بکنم به آموزه ها عمل کنم.
برای همین تو شرایط سخت دنبال زیبایی ها بودم که شکارشون کنم.
همین توجه به زیبایی ها و نکات مثبت خیلی خیلی دستم رو گرفته و حالمو بهبود داده.
امروز رفتیم مرکز بهداشت برای انجام کاری، منشی که همیشه جدی بود، بهم لبخند زد، حسابی تعجب کردم.
قبل از ورود من دوتا عطسه کردم، بهم گفت تو دو تا عطسه کردی یا یکی؟ مهمه برام.
گفتم دو تا.
تعریف کرد برام که میخواد کاری انجام بده و دو عطسه نشونه اش هست که موفقیت امیزه.
خوشحال شدم براش و گفتم خیره ان شاالله.
گفتم منم به نشانه ها اعتقاد دارم.
از استاد یاد گرفتم که نشانه ها زبان سخن گفتن خدا با ماست.
گاهی خودمون میبینیم، گاهی میشنویم چیزی رو، گاهی میخونیم و …
مثل امروز که در یه لحظه تلویزیون روشن بود و همسرم شنید ان مع العسر یسرا…
و برامون نشانه هست.
همانا با هر سختی آسانی هست.
الهی شکرت.
خانم کارشناسی که تو مرکز بهداشت، کار حافظ رو انجام میداد ماه پیش بهم گفت 5 ماهگی بیا دوباره، ما هم امروز رفتیم.
ازم تشکر کرد که توجه کردم و اومدم.
منم تشکر کردم که شما گفتی و ازتون ممنونم.
خانم الهه موسویِ عزیز و خوش اخلاق و مسئولیت پذیر، کارشناس بهداشت تو مرکز بهداشت، خیلی ازت ممنونم که انقدر برای انجام کارت مسیولیت پذیر و بادقت هستی.
خانم ها و آقایونِ پرستار تو بیمارستان از شما هم ممنونم که علاوه بر مسیولیتی که دارین، بسیار با عطوفت و شادی و خوش اخلاقی با حافظ جانم و من برخورد کردین.
شغل و مسیولیت پذیری شغلی یه طرف
عطوفت انسانی و همدلی هم یه طرف
ممنونم.
جا داره همینجا به سعیده جانم (شهریاری) سلام بدم و تشکر کنم ازش برای تمام تلاش و مسیولیت پذیری و نشاطش زمانی که پرستار بود.
و برای مسیرهای تازه و جذابِ جدیدِ پیش روش براش بهترینها و شادترین ها رو ارزو میکنم.
شاید کامنتمو نخونه، چون گفته دو ماه نیست تا نتیجه مالی بگیره بعد برگرده.
ولی من ارزوی خیرم رو میفرستم براش.
و یه زیبایی دیگه: دایره ابی رو دیدم.
امروز 2 مهر ماه، پنج ماهگیِ قند عسلم مبارک
خدایا شکرت که ماهگرد 5 ماهگیش خونه بودیم کنار هم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا مرسی واسه اینکه دارم یاد میگیرم، گاهی سخت، گاهی آسان.
به نام الله
سلام.
نکات مثبت امروز:
یکی از خواسته هام خلق شد.
خونه مون عین گل تمیزه.
قند نباتم خوبه الهی شکر.
تو یه مورد که قبلا ترسیدم، امروز آرامشم رو حفظ کردم.
به عبارتی کنترل ذهن کردم و خودمم اروم بودم، خیلی لذت بردم، الهی شکر، از خدا دارم آرامشمو.
تو دفترم نوشتم.
برای گردو و لیمو عمانی سپاس گزارم.
مادر مهربانم، تنش سلامت.
صدای پرنده ها رو شنیدم، ذوق کردم حسابی.
خانم منشی مرکز بهداشت بهم لبخند زد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خدا
سلام.
– الهی شکرت که امروز اومدیم خونه مون.
– الهی شکرت که با مراقبت های عالی حالِ حافظ جون بهبود پیدا کرد.
– الهی شکر برای دکتر خوبش و پرستارهای مهربونش.
– الهی شکرت برای سلامتیِ پسرم.
– الهی شکرت برای خنده های روی لبش همیشه.
– الهی شکرت برای پیچیدنِ صداش تو خونه مون.
– الهی شکرت برگشتیم تو امنیتِ خونه و خانواده مون.
– الهی شکرت که تو بیمارستان راحت بودیم و تحتِ نظر.
– الهی شکرت برای وجودِ نازنینِ پسرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– مرسی از دونه دونه پرستارهای مهربونِ حافظ که تا وقتی اونجا بودیم مراقبش بودن، خانم ها فیضی، قلی پور، محمدیها، و اونایی که اسمشون رو یادم نیست.
– ممنونم از خانم های مهربون و باسلیقه ای که اتاق رو همیشه تمیز نگه میداشتن و به نظافت اتاق رسیدگی می کردن.
– ممنونم از خانم های قسمت خانه داری و غذا و آب جوش و …
– الهی شکرت که تو اتاق مستقل بودیم و تنها، دو تخته بود ولی برای ما شد خصوصی و تکی.
– الهی شکر که تجربه کردم تنها بودن با حافظ رو بدونِ کمک های همسر یا مادرم، برام لازم بود، این ترس و وابستگی یه جا باید شکسته میشد.
ممنونم از خانم فیضی، پرستار محترم که دیگه اجازه نداد مامان بمونه و من روبه روشدم با تنهایی.
اول پَکَر شدم، بعد گفتم چیه دختر، همینه، راهی نیست، روبه رو شو، الحمدالله که شب اول اسان بودیم در کل و انرژی ذخیره کردیم برای شب بعدیش.
الحمدلله که الانم خونه هستیم.
یه چیزی بگم.
دو نفر بهم گفتن اسپند دود کن برای حافظ.
بیشتر برای چشم نخوردن میگن اینو.
اما سرچ کردم خواصش رو خوندم.
کاری ندارم به اینا.
یه لحظه گفتم چیه برای سلامتیش و دور شدن انرژی های بد ازش، اسپند میتونه کاری کنه، خدا نمیتونه؟
نه دیگه.
خط قرمزم اینه که هر چیزی رو، هر چیزی رو، قدرتمندتر نببینم از خدا.
گاهی متوجه میشم گاهی نه.
وقتی متوجه میشم یه فکر و باور توش شرکه، انگار یه چراغِ قرمزِ خطر و آژیردار تو ذهنم روشن میشه و میگه مراقب باش!
خطر!
خطرِ شرک!
و وقتی اگاه میشم دوباره قوی میشم و توحیدم تثبیت میشه.
– الهی شکر برای همه ی تمرین های خودشناسیم این مدت با این چالش.
آفرین سمانه جون، قدردانِ تلاشت هستم عزیز دلم.
مرسی که تلاشتو میکنی.
– برگشتنی به خونه یه ناخواسته پیش اومد که ترسیدم، گریه کردم، ناراحت شدم.
اقدام کردیم.
اومدیم خونه شروع کردم به رسیدگی به لباس های الوده و کثیفمون و دو سری شسته شدن با ماشین و پهن کردم
سمانه جان ازت ممنون که هدایت رو گوش دادی و خودتو مشغول کار فیزیکی کردی تا ذهنت بازیِ جدیدِ ترس و استرس و اضطراب واست راه نندازه.
البته که بعدش دراز کشیدم و رفع خستگی.
و پاسخ کنترل ذهنمو گرفتم:
از لحاظِ روحی حالم بهتر شد، چون به تضاد فکر نکردم و بهش شاخ و برگ ندادم.
مسیله خودش درست شد.
اون همه وسایل، مرتب شدن، شسته شدن.
خونه برگشت به حالتِ قبلش.
حقیقتا کار کردن خیلی بهم کمک کرد.
ذهنم رو آروم کرد چون نزدیک بود وارد یه حمله ی مخرب بهم بشه و شادیِ ترخیصِ حافظ جون رو کوفتم بکنه.
الحمدالله که خیر شد.
خوراکی ها رو گذاشتم یخچال.
لباس ها مدیریت شدن.
حافظ جان رو همزمان باباییش خوابوند تا خستگیِ بچه ام در بره.
لباس های قبلیِ روی رخت آویز رو تا کردم گذاشتم تو کشو.
لباس های جدیدو پهن کردم.
خونه مون گل و بلبل شد.
تمیزی و مرتب بودن اطرافم سریعتر فرکانسمو باز و شاد میکنه.
چی بگم جز الهی شکرت.
به هر پله شکر.
هر چی پیش میاد خیره.
قبلِ ترخیص یه ناخواسته ای پیش اومد که اول سختم شد، تو دلم گفتم چرا؟
سریع گفتم خیره.
حتما خیره.
ما که چیزی از پشت پرده نمیدونیم.
سپردم به الله.
گفتم فلان چیز میتونه بگه مشکلی نیست، خدا نمیتونه؟
خداوند حل کننده ی اون مسیله است.
تصمیم گرفتیم براش.
دلم روشنه برای جوابش.
حالا جالبه موازی با حافظ جان و اینکه توجهمون کاملا بهشه، یه عالمه نعمت وارد زندگیمون میشه.
یه مسیله ی بزرگ دیگه موازی داره جلو میره و من خوش بینم بهش و میدونم چون چیدمان الله هست در مسیرش عالی جلو میره.
بهتر از اندازه ی درخواستِ ما.
این صفحه برای من شده محلی برای نوشتن از همه چیز، سپاس گزاری، تحسین، تشکر، توجه به نکات مثبت و زیبایی ها، احساس لیاقت، عزت نفس، ترس ها، شجاعت، جسارت، اعتماد به نفس، کار روی خود. بهبود، کمال گرایی و …
راضی و خوشحالم که اینجا یا تو هر صفحه ی دیگه ای واکاوی میکنم خودمو.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا مرسی که هستی
سلام نفیسه جانم.
همون اول بگم که ذوق کردم کامنتتو با پروفایل جدید دیدم.
روی ماه و خندان و انرژی مثبتت رو.
الهی شکر.
دیدم انگار منتظر دایره آبی هستم برای خودم، یهو گفتم بیا خودت دایره آبی شو.
راستی اول پاییز مبارک و خوش.
الان قند عسل مامان داره شیر میخوره.
آرزوی سلامتی و لبخند روی لب دارم برای همه مخصوصا بچه ها.
الهی آمین.
یه چیز جالب بگم:
خب حالت ظاهریش اینه که من و نبات جانم الان بیمارستانیم و توجهِ اصلیمون روی پروسه ی درمان و سلامتیِ قند عسله.
اما من در کنارش تمرین های عزت نفس و لیاقت رو هم دارم تجربه میکنم.
توی نحوه ی درخواست کردن از پرستارها و …
سیستمِ تشکر و سپاس گزاری از پرسنل بخش کودکان از همون پرستارها بگیر تا عزیزانِ نظافت، خانه داری، غذا و …
همه شون از دَم بسیار با اخلاق و تلاشگر.
طبق عادت و رایج اول هر درخواست یه کلمه ی ببخشید میذارم و بعد حرف میزنم.
یکی هم که با معذبی گاهی درخواست میکنم.
بعدی اینکه گاهی سختم میاد یه چیزی بگم و نمیگمش کلا…
دارم روی اینا کار میکنم اینجا.
که راحت و با عزت نفس صحبت کنم.
تو قسمت تشکر کردن خوبم.
دارم روی کنترل ذهنم کار میکنم.
روی اینکه با چه فکری چی خلق میکنم کار میکنم.
روی اینکه به چی توجه میکنم، از همون جنس رو خلق میکنم، دقت میکنم.
اومدم بیمارستان ولی کار کردن روی خود همچنان جاری هست، چون زندگی جریان داره…
درسته لحظات اضطراب هم دارم گاهی، ولی در کل همه چیز کیفیت خوبی داره و من بسیار سپاس گزار خدا و پرسنل بیمارستان هستم.
هر کی میاد تو اتاق با حافظ خوش و بش میکنه.
خوشمزه ی خوردنیِ منه حافظ.
خدا حافظش باشه هر لحظه.
بیشتر این کامنت رو قبلاً نوشتم، انتهاشو الان ساعت 3:55 دقیقه بامداد اول مهر مینویسم.
حافظ جون مدیریت شده و میخوام برم بخوابم.
آخر شب که مای بیبیشو عوض کردم، شیرش رو خورد گذاشتمش تو تخت، به خدا گفتم شیفت من تموم، شیفت شما شروع شده مراقبش باش، مراقب منم باش.
البته شیفت خدا نان استُپ هست، بیشتر به خاطر تمرینِ حساب کردن روی خدا، اینطوری میگم به خودم که یادم باشه روش اسونتری هم برای زندگی هست.
الان یه مسیله ای پیش اومد که ترسیدم.
بعد گفتم پزشکش خودتی، خودت میزونش کن.
الحمدالله که حل شد.
خدایا شکرت.
عشق سمانه جان و حافظ جان رو روانه میکنم به سمتِ نفیسه جانِ خوشرو و زیبا.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
سلام رویا جان.
خیلی ازت ممنونم که همیشه بهم جملات انرژی مثبت میگی.
مرسی که عشق میدی به من و حافظ جانم.
مرسی که برامون دعای خیر میکنی.
مرسی که خوشحالی ما خوشحالت میکنه.
مرسی که محبتت رو نثار ما میکنی.
مرسی که با پاسخ هات برام، لبخند رو میشونی روی لبم و توی قلبم.
بهترین ها برای وجودت، برای زندگیت، برای عزیزانت.
قلبِ مهربونت سرشار از نور خداوند بشه هر لحظه.
لبریز بشی از عشق به خدا هر لحظه.
من و حافظ جان خیلی ازت ممنونیم رویا جان.
خبر خوبی هم دارم که شادیشو اینجا با شما به اشتراک میذارم.
حافظ یه ازمایش داشت که جوابش امروز اومد و الحمدالله خوب بود.
این چالش 3 روز پیشم بود، به لطف الله کنترل ذهن کردم و خداوند مثل همیشه حافظِ حافظم بوده و هست.
الهی شکرت بی نهایت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکر برای نشانه ها