زیبایی ها را ببینیم - صفحه 30
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قشنگی های امروزم:
– امروز ستاره قطبی مو تو دلم گفتم.
با بهبودگرایی، چون فرصت نوشتن ندارم.
– خدایا شکرت برای خریدهامون.
– خدایا شکرت برای آماده سازی خونه و خودمون برای مهمونیِ فردا به لطف خدا.
– امروز یه مورد کنترل ذهن کردم.
– الهی شکرت میدون تره بار نزدیک خونه مون نزدیکه که افتتاح بشه.
– با عشق خونه رو گردگیری کردم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوندی که نزدیکه و اجابت میکنه درخواستِ درخواست کننده را.
سلام.
خدا رو شکر زیبایی ها و نکات مثبتم در یه روز انقدر زیاد میشه که چند بار کامنت بنویسم در ساعاتِ مختلف روز اینجا.
● شب رفتم پیاده روی، بسیار لذت بردم.
هلالِ ماه رو دیدم، خیلی زیبا بود.
هوا عالی بود.
هدفون گوشم بود فایل توحید عملی 8 گوش دادم.
● من اومدم خونه، همسرم رفت دوچرخه سواری.
خیلی قشنگه که جفتمون میریم اون ورزش و تفریحی که دوست داریم.
گاهی هم 3 نفری میریم پیاده روی. الهی شکرت.
● عصر با حافظ جون خوابیدم، خدایا شکرت.
● همسایه مون رو دیدم موقع پیاده روی، سلام علیک کردیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف، سلام
قشنگی های امروز:
– نهار خوشمزه ای که پختم و نوش جان کردیم.
شام هم داریم.
الهی شکرت برای دونه به دونه ی مواد غذایی که داخل غذا ازشون استفاده کردم.
خدایا ممنونم برای دونه به دونه مواد غذایی داخل یخچال، فریزر، کابینت ها.
– خدایا شکرت قدم هارو خریدیم.
خدایا شکرت کامنت های قدم اول رو خوندم.
خدایا شکرت برای کامنت های بی نظیر و کاربردی که میخونم هر روز و هر لحظه.
خدایا شکرت که جواب سوال های خودم رو تو کامنتها میخونم.
خدایا شکرت برای هدایت ها و حمایت هات.
– خدایا شکرت برای حمام کردنِ پسر قشنگم.
خدایا شکرت حافظ رو به من و آرش دادی.
خدایا شکرت که پسرم سلامته، قشنگه، باهوشه، شیرینه، بانمکه و در کل انقدر دوست داشتنی و مهربون و خوش اخلاقه.
خدایا شکرت که ما هم داریم باهاش بزرگ میشیم و یاد میگیریم.
خدایا شکرت برای خواب و غذاش.
– خدایا ممنونم که خواستهدمو به تو میگم، و تو اجابت میکنی.
خدایا شکرت حالم خوبه، آرامش دارم.
– 5/5 ماهگیِ قند و نباتم، آقا حافظِ ابیاتیِ نازنینم، مبارک و شاد باش.
– خدایا مرسی که حافظش هستی.
خدایا مرسی که حافظِ من و همسرم و عزیزانم هستی.
– خدای مهربونم جزوِ درخواستهام بود مهمونی گرفتن برای حافظِ قشنگم.
تو اجابت کردی برام.
یه مهمونی برگزار کردیم.
ان شاالله بعدیش هم پس فردا شبه.
خدایا خیلی ازت ممنونم.
این درخواست رو توی موبایلم نوشته بودم و خیلی خوشحالم که تیک خورد.
– یه جمله ی عالی خوندم تو کامنتِ آقای زرگوشیِ عزیز:
هر زمان روحیه کمالگرائی بر من غلبه کرد آگاه باشم که عزت نفس من داره پائین میاد.
خدایا شکرت که منو میبری بالای سر کامنتهایی که باید بخونم، میخونمشون و کیف میکنم.
– خدایا شکرت برای شنیدن فایلهای استاد.
خدایا شکرت برای فایلهای توحید عملی.
– خدایا شکرت برای پول تو کارت هامون.
خدایا شکرت برای پرداختِ هزینه های زندگی مون.
خدایا شکرت برای خریدهامون.
– خدایا شکرت برای نعمت و روزیِ سپاس گزاری با قلب و حسِ خوب
خدایا شکرت که میتونم باهات صحبت کنم انقدر راحت و گرم و صمیمی.
– خدایا شکرت برای دوستان عزیزم در سایت، برای اشنایی با استاد جان و مریم جان، با اگاهی های سایت، برای اشنایی با این سایت و کامنت نوشتن و خوندن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت به اندازه ی بی نهایت
به نام خدا، سلام.
قشنگی ها و نکات مثبت امروزم:
– شنیدن صدایِ زیبای آواز پرندگان.
– شنیدن صدای از جلو نظامِ دبیرستان نزدیک مون.
– کامنت زیبا و سرشار از احساسِ قلبیِ عشقِ سعیده جان رضایی رو خوندم.
– الهی شکرت برای نعمتِ آب (گرم، سرد، ولرم).
– الهی شکرت که گوش هام میتونن بشنون و سالم هستن.
– الهی شکرت که می تونم آسان نفس بکشم، دم و بازدم دارم، زنده ام و از خواب بیدار شدم.
– الهی شکرت برای قندِ نباتِ مامان و بابا، حافظ جون.
– الهی شکرت برای همه ی لوازم و وسایل و لباس های حافظ جون، خودمون و زندگی مون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف
سلام
قشنگی های پیشِ چشم و قلبم در 16 مهر 1403:
1- صدای پیشی هایی که الان میشنوم.
2- خوابوندنِ حافظ جون در ماشین و در حال عبورِ از خیابان های باصفا و پر از درخت منطقه ی مسکونی مون، در کنارش لذت بردن از هوای بسیار عالی و ملیحِ پاییزی.
3- صبح رفتم آزمایشگاه، آزمایش خون بدم:
(تو دلِ هر کاری میشه یه عالمه زیبایی و نکات مثبت کشف کرد، مثل همین مورد ازمایشگاه)
● حافظ جون رو گذاشتم خونه مامانم.
● خونه مامانم نزدیک بیمارستانه، همونجا آزمایشگاه میرم همیشه. بیمارستانی که اسمشم منو یاد خدا میندازه: بیمارستان نور شهریار
الله نور السماوات والارض
● خلوت بود.
● سریع نوبتم شد.
● مسیول پذیرش نوبت دهی و ازمایش خون خوش اخلاق بودن.
● اقای نمونه گیرِ خون، بسیار عالی خون گرفت و خوش اخلاق بود.
● خانم پذیرشِ نوبت، یه گیره ی صورتیِ قشنگ به موهاش زده بود.
تحسینش کردم.
خوشحال شد و تشکر کرد.
● هزینه ی آزمایشم، با بیمه محاسبه شد، الهی شکر.
(من باور دارم خداوند مسیولِ بیمه ی ماست، چه این بیمه های رایج، چه هزینه درمانی بدون این بیمه های رایج، همه مدله خدا خودش ساپورت میکنه و من خیالم راحته.)
● سلام دادم به یکی از کارمندان بیمارستان، ایشونم خوش اخلاق سلام دادن.
(آقایی که انتظاماتِ دَمِ اسانسور بود و زمان بارداری وقتی میرفتم بلوک زایمان زیاد میدیدمش، یه بار بهم گفت کجا میری گفتم بلوک، دیگه از دفعه های بعدی میشناخت و نمی پرسید.)
من اکثرا هر جا وارد شم (مغازه، مطب، خانه، ماشین و …) سلام میدم.
دوست دارم سلام بدم با صدای رسا و خوش اخلاق.
● کلِ پروسه ی رفت، برگشت، انجام نمونه ی خون شد 30 دقیقه، این برای من که بچه کوچک دارم زمانِ بسیار عالی هست.
الهی شکرت.
به صورت شفاهی به خدا در قالبِ ستاره قطبی گفتم که چی میخوام، بهتر از خواسته های من اجابت شد.
4- غذا کمکیِ حافظ جون (فِرِنی) به سلامتی از دیروز شروع شد.
الهی شکرت.
امروز از غذا خوردنش فیلم گرفتیم.
خیلی تجربه ی باحالیه، خوشم اومد. الهی شکرت.
5- از خدا در مورد چیزی سوال کردم، بلافاصله نشانه شو دیدم.
ممنونم که انقدر واضح جوابمو میدی خدا جانم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله
سلام.
1- امروز خانم دکتر عزیزم رو دیدم، خیلی خوشحال شدم.
ایشونم حافظ رو دید خوشحال شد.
همون خانم دکتر نازنینی که زمان بارداری مراقب من و حافظ جون بود.
یه اتفاق جالب هم افتاد.
خانم ماما همراهم تو بیمارستان موقع زایمان، دستیار خانم دکتر شده بود.
قبلا که میرفتم مطب ایشون نبود.
قانون برام تداعی شد.
جهان دو تا انسان خوشرو و خوش اخلاق رو کنار هم گذاشته.
جفتشون رو تحسین کردم برای خوش اخلاقی شون.
از خانم دکتر و حافظ عکس یادگاری هم گرفتم.
انگار اعضای خانواده مو دیدم، انقدر که ذوق کردم و خوشحال شدم.
مامانم یه گلدون خودش درست کرده بود، با عشق داد که هدیه بدیم به خانم دکتر.
اسم خانم دکتر هم اسم مامانمه، مریم
2- هوا عالی بود، لذت بردم.
3- پیاده روی کردم.
4- با آرامش و امنیت رفتیم مطب و برگشتیم.
5- مطب خانم دکتر عوض شده بود، نزدیک قبلی بود.
خیلی تمیز و مرتب و قشنگه این جدیده.
تبریک گفتم.
6- دیروز نوشتم پیامکی ناراحتم کرد و نزدیک بود واکنش بدم که الحمدالله یادم اومد کنترل ذهن و سکوت کنم.
امروز نتیجه اش اومد، عالی شد، همونی که من میخواستم شد، الهی شکر.
7- الهی شکرت برای پول تو کارت هامون.
8- الهی شکرت برای خریدهای امروز.
9- زود رسیدیم مطب و خانم دکتر دیرتر میومدن، ما این فاصله رو عالی سپری کردیم.
رفتیم نهار خوردیم.
مهربونی دیدم.
خودمم تکرارش کردم.
الهی شکر برای چرخه ی همیشه تکرارِ مهربانی.
10- نیمه ی مهر مبارکه.
11- سعیده جانِ شهریاریِ عزیزم، دیدم که کامنتم رو ستاره دادی.
چراغ خاموش تو سایت هستی و تصمیم گرفتی کامنت ننویسی، نظرت محترمه و برات ارزوی موفقیت دارم در همه ی ابعاد.
جای خودت و کامنت های قشنگ و دلچسبت کاملا خالیه تو سایت.
ماچ بهت، در آغوش خدا باشی همیشه.
الله نور سماوات و الارض…
12- منشی مطبِ قبلیِ خانم دکتر رو امروز طبقه پایین مطب جدید دیدم.
ذوق کردم.
یه لحظه کیفم رو گذاشته بودم رو صندلی تا چیزی رو بذارم تو کیفم، ایشون منو دیده بود و شناخت و اومد جلو سلام احوالپرسی.
خیلی خوشحال شدم.
اینا روزی های منه.
حافظ جون رو هم دید و ابراز محبت کرد.
خانم منشی سابق، بسیار جدی و محترم و کاربلد بودن.
موفق باشه همیشه.
13- صبح از سایت خرید کردیم و بسیار خوشحالم.
دیشب دلم میخواست قدم رو بخریم، امروز فراهم شد و انجامش دادیم، الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوندی که هادی و راهنماست
سلام
● انجامِ یه کاری برام سخت بود، ذهنم اذیتم میکرد، داشتم کلافه میشدم.
گفتم استاد چه راهکاری داده بهت؟
– از زاویه ای به ماجرا نگاه کن که بهت حس خوب بده.
بهت انگیزه بده.
بهت احساس ارامش بده.
– توجهت رو از ناخواسته بردار بذار روی چیزهای خوب.
به زیبایی ها و نعمت های همون موقعیت توجه کن.
کسری از ثانیه طول نکشید مسئله برطرف شد.
ارامش برقرار شد.
توی مسیله، فرمولِ درست (همون قانونِ بدونِ تغییر خدا میشه) گذاشتم، و حلش کردم.
همین.
خدایا شکرت.
همه ی مسایل تو دل خودشون راه حل دارن اینجا تعبیر شد، چون درمان اطراف ماجرا بود.
برداشتنِ توجه از ناخواسته و گذاشتنِ توجه روی اطرافِ قشنگِ اون مسئله.
برای خودم این درک بسیار شیرین و تاثیر گذاره.
این لحظه برام شیرینه.
خدایا شکرت که با درس های استاد بهم راهنمایی کردی چطوری این حس بد و کلافگی رو دور کنم از خودم.
● یه چیزی که جدیدا بهتر درکش کردم و دارم کم کم تمرینش میکنم اینه:
مثال: وقتی یه دندونت خرابه یا درد میکنه، توجهت رو بذار روی دندون های سالمِ دیگه.
وقتی یه دستت درد میکنه، توجهت رو بذار روی سپاس گزاری برای دستِ سالمِ دیگه ات.
مسایلی که قابل حل هستن رو میتونی با آرامش حل کنی.
ولی اگه همش بخوای به ناخواسته ها توجه کنی و هر لحظه حست رو بدتر کنی، نه تنها قدمی برای حلش برنمی داری، بلکه هر لحظه بدتر هم میشی.
آرامش اولین قدم برای حل کردن هر چیزیه.
وقتی ارامش نداشته باشی، یعنی حست خوب نیست، حسی هم که خوب نباشه، اتفاق خوب رو دریافت نمیکنه.
(تو خوندن کامنتم موقع ویرایش متوجه شدم خداوند چقدر زیبا و اسان داره از زبان خودم راهنماییم میکنه برای مسایل گوناگونم که چطوری بهبودشون بدم، الهی شکرت. )
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
چند تا درخواست دارم از خدای یکتا که دوست دارم همینجا بنویسم:
خدایا لطفاً برای خوابِ خوب، باکیفیت، عمیق، راهنماییم کن.
خدایا لطفاً برای موضوع شغلی با جزییاتی که دقیق برات نوشتم، راهنمایی مون کن.
خدایا لطفاً برای افزایشِ انرژی و سلامتیم راهنماییم کن.
لطفا منو هدایت کن تکاملی و قدم به قدم و درست جلو برم.
لطفا هدایتم کن و درکم رو بالا ببر تا مدار به مدار بهبود حاصل بشه برام و شتاب نکنم.
● سعیده جان شهریاری، هر کجا و هر شرایطی هستی خدا پشت و پناهت باشه عزیزم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا، سلام
نکات مثبت و زیبایی های زندگی خیلی متنوعه، برای همین همیشه یه چیزی پیدا میشه که بخوام ازش بنویسم.
قبلش میخوام تشکر کنم از همه ی تیم تحقیقاتی عباس منش، متشکل از استاد عباس منش، مریم جان شایسته، خانم فرهادی و آقا ابراهیم.
مرسی که 4 نفری پر قدرت این سایت رو انقدر پرمحتوا و دوست داشتنی پشتیبانی میکنین.
همین الان وارد یه چالش شدم، چالشی تکراری:
من از حرف دیگری (پیامک) لجم گرفت.
میخواستم سریع با لجبازی پاسخش رو بدم.
میخواستم بگم تصمیم من اینه.
درنگ کردم…
یهو به خودم اومدم یاد حرف استاد افتادم:
اگه واکنشتون در چالش ها عین قبله، پس شخصیتتون هنوز عوض نشده.
یعنی اگاهی ها به شخصیتم نفوذ نکرده، عملکردم عوض نشده.
گفتم اول از همه سکوت کن.
پاسخی ننویس.
اروم باش.
بذار برای فردا.
یاد حرف استاد تو فایل اخر هم افتادم:
اگه احساس ارامش داری از درونت، یعنی صدای خدا رو داری میشنوی از درونت، اگه احساس بدی داری یعنی صدای شیطان رو از درونت میشنوی.
خب کاملا تشخیص دادم اگه پیامک رو پاسخ بدم حسم بده، توش لجبازی هست، منم منم هست، خشم هم هست…
پس ندا اومد سکوت کن.
بیا تسلیم بودن رو تمرین کن.
الان بهتر شدم.
کنترل ذهنم دقایقی طول کشید و الان خیلی حسم بهتر شده، مطمینم فردا صبح بهتر هم میشم.
من از واکنشی جواب دادن و رفتار کردن سودی نمیبرم.
فقط ضرر هست و ضرر.
چون عجله کار شیطونه، نمیذاره بفهمم و درک کنم، تحلیل کنم، به قلبم رجوع کنم.
فقط سریع میگه یه چیزی بگو، یه رفتاری نشون بده.
کاری نداره جواب چی میشه، به نفع یا ضررمه فقط منو میندازه جلو میگه یه کاری بکن…
بی واکنش نباش.
با این توجیه که باید سریع یه کاری بکنی.
ولی کی میگه همیشه باید سریع جواب داد؟
صبری که آرامش داره، از جانب خداونده.
شتابی که عدم ارامش داره، از جانب شیطانه.
شیطان وعده ی فقر و کمبود و ناتوانی میده.
زیر حرفش میزنه به سادگی.
میگه میخواستی اینکار رو نکنی، به من چه.
درستم میگه ها، مسئول رفتارم منم فقط.
شیطان تزیین میکنه ذهنمو، خوب جلوه میده که من مجاب بشم به انجامش.
اما من باید اگاهانه با کنترل ذهن جلوشو بگیرم.
با کنترل حرف هام، افکارم، باورهام، اعمالم، رفتارم، نگاهم و …
من ناتوان نیستم.
خودم باید زندگیمو تغییر بدم.
به هر اندازه که الان درک میکنم.
این خوبه.
سنگ بزرگ بر ندار سمانه.
قرار نیست همه ی ضعف های شخصیتی تو یهو و یه باره اصلاح کنی.
قراره بهبودهای کوچک ولی مستمر داشته باشی.
خلاصه که این یه بهبوده برای من که به لطف الله، با تشکر از درس های استاد نازنینم، تونستم ذهنمو کنترل کنم که رفتارشو عوض کنه، مثل قبل واکنش نده.
الهی شکر برای این نکته ی مثبت، برای این زیبایی.
یه چیز مهم:
ناراحتی ام در لحظه به هر دلیلی، روی چیزهای دیگه هم تاثیر میذاره.
روی رفتارم با اطرافیان.
روی غذا خوردنم.
از همه مهمتر احساسم که خراب میشه.
فرکانس و مدارم که افت میکنه.
لجبازی از کجا میاد؟
وقتی میخوام بگم من درست میگم تو اشتباه میگی.
حرف مقابل بهم زور میاد و نمیخوام قبولش کنم.
خب قبول نکن.
چرا باور کردی به زور مجبورت میکنن قبول کنی؟
چیه فکر میکنی ممکنه طرف ناراحت بشه؟
خب بشه.
یه نه محترمانه بگو و احساس لیاقتت رو بالا و بالاتر ببر.
الهی شکرت.
لازم دیدم بیام و بنویسم تا کنترل ذهنم محکمتر شه.
همون اوایل این چالش و ناراحتی به خودم گفتم باید توجهتو بذاری یه جای خوب.
فایل گوش دادم یه کم، با خودم اروم صحبت کردم تو ذهنم، و بعد هم اینجا نوشتم.
از کجا فهمیدم حالم بهتر شده؟
از اونجا که اومدم برای حافظ جان شعر و لالایی بخونم تا به حالت ننویی بخوابه، صدام آروم بود و تسلیم با تُنِ ارامش.
الهی شکر.
قطعا که درونِ ناآرام و بدون صلح، روی روابطِ بیرونی هم به شدت تاثیر میذاره.
این مثال شاید ساده بود ولی مهم بود برخورد من چیه؟
ذهنیت خالق یا واکنش گرا؟
امروز دقیقا به این فکر کردم اگاهی ها رو میشه هر ثانیه تو زندگیِ شخصیم پیاده کنم.
یعنی فایل گوش میدم خوبه.
اما بعدش مهمه چقدر میتونم اونا رو تو زندگیِ شخصیِ خودم پیاده کنم.
وگرنه تو حرف زدن و نقل قولِ صحبت های استاد من خیلی خوب و ماهرم، معلمم که هستم و قدرت بیانِ خوبی هم دارم.
ولی…
ایمان بدون عمل حرف مفته…
اینم ثبت و ردپا از یه قشنگی از بی نهایت قشنگی زندگیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام ربّ العالمین، سلام.
● برای دو نفر از عزیزانِ مجتمع یه بشقاب شیرینی گذاشتم که ببرم، اول پیداشون نکردم، به خدا گفتم خدا خودت بیارشون جلوی دیدم، یهو برگشتم اتاق مدیریت مجتمع رو دیدم که همون لحظه همون دو نفر رو دیدم، خیلی خوشحال شدم و ذوق زده.
یه بنده خدایی بیرون مجتمع بشقاب شیرینی رو دستم دید و گفت یه دونه از این شیرینی ها رو به منم بده، براش بردم، بشقاب رو هم دادم همون بنده خدایی که از اول به نیتش شیرینی آوردم.
برای من ساده نیست این قضیه.
من ذوق کردم و میکنم و خواهم کرد.
اینکه به خواسته ام رسیدم به سرعت.
اینکه خدا انقدر قشنگ چیدمان میکنه همیشه منو شگفت زده و خوشحال میکنه.
● برنجِ حافظ جون رو اسیاب کردیم.
● الهی شکرت که همسایه ی مامانم ماشین جدید خریده، مبارکش باشه، به شادی سوارش بشن.
● ماشینِ جدیدِ اقا ابراهیمِ سایت هم مبارک.
● همسرم امروز یه حرکتِ جسورانه در ادامه ی حرکتِ شجاعانه ی قبلیش در رابطه با شغلش انجام داد، سورپرایز و خوشحال شدم.
● همسایه مون در ورودی رو برام باز نگهداشت وقتی حافظ تو بغلم خواب بود.
خدایا شکرت برای این نعمت ها و روزی ها.
● الان حافظ خوابیده، صدای بچه ها از بیرون میاد ، فکر کنم دبیرستان پسرانه است.
صدای خوشایندیه برای من.
هم اینکه صدای بچه ها میاد.
هم منو یاد زمان معلم بودن خودم و دانش آموزانم میندازه.
هوا هم که پاییزی و عالیه.
پاییزم که فصل خودمه.
ترکیب قشنگیه در کل این روزها با این حال و هوا.
الهی شکر.
● خانواده ی عزیزمو برای اخر هفته و مهمونیِ حافظ جون دعوت کردم.
امیدوارم همه دور هم باشیم و خیلی خیلی خوش بگذره و شاد باشیم.
● رفتم بیرون کلی نشونه مو دیدم.
متوجه شدم همه چیز داره عالی جلو میره.
● خدایا شکرت برای همه ی نعمت ها و ثروت هات.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام شیما بانو جان.
مرسی از لطف و محبتی که همیشه نسبت بهم داری.
ممنونم که زیباییِ درونِ پاک و بی آلایشت رو تو این کامنت به معرضِ نمایش گذاشتی.
منم بر خودم واجب دونستم که حتما برات پاسخ بنویسم و ازت تشکر کنم.
همیشه بدرخشی و شاداب باشی عزیزم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت