زیبایی ها را ببینیم - صفحه 31
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا، سلام.
دوست دارم الان یه طور دیگه اشاره و توجه کنم به قشنگی های امروزم:
● زمانی که صدای آواز پرنده ها رو می شنوم، ذوق میکنم.
متوجه میشم توجهم به زیبایی ها هست، بیدار و هوشیارم.
تا صدا میاد، سریع سرم میچرخه به سمت پنجره و لبخند میزنم.
● امروز و دیروز کامنت های جالبی خوندم.
دوستان عزیزم، برای سوالم در عقل کل، پاسخ نوشتن.
ازشون ممنونم.
زاویه ی نگاهشون برام جالب بود.
اقای ابراهیم تو پاسخشون چیزی نوشتن که گوشم زنگ زد:
تغییر شخصیت یعنی افسار زبونش رو آدم بگیره!
تغییر شخصیت یعنی برطرف کردنه نقاط ضعف!
تغییر شخصیت یعنی یک ارادهی آهنین!
گرفتنِ افسار زبون خیلی مهمه.
چون یکی از روشهای کنترل ذهن هست.
خدایا کمکم کن روی زبونم کنترل بهتری داشته باشم.
● دایره آبی، برام پاسخِ نفیسه جانم رو، هدیه اورده بود.
جالبه من به نفیسه جان فکر میکردم یکی دو روز اخیر، و بعد اسمشو که دیدم تو پیام هام، ذوق کردم.
قانونِ فرکانس عالی عمل میکنه.
● امروز پدرشوهر، مادرشوهر، خواهرشوهر نازنینم اومدن خونه مون.
خیلی خوشحال شدم.
مثلِ خانواده ی خودم دوستشون دارم، باهاشون راحتم و لدت میبرم از معاشرت باهاشون.
کلی عشق دادن به حافظ، من و همسرم.
● امروز برای پدرشوهرم ایمیل جدید ساختم و تو موبایلش راه اندازی اش کردم، یه برنامه اسکن عکس هم نصب کرد راهنماییش کردم برای عملکرد برنامه.
الهی شکر برای جنسِ خوبِ ارتباطِ دوستانه و سرشار از عشق و محبتمون.
● الهی شکرت برای تمامِ لحظاتی که خودمم و از زندگیم لذت میبرم.
● عشق میکنم با فایلهای استاد.
لذت میبرم که عضوِ این سایتِ دوست داشتنی هستم و فعالم، کشف و شهود میکنم درونم.
خودشناسی و خودسازیِ من به صورتِ تمرکزی با این سایته.
استاد جان و تیمِ قشنگ و خلاقتون، از همگی تون ممنونم.
● خیلی سپاس گزارم که تو دفترم مینویسم این چند روز.
● از امروز ترس رو کنار گذاشتم واسه سپاس گزاریِ بیشتر و عمیقتر…
چون صبح یه کشفی کردم در مورد سپاس گزاری که تو کامنت فایل گام 19 نوشتم:
صبح ندا اومد وقتی لذت میبری از چیزی با تمام وجود سپاس گزاریشو بکن.
باور غلطی هم کشف کردم تو خودم:
اگه این چیز خوبی که بابتش خوشحالی یا لذتشو بردی تشکر کنی یا به روی خودت بیاری، یا ازش بگی، ممکنه ازت بگیرنش، یا تموم شه، یا قطع شه…
شاید باور چشم خوردن هم باشه برام، دَمِ چشم بیاد تموم شه یا از دستش بدم.
پس نگم که چیزی نشه.
این کشف، عین این بود برام که انگار یه پرده از جلوی چشمم کنار رفت تو سپاس گزاری.
یا یه پله بالاتر رفتم.
انگار رودربایستی رو کنار بذارم و رک تر بگم سپاس گزاری مو.
الهی شکرت برای این هدایت.
● یه پیامی دریافت کردم با صدایی بلند در درونم:
میخوای سفر (یا هر خواسته ی دیگه ای) با بهترین شرایط از همه لحاظ و آسانی، برات فراهم شه، بیا و از مسافرت عزیزانت که میدونی سپاس گزاری کن، خوشحال باش براشون.
انگار خودت رفتی و داری میری.
با قلبت خوشحال باشی برای اونا، خداوند بهترینش رو برات چیدمان میکنه.
الان ساعت رو دیدم، 22:22 ، 23 مهر.
قشنگه، برام نشونه است ساعت های رُند.
● لباس های نازنین و کوچولوی حافظِ قشنگم رو ریختم تو ماشین، شسته شد، با عشق پهنشون کردم.
فدات بشه مامان.
خدایا شکرت برای فرزند زیبا و سالم و شیرینی که به ما هدیه دادی.
خدا حافظ و پشیبانت باشه حافظِ مامان.
● مادر جان مهربانم واسمون غذا و خوراکی فرستاد.
مرسی مامانِ بسیار مهربونم.
خدا بهت خیر در دنیا و اخرت بده.
خدا بهت سلامتی و شادی و سعادتمندی بده.
استاد عباس منشِ عزیزم، مامانم یکی از شاگردهای خوبِ شماست.
کیف میکنم درس های شما رو تو زندگیِ شخصیش پیاده میکنه.
تقریبا هر روز از شما اسم میبریم.
مامانم دعای خیر میکنه براتون همیشه.
خیلی از خودش راضیه برای تغییراتی که درونش ایجاد کرده.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
الهی و ربی من لی غیرک
سلام.
نکات مثبتِ ناخواسته ی جسمیِ امروزم:
تو اتاقِ خودمون هستم تنها، دور از بقیه، ماسکم رو برمیدارم اینجا و راحت نفس میکشم.
پنجره بازه و هوای تمیز و تازه میاد.
استراحت میکنم، میخوابم.
فایل گوش میدم بدون توقف، تو دفترم سپاس گزاری نوشتم، کامنت نوشتم.
غذامو تو اتاق تنهایی میخورم با ارامش.
همچنان میرم به حافظ شیر میدم و میام.
تو بعضی موارد کمک کردم به مامانم و همسرم در رابطه به کارهای حافظ جون نفسِ مامان (قطره، شستشو، غذا کمکی دادن)
صبح دقیقا با خودم و ذهنم گشتم تا نکات مثبت رو تو اون حال بیرون بکشم.
درسته ضعف جسمانی زیاد داشتم ولی ذهنمو کنترل کردم که به تکالیفش برسه.
چون قراره من کار خودمو انجام بدم، خدا هم سمت خودشو انجام بده تو زندگیم.
مخصوصا گام 17 و 18 خیلی حسم رو خوب میکنه.
بارها و بارها گوش دادم، هنوزم دارم گوش میدم.
چقدر عالیه، انگار تمام وجودم چشم و گوش و حس شده داره دریافت میکنه صحبتهای استاد رو، انگار دارم اگاهی ها رو میخورم، نمیدونم چطوری بگم دیگه.
یه حسِ متفاوته.
استاد عزیزم، مرسی.
مریم جانم، مرسی.
هدایتِ من مال منه و برای من خوبه، بهش گوش بدم کامروا میشم. خوبه تو ناخواسته ها خودم و عملکردمو جدا کنم از بقیه، الهی به امید تو.
الحمدالله حافظ و همسرم و خانواده خوبن.
من فقط دچار ناخواسته جسمی شدم و بقیه سالمن.
خدایا شکرت.
تازه فکر میکردم من برای سلامتی همه خوشحالم، برای خودمم خوشحالم و تشکر میکنم، چون چیز بد و سختی نیست، درست میشه، الانم خیلی خیلی بهترم.
حتما دلیلی داره، من ناراحت نیستم، خیره حتما.
یه رزقِ غیر حساب باحال داشتیم امروز.
پرداختیِ 1/230/000 تومنی رو فقط 130/000 تومن پرداخت کردیم.
چرا؟
چون روی خدا حساب کردم با خیالی راحت.
به قول دوستام در سایت:
رییس کیه؟
مدیر عامل کیه؟
جهان مال کیه؟
ثروت مال کیه؟
سلامتی مال کیه؟
هوا، غذا مال کیه؟
طبیعت و زیبایی ها مال کیه؟
خدا
تموم شد زفت.
من همیشه و همیشه ذوق میکنم.
الهی شکرت از این مدار ثروت، از این لطفِ خداوند.
اینکه زیاده، من برای کمتر از اینم ذوق میکنم، چون نشون میده تو مدار ثروت و روزی غیر حساب هستیم.
استاد جان
چقدر شما اصل و خالصین.
خیر ببینین در دنیا و آخرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف، سلام.
قشنگی های امروز.
1- یه جمله ی عالی خوندم تو کامنت دوستان:
سلامتی اولین واکنش به فکره؛ وقتی آرومی سالم و سلامتی
2- فهمیدم من حتی تو شرایطِ بیماری هم چشم هام دو دو میزنه برای زیبایی ها.
این بهبود و تغییر شخصیتی، احسنت داره.
افرین سمانه جون.
همین فرمون رو برو جلو.
الهی شکرت زیاد.
3- صبح رفتیم درمانگاه، سِرُم زدم خیلی بهتر شدم.
دَمِ در دو تا پیشیِ ناز دیدم که روی ماشین لَم داده بودن.
گُلِ قشنگ دیدم جلویِ خونه مون.
هوا خوب بود.
با همسرم رفتم، در ارامش با ماشین خودمون رفتیم.
پول داشتیم تو کارتمون.
ملافه ی شخصی بردم انداختم روی تخت درمانگاه وقتی سرم زدم.
سرم به سرعت حالمو بهبود داد.
خدایا شکرت تو بیماری هم حواسم به قشنگی ها بود.
همسرم باهام شوخی میکرد، خنده ام گرفت تو همون احوالات.
4- دیشب رفتیم خونه مامان عزیزم.
شام قورمه سبزی خوشمزه داشتیم.
پسر داییم، همسر نازنینش، و دختر قشنگشون ارغوان جان رو دیدم، خوشحال شدیم همگی.
به همدیگه هدیه دادیم برای بچه دار شدنمون :)
خواهرم کلی عشق و توجه داد به حافظ جان و ارغوان جان.
5- خدا رو شکر کردم دیشب خدا طوری چیدمان کرد که من بچه ی پسر داییمو بغل نکردم.
بچه خوابید.
من که نمیدونستم قراره مریض شم.
با فاصله روی مبل نشسته بودیم از همدیگه.
صبح کلی خدا رو شکر کردم که نزدیک نبودم با بقیه.
خدا میدونست، من که نمیدونستم.
6- فایل 18 رو دانلود کردم شنیدم، بعدش در ارامش خوابیدم، الان حالم خیلی بهتره.
7- مادر نازنینم اومد پیش حافظ جان صبح، ما رفتیم درمانگاه.
8- فایلهای استاد خیلی خوبن، هم درس ها رو یاد میگیرم ازشون، هم باعث میشن وقتی نیاز به خواب و استراحت دارم عینِ یه مسکن عمل میکنن و با صدای استاد خوابی اروم دارم، الهی شکرت.
9- حواسم بود تو شرایط ناخواسته ی پیش اومده، کنترل ذهن کنم، سپاس گزاری کنم تا اوضاع بهتر شه.
و شد.
من الان خیلی بهترم نسبت به صبح.
الهی شکرت.
10- جوابمو فرستادم برای خانم دکترم، بهم پاسخ داد، الهی شکر.
خانم دکتر اپلیکیشن ایتاش باز نمیکرد، گفتن واتس اپ یا تلگرام بفرستم.
من فیلترشکن نداشتم ولی مجبور بودم پیدا کنم تا جواب رو بفرستم.
خدا لطف کرد، دیشب خواهرم فیلتر شکنِ خریدنیِ خودش رو برام فعال کرد و من به اسانی وصل شدم به واتس اپ و فرستادم جواب ازمایشمو.
اینم روزیِ منه، الهی شکرت.
اینکه چیزی که نیاز داشتم رو دریافت کردم.
آسان شدم بر آسانی ها.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا ارحم الراحمین، سلام.
قشنگی های این لحظه، امروز:
1- گام 17 پروژه خانه تکانی ذهن رو شنیدم، بارها و بارها و بارها.
سپاس گزاری
سپاس گزاری
سپاس گزاری
چقدر اگاهی های ناب داره داخل این لایو.
سیر نمیشم.
روی دورِ تکراره و نمیتونم قطعش کنم.
– چطوری حسم خوب میشه؟
با توجه به زیبایی ها و نکات مثبت
با سپاس گزاریِ قلبی
– از کجا میفهمی درست انجامش میدی؟
به ارامش میرسم.
جسمم سالمتر میشه.
همون لحظه یه اتفاق خوب میوفته.
– چطوری انجامش بدم؟
بنویسم، بگم.
قدرت نوشتن خیلی بالاست.
– بزرگترین دروازه ی ورود نعمت چیه؟
سپاس گزاری*
2- تو دفترم نوشتم.
واقعا دوست دارم نوشتن رو.
زمان گرفتم 40 دقیقه نوشتم و کیف کردم.
3- تو سرم نجوا هست در رابطه با چند موضوعِ متفاوت.
اگاهانه به خودم میگم میفهمم نجوا داری ولی باید اگاهانه توجهت رو بدی به زیبایی ها و داشته هات.
توجهت رو بدی به سپاس گزاری.
4- سالاد خوشمزه میخورم.
همونی که دلم میخواد و دوست دارم.
5- خدایا شکرت برای پسرم، برای وجود و حضورش، سلامتیش.
6- الهی شکرت برای خوش خطی ام.
خیلی خوش خط و تمیز و مرتب مینویسم.
عالیه، الهی شکرت.
7- وقتی خوابیدم، همسرم روم پتو میندازه.
این محبتش خیلی برام ارزشمنده.
منم متقابلا با عشق روش پتو میندازم.
هیچکی نگفته اینکار رو بکنیم، درخواستی هم نیست، این یه حرکتِ خودجوشِ مهربانانه است با قلبِ خودمون.
8- خوشحالم که تکلیف فایلِ گام 17 رو مدتهاست اینجا روزانه و مستمر انجام میدم.
همون بهبودِ کوچکِ مستمر.
الهی شکرت.
الان دیدم 305 تا کامنت تو این صفحه ردپا گذاشتم از خودم.
خدایا شکرت برای تمام لحظاتی که به هر طریقی توجهم رو گذاشتم روی زیبایی ها و سپاس گزاری.
9- پیاده روی دیشب عالی بود.
هم زمانش هم از لحاظ جسمانی.
به لطف الله 50 دقیقه پیاده روی کردم.
اول گفتم به خودم 10 دقیقه بمون بشه یه ساعت، بعد دلم گفت برو خونه، زمان بذار حمام بری تا اگه حافظ بیدار شده بود بهش شیر بدی، از در که وارد شدم دیدم حافط بیداره و بغل همسرمه.
چندین بار این تجربه تکرار شده.
که من حس کنم باید برگردم دیگه، و برگشتم.
و دیدم حافظ بیدار شده.
حس و غریزه ی مادری خیلی شیرینه.
الهی شکرت.
یه بار خوندم جایی خوندم وقتی بچه دار میشی انگار تکه ای از قلبت خارج از بدنت میتپه…
راست میگفت، حافظ عشق منه، قلب منه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا حق، سلام.
قشنگی های زندگیم:
● اومدم پیاده رویِ شبانگاهی.
یادم اومد قبلا میترسیدم و خوشم نمیومد شب بیام پیاده روی تنهایی، حتی سَرِ شب.
کلا نسبت به بیرون بودن شب تنهایی، حساسیت و گارد داشتم.
ولی از وقتی با استاد و فایلها کار میکنم، توحید درونم داره بهتر و قوی تر میشه.
من با خدا هستم، از چی بترسم؟
الهی شکرت.
وقتی درخواست پیاده روی دادم، خدا اجابتم کرد.
هم زمانش رو برام باز میکنه.
حافظ هم شرایطش بهتر مدیریت میشه.
میخوابه، پیشِ همسرمه.
بیدار شه هم همسرم پیششه، نهایتش زنگ میزنه بر میگردم.
خدایا شکرت میتونم بیام پیاده روی.
اولین پیاده روی شبانه ات رو یادته سمانه؟
ماه رمضانِ پارسال، شب بود و چون تو روز نرفته بودی، خدا بهت گفت پاشو بیا مجتمع راه برو…
و تو اومدی.
زیر نور چراغ بهت چی گفت که دلت قرص شه و نترسی حتی جاهایی که تاریک بود و نور چراغ روشنش نمیکرد؟
لحظه ای نگاهم رفت روی نور چراغ گفت:
در محضرِ خداوند همه چیز شفاف و روشن است.
خب تکلیف مشخص شد برات:
– نیازی به چراغ نیست حتی تو تاریکی.
امنیت برقراره چون خدا هست.
– همه جا در محضرِ خداییم، پس تمومه دیگه.
و اولین پله شجاعت در من شکل گرفت.
امشب اول اومدم بیرون مجتمع پیاده روی، بعد اومدم داخل.
● هلال ماه رو دیدم.
داره تپل تر میشه.
این یعنی هر شب شاهد تغییراتش هستم.
چند روز پیش باریکتر بود.
مثالِ تکامل و روندِ تدریجیه این ماه.
● پیام احوالپرسی پسرداییم.
همونی که با خانمش از بارداری تا الان ارتباطِ مستمر داریم.
دختر قشنگشون 2/5 ماه از حافظ جون کوچکتره، اسمش ارغوان جان هست.
ان شاالله میخوان فردا شب بیان تهران، خونه مامانم.
ما هم میریم خونه مامان.
ذوق دارم برای دیدارشون.
از بارداریِ من و ملیحه جان به بعد همدیگه رو ندیدیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام.
نکات مثبت و زیبایی های امروز:
– خوب استراحت کردم، الهی شکر.
همسرم مراقبِ حافظ بود.
– حافظ و همسرم در ارامش خوابیدن.
من مراقبِ حافظ هستم.
– دیشب درصد زیادی آشپزخونه رو مرتب کردم.
ظرفهای شسته شده ی ماشین رو گذاشتم سر جاشون.
سینک رو خالی و تمیز کردم.
خدا خیر بده به مادرم، خیلی کمکم کرد برای مدیریت و پاکسازی اشپزخانه بعد از مهمونی.
همسرم هم کمک مامانم بود، من مشغولِ شیر دادن به جوجو بودم.
– گاز رو تمیز کردم.
چند درصد باقیمانده ی مرتب سازی اشپزخونه رو انجام دادم و زندگی شده گل و بلبل.
– صبحانه اماده کردم:
چای تازه دم، نون سنگک رو گرم کردم، عسل و کره جان.
یخچال رو سازماندهی کردم.
– دایره آبی رو دیدم، کامنتِ پاسخِ آقای جزایری رو خوندم و خوشحال شدم.
ممنونم از محبتتون آقای جزایری.
– دفترمو باز کردم و سپاس گزاری نوشتم با عشق و حس خوب.
نوشتن توی دفترم علاوه بر حس خوب و خودسازی، برای من تفریح هم محسوب میشه و کلی لذت میبرم از نوشتن. الهی شکرت.
– دیروز یه نشانه ی شغلی اومد که متوجه شدم چند تا از درخواست های من داخلشه.
و برام باورپدیرتر کرد که میشه پس.
اینکه من قلبا بخوام، تجسم خوب و مثبت کنم تو قلب و ذهنم، عملی میشه…
به قول خانم شایسته که تو توضیحات قدم خوندم دیروز با این فحوا:
به چگونگیش کار نداشته باشیم.
– آقای جزایری تو کامنتشون تحسینم کردن که به جزییات توجه میکنم و زیبایی ها رو مینویسم.
این یه تمرینه برای من، که به سادگی و برحسب عادت سریع رد نشم از نعمت ها.
اینکه دارم تمرین میکنم وقتی از آب گرم و سردی که در اختیارمه به این اسانی، تشکر کنم از خدا.
برای صبحانه، نهار، شام، هر خوراکی که میخورم، حتی همین اب ساده یا چای ساده، با حس خوب قلبی تشکر کنم.
لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم اگر شکرگزاری کنید، بر شما خواهم افزود.
– نهار داریم آماده، آخ جون.
سالاد آماده هم داریم، آخ جون.
کاهوی شسته شده ی اضافی هم داریم با گوجه خیار، آخ جون.
من سالاد دوست دارم.
یادش خوش، تو دوره سلامتی عاشق این بودم روی سالادم روغن زیتون بریزم نوشِ جان کنم.
خدا رو شکر برای تک تک تجربه های جذابِ زندگیم.
خدا رو شکر برای همه ی تجربه های زندگیم.
– مادر جانم تماس گرفت تشکر کرد برای مهمونی، خسته نباشید گفت.
منم متقابلا تشکر کردم از محبت هاش.
خدا خیر بده بهش.
یه نکته ای رو هم گفت که عالی بود در رابطه با شیرِ مادر و سلامتِ بچه.
که دقیقا چند دقیقه پیش خودم داشتم به حافظ جانم میگفتم.
این تاییدیه از سمت خداوند اومد برام تا خیالمو راحت کنه و ایمانمو به سلامتی و مدار سلامتی محکمتر کنه.
دیروز میگفتم به خودم بدن من، بدن حافظ داخل خودش داروخانه ای داره از هر چیزی که لازمه برای سلامتی.
و داخلِ بدن خودش شفاخانه هست.
اینو باور کن و لذتش رو ببر :)
– دیشب تو مهمونی لحظاتی بود که طبق برنامه ذهنی من جلو نمیرفت.
ولی کاملا به خودم مسلط بودم و تمام تلاشمو میکردم هم خوش بگذره، هم سخت نگیرم، هم لحظات بیشتری تو حس خوب بمونم.
گوش به نجواها و نوشخوارهای ذهنی هم ندم.
خدا رو شکر درصد بالایی موفق بودم.
افرین سمانه جونم برای این بهبودهات.
تو کم کم داری از درصدِ کمال گراییت کاهش میدی و به درصد بهبودگراییت افزایش میدی.
باریکلا دختر، باریکلا.
– یه چیزی رو بهتر درک کردم.
چیزی که منو به شدت پرت و دور میکنه از مدار رشد و حس خوب، توجه به حاشیه است.
حاشیه ی کلامی، رفتاری…
فلانی چی میگه؟
چرا اینو میگه؟
منطورش چیه؟
داره سرزنش میکنه؟
جوابشو بدم پررو نشه.
جوابشو بدم اخه داره بی انصافی و خودخواهی میکنه و …
قصد دارم تو عقل کل بپرسم و از دوستانم کمک بگیرم راهکار چیه این مواقع طبق قانون.
شاید تا حدودی بدونم، ولی دوست دارم اگاهتر شم از طریق دوستانی که تمرکز و درکشون نسبت به قانون بیشتره.
دارم سعی میکنم اگاهانه سکوت کنم…
چون کلام با انرژیِ بد، کاملا سم پراکنی میکنه.
سخته ها، ولی من تلاشمو میکنم ذره ذره بهبود پیدا کنم.
بهبود تکاملی، به آدم فشار نمیاره، خسته نمیکنه آدمو، بی انگیزه نمیکنه آدمو.
فقط باید شش دونگ حواسمو بدم که شتاب نکنم در مسیر.
الهی شکرت.
– چند روز پیش که رفتیم مطب دکتر خودم، از میدونی رد شدیم که اسمش حافظ بود.
کلی ذوق کردم.
امروز هم روز بزرگداشت حافظ هست.
شنیدن یا خوندنِ اسمِ حافظ منو به وجد میاره.
چون خودم یه حافظ کوچولوی خوشمزه و عشق دارم.
– دیشب جواب ازمایش خودم رو مجازی دریافت کردم.
الهی شکرت که سلامتم.
الهی شکر که تکنولوژی کار رو اسان کرده و جواب ازمایش رو تو پیام رسان میفرسته برام آزمایشگاه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوند زیبا.
سلام.
قشنگی های زندگیم.
دوباره اومدم تا از قشنگی های امروز و امشب بنویسم بعد بخوابم.
حیفم اومد این حس و حال خوبم رو ننویسم و تشکر نکرده بخوابم.
مهمونیِ امشب (مهمونیِ حافظ جون) عالی بود، خوش گذشت به خودمم کلی، الهی شکر.
خدایا شکرت برای شام خوشمزه، سالاد، دسر.
خدایا شکرت برای چای، شیرینی، شربت و میوه.
خدایا شکرت برای اومدن خانواده ی عزیزم به خونه مون.
خدایا شکرت برای دیدنِ روی ماهِ عزیزانم.
خدایا شکرت برای شوخی و خنده و نشاطِ خانوادگی.
خدایا شکرت برای عکس یادگاریِ همگی مون.
خدایا شکرت که خواسته ام اجابت شد.
خدایا شکرت برای هدیه ای که حافظ جانم گرفت.
خدایا شکرت برای هدیه هایی که خودم گرفتم.
خدایا شکرت برای گل زیبایی که خواهرم برام گرفت.
خدایا شکرت برای هدیه نقدی که حافظ و من دریافت کردیم.
خدایا شکرت برای همه ی روزی های حساب و غیر حسابمون.
سپاس گزارم از مامانم و همسرم و بقیه برای کمک کردن در مهمونی.
خدایا شکرت که خاله جون های حافظ کلی عشق بهش دادن.
خوشحال شدم خواهرزاده های عزیزم رو هم دیدم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره.
سلام.
نکات مثبت امروز زندگیم:
+ خونه مون کاملا مرتب و منظمه، الهی شکرت.
خدایا شکرت که بهمون توان دادی و میدی و زندگیمون رو مدیریت میکنیم.
+ حافظ جون در امنیت و آرامش تو بغلم لالا کرده، الهی شکر.
+ فایل استاد رو گوش کردم در مورد کنترل ذهن.
+ دیشب کلی تو دفترم نوشتم، هر چی تو دلم بود نوشتم، سبک شدم، الهی شکرت.
+ یکی از عزیزانم نمیاد مهمونی، درکش میکنم، ناراحت نیستم چون میدونم به سبک خودش داره زندگی میکنه و دلیل خودشو داره، احترام میذارم به عقایدش، چون خودمم دوست دارم به سبک خودم زندگی کنم.
الهی شکرت برای کنترل ذهن، برای اینکه ناراحت نشدم و نیستم، برای ذهنیتِ خالق داشتن در این مسیله. الهی شکرت.
+ یه کوله ی جدید خریدم برای وسایل نوزاد، وقتی بیرون میریم.
ساک نوزاد داریم که اونم قشنگه، ولی این کوله صدام کرد منو بخر :))))
خیلی باحاله، خوش رنگه (طوسیه، کلا ارادت زیادی به خانواده ی طوسی دارم.)
کلی جا و زیبپ و جیب داره، داخلش کلی فضا بندی داره، خودش زیرانداز تعویض داره، یه کیف داخلشه برای لباس های کثیف نوزاد، بغل ها جیب داره، علاوه بر جلوی کوله، پشت کوله جایی که بندها هست هم زیپ گذاشتن، اینو ندیده بودم تاحالا که پشت کوله هم جیب باشه، دمشون گرم با این خلاقیتشون.
چون من به سازماندهی و دسته بندی علاقه دارم، این کوله برام جذابه چون قسمتهای تفکیک شده زیاد داره.
کاملا متناسب با نیازهای گوناگون نوزاد و وسایلش.
البته من یه استفاده خلاقانه کردم از کیفی که مخصوص لباس های کثیف هست.
فعلا داخلش مای بیبی و پماد گذاشتم تا دسترسی برام راحت تر باشه.
مستقیم کیف کوچیکه رو بردارم و به مای بیبی دسترسی داشته باشم.
+ به خودم گفتم امروز نهایت تلاشت رو بکن نه خودت رو سرزنش کنی نه دیگران رو.
نه فقط حضوری، بلکه تو ذهنم هم کنترل کنم و اجازه ی ادامه بهش ندم و قطعش کنم.
+ خوشم میاد که گاهی چند بار در روز، ساعات متفاوت، کامنت میذارم اینجا از قشنگی ها. الهی شکرت.
من تلاشمو میکنم توجهم رو در لحطات بیشتری تو زندگیم، بذارم روی نکات مثبت و زیبایی ها.
افرین سمانه.
تلاشت ستودنیه، ممنونم ازت.
ببخش منو که گاهی بهت سخت میگیرم با کمال گرایی.
+ خواهرم میخواست برای امشب هدیه ی مجدد بیاره برای حافظ (خانواده همشون وقتی حافظ به دنیا اومد و حتی قبلش براش هدیه های فراوانی گرفتن.)
ازم پرسید لباس یا یه وسیله دیگه.
فکرهامو کردم، گفتم هیچکدوم چون نیاز نداره، میتونه مبلغش رو براش ذخیره کنه تا بعدا هر چی خواست بخریم براش.
الان الحمدااله لباس زیاد داره و اصلا نیازی به خرید نداره.
از خودم خوشم اومد که بدون تعارف گفتم.
خواهرم هم گفت بله و شماره کارت حافظ رو گرفت ازم.
من یه نظریه دارم برای هدیه ای که برای نوزاد یا کودک تهیه میشه:
اعتقاد دارم مبلغ رو بدم به پدر و مادر یا خود کودک، هر چی خودش دلش خواست یا نیاز داشت خریداری بشه.
سایز بچه ها فرق داره، اینطوری متناسب با مشخصات بچه میشه براش هدیه گرفت، ضمن اینکه منِ نوعی نمیدونم بچه چی داره چی نداره، و کادویی که براش میگیرم به کارش میاد یا نه.
این سلیقه ی منه.
به بعضیا مستقیم میگم، به بعضیا هم نه.
در نهایت هر کسی کار درست خودش رو انجام میده.
هر هدیه ای که دریافت میکنم چه برای خودم چه حافظ (چه پوشاک، چه اسباب بازی، چه کارت هدیه، چه پول نقد، چه واریز به کارت و …) همه برام عزیزن و محترم.
تشکر میکنم از فرد و ممنونم برای هدیه ای که بهمون میدن.
و سپاس گزار خداوندم برای تک تکِ روزی های حساب و غیر حسابش.
هدیه، به هر حالتی که باشه قشنگه، و من سپاس گزار هستم براش.
+ یه باگ و حُفره ی بزرگ درونم شناسایی کردم دیشب تو نوشتن هام:
من گاهی دنبال تایید گرفتنم تو چیزهای مختلف، تو بچه داری، تو کار خونه، تو آشپزی، تو حرف زدن، تو اندام متناسب و …)
نمیگم همیشه ولی الان این باگ بالا اومده که باید روش کار کنم.
سمانه اشکالی نداره، با هم درستش میکنیم، بهترش میکنیم.
فقط تو خوش اخلاق باش و مهربون اول با خودت.
+ چقدر سپاس گزاری سمانه؟
تلاشم رو میکنم.
وقتی کسی برام چیزی میخره، هدیه میده، کاری برام انجام میده، کمکم میکنه، از خداوند و اون فرد سپاس گزاری میکنم.
از خدا برای نعمتهای زندگیم سپاس گزاری میکنم.
از خودم هم گاهی سپاس گزاری میکنم تا جایی که یادم باشه.
از همسرم برای کارهاش تشکر میکنم، برای اینکه تو بچه داری کمک میکنه تشکر میکنم.
اولین قدم سپاس گزاری، بیانش با زبان هست، به مرور اون حسِ قلبی و عمیق و خالص اضافه میشه به سپاس گزاری.
خود من گاهی تو مرحله زبانی هستم و گاهی فراتر میرم و قلبم از شدت سپاس گزاری از الله میخواد بترکه.
جفتش خوبه، هر جور باشه خوبه.
کلا تو فرکانس سپاس گزاری بودن برام خوبه.
کم و زیادش درست میشه.
من راضیم، الهی شکرت.
خدایا منو سپاس گزارتر و متواضع تر کن به درگاهت، چون هر چی دارم الان از خودته.
از هوایی که نفس میکشم توش رایگان، تا این جسمم، روحم،صدام، بینایی و شنواییم، تکلمم، دست ها و نوشتنم، پاها و حرکت هام، غذایی که میخورم، تفریحاتم، طبیعت، ثروت مادی و معنویم، خانواده و دوستان و عزیزانم، دانشم، تحصیلاتم و …
همه و همه ما تو هست، تو بهم دادی.
یادم بده، یادم بنداز سرکش و مغرور نشم به خودم و موقعیتم و داشته هام…
همه اش مال خودته. مال من نیست، هیچ کدومش.
اراده کنی هر کدوم رو میتونی بگیری ازم.
از مسیر خارج شم طبقِ قانون و مشیتت از دست میدم نعمت هامو.
اگاهم کن که در مسیری باشم که نعمت هام افزون شه و سپاس گزارتر باشم نسبت به خودت و مخلوقاتت.
مرسی خدا جانِ جانانِ زیبا.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام اقای جزایری عزیز.
خیلی ممنونم برای پاسخی که برام نوشتین و تحسین هاتون.
این از روح و قلبِ بزرگ و مهربانِ شماست.
ممنونم برای انرژیِ مثبت و محبتی که با کامنتتون به سمت من، خانواده ی عزیزم و حافط جانِ قند نباتم روانه کردین.
ممنونم که کامنتهامو دنبال میکنین.
برای شما و عزیزانتون بهترین ها رو از خداوند خواستارم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا الله
یا رحمان
یا ارحم الراحمین
سلام به رویا جانِ نازنینِ مهربانِ خوش قلب.
روزیِ آغازِ روزم، پیامِ شیرین و سرشار از محبتِ شماست.
و چه روزِ قشنگی آغاز شده برام…
مرسی که ما رو هم تو سپاس گزاری هات اوردی.
منم شاکرِ خدا هستم برای اشنایی با شما و وجودِ نازنینت.
الهی شکرت.
ممنونم که با عشق برامون می نویسی.
هم برای من، هم برای حافظِ قندِ عسلِ مامان.
یه کم برمی گردم عقب…
صبح حوالیِ 5 صبح بیدار شدم برای شیر دادن به حافظ جون، مشغول بودیم تا الان که لالا کرد…
موقعی که داشتم شیر میدادم، هوا کم کم داشت روشن میشد، یهو صدای آواز زیبای پرنده ای اومد.
چشم هامو بستم و گوش و قلب و حسم رو دادم به این زیبایی.
به خدا گفتم من توجهم رو میدم به زیبایی، تو هم پسرمو بخوابون :)
الان به سادگی حافظ تو پتو (به صورتِ ننویی) لالا کرد.
الهی شکرت برای سلامتیش، برای وجود و حضورش تو زندگی مون، برای عشقی که اورده تو خانواده و دوستان.
برای محبتی که رویا جان و نفیسه جان و اقا ابراهیم و سعیده جان ها و اقای جزایری و سایر دوستانِ نازنینم در سایت به حافظ جانم دارن.
از پنجره دارم میبینم، هوا کاملا روشن شده، باد شاخه و برگ ها رو تکون میده، صدای پرنده های زیبا میاد.
و من که روزم اینچنین زیبا آغاز شده به لطف خدا و پاداشم خوندنِ کامنتِ دلربای رویا جانم بوده.
الهی شکرت.
منم بی نهایت سپاس گزارم برای سایت به صورتِ چند بعدی:
هم به فایلها دسترسی دارم.
هم به کامنتها دسترسی دارم.
هم دوستانِ نابی دارم تو سایت.
هم میتونم خیلی راحت و با خیالی اسوده تو این محیط امن و پاک، خودشناسی و خودسازی مو جلو ببرم و تمرین کنم.
و مهمتر از همه، آشنایی با استادی که خودش به هر اون چیزی که میگه عمل میکنه و الگوی بسیار صادق، خوش قلب و دوست داشتنی هست.
الهی شکرت فراوان.
تمام لحظاتت غرق در نورِ خداوند باشه رویا جان.
بهترین ها برای خودت و عزیزانت.
خدایا شکرت که این گوشه ی دنج و پاک، پاتوقِ هر روز و شبِ منه.
کجا بهتر از اینجا که در سکوت و آرامش برای من مهیّا شده تا بیشتر توجه کنم به قشنگی های زندگیم.
و دوستانِ نابی که میخونن و تحسینم میکنن.
و انگیزه هامو برای نوشتن بیشتر می کنن.
سپاس گزارم برای وجود نازنین تک تکتون.
الهی شکرت.
جایزه بعدی هم رسید:
فایل جدید اومده روی سایت:
آیا خداوند مثل مادری مهربان عمل میکند؟
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت