زیبایی ها را ببینیم - صفحه 36

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 607
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا الله

    سلام

    فایل امروز رو شنیدم.

    سپاس گزاری

    همون چیزی که من این اواخر قفلی زدم روش و عاشقشم که بنویسم تو دفتر، موضوعِ فایله.

    چه عالی.

    خدا رو شکر که روزی و نعمت به این جذابی رو دریافت کردم.

    چند تا کامنت خوندم تو سایت و در پاسخ به سمیه جان زمانی خودمم نوشتم.

    وقتی کامنتشو میخوندم ذوق کردم حسابی.

    خدا پشت و پناه خودش و عزیزانش.

    با خودم فکر کردم چه عالی که من هر روز اینجا مینویسم.

    چون عملا دارم سپاس گزاری مینویسم هر روز.

    خاطراتم رو که مینویسم بابتشون سپاس گزاری هم میکنم و این عالیه.

    همیناست که منو تو مسیر نگه میداره.

    الهی شکرت فراوان.

    خدایا ازت ممنونم که تکنیک بسیار کاربردی و جواب بخشِ سپاس گزاری رو از طریقِ استاد جانم یادم دادی.

    بعد از اون گپ زیبای صبحگاهی که چند روز پیش با خدا داشتم، به یه جور حسِ رهایی و ارامش هدایت شدم.

    انگار نگرانی هام تو حیطه ی مالی فروکش کردن…

    انگار اون مهم بودنشون که برام حسِ کمبود میاورد از بین رفته.

    با خودم میگم حله، اشکالی نداره.

    هر چی میخوام میاد، تو اصلا بهش دقت نکن دیگه، سخت نگیر، خودش حل میشه.

    هر چیو بچسبی بهش، ازش دور میشی.

    این واسم درس بزرگیه.

    خدایا شکرت که یادم دادی و میندازی در لحظه بفهمم چقدر چیز خوب اطرافمه، نگاه خوب، کلام خوب، رفتار خوب، امکاناتِ خوب، دسترسی های خوب …

    کلی داشته و دارایی و نعمت…

    مرسی که کمکم کردی از بندِ پول خلاص شم.

    پول عالیه، اما نه وقتی که نگاهت بهش طوریه که تو اسیرش شدی و در بندی.

    پول مقدس و پاکه و خودش میاد اگه من بهش فشار و زور و کمبود وارد نکنم.

    الهی شکرت برای آرامشم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا ارحم الراحمین.

    سلام.

    حسم بسیار خوبه و آرامش درونی دارم.

    برای چیزی که قبلا عصبی و مضطربم میکرد، الان در این لحظه بسیار آرومم.

    اینو خدا داده بهم.

    عمه جونِ حافظ دیروز دو بار بهش غذا داد و کلی کیف کرد.

    لحظه ای که بچه قاشق غذا رو راحت میخوره بسیار لحظه ی زیباییه.

    دیروز 7 ماهگی حافظ جونم بود، مبارکت باشه مامانی.

    امروز بردیمش مرکز بهداشت طبق برنامه.

    خانم موسوی (مسیولِ حافظ جون) عزیز گفت اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم بیاری حافظ رو، نوبت اومدنشه.

    و من کیف کردم از مسیولیت پذیری و مهربانیِ ایشون.

    و تحسین میکنم خودمون رو برای مسئولیت پذیری مون نسبت به فرزندمون.

    الحمدالله قد و وزن و دور سرش خوب بود.

    خدایا شکرت برای قند عسلمون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    دایی و زنداییم به سلامتی امروز از سفر حج برگشتن منزل صحیح و سلامت، الهی شکر.

    مامانم رفته پیششون برای زیارت قبولی.

    اراک هستن.

    عکس های ارغوان جون رو دیدم که خانمی شده برای خودش.

    دخترِ پسر داییم، همون که وقتی تو دل مامانش بود با مامان ملیحه جونش کلی ارتباط داشتیم.

    همونی که 2/5 ماه بعد از حافظ جون به دنیا اومد.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    تو مرکز بهداشت یه نوزاد دو ماهه و 6 ماهه دیدم و ذوق کردم.

    مامان نوزاد 6 ماهه گفت خودت بچه داری، گفتم بله و برای همینه که ذوق زیادی میکنم بچه میبینم.

    یه چیز جالب دیدم و فهمیدم برای اینکه خدا ما رو آسان میکنه بر آسانی ها:

    واکسن 2، 4، 6 ماهگی تو مرکز بهداشت ما تموم شده بوده، در حالیکه حافظ به اسانی واکسن 6 ماهگیشو زد.

    دقیقا چند روز بعد از ما، واکسن های مرکز بهداشت تموم شده بوده.

    و من سپاس گزارم از خداوند که انقدر مسیر ما اسان جلو رفته برامون و در زمان مناسب واکسن حافظ جونم رو به اسانی زدیم.

    اینا برای من سند هست از قانون.

    فایل جدید استاد روی سایت اومد.

    دقیقا یکی دو روزه تو دلم میگفتم خبری از فایل جدید نشده که امروز دیدم اومد.

    اینم نشونه است برام.

    مثل ماشین نشانه ام که زیاد دارم میبینمش، یا کبوترهای پشت پنجره مون.

    یا خواب شگفت انگیز دیشبم که توش پر از فراوانی بود…

    خدایا شکرت.

    مامان بزرگ بابا بزرگ مهربون حافظ براش تاب خوشگل خریدن و هدیه دادن بهش.

    خیلی قشنگه، طراحیِ تشک بسیار زیبا بود.

    مامان زریِ حافظ براش یه خودکار با طراحیِ تفنگ

    هم گرفته بود.

    فوق العاده زیبا و خلاقانه بود.

    من کلی کیف کردم.

    اصولا من هر هدیه ای خودم یا حافظ بگیره کلی ذوق میکنم.

    دیروز یادم رفت اینجا بنویسم کامنت، تو دفترم مفصل نوشتم.

    مادرشوهرم گفت چی مینویسی.

    گفتم سپاس گزاری، از همه چیز…

    خدایا شکرت برای خانواده ی دوست داشتنی و مهربان همسرم که همیشه وقتی باهاشونیم خوش میگذره کلی بهمون.

    دیروز حتی کوچولوترین اتفاق های خوب هم برام بولد بود و سپاس گزاری میکردم.

    کوچکترین کلامِ زیبا، کوچکترین رفتار زیبا که شاید قبلا ساده از کنارش رد میشدم برام بولد شدن این روزها.

    برگ های سبز و زرد تو خیابونا حسابی دلبری میکنن برام.

    الهی شکرت.

    امروز هم یه تغییر تو سوپ حافظ جون انجام دادم.

    جایگزینیِ مرغ با گوشت ماهیچه گوسفندی.

    و ترکیبش با همون مخلفات قبلی.

    الهی شکر برای غذاهای کمکیِ قند عسل در کنار شیر.

    تو دفترم نوشتم، الهی شکر.

    کامنت خوندم و نوشتم الهی شکر.

    از همه ی دوستان نازنینم که به من و حافظ و خانواده ی عزیزم لطف دارن خیلی ممنونم.

    از رویا جان، شیما جان، نفیسه جان و کلی دوست عزیز دیگه که محبت دارن بهمون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت برای آرامشی که از توی قلبم دارم الان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    الان ساعت 23:23 دقیقه اول آذر ماه 1403 هست که میخوام این کامنت رو بنویسم.

    ●امشب مادرشوهر عزیزم برام تولد گرفت.

    مثل پارسال.

    با این تفاوتِ شیرین، که امسال تو عکسهای تولدم حافظ جانم تو بغلم بود.

    الهی شکرت از این نعمت.

    از فرزندِ دلبندِ شیرینم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    ●امروز صبح قصد کردیم بریم مغازه گوشت فروشیِ همیشگی مون (سیدِ رضوی)

    آقا سید هم گوشت های بسیار باکیفیتی داره هم اخلاقِ حَسنه ای داره.

    با یه خانمی بیرون مغازه دوست شدم که اتفاقا خیلی شبیهِ خاله ی مرحومم بود.

    و بسیار بسیار تحسین کردم اقا سید رو پیشِ خانمِ مشتریِ جدید.

    ایشون بار اول بود اومده بود، به توصیه ی دوستشون.

    و چقدر جالب بود، این خانم هم مدار بود و اهلِ رشد و بهبود.

    شاید گفتگو دقایقی بیشتر طول نکشید، اما جنسِ کلامش از بهبود بود.

    تو مغازه ابراز لطف شد بارها از طرف افراد مختلف به حافظ جان، خانم و اقا دعای خیر کردن برای قند عسلمون.

    برای آقا حافظ گوشت ماهیچه گوسفندی جدا گرفتیم، برای خودمون هم جدا.

    ●امروز حافظ جونم غذای کمکیش (سوپش) ترکیبی بود و بسیار خوشش اومد.

    مرغ، برنج، هویج، سیب زمینی+ جعفری.

    ●الهی شکر برای غذای کمکیِ پسرم و مواد داخلش.

    ●خدا رو شکر برای اینکه غذاشو کامل نوش جان میکنه.

    ●تو هر سنی بچه ها با یه چالش پدر مادرها رو ماهر تر میکنن.

    اینکه بچه و مادر با هم یاد بگیرن بچه چطور از سینه مادر شیر بخوره.

    تعویضِ پوشکِ بچه.

    باد گلو گرفتن.

    خوابوندنش.

    لباس پوشوندنش.

    حمام بردنش.

    غذای کمکی پختن برای بچه.

    غذا کمکی دادن به بچه.

    آب دادن بهش.

    مطب دکتر بردن.

    واکسن زدن.

    مرکز بهداشت بردن طبق برنامه ی رشد بچه.

    ناخن گرفتن.

    تمیز کردن بینی بچه.

    صحبت کردن با بچه، شعر و قصه خوندن براش.

    ماساژِ بچه.

    نوازش و قربون صدقه رفتن بچه.

    و …

    میخوام خودمو همینجا تحسین کنم که این همه مهارت به مهارت هام اضافه شده و بهتر میشم.

    من روز اول مامان شدنم هیچکدوم اینا رو بلد نبودم و کم کم یاد گرفتم.

    بقیه ی چالش ها رو هم کم کم یاد میگیرم به لطف خدا.

    ●تو لیست درخواست هام چند روز پیش نوشتم هنسفری بیسیم میخوام، امشب سفارش دادم دیجی کالا.

    با یه تخفیفِ خوب.

    انگار مستقیم اومد جلوی دید من گفت منو سفارش بده.

    وگرنه من اصلا به سمت خریدش نبودم، هدایت شدم به سمتش در بهترین زمان و شرایط.

    ●ماشینمون یه مشکلی داشت.

    همسرم بردش تعمیرگاه و مشکلش رو حل کردن.

    ما هم کلی ذوق کردیم و سپاس گزاری.

    ولی بعدش همچنان مشکل ظاهر شد.

    دیروز ایده اومد ببریم تعمیرگاه نزدیک خونه مادرشوهرم.

    امروز صبح ماشینو برد و ایرادش رو برطرف کرد.

    تو راه که رفتیم مغازه آقا سید، ماشین کاملا سلامت بود و هزار بار خدا رو شکر کردیم.

    ●یه چیزی که ما بی توجهی بهش کردیم رو خداوند از ما حفاظت کرد.

    ●خدایا ازت ممنونم که به ندانستن ما نگاه نمیکنی و همیشه مراقبمون هستی.

    ممنونتم عزیزم.

    ●صبح ساعت 6 بیدار شدم و دیگه نخوابیدم.

    اومدم سایت به کامنت نوشتن و یه گپِ عشقولانه با الله.

    کلی لذت بردم از هم کلامی مون.

    و یه لحظه بعدش نگاه کردم به حافظ جان و خدا رو تو زیباییِ صورتش دیدم…

    به هر جا بنگرم، آنجا تو بینم

    الهی شکرت

    ●دریافتِ پاسخ از یکی از دوستانِ عزیز سایت و دیدن دایره ی آبیِ زیبایِ کنار پروفایلِ قشنگِ سه نفری مون.

    ●از زهرا جان عزیز و نازنینم (کاسه ساز) بسیار ممنونم برای این جمله ی راهگشاش تو کامنت پاسخی که برای دوست دیگه ای نوشته بود

    رها باش و خوبیهاشون رو ببین

    ●به واسطه تغییر باورهام امروزم شگفت انگیز بود.

    همونطور که صبح نوشتم:

    فرکانس شادی و سلامتی و باورهای خوب فرستادم، اتفاقات خوب دریافت کردم.

    ●چند روز پیش اتفاقی رفتم جام دستاوردهامو چک کردم.

    دیدم تغییر کرده و پیشرفت کردم.

    جذاب بود برام چون قبلا قفلی زده بودم روش و تند تند چک میکردم، تغییر انچنانی هم نداشتم.

    الان بعد یه مدت بهش سر زدم و تغییر رو دیدم.

    رسیدن به ارزوها هم همینه.

    بخواه ولی قفلی نزن هی بگو نتیجه کی میاد.

    ولش کن، یه زمانی که خودتم یادت نیست هدایت میشی به نتیجه.

    مثل هنسفری بیسیم که خواسته ام بود و رهاش کردم، امشب فوقِ فوقِ آسان هدایت شدم به اجابت خواسته ام.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا حفیظ

    سلام.

    گاهی من فکر میکردم هر کسی چیزی بگه، قصدش تخریب منه.

    یا اینکه منظورش اینه من کم کاری، بی دقتی، اشتباه کردم.

    قصد داره منو بد و ناتوان جلوه بده.

    یا اینکه منظورش اینه من بلد نیستم.

    برای همین سریع درصددِ دفاع از خودم برمیومدم.

    اثبات کردن و توجیه کردن هم از مکانیزم های دفاعی ام بوده.

    اینکه ثابت کنم نه، شما اشتباه میگی، شما دچار سوتفاهم شدی و …

    به عبارتی واکنش میدم، گاهی پرخاش هم میکنم.

    (الان که تو ویرایش دارم کامنتمو میخونم کاملا درک کردم این رفتارها و طرز فکرم برای عزت نفسِ پایین هست.)

    الان مدتیه دارم تمرین میکنم سریع واکنش ندم و سکوت کنم.

    و جالبه امشب متوجهِ تغییراتی تو خودم شدم.

    اینکه الان گاهی دارم سکوت میکنم و میشنوم فقط.

    بعد فکر میکنم و به خودم میگم: وقتی فلانی یه چیزی رو داره میگه که متوجهی الان همونطوری هستی، گارد نگیر فقط ساده بپذیر، همین.

    یعنی چونه نزن که نه نیستی.

    خب هستی دیگه.

    به بد و خوبش کار ندارم، میخوام این گارد گرفتن و تعصب رو کمرنگ تر کنم در درونم، که واسه کوچکترین حرف و رفتار لازم نباشه و نیست بپرم به آدم ها و حمله کنم بهشون.

    مثال:

    وقتی کسی چیزی رو بهم نسبت میده و حس میکنم غلطه و لجم میگیره، از دستش ناراحت میشم و واکنش میدم.

    وقتی پیامی دریافت میکنم، یا چیزی میشنوم، یا میخونم که در ظاهر مخالف ذهنیتِ منه، بهم برمیخوره چون به خودم میگیرم.

    چون حس میکنم بهم حمله شده.

    شاید چون نمیخوام حقیقت رو بپذیرم اول گارد میگیرم.

    البته که من همیشه درست عمل نمیکنم و گاهی پذیرفتنِ نقص هام برام سخته (ریشه اش از کمال گرایی میاد).

    امشب یهو متوجه شدم ریز ریز دارم عوض میشم.

    علایمِ بهبود تو خودم دیدم.

    لازمه که این بهبودهای کوچک و بزرگ رو به عنوان زیبایی به خودم یاداوری کنم تا بهتر قدردانشون باشم.

    اینا کم چیزی نیستن.

    درسته که هنوزم گیر دارم و گاهی واکنش میدم.

    ولی واسه دونه دونه دفعاتی که کنترل ذهن کردم و رفتارم رو بهبود دادم سپاس گزارم.

    قراره من یه نسخه ی بهتر از قبل خودم بسازم.

    فقط این مهمه.

    قرار نیست خودمو با هیچکی حتی استاد نازنینم مقایسه کنم.

    مقایسه سَمه، چون باعث عجله و شتاب میشه.

    باعث میشه بهبودهای خودمو نادیده بگیرم.

    از قصد اومدم و ردپا گذاشتم، چون من وظیفه مه حتی کوچکترین بهبودهای سمانه رو ببینم و تحسینش کنم.

    راستی، امشب که اسمم رو بین 5 نفر در قسمت فعال‌ترین دوستان در ارسال نظر (فایل‌های دانلودی) دیدم ذوق کردم و به همسرمم نشون دادم.

    میخوام خودمو تحسین کنم که در زمینه ی کامنت خوندن و نوشتن روزانه در سایت، استمرار دارم.

    همین تمرین باعثِ اتصال من با سایت شده حتی تو روزهای خیلی سخت …

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا الله، یا ارحم الراحمین

    سلام

    – هدایت شدم به کامنت بسیار زیبای اقای امیری که کاملا متناسب با شرایط کنونی ام، برای آگاهی دادن بهم سر راهم قرار گرفت.

    abasmanesh.com

    – یه کاری داشتم، میخواستم انجامش بدم، هدایت شدم به آسان شدنش.

    خیلی ذوق کردم که هدایت رو دریافت کردم.

    یه طوری شد که به نفعِ من شد.

    خدا هر لحظه راهنماییم میکنه.

    – خداوند خیلی قشنگ داره میگه چه کنم، روی چی کار کنم، به چی توجه کنم.

    – کامنت های بسیار جالب و کاربردی میخونم تو سایت، مخصوصا توجهم جلب شده به کامنتهای خوبِ عقل کل.

    ممنونم از دوستانی که کامنت مینویسن.

    – خدا رو شکر برای خوابِ خوبمون.

    – خدا رو شکر برای همه ی نعمت هامون، روزی هامون، کمک هایی که دریافت میکنم، محبت هایی که بهمون میشه.

    – دیدنِ خانواده ی نازنینِ همسرم.

    – خوردنِ دستپختِ خوبِ مادرشوهر عزیزم با همه ی محبت های همیشگیش.

    – یه کشفی کردم در مورد خودم.

    نسبت به چند نفر طرز فکرم خیلی خیلی بهتر شده.

    دیگه مثبت نگاه میکنم به هر حرفی که میزنن یا رفتارهاشون.

    انگار یه پرده ی چرک و ضخیم تو رابطه ام باهاشون از بین رفته و من با وضوح بالاتر میتونم ببینمشون، حسشون کنم.

    خیلی خوشحالم و حالم خوبه.

    این رابطه ها جزوِ روابطِ گاهی ناراحت کننده و آزار دهنده برام بود.

    خوشحالم از این تغییر.

    – یه کشف دیگه هم دارم در مورد خودم:

    هر حرفی که آدما بهت میزنن یا رفتارهاشون، به ضرر تو نیست.

    نمیخوان اذیتت کنن یا بهت اسیب بزنن، یا تخریبت کنن.

    اینطوری با خودت مرور و تکرار کن که صحبتِ آدم ها باهات به نفعته.

    اینطوری خود به خود همه چیز برای تو به خوبی جلو میره و خیر میشه برات.

    این باگِ منه که گاهی فکر میکنم حرف آدمها قصدِ تخریبِ من یا اسیب زدن به من رو داره.

    – قرار نبوده و نیست که یهو تغییر کنم.

    قراره تمرین کنم که بهتر عمل کنم.

    این چند وقته که تمرین میکنم قضاوت نکنم، تا یادم میاد دارم در مورد بقیه قضاوت میکنم تو ذهنم، سریع میگم قضاوت نکن و تمومش میکنم.

    کاملا هوشیار میشم که قضاوت نکنم و این تمرینِ منه.

    خوشحالم برای تک تک دفعاتی که یهو یادم اومده و کات کردم.

    الهی شکرت.

    – ممنونم برای تمامِ فایلها و کامنت های راهگشای سایت.

    – این روزها به شدت ماشینِ نشانه مو میبینم، پشت پنجره اشپزخونه کبوتر میبینم و …

    امروز به همسرم گفت نشانه ها خیلی زیاد شدن، خدا دیگه چطوری بهمون بگه حله دیگه.

    حس میکنم خواسته مون اجابت شده فقط باید بریم جلو تا برداریمش.

    با حس خوب، شادی، سپاس گزاری، کترل ذهن…

    رهرو ما اینک اندر منزل است…

    ندیدن، دلیل بر نبودن نیست.

    فعلا نمیبینم، ولی هست.

    – بیرون، پشت شیشه یه ماشین اینو دیدیم امروز

    لا تنس ذکر الله

    از یاد خدا غافل نشید

    برای من و همسرم نشونه است.

    خدایا شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا لطیف، سلام.

    الهی به امید تو و الطافت و هدایت هات.

    الهی شکرت برای آغاز روزی جدید.

    برای بیدار شدن از خواب.

    برای زنده بودنم.

    برای شیر دادن به عسلِ مامان، حافظ جون.

    برای دیدنِ روی ماهش در خواب.

    برای صورت قشنگش و سلامتیش.

    برای خوندن کامنتهای قشنگ سایت.

    برای کامنت نوشتن در سایت.

    برای خونه ی گرم مون.

    برای بارونی که باریده و زمین رو خیس کرده.

    برای بوی خوشِ بارون.

    برای فرصتی که دارم برای بهبودِ شخصیت و زندگیم.

    برای خانواده و دوستان خوبم در زندگیم طی این 37 سال عمری که از خدا گرفتم.

    برای سلامتی خودم و عزیزانم.

    برای اینکه رو پای خودم راه میرم و کارهامو انجام میدم.

    برای درک کردن بهتر هر موضوع یا چالشی تو ذهنم.

    برای روزیِ صبحگاهیم، اینکه از 6 صبح بیدارم و مشغولم در سایت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف

    سلام.

    خدایا شکرت که بیدارم کردی به حافظ جون شیر بدم‌.

    خدایا شکرت منو آوردی تو سایت 6 صبح.

    خدایا شکرت برای آغاز روز جدید.

    خدایا شکرت برای درک این درس:

    اینکه من آرزوی بزرگی دارم و به زبون میگم خدا میتونه و اجابت میشم، ولی اتفاقی نمیوفته…

    دلیلش اینه که من فقط میگم، ولی باورش نکردم.

    برای همین تاکیید به تکامل میشه.

    چون طی تکامل، کم کم باورهای آدم محکمتر ساخته میشه که بله میشه هر چیزی رو خواست و خلقش کرد.

    وگرنه شکی تو قدرت بی انتهای خدا نیست.

    مسیله کم بودن باور منه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام.

    من تو لیست 107 آرزوم نوشتم خدایا امسال برای تولدم سورپرایزم کن.

    اینطور هم شد.

    تماس و پیام تبریک داشتم از عزیزانم:

    مریم، مهسا، مینا، سارا، سمیه، مامان، نیلوفر، آرش، زری جون، آقاجون، هدیه، نفیسه، رضوان، شیما، عمه عذری، محیا.

    هدیه دریافت کردم.

    خواهرم با یه کیک کوچولو و شمعی که هر چی خاموشش میکردم دوباره روشن میشد و لباسی زیبا، اومد خونه مون و سورپرایزم کرد.

    مامانم امشب به مناسبت تولد من، خواهرانم رو دعوت کرد و برامون از رستوران غذا سفارش داد.

    نمیدونم دقیق چرا، ولی امروز و دو روز پیش فرکانسم خیلی پایین بود و رفتم در لایه ی سکوت.

    امشب کشف کردم من میگم توقع ندارم از کسی (دقیقا میدونم منظورم چه شخصی هست)، ولی کلاماً میگم، هنوز کامل نمیتونم رعایتش کنم.

    توقع باعث میشه آدم احساس قربانی بودن، مظلوم بودن کنه که این سَمّه.

    من امروز این حس رو گاهی تجربه کردم.

    خودمو مشغول انجام کارها کردم تا به نجوا اجازه ی جولان ندم.

    ولی نجوا امروز منو اذیت کرد.

    عصر یه خواب کوچولو داشتم که اون باعث شد بهتر شم.

    نمیخوام ناسپاس باشم.

    برای همین الان اومدم و مینویسم.

    من با نجوا و نوسان، دست به گریبانیم.

    تو این حملات هم حواسم به قشنگی ها هست، شاید زورم نرسه اما تلاشم رو میکنم…

    برگ های پاییزی رو که زیر درختان ریختن با عشق و شور نگاه میکنم، با چشمهام قورتشون میدم از بس قشنگن.

    درختا با بارگ های زرد عین طلا مینونن، زیبا و درخشان و جذاب.

    حافظ خودش نعمت بزرگ زندگیمه، عشقه عشق.

    شاید امروز یه بحران بود.

    چیزی فرستادم که این تغییر احوالات نتیجه اش بوده.

    باید درستش کنم، برای همین تلاش میکنم تا بنویسم، چه اینجا چه توی دفترهام…

    خدایا مرسی برای تولد 37 سالگیم.

    پنجشنبه، ساعت 10 شب، 28 آبان 1366، مامان جونم منو به دنیا آورد.

    ازش ممنونم برای اینکه مادرم شد.

    مریم جون و بابا صوفی ازتون ممنونم پدر و مادر من شدین.

    پارسال همچین روزی سورپرایز شدم توسط خانواده ام و 3 تا تولد داشتم.

    حافظ تو دلم بود و نمیدونستم…

    امسال به لطف خدا تو بغلمه.

    الهی شکرت.

    دوست داشتم داستان اشناییم در سایت رو برای همچین شبی اپدیت کنم، یکسال از نوشته ام گذشته.

    هنوز فرصتش نشده.

    امشب به خودم گفتم تو روز خوبی رو تجربه کردی، سورپرایز شدی، پس چرا احساس شادی نداری؟

    چون به کمبودها توجهم جلب شده تا داشته ها.

    چون میترسم.

    چون نمیدونم.

    چون احساس خستگی دارم.

    چون احساس محدودیت دارم…

    فقط نوشتم که بدونم منم ادمم و احساس دارم.

    نوسان دارم و بالا پایین میشم.

    وگرنه نمیخوام اجازه بدم این احساس نازیبا بمونه…

    امشب پرونده شو به یاری خدا میبندم.

    چون فردا روز جدیدیه…

    خداوند خودش گشایش میکنه.

    کسی که امید به فردا و الطاف خدا نداره، باخته…

    اینو یادت باشه سمانه.

    خدا این همه نشونه داره نشونت میده که تو بری جلو و نترسی.

    شهودت رو فعال کن.

    انقدر دست و پا نزن.

    تقلا نکن.

    باید پارو نزد وا داد، باید دل رو به دریا داد…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام.

    ●سمانه جانم تولدت مبارک.

    ●نفیسه جانم ممنونم از تبریکِ تولدم.

    ●الهی شکر برای خریدهای جذاب دیروزمون برای حافظ جون.

    ●الهی شکر برای شام خوشمزه ی دیشب استمبلی جان، با سالاد شیرازی جان با آبغوره ی بسیار خوشمزه.

    ●دیروز یه اتفاق جالب افتاد.

    من علاقه ی زیادی دارم به افتادن برگ های پاییزی و اینکه هیچ برگی بدون اجازه ی خدا نمیوفته…

    دیروز تو ماشین بودیم در حال تردد، یهو یه برگ از پنجره ی ماشین خودش اومد داخل…

    من خیلی ذوق کردم.

    گذاشتمش داخل ماشین یادگاری بمونه.

    الهی شکر.

    ●دنبال قطره آهن حافظ جون بودیم، چند تا داروخانه سر زدیم. همین الان پیداش کردیم.

    البته من قبلش گفتم اشکال نداره اگه پیدا نشد از دکترش میپرسم جایگزین معرفی کنه.

    سخت نگرفتم.

    ●تو فرکانس پایین بعضی چیزها که وقتی حالم خوبه و خوشحالم میکنن، خوشحالم نمیکنن…

    به خودم گفتم اشکال نداره، سخت نگیر، بگرد دنبال چیزهایی که خوشحالت میکنن و با همونا شاد شو.

    ●دیروز رفتم دکتر زنانِ خودم برای چکاب.

    حافظ رو دید و کلی خوشحال شد.

    حافظ هم کلی خندید بهشون.

    چقدر جذابه مراقب بچه تو دل مامانش باشی تو دوران بارداری، بعد اون بچه رو ببینی که بهت میخنده.

    الهی شکر.

    ●دیروز به غذا کمکی حافظ جون هویج اضافه کردم.

    خیلی خوشمزه شد.

    خدا رو شکر با میل، نوشِ جان کرد.

    ●یکی از قسمت های سخت بچه داری تو ذهنم از اوایل، رسیدن به مرحله ای بود که برای بچه جداگانه اشپزی کنم، و اینکه بچه حرکت میکنه و همه جای خونه میچرخه و هر چیزی از زمین برمیداره میخوره و این خطرناکه…

    الان وارد این مرحله شدم و دارم تمرین میکنم.

    الحمدالله که داره به مهارت هام اضافه میشه.

    ●وقتی حافظ جون با اون چشم های قشنگش نگاهم میکنه با عشق و بهم میخنده…

    این لحظه خیلی شیرینه.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام

    ● خدایا شکرت یه راهکار یا تکنیکی هست به اسم سپاس گزاری و توجه به نکات مثبت، و میتونه فرکانس آدمو میزون کنه.

    خدایا شکرت برای تنظیم شدنِ فرکانسم.

    ● خدایا شکرت برای نعمتِ آب:

    آب خنکی که از یخچال میریزم تو لیوان و نوش جان میکنم.

    آب گرم و سرد و ولرمِ حمام.

    آب برای آبیاری درختان و گلها.

    آب باران و برف.

    آب دریا و رودخانه و دریاچه.

    آب تو شیرهای پارک ها، حیاط خونه و …

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: