زیبایی ها را ببینیم - صفحه 38

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 607
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا لطیف

    سلام

    خوندنِ کامنت ها خیلی خوبه.

    جوابِ منه.

    قشنگ حس میکنم پیامی برام دارن.

    کامنت ها کلی انرژی و حس خوب دارن.

    مثال هایی که بچه ها میزنن از خودشون و زندگیشون که بسیار کاربردی هست.

    لذت بردم از الگوهایی که بچه ها تو ثروت 1 نوشته بودن برای عامل نبودنِ تحصیلات و مدرک تحصیلی برای خلقِ ثروت.

    دیشب که داستان هدایت رویا جان مهاجر سلطانی رو خوندم و سپاس گزاری هاشو، تلنگر خوردم که دنیای سپاس گزاری چقدر میتونه وسیع باشه.

    چیزهایی باشه که من حتی بهشون فکر هم نکردم.

    یعنی انقدر بدیهی دارمشون که متوجه نیستم نعمت هستن.

    برای همینه خوندنِ سپاس گزاری های ادم های مختلف برام جذابه، از مامان خودم بگیر تا بچه های سایت و …

    امروز هم تو سوپ حافظ جون تغییر ایجاد کردم.

    پیاز اضافه کردم+ اب لیمو ترش تازه.

    براش کدو حلوایی هم خریدم برای مرحله ی بعدی.

    خیلی ذوق دارم هر دفعه یه چیزی به سوپش اضافه میکنم و نوش جان میکنه.

    مامان فداش بشه الهی.

    دیروز تو ستاره قطبی یه نشونه خواستم از خدا برای مدار ثروت، امروز اومد.

    امروز بارونِ رحمتِ الهی اومد.

    عالی بود.

    کبوتر دیدم، گل های زیبا دیدم.

    خدایا مرسی که چشم های بینا و سالم دارم و میتونم این زیبایی ها رو ببینم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا رحمان

    یا رحیم

    یا ارحم الراحمین

    سلام.

    دیدین یه وقتایی انگار یه پرده کنار میره، درکمون نسبت یه مفهوم به شدت باز میشه.

    این روزها یهو نسبت به بعضی صحبت های استاد این شکلی میشم.

    خیلی سپاس گزارم که درکم داره بهتر میشه.

    امشب شام رفتیم منزل مامانم.

    خیلی خوب بود و خوش گدشت.

    مامانم دفتر سپاس گزاری داره و مینویسه.

    من با عشق هر بار میخونم دفترشو.

    خیلی کیف میکنم از جمله هاش، تشکرهاش، گفتگوهاش با خداوند.

    تازه شروع کرده به نوشتن.

    و بسیار با اعتماد به نفس و احساس لیاقت داره مینویسه.

    عاشق جمله هاشم، توشون پر از انرژی و عشق هست.

    با خوندنشون میتونم سپاس گزاری رو بهتر و بیشتر تمرین کنم.

    مامانم خیلی با احساس و لطیف مینویسه.

    خیلی مهربون و دوست داشتنیه.

    خدا حفظش کنه برای همه مون.

    با عشق، اسم همه مون رو میاره تو سپاس گزاری هاش.

    خدایا شکرت که به مامانم سلامتی و انرژیِ عالی میدی هر لحظه.

    تو ستاره قطبی امروز نوشتم دایره ابی رو میبینم، چند دقیقه پیش دیدم.

    پیام پر از مهر رویا جان رو دریافت کردم.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا الله

    سلام

    و به نام خداوندی که همیشه بیدار و هوشیاره.

    همیشه همه چیز به یادش هست و فراموشی نداره.

    – الهی شکرت که نوا جان، دخترِ قشنگ و کوچولوی سعیده جان خوب و سلامته.

    خدایا مرسی که حواست هست همیشه.

    مرسی که دستِ خوبت یعنی عمه شو فرستادی تا نوا سلامتیشو حفظ کنه.

    این معجزه از خودته.

    درسته که چالش به شدت سنگینی بود اما خدایا شکرت که خودت همه چیز رو چیدمان کردی و نوا الان الحمدالله سلامته.

    ان شالله صحیح و سلامت برگردن خونه.

    – دیشب فایل جدید اومد سایت که بلافاصله دانلود کردم و دیدم.

    خدایا شکرت.

    – امروز با مامانم تلفنی صحبت کردم و خودمون رو شب دعوت کردم خونه شون.

    استقبال کرد، خودشم دلش برای حافظ تنگ شده بود.

    با عزت نفس چند تا درخواست هم کردم ازش.

    – یاداوری خداوند برای من و همسرم:

    هر وقت باورهاتون عوض شه، شرایط هم عوض میشه.

    صدایی که از درونت میشنوی بهت چه حسی میده؟

    اگه حست ارامشه، از سمت خدا باهات صحبت میشه.

    اگه ترس و ناراحتی و خشم و … هست، طرف صحبتت شیطانه.

    – امروز متوجه شدم دقیقا 4 سال و 8 ماهه تو سایتم.

    دقیقا از 18 فروردین 99 رسما متعهد شدم و شروع کردم به خودشناسی با سایت.

    از خودم پرسیدم این 4 سال و 8 ماه چی یاد گرفتی؟

    چه تغییراتی داشتی؟

    پاسخم به خودم:

    گوش دادن و دیدن مداوم فایلهای استاد و خوندن کامنتها باعث شدن و همچنان میشن که یه سری باورهام تغییر کردن، بعضی باورهام شل تر شدن.

    و بعضی باورهای جدید درونم ساخته شدن.

    انگار به باورهای بتنی ام کلنگ خورده باشه و ریز ریز خرد شده باشن.

    به خواسته های زیادی رسیدم.

    مهم ترینشون ارتباط فعلیم با الله هست.

    الله رو دیگه دور از خودم نمیبینم.

    میتونم راحت تر باهاش حرف بزنم.

    کمکم و هدایت بگیرم ازش.

    اونم سریعتر جوابمو میده.

    یعنی جوابش رو بهتر و سریعتر درک و دریافت میکنم.

    یعنی سمت من داره درکش بهتر میشه، وگرنه الله که تغییری نکرده و نمیکنه.

    الله منبع نور بوده و هست و خواهد بود.

    ظرفیت من تغییر میکنه.

    تو زندگیم رشد کردم، نگاهم بهتر شده، بچه دار شدم.

    چرا بچه دار شدن رو نوشتم؟

    چون میدونم باورهای معیوب داشتم که اصلاح شدن با سایت به لطف خدا.

    دوره قانون سلامتی رو که شرکت کردم میدونستم بچه دار میشم و شدم.

    زمانش رو نمیدونستم ولی اجابت شدم.

    مفهوم روزی، کمبود، فراوانی، رزق لایحتسب و … رو بهتر درک کردم.

    سپاس گزاری رو بهتر درک کردم و حالم باهاش خوشه.

    با خودم شفاف تر شدم.

    یعنی گاردم برای شناسایی درونم پایینتر اومده، مخصوصا با دوره احساس لیاقت و کامنتهایی که اونجا نوشتم به بعد.

    درسته برخی باگ هام سر جاشون هستن، ولی حُسنش اینه شناختمشون و ریز ریز دارم روشون کار میکنم.

    کنترل ذهن برام درکش بهتر شده.

    درسته گاهی شیطنت دارم (خروج از مسیر)، اما الحمدالله دوباره برمی گردم.

    و …

    – متوجه شدم صداهای ذهنم رو بهتر میشنوم و حسشون میکنم.

    یعنی صاحبِ هویت شدن برام.

    یعنی وقتی گفتگوهای ذهنم مثبت یا منفی هستن، عینِ یه ناظر متوجهشون میشم.

    یعنی توشون غرق نیستم که نفهمم چه خبره تو ذهنم.

    البته همیشه اگاه نیستما، گاهی ناظر هستم و متوجه.

    قبلا اینطوری نبودم، این جدید و جذابه برام.

    وقتی اگاهم، میتونم ترمز ذهنمو بکشم وقتی متوجه میشم گفتگوها خوب نیستن و حسم رو بد میکنن.

    الهی شکر.

    – چند فایل اخیر استاد، زمینه ی تصویر خودشون، یه زمینه ی ساده و تو رنگه.

    این برام جالب بود.

    توجه روی اصل.

    ببین استاد چی میگن…

    – یه سوالی تو ذهنم بود که پاسخ رو خدا با مثال بهم نشون داد.

    استاد گفتن جهان مثل اینه است.

    یعنی تا تو دستت رو بالا بیاری، تو اینه هم دستت همون لحظه بالا میاد.

    هر چی بگذره تو افکارت و اعمالت همون لحظه میبینیش.

    از طرفی هم گفتن فاصله فرکانسی وجود داره بینِ افکار ما و دیدنِ جوابِ افکار.

    یعنی اگه از مسیری خارج شی، همون لحظه نابود نمیشی، اوایل تغییر خاصی نمیبینی ولی وقتی ادامه پیدا کنه میری به سمت نابودی.

    سوال تو ذهنم این بود که بالاخره اینه و سریع میبینم، یا با یه فاصله ی فرکانسی؟

    توی مثالی که برام پیش اومد تو زندگیم

    اینطوری متوجه شدم که تو اول ذهنتو درست کن.

    یعنی مراقبت کن از افکارت تا به سمتِ نجوا نرن.

    بعد مسیولیت هاتو بپذیر.

    اگه نیاز بود با ارامش درخواستتو مطرح کن دوباره.

    به اسانی به خواسته ات میرسی.

    بدونِ نجواهایِ رایج در ذهنت که از کاه کوه میسازن واسه خودشون.

    دوست داشتم این سوالو تو عقل کل بنویسم تا دوستانِ اگاه تر و مسلط تر با مثال های کاربردی، راهنماییم کنن.

    حالا اگه اینجا هم کسی پاسخم رو بده ممنونش میشم‌.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    یا ارحم الراحمین

    سلام

    – ناز کردنِ سر و موهای پسرم، و بازی کردن باهاش

    اینا واقعا منو در لحظه نگه میداره، جهانِ بیرون قطع میشه، سر و صدای ذهنم خاموش میشه، شتابم قطع میشه.

    برای من میشه مراقبه.

    خدایا زمان های بیشتری رو برام فراهم کن که فارغ شم از سر و صداهای ذهنم و بشتابم به مراقبه با حافظ جونم.

    – خدایا مرسی که کمکم میکنی و بهم راه حل نشون میدی.

    امروز بهم گفتی صورتت رو بشور، هم خنک میشی و هم فرکانس آب بالاست، آرومت میکنه.

    ممنونم ازت.

    – دیشب کامنت اقا ابراهیم رو خوندم که انتهاش نوشتن هدایت شدن به انجام 4کار، لذت بردن از زندگی، مسافرت، پینگ پنگ، دوره احساس لیاقت و …

    یه لحظه تو قلبم بال بال زد از خدا خواستم به منم واضح و شفاف بگه الان دقیقا روی چی کار کنم؟

    چیکار کنم؟

    ذهنم شلوغ و پخش و پلاست.

    و بعد از گفتن، خودش هدایت و کمکم کنه به انجام و تمرین کردن.

    الهی امین.

    – جلسه اول دوره لیاقت رو گوش میدم، الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام الله

    سلام.

    یکی از دوستام که چند وقت پیش به یادش بودم، دیروز بهم پیامک داد.

    شماره شو نداشتم.

    خیلی ذوق کردم.

    عمر اشنایی و دوستی مون برمی گرده به سال 1390 که تو دانشگاه هم‌کلاسی و دوست بودیم.

    الهی شکر که دوباره پیداش کردم.

    خیلی شریف و تلاشگر و مهربانه دوستم.

    سلامت رفتیم دَدَر و برگشتیم خونه.

    دیشب و امروز خونه مادرشوهرم خیلی خوش گذشت، همه دور هم بودیم، الحمدالله.

    اولش انگاری چیزی نداشتم بنویسم، اما خوشحالم که اومدم و نوشتم.

    روز دانشجو مبارک.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام.

    روزی و نعمت یعنی چی؟

    یعنی دلت بخواد بری خونه ی مادرشوهر عزیزت، و موقعیتش فراهم شه.

    خودشم زنگ بزنه که بیایم.

    خواهر شوهر عزیزت پیام بده راه افتادین؟

    پدر شوهرت زنگ بزنه کجایین؟

    یعنی اشتیاق خانواده برای دیدن حافظِ قند عسل.

    خدایا شکرت برای این روزی.

    الحمدالله همیشه همینطوری مهربان و باصفا هستن.

    اما الان یادم افتاد که بنویسمش.

    الهی شکرت.

    اسان شدم بر آسانی ها.

    دیشب به خانم دکترم پیام دادم ایمیلشونو بفرستن برام که جواب ازمایشمو بفرستم براشون.

    چون تلگرام و واتس اپم رو پاک کردم و سختمه باهاشون کار کنم.

    اینطوری ساده شد برام.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام الله، سلام.

    امروز صبح یه قراری با خودم گذاشتم:

    اینکه امروز رو خوب زندگی کن، لذت ببر، سخت نگیر.

    فقط امروز رو.

    و دیدم به چشم که لذت بردم و خوش گذشته بهم.

    با عشق آشپزی کردم.

    3 مدل غذا گذاشتم موازی با آرامش.

    2 غذا برای خودم و همسرم.

    و سوپ برای حافظ جون.

    میزبانِ مامان و خواهرزاده ام بودیم و خوش گذشت.

    دایره ابی دیدم و ذوق زده شدم.

    کامنت خوندم و نوشتم.

    با حافظ جون بازی کردم.

    با عشق و ارامش پسرمو نوازش کردم و خوابوندمش.

    کارهای حافظ جون رو انجام دادم.

    به ظروف اشپزخانه و نظم محیط رسیدگی کردم.

    چای دم کردم.

    و …

    خلاصه که دیدم امروز رو خوب زندگی کردم.

    حس و حالم خوب بود و هست.

    برای جلوگیری از عادی شدن زندگی و خنثی شدن، این روش خیلی خوبه.

    مخصوصا وقتی نجوا از هر روشی استفاده میکنه تا حالِ آدمو خراب کنه.

    شاید ظاهرا کارهای روزانه مو انجام دادم، همون کارهای دیروز رو.

    اما حسم فرق کرد، با یه انگیزه ی متفاوت روزم جلو رفت، انجام هر کاری با نشاط متفاوتی جلو رفت.

    حس میکنم خداوند روز به روز راهنماییم میکنه به اگاهی ها.

    که یعنی اون لحظه روی چی باید فکر کنم و تمرینش کنم.

    اینطوری از سردرگمی نجات پیدا میکنم.

    چون گاهی تشخیص نمیدم روی چی باید متمرکز شم.

    یه ازمایشی داده بودم که گفته بودن 10 روز زمان میبره جوابش اماده شه.

    منم صبر کردم و امروز یادم افتاد 10 روز پر شده و خبری نشده.

    امشب پیامک اومد که جواب حاضر شده.

    با کمک اینترنت جواب رو بررسی کردم و الحمدالله خوبه.

    البته که به دکترم نشون میدم.

    از خودم خوشم اومد.

    چون مثل قبل قفلی نزدم برای پرس و جو که چرا جواب نیومده و …

    گاهی قفلی میزنم روی بعصی چیزها و زیاد میپرسم و پیگیری میکنم.

    با این توجیه که دارم پیگیری میکنم، مگه چه اشکالی داره، درسته دیگه.

    من دوست دارم قانون رهایی، اسان گیری رو تمرین کنم.

    امروز پاسخی داشتم از زهرا جانِ کاسه ساز که پیامِ خداوند رو رسوند بهم.

    الهی شکرت.

    جالبه امروز هدایت شدم کامنتم تو این صفحه رو بخونم.

    یکی 14 مهر، یکی اول آذر.

    دیشب به اسانی، مثل همیشه، پروفایلمو عوض کردم.

    و رفتم کامنت دوستان رو در رابطه با عکس گذاشتن روی پروفایلشون رو خوندم.

    گاهی انجام یه کارهایی در ظاهر دلیل خاصی ندارن ولی بعدا دلیلش اشکار میشه.

    به یادم اومد عکس گذاشتن برای پروفایل برام سخت بود مدتی،تا بعد هدایت شدم مرحله مرحله به اسان تر شدن همین کار.

    انقدری که الان برام طبیعی و بدیهی شده تعویضِ پروفایل…

    هر کاری شاید اولش سخت باشه ولی به مرور راحت تر و اسان تر میشه.

    یه کار تعویقی داشتم که امروز در بهترین زمان و شرایط و کیفیت انجام دادم.

    جالبه تا قبلِ امروز، مقاومت داشتم برای انجامش، ولی امروز کاملا هدایت شدم بهش و اسان انجامش دادم.

    الهی شکر.

    الهی شکرت برای امروز و هر لحظه اش.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام.

    ●الهی شکرت که لذت میبرم از شنیدنِ صوتِ قرآن.

    ●الهی شکرت برای نهار خوشمزه ای که درست کردم امروز برای خانواده ی زیبایِ 3 نفری مون.

    لوبیاپلو برای خودمون+ سوپ برای حافظ جونم.

    ●الهی شکر حافظ جون فِرِنی شو خوب خورد صبح.

    ●الهی شکر برای حس و حال خوب امروزم.

    ●الهی شکر برای نوشتن تو دفترم.

    ●الهی شکر برای نوشتن و خوندن در سایت.

    ●الهی شکر مامانم و مَهدی خواهرزاده ام امروز اومدن خونه مون.

    ●الهی شکر برای خریدها و روزی های امروز.

    ●الهی شکر برای همه ی مواد غذایی که داریم.

    ●الهی شکر برای گوش دادن به فایلهای استاد.

    ●الهی شکر برای شنیدن و یاداوری اینکه ثروت خیلی وسیعه، فقط پول و درآمد نیست.

    سلامتی، رابطه خوب، حال خوب و … هم ثروت هستن.

    ●هدایت شدم به خوندنِ کامنتهام تو همین صفحه به تاریخِ 14 مه، دقیقا دو ماه پیش.

    ●الهی شکرت که دارم روی خودم کار میکنم.

    ●الهی شکر برای کنترلِ ذهنِ دیروزم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    به نام خدا

    سلام

    ●دیشب مامان و خواهرزاده ام محیا اومدن خونه مون دیدنِ حافظ جون.

    خوش گذشت.

    شام پیشِ هم بودیم.

    شب رسوندیمشون و حافظ جون هم تو ماشین لالا کرد.

    یه عکسِ لیت حافظ جون رو هم هدیه دادم محیا، کلی خوشحال شد.

    ●به عنوانِ یه مامانِ بچه 7 ماهه دار، متشکرم از اقا جمال برای پاسخ زیباشون تو عقل کل برای یکی از دوستان.

    abasmanesh.com

    ●دیشب با داداشم تلفنی صحبت کردم و بسیار خوشحال شدم.

    ●الهی شکرت برای شربت البالو با یخِ دیشب.

    خنکیش خیلی خوشحالم کرد.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام به رویا جانِ نازنین و مهربان.

    قبل از هر چیزی میخوام تحسینتون کنم.

    داستان هدایت به سایت تون رو الان خوندم.

    مسیری پر از فراز و نشیب از ستل 97 تا 1402 رو نوشتین.

    بسیار بسیار لذت بردم از استمرار و توکلتون در مسیر.

    از کنترل ذهنتون در برهه های مختلف زندگی.

    از شروع مجددتون برای ساختن زندگیتون با روشی کاملا اگاهانه و شخصیتی سپاس گزار…

    من هر بار سپاس گزاری های مختلف افراد رو میخونم،یه چیزی درونم تکون میخوره.

    شما نوشتی از کلید و پریز، از شعله های گاز و … سپاس گزاری میکنی و من با تمام قلبم تحسینتون میکنم برای درک بالایی که نسبت به سپاس گزاری دارین.

    خداوند بزرگ سرشارتون کنه از نور خودش.

    از هر چیزی که خواسته خودتونه.

    لذت میبرم وقتی تو کامنت هاتون از ویوی پنجره تون مینویسین.

    ان شاالله همیشه در بهترین منزل سکنی داشته باشین و بهترین ها نصیبتون بشه.

    شما همیشه نسبت به من و حافظ قند عسل لطف و محبت داشتین و دارین.

    ان شاالله دوباره عکس با حافظ عسلی رو میذارم و پیشاپیش ممنونم از چشم ها و نگاهِ نازنینتون به پسرم.

    این قسمتی که نوشتین حسِ من بود کامل و دقیق:

    می‌دونم از اون چراغ جادویی خوش خبری آبی رنگ سایت چقدر خوشحال میشی منم خواستم چشم و دلت رو به این نقطه ی آبی رنگ روشن کنم و شاد بشی

    ان شاالله نورِ الله هر لحظه بتابه به زندگیِ خودتون و عزیزانتون.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: