live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

517 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا شافعی گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    سلام استاد عزیز

    این داستان بانک شما منو یاد یه جریان از خودم انداخت.

    چند سال پیش من کارهای خزانه داری و بانک ادارمون رو انجام میدادم.2 نفر بودن که باید هرماه من میرفتم به بانک صادرات و براشون فیش جدا برای بیمه واریز میکردم و پول هم باید بصورت نقدی واریز میشد. همیشه هم شلوغ بود که برای یه کار 5 دقیقه ای من حدودا 2 تا 3 ساعت معطل میشدم.خلاصه یه بار رفتم که تازه به قوانین و سپاسگذاری بهتر آشنا شده بودم به خودم گفتم خب من که میخوام 2 ساعت اینجا باشم بزار نکات مثبت رو ببینم خلاصه من شروع کردم به توجه کردن همینطور ادامه دادن حدود 5 دقیقه نگذشت که دیدم نفر جلوییم صدام میکنه میگه اون باجه دار با شما کار داره خلاصه صدام کرد گفت پول نقد داری گفتم آره بیا برات انجامش بدم اصلا من میگی تو هوا بودم گفتم خدایا چطوری منو تو این شلوغی دید که اصلا پول نقد دارم.

    بعدشم که دیگه با ادامه روند این مسر هدایت شدم به کار دیگه ای که کلا نیازی نبود من برم.

    خیلی جاها این اتفاق افتاده ولی ما واقعا یادمون میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    سلام به استاد عزیز ، روز نمیدونم چندم پروزه خانه تکانی ذهن

    دقیقا این فایل به موقع به دستم رسیده بود چون منم حس میکردم اون رابطه ی فوقالعاده ای که داشتم رو الان دیگه حس خوب مثل اون زمان ازش نمیگیرم و همش سوالم این بود که اون ادمه که من میدونم تغییر نکرده همون ادمه

    رابطم همون رابطه قبلیه من یه چیزیم شده که نمیتونم لذت ببرم از این رابطه و یادم اومد که من قبلن همش یه چیزی تو ذهنم میگذشت یه باور که کمکم کرده بود بیخیال خیلی از حواشی بشم

    همش میگفتم سارا یه لحظه دیگه تو و پارتنرت مشخص نیست که زنده باشین همین ثانیه بهش عشق بورز

    همین ثانیه رو قدرشو بدون که نگی ای کاش اون روز که میشد فلان کار رو بکنم میکردم

    همین یدونه باور همیشه منو تو لذت فراوان گزاشته بود تا اینکه تقریبا 2 سال پیش من درگیر یه سری حواشی شدم

    البته بگم من هیچ روزی نیست مطالب دوره ها و فایل ها و این چیزا رو نبینم و ننویسم و سعی نکنم عمل کنم ، هر جور شده هر روز خودمو به این مطالب وصل کردم تو این 4 سال ، اون زمان من درگیر حواشی شدم و یه مدت زمانی گذشته البته خیلی به نفعم بود چون من تازه دارم میفهمم خودت خالقی

    و دیگران تاثیری ندارن چه طوریه

    و خداروشکر بازم رابطم داره میشه توی ذهن من همون رابطه ی فوقالعاده که دوستش داشتم و خیلی ساده و بی حاشیه بود

    این جلسه یه تلنگر بود برام که الان که خیلی دیر نشده بازم باید از قانون استفاده کنی توی رابطتت

    تمرینی که فهمیدم باید انجام بدم سپاسگزاری قبل از خواب و قبل از روتین صبحامه

    چه قدر اون مثال بانک رو که زدین رو من بهتر فهمیدم ، من بارها بارها این فایلو گوش داده بودم ولی نمیفهمیدم دلیل اصلی این مثال چیه ، و چیزی که فهمیدم و هی داره داخل فایلهای پروژه خانه تکانی تکرار میشی سپاس گزار بودن بیشترمه

    که دقیقا میتونه کمک کنه ظاهر ناجالب الانم رو به نفع خودم تمومش کنم

    یه حرف خیلی باحالی استاد گفتین ، گفتین اونایی که قانون رو میدوننن باید اینجاها از قانون استفاده کنن

    یعنی عمل به قانون

    عمل به باورایی که داری میسازی در عمل ، نه فقط تو دفترت و تو ذهنت

    یعنی ادم گوش نده به ذهن که هزارتا دلیل میاره که چه قدر حق با تو بوده و دیگه نمیشه تغییر بدی

    اونم در عمل

    در عمل به شیطان گوش ندادن یعنی سپاس گزاری یعنی شمردن زیبایی های اون لحظه

    یه مسئله دیگه ای هم فهمیدم باید مثل خیلی کارای دیگه جدیتر انجامش بدم ، مثل شرکت نکردنم تو قرعه کشی ، یا قرض نگرفتن و قرض ندادنم ، من نباید در مورد ناراحتی هام هم حرف بزنم

    این یه موردو من اصلا خوب انجامش نمیدادم واقعیت و البته سپاسگزاری رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    سلام

    گام هفدهم خانه تکانی ذهن

    این لایو مورد علاقه منه قبل اینکه گوش بدم دیدم اون قلب کوچولو بالا رو بنفش کرده بودم قبلا و جز مورد علاقه هام بوده این فایله و چقددددر امروز تک تک سر فصل ها و توضیحاتی که استاد تو فایل دادن همش موضوعات همزمانی منه همه ش

    قبل اینکه راجع به تک تک نکات فوق العاده ش بگم همینجوری که داشتم خودکار و تو دفترم تکون میدادم همون لحظه رفتم خط بعد و اومدم بنویسم که راجع به خوابی که دیدم بگم بخداا قسم هنوز خودکار و نچرخونده دیدم اخر فایل استاد گفتن من یه خوابی دیدم … و اون خواب معروف و بینظیرشون که قبلا تو معلولیت ذهنی افراد راجع به ثروت گفتن و مجدد دارن میگن اصلا یه لحظه دستم خشک شد و هنگ کردم شاید اینا خیلی طبیعی باشه ولی من هربار با کوچیکترین نشانه های این مدلی کلی ذوق میکنم و تعجب و همشم راجع بهش حرف میزنم حالا یا با خودم یا خواهرم یا تو سایت اینقدر اتفاق ها رو میگم حتی از یه گم کردن مداد و پیدا شدنش اگه مربوط به کنترل ذهن و قوانین باشه که خواهرم دیروز میگفت همه چی رو هم میری میگی تو سایت؟ :))) گفتم آره چون یادم نره و بعدها که کامنتمو خوندم یاداوری کنم بخودم ببین چقدر اتفاقات کوچیک و بزرگ برات افتاده …

    حالا اول نکاتی که یادداشت کردم و برام بلد بود و میگم بعد اخر فایل خوابم و تعریف میکنم

    کار کردن مداوم روی باورها= انگیزه+شور اشتیاق+ دیدن و اطمینان از نتایج و حتی مشاهده ش

    که این موضوع دقیقا صحبتهای اول کامنتمو داره میگه اینکه من حتی از ساده ترین موردی که به قانون ربط داشته باشه اینروزها نمیگذرم حتی اگه مثلا درباره چمیدونم خودکار صحبت کرده باشم میبینم مثلا مادرم داره میگه راستی خودکار و خریدم همینجوری دیدم گفتم شاید لازم باشه و منی که بالا پایین میپرم از ذوق گفته ها و اتفاق افتادن ها اینجوری بیشتر و بیشتر ادامه میدم مثل همین الان که مامانم بی دلیل اومد و برام چای اورد ذوق داره دیگه (ایموجی چشم قلبی)

    یا در ادامه ش مثالی که درباره روابط زدین دقیقا همون موقع گفتم خب ببینم من نتایجی که گرفتم و ایا رها کردم کار روی باورهام ؟ داشتم به روابطم فکر میکردم دیدم شما مثال زدین حالا منم مثالمو میگم

    بعد از شیش هفت ماه که روی دوره بینظیر عشق و مودت کار کردم و نتیجه گرفتم بازم میگم اگه کامنت یکی از دستان خدا نبود من برنمیگشتم نتایجم و بخونم و یادم نمیومد که چیجوری خدا همه چیز و عالی برام رقم زد خلاصه ش کنم همه چیز عاادی شده بود و منی که نتایجمم گرفته بودم و خب با خودم میگفتم همینه دیگه همیشه باید اینجوری باشه حتی اگه من مسیر و کج برم و یادمه دقیقا با یه مشکلی که تو رابطه م خودم بوجود اورده بودمش اونم با توقعم دقیقااا همین مثالی که استاد زدن بعد یه دعوا و یه قهر بچه گانه از سمت خودم تقریبا دو سال و نیم پیش و همونجا گفتم دختر خوب یادت نره قوانینی که یاد گرفتی از مسیر دور نشی ها و خوب همون شب رفتم تو جلسه اولش کامنت گذاشتم و مفصل توضیح دادم و فردای اونروز همه چیز به نفع من تغییر کرد چون شبش کلی کنترل ذهن کردم کلی درس هایی که باید میگرفتم و گرفتم فهمیدم که با اینکه یاد گرفتم تو دوره که توقع از کسی نداشته باشم حتی نزدیکترینام ولی توقع کرده بودم و کار دستم داد با اینکه در حالت عادی که من هیچ توقعی نداشتم همه چیز به بهترین شکلش برام مهیا میشد بعد اون موضوع خیلی بخودم افتخار کردم نمیگم 100 درصد ولی 90 درصد مراقب افکارم تو این زمینه بودم تو زمینه روابط برای همین خیلی کم ازون سالها تا الان به تضادی خوردم چه از سمت خانواده چه دوستان و حتی عشقم و بوده مواردی که اعصاب خودم و خودش و کلی خرد کردما ولی اصلا طولانی نبود و ادامه پیدا نمیکرد سریع نشتی رو پیدا میکردم و جلوش و میگرفتم و تو این مسیر هربار بهتر و بهتر و شدم و روابطمم زمین تا اسمون حتی با دیروزمم فرق میکنه

    سپاسگزاری ابزاری هست که تو هر شرایطی و موقعیتی معجزه میکنه اگه واقعی باشه

    واقعا اینروزها مخصوصا بعد نتیجه لیلای عزیز خیلی روی سپاسگزاری بیشتر از قبل زوم کردم و چون تو قدم دومم استاد کامل راجع بهش تو چند جلسه گفتن خیلی تمرکز بیشتری روش میزارم شکر خدا

    در مواقعی که ظاهر قضیه ناجالبه همون لحظه با کنترل ذهن و سپاسگزاری عمیق روی زیبایی های اون لحظه ورق و به نفع خودت برگردون و این اطمینان قلبی رو داشته باش که انجام میشه (مثال بینظیر بانک استاد)

    این مثال هنوز که هنوزه تو مغزم شکل گرفته و خب یادمه تا چندین ماه بعد گوش دادنش همش این و بخودم یاداوری میکردم و الان که باز گوش دادم یادم بود کامل و مجدد تو ذهنم تکرارش میکنم برای شرایط این چنینی

    تمرین من تمامی سر فصلی هایی که راجع بهش استاد گفتن

    1-ادامه دادن باورها با دیدن نتایج یاداوری شون

    2- سپاسگزاری

    3-کنترل ذهن در شرایط بظاهر ناجالب و مثال بانک

    حالا خوابمو مگم و کامنتم و میبندم

    استاد یادمه وقتی تو الگوهای تکرار شونده که من نتیجه ها باهاش گرفتم و حتما تو اولین فرصت میرم کامنت میزارم براش یادمه راجع به خواب ها که گفتین من گفتم خوابهای من معمولا فرار بود که توضیح دادم کامل و بعد از چند وقت که روی خودم کار کردم حداقل از اوایل امسال دیگه خوابهام جنسشون تغییر کرد و اگه قبلا هر شب موضوعات تکرار ی فرار بود اینبار شاید هفته ای یبار ماهی یکبار و هرچند وقت یکبار میدیدم و بتازگی خوابهام معنی پیدا کرده چند شب پیش خواب یکی از دوستانم و دیدم یکسال اخیر کافه راه انداخته بود و خب بعل یسری موارد فرکانسی ما خیلی وقته که باهم ارتباطی نداریم یه اکیپی بودیم که حداقل هفته دو سه بار هم و میدیدیم نزدیک 6/7ماهی هست که ندیده بودمشون چند شب پیش خواب دیدم رفتم کافه ش و اونا داشتن مافیا بازی میکردن ولی کافه خودش نبود یه جایی بود شبیه تکیه و هیئت هایی که چادر میزدن نزدیک خیابون ها و من سرمو از چادر بردم تو گفتم اینجا دارین بازی میکنین؟؟ دیدم دو سه تا از اون جمع که همیشه باهم بودن لباس بالاتنه تنشون نبود و انگار که عادی بود حتی برای خودم تو خواب یعنی تعجب نکرده بودم بیشتر از مکانشون تعجب کرده بودم دیشب با دوستای خودمون که بیرون بودیم و اونا هم میشناختن این اکیپ و یهو یکی از دوستام گفت راستی خبر دارین فلانی کافه ش و جمع کرده؟؟ منی که با تعجب نگاهش کردم گفت از اونجا رد شدم دیدم تابلو کافه رو برداشتن و خوابمو براشون تعریف کردم حالا کم و بیش توجه کردن و حرف رفت سمت دیگه ای …..

    دیشبم خوابی که دیدم خیلی برام جالب بود و جالبیش اینجاست معمولا یادم نمیمونه اما این یکی دو تا خوابهای یه ذره معنی دارم و یادمه چون اکثرا چرت و پرت میبینم :)))

    خواب دیدم با همراهم داشتیم از بالای یه ساختمونی پایین و نگاه میکردیم ببینیم چقدر بالاییم ساختمونه هم تقریبا نیمه ساز بود اونجایی که پایین و نگاه کردیم نرده نداشت و هردو باهم داشتیم میفتادیم پایین که همون تو خواب من گفتم مردم و داشتم مردنم و تصور میکردم که به طرز معجزه اوری با نوک پا تونستیم خودمون و نگه داریم و همزمان باهم عقب رفتیم و نفس راحت کشیدیم همون لحظه تو خواب من یاد خواب خودم افتادم :)) خواب تو خواب شد داشتم برای همراهم تعریف میکردم که خواب دیدم قطار نزدیک بود بهم بزنه اما من نجات پیدا کردم و تو خواب گفتم لابد خدا مثل استاد که زنده نگهش داشته منو زنده نگه داشته که رسالتمو انجام بدم پس باید قدردان باشم و صبح وقتی بیدار شدم همون حس و داشتم و اینکه گفتم خدا بهم یه زندگی داده تا ازش به بهترین نحو استفاده کنم پس باید بیشتر روی خودم کار کنم

    میدونم که خوابهام و تمام صحبتهای این کامنت برای چی بوده و خودم دلیلشون و میدونم برای همین از خدای متعال ممنونم که منو تو این مسیر اورد و راه و داره برام هموار میکنه از خودمم ممنونم که موج فرکانسی خدا رو پیدا کردم و دارم همراه میشم باهاش از استاد بینظیرم و مریم عزیز بینهایت سپاسگزارم شاید در حد کلمه نگنجه اصلا خدا رو میلیون ها بار شکر که تو مدار شنیدن این اگاهی هستم خدا مثل همیشه کمکم کنه که تک تک ش و بتونم به مرحله اجرا در بیارم و بیشتر و بیشتر عمل کنم تا نتایج فوق العاده تری بگیرم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 2132 روز

      سلام ندا خانم عزیز

      دختر شاد و پر انرژی که چهره زیباتون هم مثل اسمتون یه گل قشنگه

      شب زیباتون بخیر و ارامش باشه

      سپاسگزار خداوندم که دوستان با محبتی و با ارزشی دارم و میتونم کامنت های زیبا و پر از درس و اگاهی شون رو بخونم و لذت ببرم

      فوق‌العاده مینویسین ندا خانم

      همیشه از خواندن کامنت های قشنگ و مفیدی که میذارین کلی لذت میبرم و استفاده میکنم

      خیلی ازتون ممنونم و تشکر میکنم

      براتون ارزوی موفقیت و سلامتی رو از خدای بزرگ دارم

      انشاالله هر جا که هستین پیروز و سربلند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ندا گلی گفته:
        مدت عضویت: 1872 روز

        سلام دوست من

        ممنونم از شما و تعریف های زیبایی که کردین چشم زیبا بین زیبایی ها رو میبینه (ایموجی مهر تایید ) :)))

        من هرچی میاد تو ذهنم و میگم گاهی که کامنت بچه ها رو میخونم و حس و حالی که ازش دریافت میکنم با خودم میگم همون حس و هم انتقال بدم

        مرسی از ارزوهای خوبتون منم تمامش و براتون میخوام از خدای بزرگ

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1990 روز

    سلام گرم به

    استاد عزیزم

    مریم جان شایسته

    و بچه های سایت مون

    چطورید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    اول از همه یه چیزی میخوام بگم که دلم نمیاد نگم

    من فکر میکردم بین دوستام و اونایی که میشناسم

    تنها کسی که استاد عباسمنش را میشناسه و داره از فایل ها و محصولاتش استفاده میکنه و روی خودش کار میکنه منم

    چون من اصلا با این موضوع با هیچ کسی صحبت نکردم

    به قول استاد که میگفت

    لازم نیست به بقیه بگید

    فقط روی خودتون کار کنید جهان شما را هدایت میکنه به محیط های مدار شما

    من طی این یک سال که دارم روی خودم کار میکنم

    خیلی از دوست هام را ندیدم

    دوست هایی که فقط از بدبختی و نداری صحبت میکند تقصیر را مینداختند گردن حکومت

    که اقا نمیدونم کویت چقدر به مردمش یارانه میده

    نمیدونم کدوم کشور ارزونی هست و از اینجا

    و من هدایت شدم به یک مغازه قهوه فروشی که جنبش یک مغازه املاکی هست

    که من خیلی باهاش دوست شدم

    و دوستانش که هر روز میاند اونجا برای صحبت و اینا

    و چندتایی هستند که هر روز میاند اونجا

    و وضع مالیش صدهزار مرتبه شکرت

    توپه عالیه

    و همش از ثروت صحبت میکنند و من لذت میبرم

    و چقدر این مدت فراوانی دیدم

    که چه خونه هایی هست

    چه باغ های خوشگلی هست

    بُ بُ بُ بُ بُ 😍😍😍😍😍😍😍😍

    این تا اینجا

    تو این دو سه روزه فهمیدم چندتا دوستام با استاد عباسمنش اشنا شدن

    یکیشون که استاد را میشناخت

    اومده بود در مغازه منم داشتم

    جلسه چهارم قدم را میدیدم که اومد و استاد را دید

    گفت علی میشناسی و اینا

    منم گفتم اره و یخرده در مورد استاد توضیح دادم و اینا

    گفت که منم چند وقتی هست که توی کانال تلگرامش عضو شدم وفایل هاش را میبینم

    و میخوام عضو سایتش بشم

    و اقدامات لازم را براش فراهم کردم

    و دو روز پیش

    دقیقا روزی که شبش قرار بود این لایو را برگزار کنید

    این دوست عزیزمون چندتا کتاب و اینا در حوزه موفقیت خونده و چندتا فایل های شما را هم گوش داده

    یجورایی ذهنش اماده بود

    و یجورایی تو کارش موفق شده تا دو سه سال پیش که کلی بدهکار بود

    الان درامدش رسیده به ماهی ۲۰ ۳۰ میلیون

    و دیگ بدهکار نیست

    گفت ی چندتا ایده دارم و اینا نمیدونم چکار کنم

    گفتم اینجا که اومدی و اینا همش هدایت خدا بوده

    و جلسه چهارم قدم اول را گذاشتم براش نشست دید .هنذفری تو گوشش بود و منم داشتم کار مشتری را راه مینداختم

    هی پنج دقیقه یه بار میگفت افرین

    دمش گرم

    عجب حرفی زد

    ایولا

    کلا تو ذوق بود

    بعد که تموم شد حدود یک ساعت نشستیم با هم حرف زدیم

    و گفت حتما قدم اول را میخرم و خیلی عالی

    و داشتیم در مورد ثروت و پول حرف میزدیم

    که یهو رو گوشی sms اومد گفت علی ببین

    ۲۰۰ هزارتومن از یکی پول میخواستم چند وقته

    حالا بهم پیام داده الان ریختم به حسابت

    منم کلی کیف کردم 😍😍😍😍😍 ذوق کردیم و اینا گفتیم دمش گرم چه دنیای باحالی داریم و منم تحسین کردم

    شب که رفتم خونه رفتم حموم

    از حموم که اومدم بیرون دیدم

    اااااااااااااا

    ۳۰۰ هزارتومن به حسابم واریز شده 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

    اصلا داشتم میمردم

    گفتم خوبه هر روز بریم باهم حرف بزنیم

    همیطوری پول بیاد تو حسابمون 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    و شبش هم که لایو را دیدم چقدر فوق العاده بود

    ااای خدایا شکرت 😍😍😍😍😍😍😍

    چقدر این سپاسگزاری عالیه

    استاد من لایو را تا دقیقه ۲۵ دیدم و نتم قطع شد نشد بقیه اش را ببینم گفتم عیب نداره استاد فردا پس فردا میزاره رو سایت میبنم

    ولی برا سپاسگزاری را دیدم

    استاد همون شب بعد از لایو رفتیم بشنیم با بچه ها بازی مافیا بزنیم یکی بچه ها میگفت من نمیزارم بازی کنید ( مکان از اون بود میگفت دیشب وقت بود دعواتون بشه و اینا و من نمیزارم

    این شخصی که میگفت ن من از بچگی باهاش رفیق بودم )

    بچه ها گفتن باشه میشنیم یخرده دور هم حرف میزنیم و میریم

    منم یهو یاده نیم ساعت قبل افتادم که شما خاطره بانک را گفتید منم گفتم الان وقتشه

    باید همین الان ببینم این حرفی که استاد زد

    منم تو ده دقیقه نشستم تو ذهن خودم و داشتم به یاد میوردم که این دوستم چه ویژگی های خوبی داره و چقدر باهم بازی میکردیم تو بچگی و اینا داشتم با حس خوب سپاسگزاری میکردم

    که یهو اومد گفت پس چرا بازی نمیکنید

    بلند بشین بازی کنید 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    یهو تو ذهنم به خدا گفت

    ای جانم

    پسر بزار لااقل این سپاسگزاری من تموم بشه بعد اوکی کن 😍😍😍😍😍😍😍😍

    دنیا خیلی باحاله

    بازی ساده اس

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    به قول مولانا

    زهی باغ… زهی باغ؛ که بشکفت ز بالا●♪♫

    زهی قدر و زهی بدر… تبارک و تعالی…●♪♫

    زهی فَر… زهی نور…●♪♫

    زهی شر… زهی شور…●♪♫

    زهی گوهرِ منثور●♪♫

    زهی پشت و تولا●♪♫

    زهی ملک… زهی مال…●♪♫

    زهی قال… زهی حال…●♪♫

    زهی پر و زهی بال؛ بر افلاک، تجلی●♪♫

    چه ذوالنون؛ چه مجنون…●♪♫

    چه لیلی، چه لیلا…●♪♫

    چه سلطان و چه خاقان… چه والی و چه والا…●♪♫

    چو بی واسطه جبار؛ بپرورد جهان را●♪♫

    چه ناقوس… چه ناموس…●♪♫

    چه اهلا و چه سهلا●♪♫

    گر اجزای زمینی و گر روحِ امینی؛ چو آن حال ببینی، بگو جل جلالا●♪♫

    گر افلاک نباشد؛ به خدا باک نباشد●♪♫

    دلِ غمناک نباشد… مکن بانگ و علالا●♪♫

    فروپوش… فــروپـوش…●♪♫

    نه بخروش؛ نه بفــروش●♪♫

    تویی باده ی مدهوش؛ یکی لحظه بپالا●♪♫

    خمُش باش! خمُش باش؛ در این مجمعِ اوباش…●♪♫

    مگو فاش… مگو فاش؛ ز مولی و ز مولا●♪♫

    حتما تصنیف زیبای خموش باش را با صدای آسمانی

    همایون جان شجریان عزیزم گوش بدید و فقط لذت ببرید

    پر کنم شکر آسمان و زمین

    چون زمین بودم آسمانم کرد

    از ره کهکشان گذشت دلم

    زان سوی کهکشان کشانم کرد

    نردبان ها و بام ها دیدم

    فارغ از بام و نردبانم کرد

    چو جهان پر شد از حکایت من

    در جهان همچو جان نهانم کرد

    چون زبان متصل به دل بودم

    راز دل یک به یک بیانم کرد

    💛✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    اصغر آذرکمان گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خداوند عزیز و حکیم.

    سلام به استاد سپاسگذارم،

    سلام به بنیانگذار پروژه خانه تکانی ذهن(خانوم شایسته)

    سلام به تمام دوستان عزیز و سپاسگذار سایتمون.

    خداوند می فرماید:

    اگر شکر گذاری کنید ،شما رو می افزایم.

    اگر شکر گذار نعمتهای خداوند و با ایمان باشید،چرا خدا باید عذابتان کند،خداوند که قدر شناسی آگاه است.

    یا ضرب المثل‌:

    شکر نعمت نعمتت افزون کند

    کفر نعمت از کفت بیرون کند

    از وقتی به طور جدی تر روی دوره 12 قدم کار کرده ام

    با تمرین ستاره قطبی و آرامش واحساس خوب ناشی از آن به خواب میروم.ومعمولا اول صبح هم با یاداوری وشکر گذاری نعمتهای خداوند در زندگیم روزم رو با احساس خوب شروع میکنم.

    حدود100 مورد از داشته هام رو اکثر اوقات شکر گذاری میکنم تا نجوای شیطان در من قوت نگیره.

    در ابتدا کلا 30 یا 40 مورد میتونستم شکر گذاری داشته باشم ولی به مرور با تغییر مدار درکم از نعمتها بیشتر و بیشتر شد،

    والان هر چه میگذره من نعمتهای بیشتری رو میبینم و از قبل این نعمتها بوده ولی من نمیدیدم.

    بالاترین فرکانس که من به خدا منبا نزدیک میشم

    شکر گذاریه وباعث میشه که من تمرکزم روی داشته ها میره، و کمتر به نداشته ها فکر میکنم.

    حضرت سلیمان هم انسان شکر گذاری بود، واز خداوند، درخواست ذوق سپاسگذاری و شکر گذاری نمود.

    خدایا ذوق سپاسگذاری با تمام وجود رو بهم بده.

    دوستان شما رو بخداوند کریم میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    افشین پرورش گفته:
    مدت عضویت: 1449 روز

    با سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش گرامی و استاد شایسته مهربان

    الهی به امید تو خودت هدایتمون کن به مسیر نور و روشنی

    الهی شکرت بخاطر قوانین بی نقصی که داری

    من 4سال گذشته زندگیم شاید به ظاهر سخت ترین سال های زندگیم بود اما تو همین 4سال بود که شروع کردم به کار کردن روی خودم.

    اوایل پر از ترس، نگرانی و خشمگین که خدایا دشمنی تو با چیه، چرا من باید در این شرایط قرار بگیرم، مگه من چه بدی کردم، حق کیو خوردم، من که اروم میومدم اروم میرفتم چرا من؟

    غافل از اینکه خداوند به افکار و احساسات من پاسخ میداد

    وقتی که با قوانین اشنا شدم و کم کم اگاه شدم به جایی رسیدم که این گلایه ها و شکایت ها تبدیل شد به این جمله که الهی صد هزار مرتبه شکرت که با این مسائل با این به ظاهر مشکلات و سختی ها کمکم کردی که به خودم برگردم، تغییر کنم و رشد کنم و اگاه تر بشم.

    من چاره ای جز تغییر نداشتم چون انقدر شرایط بظاهر سخت بود که جهان با اون همه نعمت و ارامش و زیبایی شده بود اندازه سر سوزنی برام وجالب اینکه همه ی این سختیارو خودم بوجود اورده بودم و فهمیدن همین مسئله شروع گشایش و تغییر من بود

    الان من اون ادم 4سال پیش نیستم و همه ی اطرافیان هم میگن که خیلی تغییر کردم .جهان مسائلی سر راهم گذاشت که بهم بگه مشکل در درون خودته به خودت برگرد و تغییر بده خودتو و من هم کم کم قدم برداشتم. در این مسیر بارها نا امید شدم، احساسم بد شده، دور شدم، نجواهای ذهنی اومده، اما چون بجز این مسیر، مسیری و طنابی برای چنگ زدن نداشتم و نتایج استاد عباس منش هم میدیدم باز هم برمیگشتم و بارها و بارها از مسیر منحرف شدم و باز برگشتم به مسیر. از ی جایی به بعد نتایج اشکار میشن و تو ایمانت قوی تر میشه و جواب نجواهای ذهنو با نتایج میدی.

    داخل قران نوشته ( ایه37 آل عمران) زکریا وقتی به محراب وارد شد و دید که انواع میوه ها و نعمت های اسمانی در مقابل مریم هست ازش پرسید مریم اینارو از کجا اوردی و مریم پاسخ داد که اینها از نزد پروردگار من هستش که به هرکس بخواد بی اندازه نعمت میده. زکریا وقتی این لطف پروردگارو در حق مریم دید ایمانش قوی تر شد و شروع کرد به درخواست کردن که خدایا برای تو محدودیتی نیست محدودیت در ذهن منه. اگر به تو ایمان داشته باشم و درخواست کنم تو اجابت میکنی همانطور که برای مریم اجابت کردی پس با اینکه پیر و فرتوت هستم به تو ایمان دارم پس به منم فرزندی بده و خواسته منو اجابت کن. یعنی پیامبر خدا هم با دیدن نتایج هستش که ایمانش قوی تر میشه. و خداوند هم زیبا پاسخ داد و فرزندی بنام یحیی بهش داد. هر چه ایمانت قوی تر بشه احساس ارامشت، احساس قدر دانیت بیشتر میشه و قلبت باز تر میشه

    انسان چون فراموشکاره پس باید این نتایج بارها و بارها و بارها یاداوری بشه و هر روز و هرشب بابتش قدردانی کرد . مسیری که به این نتایج رسیدی نباید فراموش بشه. این مسیرو تکرار کن تا نتایج بیشتر و بزرگتری بگیری.

    نکته ای میخام بگم در مورد سیستمی بودن خداوند

    اینکه اگر من تغییر کنم شرایط هم تغییر میکنه. من تغییر کردم که مسائلم حل شد، کانون توجه من تغییر کرد باورهای من تغییر کرد شخصیت و رفتار من تغییر کرد و در جواب، الله بخشنده و مهربان شرایط بیرون منو از راههایی که فکرشم نمیکردم تغییر داد.

    صحبتم اینه من همه ی اعتبار حل شدن مسائل زندگیمو به الله میدم در کنارش خودمم باید ببینم که من خاستم و الله پاسخ داد. الله یکتا فقط و فقط پاسخ دهنده هست، حالا تو به هر چه که توجه کنی داری درخواستش میدی به الله و الله هم پاسخ میده و از جنس همون توجهاتت وارد زندگیت میکنه.

    ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: بخواهید تا اجابت کنم

    گام اول باید تو برداری. اگر از الله بخوای راه نشونت میده بعدش محکم و استوار باید قدم برداری و اگر اینکارو بکنی باز قدم بعدیتو بهت میگه و هدایتت میکنه

    مسائل و چالش ها همیشه هست. برای استاد عباس منش هم با این همه تغییر و با این همه نتایج بینظیر بازهم چالش پیش میاد مثل مثال بانک که گفتن، اما واکنش انسان مهمه توجه انسان مهمه اینکه بتونی ذهنتو کنترل کنی.

    اول از الله مهربان از صمیم قلب سپاسگذارم بخاطر اینکه هدایتم کرد و بعد هم از خودم قدردان هستم بابت اینکه قدم برداشتم و باید قوی تر و با ایمان بیشتر این مسیرو ادامه بدم اگر میخوام زندگیم از هر لحاظ بهتر بشه.

    این مسیرو باید بصورت مداوم ادمه داد وگرنه باز هم برمیگردی به شرایط قبل

    از استاد عزیزم و خانم شایسته و همه ی دوستان عزیز بسیار ممنونم

    الهی شکرت. در پناه الله یکتا سعادتمند و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1616 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیز

    این اولین باره که درسایت نظرمو مینویسم

    بر خودم واجبب دونستم که این اتفاق رو برای شما عزیزان تعریف کنم چرا که بقول استاد آدم هرچی نشانه های قانون رو بیشتر ببینه ایمانش هم بیشتر و بیشتر میشه.

    بعد اینکه گواهی نامم رو گرفتم همیشه تو ذهنم ترس تصادف و اینکه من نمیتونم ماهرانه رانندگی کنم رو پروش میدادم.قسمتی از این ترس رو گردن خانواده مینداختم که اجازه نمیدادن تنها پشت فرمون بشینم و فقط میتونستم کنارشون اون هم جاهایی که شلوغ نیست بشینم.

    با وجود اینکه رانندگیم خیلی خوب شده بود این ماجرا تا بیشتر از دوسال ادامه داشت.(قطعا مقصرش خودم بودم)

    میدونستم اگه خودم ماشین بخرم دیگه مستقل میشم و کسی نیست که دائما ایراد بگیره و بهم استرس وارد کنه.

    چون دائما از خونه محبور بودم بیرون برم بخاطر دانشگاه و کارآموزی ها بخصوص جاهای دور از منزل چشمم به بقیه بود که تو رفت و آمد کمکم کنن و یا برام زودتر ماشین بخرن.

    افکار منفی (من بد شانسم یا من لیاقت ندارم یا همه چیز تقصیر خانوادم هست و…) و حسادت به اطرافیان هم سن و سالم که ماشین داشتند حال خوب رو کاملا از من گرفته بود و انگار همه جنبه های زندگیم از رابطم با اطرافیان تا درس و سلامتی و.. اثر منفی گذاشته شده بود و فک میکردم همش دارم بدشانسی تو جنبه های مختلف زندگیم میارم و بقیه به من اهمیت نمیدن.

    تا اینکه با استاد عزیزم آشنا شدم و صحبت هاشون رو گوش میکردم.مدتی با خودم فکر میکردم و متوجه شدم نیازهست رو باورهام کار کنم.

    بعد چند ماه تغییرات رو حس کردم البته جزئی ولی همون هم برام ارزشمند بود.با وجود اینکه کار کردن رو خودم رو خیلی بیشتر نکردم و حتی گاهی پسرفت میکنم اما باز هم تاثیرات مثبت و حال بهتر رو یافتم.

    سعی کردم بقیه رو مقصر ندونم سعی کردم خودم رو لایق داشتن ماشین مناسب بدونم سعی کردم اعتماد به نفس رو بالا ببرم.به جنبه های مثبت زندگیم فکر کنم و شکرگزارررر خداوند مهربان باشم.از خدا خواستم بهم کمک کنه در همه جهات زندگیم و دستمو بگیره.

    البته خیلی وقتها افکار منفی سراغم میاد ولی تلاش کردم کمتر توجه کنم چون با توجه به اونها حال روحیم بدتر میشد.

    کم کم اون حس داشتن کمبود مالی و حرص تو وجودم کمرنگ شد.تا اینکه به لطف خدای مهربونم شرایطی رو برام ایجاد کرد و به قول استاد دست های خداوند بسراغم اومد که بتونم در پیش فروش خودرو ثبتنام کنم.خیلی ها بهم میگفتن که اینا همش الکیه و ماشین ها رو فقط واس خودشون نگه میدارن و…بار اول اسمم در نیومد و افکار منفی دیگران تو سرم میومد ولی هربار سعی کردم حواسم رو پرت کنم و به چیزهای مثبت فکر کنم.

    سری دوم با حال بهتری ثبتنام کردم و با خودم گفتم اگرم اسمم درنیاد اشکالی نداره خدا از یک طریق دیگه منو به خواستم میرسونه.دیروز قرعه کشی بود و و نشانه دیروزم هم این فایل زیبا.بعد گوش دادن بهش با حال خوب شروع کردم به شکرگزاری و در ذهنم برخی نعمت های خداوند رو مرور کردم سپس شروع کردم به تجسممم…اینکه فردا که زمان اعلام نتایج هست بهم پیامک تبریک میرسه.تجسم اینکه پشت ماشینم نشستم و دارم از رانندگی لذت میبرم و به محل کار موردعلاقم میرم.این تجسمات کلی حس شادی و هیجان بهم داد و ناخودآگاه لبخند رو لبهام نشست.

    از صبح منتظر بودم سایت نتایج رو اعلام کنه و حسم به موفقیت قوی بود

    تا اینکه امروز ظهر ۱۴۰۰/۳/۹پیامک بهم رسید.ضمن عرض تبریک شما در طرح فروش محصولات منتخب شده اید…

    خدایا شکرت که منو هدایت کردییییی

    دوستان عزیزم میخوام بگم حتی بعد شنیدن این خبر با وجود اینکه کلییی ذوق کردم و خدارو شکر گفتم ولی بازهم افکار منفی سراغم اومد (ممکنه ماشینو خیلی دیر تحویل بدن ؛ نکنه سر جاپارک تو پارکینگ به مشکل بخوری ؛ نکنه اون دوستت که همسرش بخاطر مشکلات مالی ماشینشو فروخت ناراحت بشه و…)اما تلاشمو میکنم که بهشون توجه نکنم.

    بدونین افکارمنفی همیشه میان این ماییم که اونها رو موندنی یا رفتنی میکنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    وقتی صحبت از آرزو میشه یعنی ی خواسته خیلی شسدید

    وقتی میگم آرزوم بود یعنی آتش داشتنش قلبمو میسوزوند

    استاد جان سلام

    دوستان نازنینم

    وقتی ب دقیقه 17 رسیدین اشک امونمو برید

    میدونیم برا مرد گریه کردن خیلی کم پیش میاد

    ولی منو یاد ی اتفاقی انداخت ک استپ کردم

    گفتم خدا جون مینویسمش

    گفتم چشم مینویسمش

    من سالهای ساله ک ب خاطر خانواده پدریم و خانواده خودم و همسر و بچه هام آرزو داشتم و عاشق این بودم ک توی ی عروسی پارتی شرکت کنم

    یعنی گفتم مذهبی بشدت ک تا آخرشو برین

    گفتم مذهبی ک متوجه بشین اگ خونواده من سال 72 میفهمیدن من یواشکی ترانه گوش میدم حکمم توی خونواده اعدام بود

    بقول بچه ها سوپر مذهبی ک خدا هم قالب این آدما رو گم کرده بود

    خلاصه این آرزو توی دل من بود

    و من یواشکی همه کاری ک آدمای غیر مذهبی میکردن منم انجام میدادم

    تا اینکه ازدواج کردم

    و زندگیو شغل و بقیه مواردی ک نمیزاره آدمای فقیر مثل من اصلا فک کنن ک لذت بردن چیه

    من آرزوم شرکت توی پارتی و بزن وبرقص بود

    هیچوقت هم تا اونروز دعوت نشده بودم ولی فیلمهاشو توی ی جاهایی ی وقتایی میدیدم و این آرزو شعله ورتر میشد

    ک ای حسام عمرتم تموم شد و توی ی پارتی رقص نرفتی

    همین دو هفته قبل عصر ک اومدم دفترم روی باورام کار کنم

    من همیشه توی دفترم تلفنم رو هواپیما میکنم ک بتونم فک کنم

    یک ساعتی گذشت

    بر خلاف اینکه هیچوقت تلفن ثابت دفترم عصرها زنگ نمیخورد

    هیچوقت دخترم ب دفترم عصر تماس نمیگرفت

    من هیچوقت عصرها اگ زنگ بخوره جواب نمیدم چون خونوادم میدونن این وقت مخصوص خودمه و هر مسئله ای باشه خودشون باید حل کنن

    گوشی زنگ خورد

    منم بی اختیار

    انگار خدا میگه جواب بده

    جواب دادم دخترم بود و گفت مامان حالش بد شده بیا ببریمش اورژانس

    گفتم باشه

    نجواها شرو شدن

    چ غوغایی بپا کردن

    منم انگار خدا دو دستی ذهن منو داره کنترل میکنه بهم گفت بگو حتما خیریه

    منم ب زبون آووردم حتما خیریه

    گفت بگو خدا همیشه خوب منو میخواد

    گفتم

    اون هفته ای بود ک توی جلسه 11 ثروت یک بودم

    و استاد گفته بود نیاز داریم ب حل مسئله – نیاز داریم ب تضاد- با شیرینی میوه تضاد میتونیم رشد کنیم و خلاصه از این صحبتها

    منم یادآوری کردم و اینا رو ب خودم گفتم

    خلاصه

    رفتم خونه خانمم رو بردم اورژانس و سرگیجه خانمم با ی سرم خوب شد

    اومدم خونه ک برگردم دفترم خانمم گفت کجا میری زینب دوستم منو ب عروسی دخترش دعوت کرده بیا با هم بریم

    منم ک هنگ کرده بودم و از ی طرف اینقد زوق زده شده بودم ک زبونم بند اومده بود گفتم باشه

    رفتیم و من فک میکردم ی عروسی ساده هست با میوه و شیرینی و خلاصه چن نفر مرد برقصن

    اما وقتی وارد شدیم دیدیم ک زن ومرد قاتی چ رقصی میکنن چ آهنگ دی جی داره باس میده

    خانمم بشدت مذهبی نمیتونس برگرده چون حال نداشت و نمیتونست هم چیزی بگه ب اجبار ب خودش قبولوند ک دیگه شده و زشته ک برگردیم دوستم ناراحت میشه

    نا گفته نباشه خانمم نتوورکر هست و تنها کسیه ک پیش دوستای دفتر کارشون مذهبیه

    حالا احساس من چی بود

    از شادی ک نمیتونم بگم چقدر توی پوستم نمیگنجیدم

    از شوکه بودن توی این اتفاق ک نگو

    از اینکه خدا و جهان ابر و باد و مه و خورشیدو فلک رو آوورده بود ک حال بده . و آرزوی سالهای سال منو بده

    نمیدونم

    فقط میدونم اگ اون لحظه قانون سپاسگزاری و درس 11 ثروت رو رعایت نمیکردم الان تا آخر عمر این تجربه شیرین اون شب رو نداشتم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 793 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان.

    معجزه ای به نام سپاسگزاری.

    سلام استاد عزیز و همه عزیزان. سپاسگزاری واقعا معجزه ها دارد،خب با مثالی که شما زدید واقعا چقدر یاد گرفتم که در موقعیتهای مختلف حتی اگر ظاهر شرایط بد هست هم بتونم احساس خودم را خوب نگه دارم آن موقع هست که میتوانم دنیا را متحول کنم. خود من قبل از آشنا شدن با سایت شما، همیشه میگفتم خداوندا،سپاسگزارم که کمک کردی راه توحیدی را پیدا کنم.خداوندا،سپاسگزارم که ما رایت الا جمیلا را بهم نشون دادی.درحالی که نه توحیدی بودم نه این جمله را درک میکردم و خداوند هدایتم کرد به سایت شما هم توحیدی و یکتاپرستی را فهمیدم هم ما رایت الا جمیلا را درک کردم. هم فهمیدم شرک چیه هم زندگی ام از همه لحاظ بهتر شد. فقط یادم نره که این نتایج حاصل چه چیزهایی بود. بخش دوم اینکه من تو جامعه ای هستم که بقیه معلول هستند پس حرص و طمع نداشته باشم و راحت باشم. اتفاقا امروز بخاطر فایل لیلا عزیز که گذاشته بودید کلی در دفترم بخاطر نعمت های شما سپاسگزاری کردم و در نهایت احساس عالی داشتم خدایا شکرت بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2530 روز

    الهی به امید تو…

    گام 17، خروج از جامعه معلولان باوری و خلق زندگی دلخواه

    سلام استاد و مریم عزیز، سلام به همه دوستان عزیزم در سایت عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب لبتون خندون باشه،

    سپاس گذار خداوند بابت این فرصت دوباره،

    نکته ها:

    ️اجازه بدم جریان الهی در من جاری بشه و مقاومت نداشته باشم در مقابلش،

    ️اجازه بدم خداوند کارش رو انجام بده و حرص نزنم،

    ️ایمان داشته باشم که این نگرشی که در مورد قوانین دارم جواب میده،

    ️درک قدرت ذهنم در مورد خلق خواسته هام با توجه کردن به اونها،

    ️اصل اینکه تمرکز کنم روی نکات مثبت جهان اطرافم نه خواسته ها و اهداف،

    ️ سپاس گذاری بالاترین فرکانس رو داره، بهترین ابزار برای یه ذره بهتر شدن حالم،

    ️استفاده از بازخوردهایی که از جسمم میگیرم برای فهمیدن صحیح یا غلط بودن مسیر زندگیم،

    ️سپاس گذاری اگه به ما احساس خوبی نده تاثیری نداره،

    ️شیطان این توانایی داره که بخاطر کوچکترین اتفاقات به ظاهر نا دلخواه دنیا رو برای ما جهنم کنه،

    ️با سپاس گذاری خداوند به ما می افزاید،

    ️سپاس گذار باشم برای همه ویژگی های مثبت شخصیتی و ظاهری و مادی و ارتباطی و معنوی که دارم،

    ️تاثیر سپاس گذاری روی سیستم ایمنی بدنم و بهبود بیماری های جسمی و روحیم،

    ️من باید بتونیم آگاهانه تو شرایط به ظاهر نا دلخواه و با وجود نجواهای ذهن تمرکزم رو بزارم روی زیبایی ها تا ورق برگرده،

    ️در شرایط نادلخواه با خودم صحبت کنم و سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم،

    ️وقتی از درون تغییر بدم احساسم رو شرایط و اتفاقات بیرونی هم تغییر میکنه،

    ️اصل یعنی توحید، اصل یعنی توجه به زیبایی ها، اصل یعنی تصدیق کردن آگاهانه زیبایی ها، اصل یعنی دیدن داشته ها و اعراض از کمبود ها،

    ️بقیه ای وجود ندارن، هیچ دوست و دشمنی خارج از وجود نداره،

    ️دنیای من دنیای منه، دنیای بقیه دنیای اوناست به من ربطی نداره،

    آره سپاس گذاری و بیاد آوردن داشته هامون غوغا می‌کنه، اگه تصدیق کننده زیبایی ها باشیم اساس اونارو هم در این دنیا و هم جهان پس از مرگ تجربه میکنیم،

    ما به عنوان ناظر وارد این جهان شدیم تا پیغام هایی رو ارسال کنیم به خداوند، به کلمه پیامبر دقت کنید، کسی که پیامی رو می‌بره، کسی که حاوی اطلاعات هست یا مسئول ثبت اطلاعات،

    ناظر برای دیدن و ثبت اطلاعات به حسگر و محل ذخیره اون اطلاعات نیاز داره، ناظری که قبول کرده تسلیم باشه، ناظری که قبول کرده تا زندگی کنه و توی این مسیر فرمون بده دست خدایی که داره این جهان رو رهبری میکنه،

    جسم ما تمام اون امکاناتی که یه ناظر نیاز داره در اختیارش می‌زاره، از حسگر گرفته (چشم، گوش، دماغ و…) تا محل ثبت(حافظه و ژنهاش و…) و مخابره اون اطلاعات به شعور کیهانی از طریق احساس و فرکانساش،

    انگار ما انتقال دهنده هستیم، انگار ما اون مسیری هستیم که برای انتقال خداوند نیاز داره، انگار ما اون فضای مورد نیاز رو فراهم کردیم با ویژگی هامون تا جهان بیشتر پیشرفت کنه،

    ما مالک چیزی نیستیم، جایگاه ناظر رو برسی کنید اون فقط هست تا کارها درست انجام بشه و با دیدن بازخوردها و انتقال شون به مدیریت به روند بهبود کمک می‌کنه همین…

    به ماه دقت کنید، از برخورد زمین و یه سیاره از مدار خارج شده به وجود اومده، سرعت گردشش به دور خودش با سرعت گردشش به دور زمین یکیه و همین موضوع باعث شده تا ما فقط یک طرف ماه رو ببینیم، اون همیشه توجهش به سمت زمین، مدت روز در زمین افزایش میده، جزر و مد ایجاد میکنه، ثبات به فصل ها میده و باعث میشه تا زمین از مدار خودش خارج نشه و یه ثبات نسبی ایجاد میکنه، و از طریق مشاهده اون تقویم به وجود اومده و…

    خیلی این جهان هستی راز آلود و پر از سوالهایی که اگر پرسیده شود پاسخ داده میشود اگر بیندیشیم…

    سپاس گذاری رو میشه به همین کار نظارت تشبیه کرد، دیدن زیبایی هایی که ناظر منتخب با ویژگی ها و مهارت هاش می‌تونه ببینه،

    تصدیق هر چیزی مارو برای اساس اون چیز آسون تر میکنه،

    یعنی به مهارت ما می افزاید…

    تقویت عضله تصمیم گیری یعنی قدرت انتخاب قوی تر، یعنی قدرت تصمیم گیری بیشتر یعنی، یعنی آزادی بی حد و اندازه برای انتخاب، انتخاب چی…؟

    ما در مقابل خودمون و خدا مسئولیتی قبول کردیم و عهدی بستیم که درست کارمون رو انجام بدیم، اگه اینکار درست انجام بدیم ترفیع میگیریم و اگه نه تنزل پیدا میکنیم…

    هر صورت به پیشرفت جهان کمک کردیم چون ما یا شکل میدهیم یا شکل میگیریم، یا انتخاب میکنیم یا انتخاب میشویم،

    مقاومت یعنی استحکاک، مقاومت یعنی فرسودگی، مقاومت یعنی جدا شدن کم کم ذرات در اثر برخورد از ما، مقاومت یعنی قضاوت لحظه اکنون از طریق ذهن، مقاومت یعنی کاسته شدن تدریجی از اون ویژگی هایی که مارو به منبع وصل میکنه، مقاومت یعنی غرور، مقاومت یعنی آتش، یعنی سوختن و مبدل شدن به چیزی که بدون اختیار خودش شکل میگیره، مقاومت یعنی نداشتن قدرت انتخاب…

    سپاس گذارتر باشیم تا اساس اون در ما تقویت بشه و این ویژگی می‌تونه مارو به خیر دنیا و آخرت برسونه،

    امیدوارم مفید بوده باشه، سپاس گذارم از خداوند یکتا که تونستم دستی از دستانش باشم، امیدوارم خودم هم بتونم به این آگاهی ها عمل کنم، عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: