گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

406 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 15 مرداد رو با عشق مینویسم

    نمیدونستم کجا بنویسم ،پرسیدم خدا کجا بنویسمش ، بعد حس کردم باید اینجا بنویسمش

    دوستت دارم بغلم کن

    این صدایی بود که امروز صبح ، وقتی نمازمو خوندم و دراز کشیدم و داشتم باخدا حرف میزدم ،شنیدم

    یه لحظه ،همینجوری داشتم به خدا فکر میکردم، شنیدم بغلم کن

    گفتم بغلت کنم؟؟؟؟؟

    گفت آره بغلم کن

    نمیدونم حس عجیبی داشت

    قبلا من میگفتم خدایا دلم میخواد بغلت کنم و میشنیدم که خب چرا معطلی میتونی خودتو بغل کنی که منم

    تو منی و من توام ، ما یکی هستیم برای اینکه بغلم کنی نیازی نیست کار خارق العاده ای بکنی ،به خودت عشق بورز و بغل کن که تو منی

    و من بغل میکردم خودمو و بعد دستامو بوس میکردم و سپاسگزاری میکردم و شکر میکردم و با بدنمم صحبت میکردم

    ولی اینبار متفاوت تر بود

    یهویی شنیدم بغلم کن

    خیلی حس خوبی داشت خندم گرفت سریع بدون اینکه منتظر باشم بگه خودتو بغل کن ، همین که شنیدم بغلم کن ، سریع دستامو به هم گره کردم و محکم گرفتم و خودمو بغل کردم

    خیلی حس خوبی داشت

    همین که خودمو بغل کردم و دستامو رها کردم بازم شنیدم بغلم کن و بازم بغل کردم خودمو

    و دوباره و دوباره این صدارو شنیدم و بغل کردم خودمو

    راستش وقتی دیدم هی تکرار میشه خندم گرفت یه لحظه از دلم گذشت پر رو شدیا

    ولی میدونم نباید میگفتم این حرفو ، ولی خب من و خدا که این حرفارو باهم نداریم ، از دوست هم دوست تریم باهم ، اصلا دو نفر نیستیم که یکی هستیم و یه نفر ، خیلی حس خوبی داشت

    یه لحظه حس ارزشمندی عمیق که اینبار خدا بهم گفت بغلم کن

    و انگار اصلا فرق داشت با همه چی

    الان که مینویسم اشک تو چشمام جمع میشه از شدت خوشحالی

    یه حس ارزشمندی و لیاقت عمیقی دارم ،نمیدونم از وقتی شروع کردم به تکرار ساخت باورهایی برای قدرتمند کردن احساس لیاقت و خودارزشمندی حسای عجیبی میاد سراغم که یهویی خندم میگیره و کیف میکنم

    یه شادی عمیق از ته دل بود برای من

    وقتی داشتم باهاش صحبت میکردم یهویی یاد حرف استاد عباس منش افتادم ، گفتم خب خدا ، من هیچی نمیدونم منو رو شونه هات بنشون و هرجا دلت خواست ببر

    میشه منو بنشونی رو شونه هات ؟؟؟

    و وقتی داشتم این حرفو میگفتم بارها تصورش کردم

    یادمه استاد عباس منش میگفت که خدا رو مثلا یه آدم خیلی قوی و قدرتمند که خیلی بزرگه و نیرومنده در نظر بگیرید که شما رو میخواد به بهترین جا برسونه و رو شونه هاش بشینین و از اون بالا میتونین رودخونه و جنگل و موانع و همه چیو ببینید و خدا قشنگ از همه اونا رد میشه

    منم داشتم تصور میکردم و این صحبتای استاد و به یاد میاوردم و یه لبخند رضایتی تو لبم بود

    و حتی حرکت کردنشم حس میکردم که رو شونه های خدا نشستم و منو به بهترین شکل و به بهترین جاها میبره

    و بعد نمیدونم یکم بعدش که حدود ساعت 4:30صبح بود خوابم برد

    ساعت 6 بیدار شدم و قرار بود بریم بهشت زهرا که سالگرد داییم بود که پارسال فوت کرده بود ،وقتی بیدار شدم رفتم نون بگیرم و پنیرم گرفتم ، داداشم هم قبل سرکار رفتنش مارو برد بهشت زهرا رسوند و خودش رفت سرکارش

    دو تا خاله هامم اومده بودن ،یه خاله ام با یه جعبه شیرینی اومده بود وقتی بازش کردن دیدم کیک یزدیه و چون همیشه اونا مخصوص میگن براشون میپزن و خیلی خوشمزه هستن ،و من خیلی دوست دارم گفتم وای کیک یزدی

    خیلی خوشحال شده بودم ،خاله ام گفت که میخوای همه شو بردار گفتم نه من چند تا اضافه برمیدارم که 7 تا برداشتم و 4 تا تو بهشت زهرا خوردم

    خیلی خوشمزه بود و واقعا خداروشکر میکنم که خیلی خیلی نعمت خوشمزه ای رو بهم عطا کرد

    وقتی نشستیم سر خاک داییم ، مامانم چای و همه چیز رو پهن کرد و گذاشت که صبحانه بخوریم

    وقتی داشتیم صحبت میکردیم گفتن مردن این آدما و از پارسال تا الان که یکسال شده نصف بیشتر از یه قطعه پر شده ، همه اش داشتم به عظمت خدا فکر میکردم

    هی میگفتم خدایا تو چقدر بزرگی یا میگفتم عظمت خداست

    نمیدونم تا حالا تو بهشت زهرا اینجوری نگفته بودم همیشه میگفتم آدما فوت کردن و حرفای دیگه میگفتم ولی اینبار حتی از دلم گذشت که اینا هیچ کدوم نمردن

    فقط لباس دنیایی و مادیو درآوردن و رفتن همین

    وقتی تو راه بودیم و میرفتیم بهشت زهرا از اون تیر برقای بزرگ دیدم کنار خیابون و دوباره یاد خدا افتادم ،گفتم وای ببین طیبه اصلا نمیتونی تصورشو بکنی انقدر خدا بزرگه که بخوای بشینی رو شونه های خدا قشنگ همه چیو میبینی و خیالت راحته

    حتی یه لحظه تصوی کهکشانم اومد جلو چشمم و اینجوری تصور کردم که همه چیو میشه دید حتی از ریز ترین ذره

    روز خیلی خیلی قشنگی بود و پر از حس ارزشمندی

    وقتی خواستیم برگردیم خونه مون با مترو برگشتیم ،من چند روزی بود میخواستم مانتو بگیرم و از اینستاگرام یه طرحشو دیده بودم خیلی دوست داشتم داشته باشمش

    و بپوشم

    همه چی یهویی شد وقتی نشسته بودم به خاله ام گفتم میشه گوشیتو بدی از گوگل برم سایتش ببینم از گوشی تو هم میشه خرید کرد یا نه ، گوشی خودم هر کاری میکنم نمیشه ثبتنام کرد تو سایت و خرید کرد

    وقتی گوشیشو بهم داد و من نگاه کردم و بعد ایستگاه خودمون پیاده شدیم ، و رفتیم خونه ،من تو راه به مامانم گفتم مامان میشه پول بدی من یه مانتو بخرم

    مامانم هیچی نگفت

    منم نمیخواستم اصراری بکنم گفتم اکر بشه میخرم اگرم نشد که هیچ

    چون قبلا چند هفته پیش یه مانتو اینترنتی خریدم آستیناش تنگ بود مچ دستمو اذیت میکرد اونو نپوشیدم و هدیه دادیم به یه نفر که مچ دستش کمی عضله ای باشه و اذیت نکنه

    وقتی رسیدیم سمت خونه مون مامانم گفت بیا 200 بردار و برو با باقی پول خودت سفارش بده

    خیلی خوشحال شدم

    وقتی رفتم عابر بانک وایسادم تا به کارتم 200 انتقال بدم هی صدایی میشنیدم که انتقال نده ،هی من داشتم مقاومت میکردم و هی خدا میگفت مگه بهت نمیگم انتقال نده

    بعد به حرفش گوش دادم و یاد صبح افتادم که من وقتی پنیر میگرفتم یه لحظه دیدم انقضای کارتم تموم شده و ار اپلیکیشن درخواست کارت جدید کردم و انگار کارتی که دستم بود رو مسدود کرده بودن

    و اگر من پول واریز میکردم نمیتونستم بردارم پولو

    انگار خدا قشنگ میگفت که انتقال نده و چون من یادم نبود که نمیشه برداشت و مسدود شده خدا اونجوری میخواست مانعم بشه و نذاره انتقال بدم

    بعد اومدم گفتم بذار ببینم میتونم از اپلیکیشن انتقال بدم به مادرم که دیدم نوشته کارت مسدود است و کارت جدید رو هم ارسال کردن

    اونموقع بود که فهمیدم خدا حتی تو خرید و انتقال پول هم هدایتشو میگه ، حتی اگر لازم باشه این صدا بلند و بلند تر بشه ،بلندش میکنه تا به حرفاش گوش بدم

    درسته میدونستم به همه چیز هدایت میرسونه ولی انقدر بلند تر و بلند تر میگفت انتقال نده که واقعا بعد اینکه متوجه شدم به خودم گفتم ببین اگر قرار باشه هدایتت کنه چقدر خوب هدایت میکنه

    پس چه بهتره که مقاومت نکنی و به حرفاش گوش بدی

    من بعد چند بار گفتنش که انتقال نده و بعد چشم گفتم و بعدش فهمیدم میخواست که من زود لباس رو سفارش بدم

    برای همین بود

    خیلی خیلی خوشحالم از اینکه هر لحظه بهم میگه چه کاری باید انجام بدم

    امروز هم مثل دیروز خیلی حس فوق العاده ارزشمندی و لیاقت داشتم و به صدای ضبط شده خودم که گوش میدادم خیلی لذت میبردم و از خدا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا مختاری گفته:
      مدت عضویت: 2413 روز

      سلام دوست قشنگم، طیبه جان؛

      کامنتت حس خیلی خوبی داشت.

      می تونم درک کنم که این خدای ما چقققدر می دونه کارهای خارق العاده بکنه و چقدر می‌تونه درون تو رو پر از عشق و نشاط بکنه، چون برای منم کرده.

      منم معجزات کوچیک زیاد دیدم و دیگه باور می کنم وقتی کسی میگه خداوند این کارو برام انجام داد، من جنسش رو می فهمم.

      امیدوارم که معجزاتت بزرگ و بزرگ تر بشن.

      هر چند که همین معجزات کوچیک هم قلب آدم رو سرشار از نور می کنه‌

      ممنون میشم چند تا از باورهای مربوط به احساس لیاقت که اشاره کردی برام بنویسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 745 روز

        به نام ربّ

        سلام زهرا جان

        سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و دیدگاهی که نوشتم رو خوندی

        من اینجوری درک کردم :

        باورایی رو بنویسم که با صدای خودم ضبط کنم و هر روز گوش بدم و البته صدای خودمو که ضبط کردم با کلی ذوق و خنده و عشق ضبطش کردم

        و متوجه شدم که حتی باید باورهام رو که نوشتم مثلا من ارزشمندم این رو برای خودم توضیح بدم که در چه صورت من ارزشمند میشم و حس لیاقت دارم

        و چراش رو اینجوری میگم

        چون پاره ای از وجود خدا هستم و وقتی من از خدا هستم و هیچ مرزی بینمون نیست پس من به منبع ارزشمندی وصلم

        فقط در صورتی بیشتر به این منبع وصل میشم که بیشتر عمل کنم به آگاهی ها و قدم بردارم

        و به اندازه ای که قدم برمیدارم به همون اندازه هم ارزشمندی رو دریافت میکنم و منتقل میکنم به جهان هستی

        من وقتایی که تکرار میکنم این حرفارو تصور میکنم یه منبع نوره و خداست حتی نور رو انقدر تصور کردم که الان قشنگ میبینمش هر وقت بهش فکر میکنم

        و تو اون منبع همه چی رو میبینم عشق ،شادی ،سلامتی و آرامش و ثروت و حس ارزشمند بودن و لیاقت داشتن همه شون رو میبینم ،چون از خدا هستم و به خودم میگم ، مگه میشه از خدا باشی و لایق نباشی ،من لایق دریافت هر آنچه نعمت و زیبایی و از همه جنبه های زندگی فوق العاده هست رو دارم

        ولی باید قدم بردارم تا لیاقت پیدا کنم

        و نشون بدم که لایقشم

        لایق دریافت حس ارزشمندی

        حس عزت نفس

        لایق دریافت عشق و سلامتی و ثروت و…

        وقتی یکی از فایلای استادو گوش میدادم

        استاد میگفت برای اینکه به خواسته هات برسی باید لایقش بشی

        لایق بودن هم یه سری کارارو لازم داره که در عمل انجام بدی و قدم برداری و خدا ببینه که داری حرکت میکنی و نتیجه رو با توجه به ایمانی که نشون میدی ببینی

        من وقتی درک کردم این حرفارو و گفتم که من احساس لیاقت و ارزشمندی و عزت نفس رو میخوام درسته؟

        پس چه کارایی باید انجام بدم که لایقش بشم

        لایق ارزشمندی و عزت نفس

        وقتی بیشتر فکر کردم دیدم فقط گفتن جمله اینکه من لیاقت دارم ،من ارزشمندم و … کافی نیست

        باید قدم بردارم که به خدا نشون بدم لایقشم تا خدا هم بهم کمک کنه

        مهم ترین چیزی که بود این رو متوجه شدم و تا جایی که تونستم قدم برداشتم و این قدم برداشتن رو باید ادامه بدم

        مثلا منی که میخواستم حس ارزشمندی رو احساس کنم تصمیم گرفتم با آدما خوب صحبت کنم و به همه احترام بذارم و اول از همه در آدما در همه چیز خدا رو ببینم

        و از وقتی به آدما نگاه میکنم طبق گفته استاد عباس منش میگم پاره ای از وجود خداست و خدارو شکر میکنم

        و جاهایی که اشتباه از من بوده ،مغرور نشم و معذرت خواهی کنم

        یا اینکه دارم هر روز تمرین میکنم که ارتباطم رو با آدما و البته با خودم و خدا خوب کنم

        قدم دیگه ای که برداشتم هر ایده ای که خدا بهم میگه به طرق مختلف ، سعی میکنم انجامش بدم

        از وقتی این کارارو کردم و دارم سعیمو میکنم تا قدم بردارم انگار احساس لیاقت در من بیشتر شده

        مثلا وقتی خدا بهم گفت برو گیره سر بافتنی بباف و من انجامش دادم و رفتم جمعه بازار تا بفروشمشون

        خدا باقی کاراشو انجام داد برای من و من دیروز که 2میلیون و 340 فروش داشتم انقدر حس لیاقت داشتن ثروت در من بیشتر بود و حس ارزشمندی داشتم که حالم فوق العاده بود و انگار یه انرژی تو وجودم بیشتر شد که به خودم گفتم تو لایق ثروتی ،تو لایق مشتری هایی هستی که امروز همه به راحتی پول واریز میکردن و خیلی سریع ازت خرید میکردن

        میگفتم تو لیاقت دریافت همه چیز رو داری کافیه که قدم برداری تا بهت داده بشه

        انگار وقتی قدم برمیدارم خود به خود احساس لایق بودن در همه جنبه ها در من تقویت میشه

        یا مثلا من میخواستم ارزشمند باشم

        اول شروع کردم با خودم صحبت کردن و هر روز به خودم عشق میورزم و هر وقت تو آینه خودمو میبینم میگم ببین این تصویر زیبا یه صاحب داره و اونم خداست و تشکر میکنم و سپاسگزاری میکنم و سعی میکنم این عشقی که خدا بهم عطا کرده که هر روز داره حالم خوب و خوب تر میشه رو به آدما ،به جهان هستی منتقل کنم

        هر روز تلاش میکنم و سعیمو میکنم تا رفتارم و شخصیتم رو تغییر بدم

        شده یه روزایی نجوای ذهن نذاشته تا درست متمرکز باشم و ورودیامو کنترل کنم ولی خدا انقدر دقیقه که بهش گفتم تا دیدی دارم مسیرو اشتباه میرم سریع پس گردنی بهم بزن تا همون اول راه برگردم به مسیرت

        چون متوجه شدم تا شخصیتم تغییر نکنه لایق هیچ چیز نمیشم

        به نظرم سه تا چیز رو اول باید انجام داد که استادم همیشه تاکید میکنن

        یکی قدم برداشتن

        ایمانمو به خدا نشون دادن

        کار کردن هر روزه و تغییر دادن شخصیتم و باورهام

        ان شاء الله برات مفید باشه حرفایی که نوشتم ،که من اینارو سعی میکنم هر روز انجام بدم

        حتی یادمه وقتی شروع کردم با خدا حرف زدن رو، اولش میگفتم آخه مگه میشه شنید که خدا باهات صحبت میکنه من گفتم وقتی برای استاد عباس منش شده برای منم میشه

        امید داشتم که بشنوم

        و الان هرچقدر بیشتر سعیمو میکنم تا از خدا کمک بخوام و متواضع باشم در مقابلش بیشتر این حس ارزشمندی رو احساس میکنم و از درون واقعا پر میشم از عشق

        و حتی خیلی وقتا واضح صداشو میشنوم

        که دیگه نیازی از دریافت کردن عشق از بیرون رو ندارم

        و وقتی از آدما عشق رو به طرق مختلف دریافت میکنم زود به خودم یادآوری میکنم که ببین طیبه خدا داره بهت عشق میورزه و واقعا حس ارزشمندی بهم میده

        همه این حس های ارزشمندی که این روزا دارم ،فقط تو یه چیز میبینم

        اینکه برای دریافتش قدم برداشتم و خدا داره هر روز بیشتر و بیشترش میکنه

        در مورد همه جنبه های زندگیم ازش کمک میخوام همیشه، که یادم بده که چجوری باید لیاقتمو با عمل کردن به قوانینش و اصل که توحید هست در عمل ، ایمانم رو نشون بدم

        و سعی میکنم هی سوال بپرسم

        چون وقتی سوال میپرسم خیلی سریع خدا جوابمو میده

        جدیدا یاد گرفتم از فایلای استاد که درست سوال بپرسم

        مثلا بگم چه کاری باید انجام بدم تا سلامتی بیشتر رو دریافت کنم ؟

        الهی که بهترین ها باشه برات زهرا جان، کلی عشق و شادی و سلامتی وآرامش و ثروت باشه برات

        عشق باشه برات زهرا جانم دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          زهرا مختاری گفته:
          مدت عضویت: 2413 روز

          سلام طیبه جان،

          خیلی با نوشتن این پاسخ باکیفیت و با ارزش خوشحالم کردی، امیدوارم انرژی مثبتش به شکل ی خبر خیلی خیلی خوب به زودی بهت برگرده.

          خیلی دوست دارم که مثال های زیادی تو کامنت هات می زنی، لذتبخشه خوندنشون،

          متشکرم، من دقیقا در مرحله ای هستم که باید به خداوند نشون بدم که لایق بهترین نعمتها هستم.

          ممنونم که با حرفهای قشنگت دست خداوند شدی و با چراغ اگاهی راهم را روشن کردی.

          برایت قلب شاد و پر از امید آرزو می کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 745 روز

            به نام ربّ

            سلام زهرا جان

            خوشحالم از اینکه حال دلت خوبه و خوشحالی

            الان که دوباره نوشته هامو خوندم یاد یه چیزی افتادم گفتم برات بنویسمش

            یادمه من تو این 11 ماه که هر روز دارم فایلارو گوش میدم و تمریناتشو انجام میدم

            تا اسفند ماه تمرینامو انجام میدادم ولی باورامو نمیساختم ،اگرم با صدای خودم ضبط میکردم ،فکر میکردم اگر فقط با خدا حرف بزنم خود به خود باورام درست میشه

            درسته که خدا باز هم کمکم میکرد ولی انگار یه چیزی این وسط کم بود

            و خدا ماه قبل جوری با نشونا ها بهم فهموند که طیبه باید روی باوراتم کار کنی در کنار صحبت کردن با من

            حتی این پیامشو دریافت کردم که بهم گفت

            طیبه اینم قانون من هست و باید بهش عمل کنی و قدم برداری تا منم بیفزایم برای تو

            و اون اینه که

            باورایی که نوشتی و هر روز داری به رفتارات دقت میکنی که چه حرفایی زدی یا چه فکرایی کردی و سعی داری موشکافی کنی تا بفهمی چه باوری پشتشه ، و باورای قدرتمند کننده شو بسازی و هی تکرار کنی

            فقط در این صورته که من میتونم بهت کمک کنم

            چون اگر باورهارو هر روز تکرار کنی و البته وقتی تکرار میکنی با احساس خوب حسشون کنی و همون لحظه سپاسگزاری کنی

            اونوقت هست که کم کم قدرت میگیرن و منم کمکت میکنم تا رخ بدن

            زهرا جان من وقتی شروع میکردم به تکرار باورا ،قبلا با احساس خوب گوش نمیدادم احساس خوب منظورم یه شادی عمیقی هست که وقتی گوش میدم قشنگ تصورش میکنم و واقعا سپاسگزاری میاد به زبونم جاری میشه

            یه جوری حالت تو آسمونا بودن بهم دست میده اگر بخوام حس خوب تکرار باورها رو بهت بگم

            بعد حس کردم خدا بهم گفت که طیبه از این به بعد بچسب به تکرار هر روز این باور ها و من با یک قدمی که برمیداری بینهایت قدم برمیدارم

            زهرا جان وقتی من شروع کردم چند هفته پیش تا الان به طرز عجیبی مشتریام تغییر کردن

            خیلی خیلی راحت پول واریز میکنن

            خیلی خیلی راحت میان به سمت کارای من بدون نیاز به اینکه من بخوام داد بزنم و بگم من نقاشی میکشم یا بافتنی میبافم

            حتی آدما دیگه باهام خیلی خیلی با احترام و عالی ارتباط برقرار میکنن

            حتی ایده های ناب بهم گفته میشه

            خلاصه که من تو این تقریبا یه ماه تو شخصیتمم خیلی تفاوت دیدم که بهتر از روز قبلم شدم

            و خدارو بی نهایت سپاسگزارم

            با قدم برداشتنم بود که خدا این همه نعمت و ثروت بهم داد از همه جنبه های زندگیم

            برای زهرای زیبا و دوست داشتنی و عضو خاص خانواده صمیمی عباس منش هم از خدا بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت میخوام

            میبوسمت زهرا جان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              زهرا مختاری گفته:
              مدت عضویت: 2413 روز

              سلام طیبه جانم،

              اول ازت متشکرم که برام این پیام رو نوشتی، نمیدونی چقدر خوشحالم کردی.

              ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه،

              ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟

              خیلی روش کارت که برام نوشتی بهم انگیزه داده که منم رو باورام جدی تر کار کنم.

              چند وقت پیش به خداوند گفتم می دونم مشکل از کم کاریه منه، وگرنه قبول دارم که تو می تونی منو ازینجایی که هستم صد درجه بهبود و پیشرفت بدی،

              ولی بقول تو ما باید سمت خودمون رو انجام بدیم و خداوند از قانون به خاطر ما تخطی نمیکنه.

              ما هم باید تکرار باور رو داشته باشیم.

              امروز یکم حسم منفی شده بود به خاطر اتفاقاتی،

              اومدم آهنگ گوش دادم دیدم نه جواب نمیده،

              یکی از فایل های گفتگو با دوستان رو گوش دادم، بعد گفتم خوب خدایا چی الان برای من لازمه،

              گفت قرآن گوش بده،

              یکم صوتی سوره حضرت مریم رو گوش دادم و بعد اومدم تو سایت و پیام تو رو دیدم. واقعا الان حسم خوبه.

              خداوند قدم به قدم فرکانس منو عوض کرد ، خدایا شکرت.

              واقعا خوشحالم که دوستانی مثل تو در این سایت دارم طیبه جان.

              امیدوارم همیشه ازت خبرهای عالی و عالی تر بشنوم.

              پر برکت باشی عزیزم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 745 روز

            به نام ربّ

            سلام زهرا جان

            وای خدای من

            چی داشتم از حرفات میشنیدم و میخوندم

            خدا در اصل منو هدایت کرد تا برات بنویسم که گل سر ببافی

            و در جواب شما بهم بگی که اصل خارپشتی

            و حالا تصمیم گرفتم که از هر چیزی که منو به خودش مشغول می کنه دوری کنم و خارپشتی بچسبم به یک موضوع.

            وای حیرت زده موندم

            نمیدونم رد پاهای چند روز پیشم رو خوندین یا نه ولی وقتی پیامتونو دیدم یاد چند روز پیشم افتادم که حتی خدا بارها تو فایلای مختلف بهم گفت که طیبه مراقب باش که تمرکزت رو روی علاقه ات میذاری یا روی بافتنی که درسته ایده شو خودم بهت دادم ولی وقتی بهت الهام کردم که دیگه نباید قلاب بافی رو انجام بدی باید عمل کنی و بری سراغ نقاشی

            چون نقاشی رسالت تو در این جهان هستیه و مطمئن باش که ثروت کسب میکنی از این مسیر

            و حتی من خانه تکانی ذهن رو شروع کرده بودم و بهم گفته شد حق نداره از گام 3 بالاتر بری

            تا اینکه اصل خارپشتی رو رعایت نکردی احازه ادامه دادن این خانه تکانی رو نداری

            وای خدایا چقدر دقیقه هدایتاش

            بعم گفت تا بیام به شما بگم بافتنی رو تا شما بهم بگی اصل خار پشتی رو رعایت کن و تمرکزت رو چند تیکه نکن

            ازت سپاسگزارم که برام نوشتی

            حتی دیشب

            این فایل رو بهم‌نشونه داد

            حاضری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی ؟؟؟؟؟

            و میگفت باید برای چیزی که دوستش داری یعنی نقاشی

            باقی چیزارو قربانی کنی و از صفر شروع کنی

            مطمئن باش که ثروت میاد از طریق فروش نقاشیات

            بازم ازت ممنونم

            و از خدا سپاسگزارم که بهم فهموند

            خدایا شکرت

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 745 روز

            به نام ربّ

            سلام زهرا جان خوبی ؟

            من چند روز پیش که برام این نوشته رو گذاشتی خوندمش

            ولی هر کاری کردم نشد برات پاسخ بذارم چون پایین نوشته ات اصلا پاسخ نبود که روش بزنم و بنویسم برات

            من از اونروز تا امروز داشتم بهت فکر میکردم که چرا نشد برات پاسخی بنویسم

            جالب و عجیب تر اینکه

            من الان اومدم سایت قبلش داشتم فکر میکردم که خدایا چجوری باید جواب دوستم رو بنویسم که این جمله رو تو پاسخش نوشته :

            ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه،

            ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟

            بعد وقتی وارد سایت شدم دیدم کنار اسمم یه دایره آبی افتاده و باز کردم دیدم پیام شماست

            گفتم خدایا من که جوابی براش ننوشتم چی شد ؟؟

            حس کردم نباید پیام رو بخونم و اول باید برم نمازمو بخونم و بعد بیام سایت

            وقتی اومدم دیدم همون پیام چند روز پیشت هست که هرکاری کردم نشد جوابی براش بنویسم

            و اومدم کمی بالاتر و روی یکی از نوشته هات که پاسخ داشت بنویسم

            چقدر خوب که خدا من رو با یه نقاش مهربون و خاص آشنا کرد

            چند روز پیش میخواستم بهت بگم که شاید پیام من برات نشونه بوده تا تو هم گل سر ببافی و نقاشی بکشی و ببری بفروشی تا مراحل بعدی بهت گفته بشه

            چون من خودم پیام هر کس رو میخونم سریع میگم این از طرف خداست که باید بیشتر دقت کنم ببینم چی باید از حرفاش بفهمم

            حس کردم که اینو بهت بگم که تو هم گل سر جوانه و نقاشی بکشی و ببری بفروشی

            راستش چند روز پیش که بهم گفته شد بهت بگم این حرفمو ،نجوای ذهنم میخواست مانعم بشه میگفت نگو بهش ،گفتم بشین سرجات من کیم این وسط

            هرچی خدا بهم بگه منم همونو انجام میدم ،بعدشم روزی هر کس رو خدا بهش میرسونه

            خدایی کا منو هدایت کرد تا رد پای هر روزم رو اینجا بنویسم ،همون خدا خوب بلده برای همه چجوری راهنمایی کنه و ثروت و نعمت عطا کنه

            و انگار امروز قرار بود من بیام و خدا هدایت کنه و دوباره پیامت رو برام روشن کنه تا بنویسم برات

            ان شاء الله که پر فروش میشه کارت و رونق میگیره حتما انجامش بده

            آموزش های بافت جوانه گل سر تو یوتیوب هست و کلی آموزش گل سر دیگه

            حتی میتونی آینه دستی رنگ کنی و ببری بفروشی

            برات بی نهایت زیبایی رو میخوام و عشق باشه برات و پر برکت و پر روزی باشه و بی نهایت ثروت و سلامتی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              زهرا مختاری گفته:
              مدت عضویت: 2413 روز

              سلام، طیبه جانم، امیدوارم عالی عالی باشی و هر روزت پر از شوق و امید باشه.

              ممنونم عزیزم که انقد لطف داشتی و دوبار برام پاسخت رو ارسال کردی که ببینم.

              من معمولا با دو تا اکانت وارد سایت می شم. اکانت خودم و خواهرم ، چون هر کدوم مون چند تا از محصولات رو خریدیم و من الان دارم روی دوره دوازده قدم که روی اکانت خواهرم هست کار می کنم و مدتیه که با اکانت خودم وارد سایت نشدم.

              الان به دلم افتاد که بیام تو اکانت خودم که پیام تو رو دیدم و دلم واسه این همه مهربونی تو تپید که چقدر لطف داری.

              ایده ت ‌رو دوست داشتم.

              میدونی..؟ مدتی هست که تمرکزم روی نقاشیه، اگه دقیق تر بگم دارم تصویرگری یاد می گیرم و

              به تازگی هم فهمیدم که این اصلی ترین علاقه ی من بوده از سالها پیش و من چون نمی‌دونستم که این سبک نقاشی به صورت جداگانه آموزش داده میشه، سراغش نرفته بودم و چققدر منو به وجد میاره.

              همون کاری که به قول استاد حاضرم واسش از خواب و غذا بزنم و انجامش بدم.

              حتی فهمیدم که علت این که من رفتم سراغ عروسک بافی و کلا بافت ، همین علاقه م به خلق تصاویر فانتزی بوده ،

              و حالا تصمیم گرفتم که از هر چیزی که منو به خودش مشغول می کنه دوری کنم و خارپشتی بچسبم به یک موضوع.

              چند روز پیش خواهرم اومد گفت تو ی پیجی ی ترفندی یاد گرفتم ، بیا امتحانش کنیم،

              من قبلا هر چیزی رو برای کنجکاوی امتحان میکردم

              ولی این دفعه گفتم نه نمی‌خوام ، نمی‌خوام براش وقت بزارم، و این برای خودم یک لول از هدفمندی رو نشون داد و خوشم اومد، که چقد خوبه آدم مسیرش و هدفش مشخص باشه.

              خلاصه نتیجه این شد که تصمیم گرفتم از بین بافتنی و نقاشی، برم سراغ نقاشی ،

              چون همون‌طور که می دونی این دو رشته دو مسیر کاملا تخصصی و دارای شاخه های گوناگون هستند که حرفه ای شدن توشون تمرکز و زمان گذاشتن و تکامل میخواد.

              بازم ممنونم ازت، دوستدارم خبرهای خوب ازت بشنوم.

              واقعا این جهان با این قوانینش زیباست.

              واقعا این خدای ما با این همه مهربانی و آسان گرفتن بر بندگان مومنش زیباست.

              برات حال خوب خوب خوب آرزو می کنم.

              قلب و بوس برای تو…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ژاله نقوی علائی گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    به نام الله یکتا

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم

    چند وقتی هست که مدیا گوشیم یه اشکالی پیدا کرده که بعضی از فایل های سیو شده رو پخش نمی کنه و این باعث عصبی شدن من شده بود چون به فایل های استاد خیلی وابسته هستم وکلی زحمت کشیدم تا فولدر فولدر فایل ها رو درست کردم و برای هر کدام آلبوم جداگانه و اسم جداگانه و عکس جداگانه درست کردم

    ولی در یک لحظه هدایتی آمد که نه اینجوری بهش نگاه نکن ، به جریان خیر جهان اعتماد کن و خودم رو سپردم به این جریان

    توی همه فولدرهام دیدم فولدر گفتگو با دوستان هنوز هست و می تونه پخش بشه

    از دیشب شروع کردم به گوش دادن این سلسله فایل ها تا امروز که این فایل پلی شد

    وقتی دوست عزیزم با این صدای زیبا و شیرین درباره هدایت صحبت می کرد داشتم تو ذهنم می گفتم من سه سال پیش هم چندین بار این فایل رو گوش دادم ولی خدای من ، من تازه دارم می فهمم هدایت یعنی چی

    تازه چند ماهه که الله یکتا داره باهام حرف می زنه و من می گم سلام

    می گه سلام عزیزه دلم

    می گم داری باهام حرف می زنی ؟

    می گه من همیشه باهات حرف می زنم هر وقت تو بخوای

    می گم مرسی که هستی

    می گه من همیشه بودم تو نمی دیدی من رو

    بعد شروع می کنم می پرسم و اون جواب می ده

    می گم این کار که بهم گفتی رو انجام بدم

    می گه نترس من باهاتم انجام بده

    می گم اگر نشه چی ؟

    می گه می شه بهت قول می دم

    می گم دوستم داری ؟

    می گه بیشتر از خودت

    خدای من ، تازه فهمیدم هدایت یعنی چی

    همون موقع استاد شروع می کنن به صحبت و می گن تو اگر 4 ساله دیگه این فایل رو گوش بدی می گی من اصلا 4 سال پیش نفهیمذه بودم هدایت چیه ؟

    دوباره 4 سال بعد اون چهار سال خواهی گفت ….

    و این دقیقا اتفاقی که می افته

    یادم 3 سال پیش وقتی صحبت های آقای فرهاد عزیز رو شنیدم بر افروخته شدم و گفتم ای بابا اینا اصلا چرا میان با استاد حرف می زنن و وقت بقیه رو می گیرن اعتقاد نداری که نداشته باش و کلی تعجب کردم و احساس کردم استاد اغماض کرد و به صورت زیبایی جواب دادن

    ولی امروز دیدم عوض شده و براساس درک تکاملی فهمیدم استاد چقدر زیبا راهنمایی درستی کردن و چقدر به درستی جواب رو دادن

    مورد بعدی اینکه در حال گوش دادن به این فایل هدایت شدم به اینکه بیام توی سایت و فایل ها رو توی سایت گوش کنم و همین جا کامنت بخونم و کامنت بزارم

    استاد عزیزم به زودی کلی خبر خوب از نتایجم براتون می زارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    نرجس رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    سلاااااااااااام.

    یه سیستمی هست که هدایت میکنه، مگه یه تک سلولی بودی یادت نیست؟؟؟ چطور هدایت شدی که رشد کردی؟؟؟؟

    چقدر میتونه اخه دقیق باشه هدایت الله،

    بله میپذیرم که هدایت میکنه کاملا دقیق و بی عیب و نقص باشه…. خدایا بتو میسپارم برای حتی یه لیوان اب خوردن هم از تو یاری و هدایت میخوام.

    نتایج در بلند مدت نشون داده میشه نگران نباش.

    همه چیز رو همههههه چیز رو خدا فراهم میکنه اگر راه درست باشه خداوند اسون و اسون میکنه…..

    خدایا اجازه میدن تو من رو هدایت کن….

    من نمیییییییدونم من نمیییییییدونم نمیدونم من تسلیمم من تسلیییییییییییییییییییمم خدایا جوووووونم……

    صد درصد خیر محض برای من میخوای همیشه…..

    هدایت فراتر از ذهن من است برای همین 100 درصد تسلیم هدایت هستم…. وقتی میفهمم که صددرصد همه جا تسلیم باشم…

    در طی هدایت ممکنه اتفاقهای به ظاهر نازیبا رخ بده البته به ذهن من که در حد درک هدایت نیست،

    پس قضاوت نمیکنم..

    تحت هرشرایطی خدا جواب منو میده، تحت هرررررر شرایطی……

    هدایت رو درک کن.

    در لحظه به لحظه خیر و شر گفته میشه….

    الهامات پله پله است..

    الهامات در حد شعور مداری من هست…

    خدایا من تسلیم و فروتن هستم.

    دنبال نتایج پایانی نباش، نتایج پله ای ببین، کمک میکنه از مسیر زندگی لذت ببری….

    ایمان به خدا، ایمان به دنیای پس از مرگ و عمل صالح

    خداوند هر انچه را بخواهم بمن عطا میکند.

    من در مسیر تکاملی هدایت هستم که این فایل رو دیدم.. خدای عزیزم پیامت رو از این فایل دریافت کردم در حد شعور فرکانسی ام، هدایتگر من هدایت کن تا ارتقا فرکانسی داشته باشم…..

    من را هدایت کن به خواسته هام در صورتی که خیر دنیا و اخر را داراست……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    «هدایت» همیشه جذاب ترین موضوع برای من بوده

    هر وقت از هدایت استفاده کردم بهترین اتفاقات رو تجربه کردم و درست ترین انتخاب‌ها رو داشتم

    البته خیلی از اوقات هم فراموش میکنم ، چون حس میکنم باید تمرکز کنم‌ به درونم .. اما بارها و بارها هم از درونم صداش رو شنیدم وقتی که آگاهانه دنبال هدایت نبودم

    من قبلا اگه چیزی یا خواسته ای توی ذهنم بود ، تحت هر شرایطی باید انجامش میدادم با اینکه خیلی از اوقات هم به مشکل میخوردم ، اما الان آزاد و رهام، کوچکترین نشونه ای ببینم که بهم داره میگه الان وقتش نیست، همونجا متوقفش میکنم

    یا مثلا برای گردش یا مسافرت .. اصلا به مسیر خاصی سفت نمی چسبم، میگم به بهترین ها هدایت میشم که اتفاقا در سفر اخیر ، کاملا هدایتی پیش رفتم و با اختلاف بهترین سفر تفریحی زندگیمون بود، خداروشکر میکنم اینجای قضیه اصلا مقاومت نداشتم از ابتدای حرکت در این مسیر

    *هر وقت مسیر همراه با «تقلا» بود یعنی در مسیر نادرست و خلاف جریان هدایت قرار گرفتیم.

    *درباره تسلیم بودن..

    نمیگم 100٪ مواقع همینه اما بنظر خودم به لطف خدا عالی عمل کردم تا به امروز و هیچوقت از زمانیکه با این مسیر آشنا شدم لجبازی با خودم نکردم.. یعنی به همون مسیری رفتم که «حس» من گفته، که بعدا متوجه شدم این حس درواقع همون «هدایت الهی» من هست.

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2209 روز

    به نام الله

    سلام

    ////////فقط کافیه هدایت خداوند رو باور کنی و دست خداوند را باز بزاری اونقت خداوند به بهترین مسیر هدایت می کند .//////

    خدایا خودت من رو به خونه ی دلخواهم هدایت بفرما . من نمیدونم فقط تو میدونی

    دستمو بگیر

    من رو هدایت کن به خونه ای که خیلی دوستتش دارم و عالیه

    من رو هدایت کن به زندگی کردن و داشتن خونه ی خودم

    من رو هدایت کن در خونه ی خودم با همسرم و دخترم زندگی شیرین خودمون رو ادامه بدیم

    من رو هدایت کن به بهترین مسیر

    ان شاالله

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2247 روز

    ردپای روز 145

    روز شمار تحول زندگی من فصل پنجم

    گفتگو با دوستان 3 |  تسلیم بودن در برابر هدایت

    به نام خداوند هدایتگرم که تمام راهها را با هدایت هایش برایم آسان و دلپذیر کرده است و اگر من کارم رو درست انجام بدم،خداوند کارش رو درست انجام میده!

    اگر من در مدار درست و مناسب باشم نشونه ها و هدایت ها و الگوهای مناسب هم به من نشان داده خواهد شد تا بهترین شرایط و راه حل ها رو با هدایت های خداوند خلق کنم

    درود و سلاممممم بی‌نظیرترین استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم سپاسگذارم مرسی که هستید خدایاااا شکرت

    و سلام به همه ی دوستان عزیز این سایت گوهر نشان

    خدایاشکرت که بازهم به من فرصت دادی ومنو لایق دونستی تا ردپای دیگری ازخودم دراین جمع الهی وصمیمی و در فصل روز شمار تحول زندگی من داشته باشم .

    امروز که این فایل رو گوش دادم بیشتر از همیشه مبحث هدایت رو درک کردم چون فهمیدم مدارم بالاتر رفته وهدایتها رو بهتر از قبل درک می کنم و قشنگتر دریافت میکنم نسبت به مداری که هستم هدایت‌های خداوند رو دریافت میکنم.هدایت ها نسبت به مداری که درآن قرار داریم بهمون گفته میشه

    بقول استاد عزیزم..

    تو مسیر درست باشی اوضاع فقط بهتر و بهتر میشه

    فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا

    سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است (8سوره شمس)

    این گفته ی استاد واقعا درسته اینکه هدایت ها نسبت به مداری که درآن قرار داریم بهت گفته میشه وقتی چیزی رو می پرسم فوری پاسخش بهم گفته میشه

    یا وقتی چیزی رو پیدا نمی کنم اصلا نمیفههم چطوری به یک وسیله ای هدایت میشم و فوری این هدایت رو تحسین و تایید می کنم .

    بارها شده می خواستم چیزی رو با بهترین شرایط بخرم و همش توی ذهنم سوال می کردم و بعدش دقیقا توسط شخصی یهویی به اون سمت هدایت شدم

    توی همین سایت بارها و بارها بسمت آن فایل مورد نظرم بطور خیلی اتفاقی هدایت شدم ..

    مثلا چند وقتی هستش که دور سرعت الهاماتم قوی شده به هر چی فکر می کنم خیلی سریع جواب میده مثلا چند روز پیش بطور خیلی اتفاقی همش فکر می کردم چراغ پیام رسان آبی رنگ کنار پروفایلم روشن شده بعدش با دقت که نگاه می کردم می‌دیدم که نخیر رررر روشن نشده ولی مثلا چند ساعت بعدش و یا صبح که بیدار میشم میام توی سایت میبینم بعععععله چراغش روشنه و این موضوع بارها و بارها برام تکرار شده یعنی دقیقا حسش می کنم ..

    مثلا موقع نوشتن مطلب و موضوعی همش از خداوند کمک می خوام که خودش قلم دستم بشه و میگم خدایااا من نمی‌دونم چی بنویسم من یاری تو رو می خوام بعدش یهویی انگار قلبم باز میشه و سریع به نوشتن هدایت میشم

    مثلا چند وقتی بود که یک باوری نامناسب در مورد کمبود زمان و وقت و انرژی داشتم و انگار حرف های دیگران بطور ناخودآگاه در من تاثیر گذاشته بود و کلا تمام برنامه هام بهم ریخته بود.. هر کاری می کردم که کارهامو کامل انجام بدم تا شب زودتر بخوام انگار یک جورایی همه ی کارام کش میومد و این خیلی منو اذییت می کرد تا اینکه مدام روی ذهنم کار کردم و از خداوند هدایت خواستم و بعدش فهمید که طبق صحبت های دیگران که میگفتن چقدر زود شب میشه .. و یا اینکه چقدر زود زود روزا میگذره . و یا اینکه هر چقدر کار می کنیم تموم نمیشه .. خلاصه از خداوند هدایت خواستم و فهمیدم که باید باورهامو تغییر بدم و یا بیشتر مواظب ورودی های ذهنی ام باشم و این باور رو تغییر دادم و هدایت شدم به اینکه خدایااا شکرت که کارام زود زود انجام میشه و واقعا هم داره کارام تند تند و زود انجام میشه و باید بیشتر روی این سرعت حرکت هام کار کنم و و یا اینکه من آنقدر وقت و زمان و انرژی لازم دارم که خیلی آسون کارهایم در زمان کوتاهی انجام شده ؟

    خدایااا شکرت که تمام کارها و برنامه ها و امورات زندگی ام رو چیده مان و برنامه ریزی و هماهنگ کردی و امروز با موفقیت تمام کارهامو به اتمام رسوندم

    اینکه هیچ رویایی دیگه رویا باقی نمی مونه

    اینکه خدا رو شکر من زودتر از زمان حرکت میکنم و زودتر از آنچه که تصور می کنم به هدفم می رسم

    خلاصه برای هر چیزی فقط کافیه سوال کنم نمی‌دونم چطوری اینقدر سریع به پاسخم هدایت میشم البته الان انگار دور موتور هدایت هام بیشتر شده همش دارم لحظه به لحظه هدایت ها رو میبینم و یا خبرهای خوبی می شنوم و یا نشونه های رو میبینم که قبلنا اینقدر آشکار نبود برام … هر چند می‌دونم که خداوند هر لحظه داره ما رو هم جهت با مدارمون هدایت می کنه ولی این چشم و گوش های بسته مون مانع از شنیده شدن و دیدن این نشونه ها و هدایت ها میشه ..

    من برای اینکه صبحهای زود بیدار بشم هیچوقت ساعت کوک نکردم فقط شب کافیه بگم می خوام فلان ساعت بیدار بشم واقعا هم انگار دقیقا راس همون ساعت چشمان هوشیارانه باز میشه ..

    به امید خدا دارم روی این موضوع کارمی کنم و می خوام باورهای قدرتمندی در مبحث هدایت بسازم تا همچنان بمسیر درست و مناسب و صحیح برای مدارهای بالاتری هدایت بشم

    یک باور جدیدی رو دریافت کردم برای اینکه باور کنیم خداوند از جاهایی که من فکرش رو نمیکنم میتونه بهم روزی برسونه.کوچه ی بن بست هر چقدر هم بسته باشه ولی سقفی نداره

    خدایاااااا شکرت ..سپاسگزارم ازین که منو هدایت کرده ای به گفتن آنچییزی که برای آگاهتر شدنم مناسبه

    خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن

    با بهترینع بهترین هدایت هایت و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم

    خدایا شکرت که هدایت ما رو بعهده گرفتی و ای خدایی که به تنهایی برایم کافی هستی ممنون و سپاسگذارم

    لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

    شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    امین رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1746 روز

    سلام براستاد عزیزم استاد من یه چند ماهی است که وارد سایت شدم وفایل های دانلودی شمارو گوش کردم واون تعهد سه برابر کردن درآمدم رو نوشتم از اون جایی که درآمدم خیلی خیلی کم بود

    من حتی به سوپر مارکت محلمون هم بدهکار بودم.

    واون تعهد رو که نوشتم بعد دوهفته هدایت شدم به کارموردعلاقه ام ومن کار کرد سایت رو بلد نبودم ویکم دیر تر اون برنامه ی سه برابر کردن سال رو دیدم

    واستاد عزیزم من موقعی ای که این کار به من پیشنهاد شد من اصلا موندم چی بگم خیلی جا خوردم خیییلی اصلا باورم نمیشد ودرامد من سه برابر شد استاد من 21 سال دارم وچند ماه که عضو سایت شدم ودارم بدهکاری هایم را پاس میکنم ومیخواهم یک دوره رو بخرم واز شما می‌خواهم که یک راهنمایی کنید از کجا شروع کنم یعنی کدام دوره رو بخرم. خیلی خوشحالم خییلی خیلیی

    خوشحالم

    که باشما هستم استاد عزیزم

    درکنار این دوستان سایت دوستان که چه عرض کنم

    بگم استاد های عزیزم بهتر واقعا کامنت های این دوستان عزیزم بیییییییییییییینهاییییییییییت تاثیر گذارهستش نتایج تا الان هم عالیه من الان به کار ایده الم رسیدم درآمد و رابط عالی خداروشکر میکنم وبسیار سپاسگذارم ومیخواهم ازاین بیشتر لولم رو بالا تر ببرم درود برشما از تمامی دوستان سایت سپاسگذارم وامید دارم یک روزی یک جایی هم دیگر رو ملاقات خواهیم کرد درپناه هدایت الله ورب العالمین 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 937 روز

    سلام ،استاد من هر موقع میگم خدایا من را در زمان درست در مکان درست قرار بده،واقعا هدایتم میکنه به ورودی های قبلی مغزم یا جاهایی که خواسته هایم محقق میشه یا احساس خوب و پدیده های هم زمانی بدون زحمتی از جانب من رخ میده .

    بعد که بررسی میکنم میگم من برای کار دیگه ای رفتم اون مکان اما خواسته ای دیگرم تو اون مکان محقق شده .استاد من آموزه ای 12 قدم شما را خریدم ،واقعا قرآن را چقدر زیبا و ساده توضیح دادید ،چه نتایج بزرگی در زندگیم داشته که در هر قدم یاد داشت کردم تا فراموش نکنم ،خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    استاد عزیزم و سپیده جان ممنونم از صحبت های عالی تون.

    و خدارو شکر میکنم که در این مسیر هدایتی قدم گذاشتم. من بارها تو فایل های قبلی استاد کلمه هدایت و شنیده بودم، شروع کردم به اینک اصلا بفهمم هدایت به چه صورتیه. یا وقتی از خدا میخوای بهت بگه مثلا فلان کارو چیکار کنم، جواب به چه صورتیه. جسته گریخته انجام میدادم و چند روز پیش که از خواب پا شدم تو تمرین ستاره قطبی، گفتم خدایا میشه مفهوم هدایت و برای من بیشتر باز کنی، من از کجا و چطور بفهمم چیزی ک بمن میگی هدایت تو هست، چطور میتونم مثل استاد باشم ک میگ من برای کوچیکترین کارهامم از خدا سوال میپرسم و جواب میگیره و..

    و امروز هدایت شدم به این فایل تا جواب مو بگیرم، یجوری کم کم دارم درک میکنم، و جالبتر اینه که مساله ای ک چند وقته برام پیش اومده جوابشو از تو مثال زدن های استاد گرفتم. من یکماهه دلم مسافرت تو طبیعت میخواد تقریبا دوسالی میشه مسافرت نرفتم، همین عید هرکاری کردم ک با خانواده هماهنگ بشم نشد با دوستان نشد، خودم تنها نشد، داشتم غصه میخوردم ک این جمله های استاد و شنیدم، تو میخوای لذت ببری ولی چطوریش دست تو نیست و وقتی پیچیدگی پیش میاد یعنی موقع اش نیست. دیگ اصلا یجوری شدم گفتم خدایا خیلی باحالی، جواب سوالای منو به همین واضحی داری میدی، کیف کردم از این اگاهی لذت بردم، اروم شدم. تصمیم گرفتم کامنت بزارم ک رد پای تکامل مو بعدها ببینم، ببینم ک چقدر رو خودم کار کردم و داستان از کجا شروع شد و چطور پیش رفت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    من ادامه رد پای روز 10 خرداد رو که در روز شمار 145 نوشتم و مینویسم که بهم گفته شد در قسمت روز 149 ننویسم و برگردم تا در روز شمار 145 بنویسم

    وقتی من از سرخ کردن پیاز و سیب زمینی و کدو و بادمجان درس گرفتم وبهم یادآوری ها شد

    یهویی تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه بین المللی تا نقاشیامو بفروشم ،خودم دوست داشتم برم میدان امام حسین چون مراسم بود برای رئیس جمهور و هفته قبل هم اونجا رفتیم

    بعد من داشتم از خدا میپرسیدم خدا اجازه میدی برم میدان امام حسین؟؟؟

    حس میکردم که نه برو نمایشگاه

    و گفتم باشه

    بعد یهویی دوباره گفته شد باشه اجازه داری بری میدان امام حسین

    و من با مادر و خواهرم و خواهر زاده ام رفتیم تا خواهرمم کارای بافت خودشو بفروشه

    از وقتی من شروع کردم و دیدن که ازم خرید میکنن مادر و خواهرمم مشتاق شدن و حتی مادرم با پول خودش تخمه میخره یا گیره سر میگیره و میده بهم تا بفروشم یه وقتایی هم خودش تو مراسما میاد همراهم

    این خیلی برام حس خوبی داره که وقتی نتیجه منو دیدن که من میبرم و فروش دارم ،اونا هم علاقه مند شدن برای فروش و حرکت کردن

    یاد حرفای استاد میفتم که میگفت بذارین نتایج حرف بزنن نه خودتون

    و هرکس ببینه نتایجتونو خودش میاد ازت میپرسه یا یاد میگیره ازت

    وقتی رفتیم مترو من سریع، قبل اینکه قطار بیاد سه تا آویزی که با نمد ساخته بودم و نقاشیامو بهش وصل کرده بودم از ساک در آوردم و گفتم خدا الان وقتشه که شروع کنم باقی کارا با تو

    و گفتم اینبارم میشینم خدا ، نوشتم قیمتاشونو بلند حرف نمیزنم ولی ازت میخوام کمکم کنی و اراده حرف زدن بین جمعیت رو بهم بدی

    من قدم برمیدارم کمکم کن

    و وقتی سوار قطار شدیم آویزون کردم به میله و نشستم و خواهرمم همینطور

    از خواهرم یه نفر دستبند خواسته بود ولی کارتخوان نداشت

    تو راه من فقط با خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا شکرت که تونستم حداقل قدمی بردارم و به ماه های قبلم فکر میکردم که حتی نمیتونستم نقاشیامو بیرون بیارم از نایلون

    و این برای من پیشرفت بزرگی بود

    یهویی بهم گفته شد که به خواهرم بگم

    که یادته وسایلامونو گرفتیم دستمون و تو پارک راه رفتیم ؟ گفت آره و بعد گفتم خب اونجا هم پر از آدم بود اینجا هم پر از آدمه و چه فرقی داره همه شون یکین

    ما به خودمون سخت کردیم

    و گفتم خدایا کمکم کن میدونم که اگر این چالش رو پشت سر بذارم خیلی درای زیادی به روم باز میکنی و ایمانم رو نشونت بدم تو بی نهایت قدم برمیداری برام

    درسته کسی نگرفت ولی نگاه کردن کارامو و این یه حس خوبی داشت که میتونم قدم بعدی رو بردارم

    وقتی ما رسیدیم میدان امام حسین ، دیدم تمام نقاشایی که هفته پیش عکسایی از رئیس جمهور رو میکشیدن رو در حال تکمیلن و داره کاراشون تموم میشه رفتم یکی یکی کاراشونو نگاه کنم

    بعد ازشون سوال پرسیدم که چه رنگی میزنن و موقع رنگ کردن دیوار چه کارایی لازمه که انجام بدم تا نقاشیم ماندگار بشه و گفت بعد آستر زدن شروع میکنی پرایمر میزنی به دیوار تا رنگ رو نخوره و ماندگاریش خوب باشه

    من با حرف زدن ،با نقاشا خیلی چیزا یاد گرفتم و دیدن نقاشیاشون که با اکریلیک چهره آقای رئیسی رو میکشیدن رو بررسی میکردم برای خودم

    و از دو نفرشون آدرس پیج کاریشونو گرفتم

    و گفتم نقاشی دیواری هم انجام میدین گفتن بله و گفتم منم دوست دارم کار کنم بهم گفتن روی داربست میتونی بری تو ارتفاع بالا ؟؟؟ گفتم نه ولی اگه مدارس باشه میتونم

    کارای منو هم دیدن که دستم بود و برای فروشه قیمت گرفتن ازم و تحسین کردن

    جدیدا هر کس که باهاش رو برو میشم تحسین گر هستن و بسییار انسان های خوبی سر راهم قرار میگیرن

    وقتی با یکی از نقاشا حرف زدم میگفت برو کار منو ببین طرف دیگه میدانه و بعد که رفتم دیدم فوق العاده بود کارش و برگشتم ازش تشکر کردم که وقت گذاشت و برای من توضیح داد و سپاسگزاری کردم

    و برگشتم

    از خدا سپاسگزاری کردم که اومدم اینجا تا یاد گرفتم و این تو فکرم بود که استاد عباس منش میگفت وقتی شما قدم برمیدارین سمت ایده ای که بهتون گفته میشه ، شاید فروش نداشته باشین ولی خیری در اون مسیر هست که بعدا متوجهش میشین

    بعد رفتیم نشستیم و کم کم مراسم شروع شد تا آخر مراسم کارامونو آویزون کردیم به سبد خرید و میومدن نگاه میکردن

    وسطای مراسم بود تو دلم گفتم خدا میخوام قرآن بخونم بهم میگی چه سوره ای رو بخونم ؟؟؟

    هر چی پرسیدم و با خودم فکر میکردم میگفتم کدوم عدد ؟؟ فکر میکردم باز خدا با عددی بهم میگه سوره رو ولی اینجوری نشد

    وقتی دیدم‌بهم گفته نمیشه ،به مراسم توجه کردم و بعد یه آقایی بود به بچه ها جایزه میداد منم رفتم گفتم به منم جایزه میدین گفت بله و دو تا ازش کاغذ گرفتم که یکی آیت الکرسی بود و یکی سلام بر مهدی

    خیلی دوست داشتم آیت الکرسی رو زمینه اش آبی بود و خواهرم خواست بهش ندادم گعتم تو هم بلند شو برو مثل من از اون آقا درخواست کن تا بهت جایزه بده

    وقتی نشسته بودم یه خانم اومد گفت اینا چیه وقتی دید گفت میشه آیت الکرسی رو بهم بدی ؟؟

    اولش در لحظه خواستم بگم نه ولی زود یادم اومد که از خدا درخواست کردم که بهم یاد بده چجوری از این جهان مادی بگذرم

    چجوری بخشنده بودنو یاد بگیرم

    و یادم اومد که اگر میخوای به خدا نزدیک تر بشی باید در عمل نشون بدی

    و من زود گفتم باشه کدومو میخواین آیت الکرسی رو برداشت و رفت

    یکم بعدش دیدم دست همه پرچم یا ابا عبدالله الحسین هست تو دلم گفتم کاش مامان برای ما هم میگرفت و یهویی دیدم مامانم با دست پر پرچم اومد، سه تا پرچم گرفته بود

    گذاشتم تو سبد خرید بعد دو تا پرچم دیگه آور که رنگش قهوه ای تیره بود

    دوباره تو سبد گذاشتم و نشستم کنار نقاشیام

    بعد دیدم یه خانم با بچه اش که حدود 5 سالش میشد گفت میشه از اون پرچما به دخترم بدین ؟ اولش گفتم آخه برای من نیست

    یه حسی بهم گفت دروغ نگو

    زود گفتم مادرم گرفته برامون گذاشته اینجا بعد باز همون حس بهم یادآور کرد بگذر ،این برای تو امتحانه

    از چیزی که میخوای بگذر

    و من رفتم دنبال همون خانم و گفتم بفرمایین و گفتم ببخشید که اول گفتم نمیدم چون مادرم گرفته بود برامون و گرفت و داد به دخترش و رفتن

    داشتم فکر میکردم که من از این به بعد به طرق مختلف آزمایش میشم باید بیشتر دقت کنم و توجه کنم ، چون من از خدا درخواست کردم که کمکم کنه بگذرم از بهترین چیزها و چیزایی که عاشقانه دوستشون دارم

    و بخشش رو یاد بگیرم بخششی که با این باور باشه که من هیچی ندارم و هرآنچه که کمک میکنم ،برای خداست و برای خودم بهتره و هیچم در مقابل خدا

    و من مالک هیچ چیز نیستم که بخوام بگم برای من هست

    بعد که یه برگه سلام بر مهدی دستم بود دیدم همون آقا دستش یه برگه هست بزرگ نوشته الله و داره جایزه میده به بچه ها

    رفتم گفتم میشه اینو با الله عوض کنید گفت نه عوض نمیکنم ولی اینم جایزه میدم

    من خوشحال شدم و الله رو که نگاه کردم پایینش نوشته بود

    و علی الله فلیتوکل المتوکلین

    خندیدم گفتم پس میخوای بگی یادت باشه به من توکل کن ، این آیاتی که چند روزه برام تکرار میکنی میخوای بگی که خیالت راحت همه جوره کار ساز توام

    زود رفتم گوگل آیه رو نوشتم سوره ابراهیم بود آیه 12

    خندیدم گفتم خدا پس معلوم شد باید کدوم سوره رو بخونم و وقتی ازت درخواست کردم و گفتی آروم باش بهت گفته میشه

    راهش این بود

    وقتی اینجوری خدا هدایتم میکنه بیشتر آروم میشم در مورد چگونگی ، چون هربار که مثلا به راه های مختلف هدایتم کرده بعد من فکر کردم از همون راه هاست ولی راهش فرق کرده و به این نتیجه رسیدم با این تکرار ها که طیبه چگونگی رو بیخیال باش

    به هر حال و در هر صورتی خدا جوابت رو صد در صد میده تو فقط سعی کن خودت رو آماده دریافت کنی و رها باشی از نتیجه

    وقتی آیه رو کامل خوندم

    وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَیۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ

    و ما را چه عذر و بهانه اى است که بر خدا توکل نکنیم، در حالى که ما را به راه هاىِ مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزارى که از ناحیه شما به ما مى رسد، شکیبایى مى ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند

    خیلی خوشحال شدم یاد تمام روزایی افتادم که به طرق مختلف توکل کردن رو بهم گفت و یادآوری کرد

    تمام سوره رو نخوندم دوباره ولی سعی میکنم امروز 11 خرداد بخونمش ،میدونم که تمام آیات برام جدیدن با اینکه چند باری خوندم این سوره رو ولی میدونم که قراره درک جدیدی داشته باشم

    بعد یه نفر اومد صحبت کنه باز آیه ای گفت از تکل کردن برخدا

    خدا داشت باهام حرف میزد با تکرار این ها و من خوشحال تر میشدم که بهم امید و ایمان قلبی میده

    وقتی من پرچم و آیت الکرسی رو که دوست داشتم داشته باشمشون دادم به دو نفر که خواستن بعدش که تو مراسم بودیم آیه ای خوندن و من یه تیکه شو تو گوگل نوشتم

    فله خیر منها

    کسانی که حسنه و کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌمِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ

    سوره نمل آیه 89 بود

    وقتی خوندم معنی شو یادآوری شد بهم گه اگر ببخشی این پاداش توست که هدایت شدی تا جواب خدا رو ببینی

    الان آیه بعدشو خوندم به خودم گفتم پس چرا آیه بعدش گه نوشته و آنان که کار بد و زشت بیاورند …

    نیومد برات طیبه

    و این آیه اومد

    اینا یعنی اینکه هدایت خداست و خدا لحظه به لحظه داره باهات حرف میزنه

    این روزا فکر و ذکرم شده دقت کردن به این موضوعات که چجوری خدا باهام حرف میزنه

    شده یه وقتایی یا بیشتر وقتا از مسیر خارج شدم ولی باز دوباره خدا کمکم کرده تا برگردم به مسیر پر از عشق خودش

    دیروز برای من چندین آیه گفته شد به راه های مختلف

    آیه 200 سوره آل عمران

    آیه 23 سوره احزاب

    خیلی حس خوبی داشتم بعد که مراسم داشت تموم میشد رفتیم رو موکتا نشستیم و پهن کردم نقاشیامو رو زمین یه دختر همون اول اومد و 35 ازم خرید کرد

    امروز کلا 25 فروش داشتم و مادرم 20 فروش داشت و خواهرم 30

    خیلی حس خوبی بود

    خواهرم‌یهویی گفت درسته مثل روزای قبل فروش نداشتیم ولی اعتماد بنفسمون بیشتر شد با رفتن تو مترو یا اینکه اومدن به اینجا

    و ما بعد اتمام مراسم برگشتیم خونه ، خیلی روز خاص و پر از درسی بود از خدا میخوام که کمکم کنه بیشتر عمل کنم به درسایی که میگیرم

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: