روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-21.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-12-25 07:41:262024-12-27 05:54:57روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز هفتاد و ششم سفر زیبای رویایی من
توجه به نکات مثبت…
احساس شکر و عشق؛ اخلاقی که باید در ما نهادینه بشه ریشه دار بشه. بعد از توحید و شناخت خداوند و اقرار به یگانگی این قدرت در نمازهای پنجگانه ما مسلمونها نماز با شکر خدای جهانیان شروع میشه. صبح، ظهر، عصر، غروب، شب و نیمه شب مرتبا تکرار میشه.
یعنی ما همواره باید با نگاه مثبت و زیبا و شکرگزارانه عمرمون رو سپری کنیم. نگاهی متفاوت، نگاهی خداگونه، قدرتمند، صبور، با اعتماد و عشق.
روز هفتاد و هفتم سفر زیبای رویایی من
خیلی خیلی خیلی وقت بود جای خدا رو توی زندگیم خالی میدیدم. نمیدونستم این خلاء و آشفتگی از کجاست و چه چیزی کم دارم اما گاهی از ته دل جای خالی خودم رو تو روزمرگی هام حس میکردم.
جلو رفتم و جلو رفتم و تقریبا از ۱۵سالگی شروع کردم به خودسازی و تا امروز که بیشتر از ۱۵سال میگذره بارها توی مسیر افتادم و زخمی شدم، خورد شدم، گم شدم و باز خودم رو میون کتابها، آرزوهای قشنگم، اساتید و صدها یادداشت و دل نوشته و تمرین در سررسیدها و سالنامه هام.
به مرور آموختم که این جای خالی خداست. اما نتونستم پر کنم. هنوزم نتونستم اما هرچی جلوتر میرم انگار خودش داره باهام حرف میزنه خودش داره خودنمایی میکنه.
امان از شرک و بی معرفتیه من.
دائم داره بهم اثبات میکنه که قرار مدارهام، تعهداتم، تصمیمات و حرفای دلم رو پیش خودش بزنم و تنها از اون یاری بطلبم اما امان از شرک و بی معرفتیه من.
دیروز هدایت شدم به معرفی دوره عزت نفس بدون اینکه بدونم فایل سفر امروزم درباره عزت نفسه. و توضیحات دوره عزت نفس رو هی میخوندم و با خودم فکر میکردم. دلم میخواست با یکی صحبت کنم و بگم که میخوام تعهد ببندم پولهام رو مدیریت کنم که تا قبل از تابستون به راحتی بتونم دوره عزت نفس رو بخرم و با تمرکز و عشق زیاد براش وقت بذارم و حسابی تمرین کنم. میخواستم بگم خدایا میخوام پولهام رو اینجور و اونجور مدیریت کنم. و کلی حرف داشتم که بزنم. اما این حرفها رو به خواهرم واتساپ دادم. و هر شب که مدت زیادی فایل گوش میدم و درسهایی ازش میگیرم انگار باید مدتی با خواهرم یا دوستم درموردش صحبت کنم و این مخاطب من هرکسی ست جز خودم و خدای خودم.
بعضی یا خیلی وقتا سوالی برام پیش میاد یا یه زمان هایی احساس درموندگی میکنم و میخوام از کسی راهنمایی و کمک بخوام ندایی درونم با صدای بلند میگه صبر کن و در ادامه مسیر جواب سوالاتت رو پیدا میکنی. اما به این الهامات اهمیت نمیدم و میرم که درمورد فلان مسئله صحبت کنم میبینم که طرف یا هیچ جوابی نداره یا جوابش بیشتر گمراه و سردرگمم میکنه یا اینکه اصلا تو اون فاز نیست.
و باز ندای قلبم میگه لیلا برگرد
لیلا منو ببین، منو بشناس، با من حرف بزن، منو جستجو کن و منو دریاب… .
و اون ندا اصل منه که ازش دور و دور شدم.
بشنو از نی چون حکایت میکند وز جدایی ها شکایت میکند.
من با کلام روزمره آدمها و دغدغه های سطح پایینشون از اصلم دور افتادم و اصل زندگی رو فراموش کردم. اصل زندکی روح و جان منه که باید به والاترین مدار برسه. ماموریتش اینه که از مسیر خاصی بره و توی این مسیر از صفات خالقش دور نشه و نزدیک و نزدیکتر بشه.
خدایا بخاطر همه چیز متشکرم.
روز هشتادم سفر قشنگ رویاییم
لیلای کمال گرا، با نگاه صفر و صدی
چند روز پیش وقتی تست کرونای اومیکرونم مثبت شد خودمو باختم، وانمود کردم قوی هستم اما درونم پر از وحشت و گفتگوهایی بود که در باورهام ریشه داشت.
مثلا با خودم میگفتم من قوی ام من با آدمای معمولی که از بیماری ترس دارن باید فرق کنم. بعد یه جوابی تو دلم میگفت هیچ دارویی نمی تونه خوبت کنه. متاسفانه تماسهای تلفنی داشتیم که محتوای کلامشون از ترسم بشدت حمایت میکرد. مثلا میگفتن اگه نری سرم نزنی کارت ب بیمارستان کشیده میشه.
درونم میگفت ای لیلای پرادعا، چی شد؟ چرا نمی تونی حست رو خوب کنی؟
اما نمی دونستم که هنوز برای من این موضوع نهادینه نشده که قدم به قدم و مدار به مدار باید تغییر کنی. نه اینکه هنوز خودتو نشناختی میخوای مریض نشی یا شدید مریض نشی یا خیلی راحت خودت رو درمان کنی. اینجوری که بیشتر خودت رو می بازی. در این مسیر از یکی از دوستای قدیمیم راهنمایی خواستم و شاید به طرف اون هدایت شدم و بسیار آرامش ازش گرفتم و درس بزرگتری گرفتم.
اینکه من هروقت اینجوری مریض میشدم فورا آمپول میزدم و بیماری رو سرکوب میکردم و ترسها و بی صبری های پنهانی داشتم از بیماری، استراحت، مرگ، افتادگی و… . وقتی فهمیدم یه ویروسه که طی مدت مشخصی عوارض و اثرات داره و باید اون مدت بگذره فهمیدم من هیچوقت نذاشتم درمانهام روند طبیعی خودشون رو داشته باشن و با آمپول های مدام سیستم ایمنی بدنم رو ضعیف و داغون کرده بودم و یک دلیلی که همیشه خسته بودم همین بود.
تو فکر اینم که یه بدن قوی و سرحال بسازم. نمی دونم چجوری اما راهش برام میاد. قدم به قدم. با صبر. با اینکه خودم رو بشناسم مدارم رو بشناسم و قوانین رو.
خدایا متشکرم
روز هشتاد و یکم سفر رویاییم
من، لیلا داورپناه، امروز تعهد دادم که فقط یک مدار کمتر به حرفهای منفی توجه کنم. فقط یک مدار بیشتر به خواسته ها و اتفاقات زیبا و مثبت توجه و دقت کنم. من امروز چشیدم دو طعم متفاوت انواع توجه رو. وقتی با آدمی همکلام شدم و یا بهش فکر میکردم ک بشدت از ویروس و بیماری ترس داشت و انواع داروها و آمپول های شیمیایی رو میشناخت و بشدت اصرار داشت که من حواسم رو بیشتر جمع کنم درد عجیبی تو ناحیه قفسه سینم حس کردم و نتونستم به درد غلبه کنم.
اما سعی کردم فکرم رو فقط یکم کنترل کنم و فقط یکم حرفای خوب بهش بزنم. و دوتا آدم خیلی مومن و انرژی مثبت حرفای استاد رو بهم زدن و دردم محو شد! و شعف و شادی و لذت رو تجربه کردم. فقط با یک قدم کوچیک برای بهتر کردن احساسم.
خدایا متشکرم….
روز آخر سفر رویاییم
درحالی این رد پا و یادداشت رو از خودم به جا میذارم که کاملا یک سال از عضویت در سایت میگذره و دو هفته آخر سفرم از طرف خدای دانا و مهربونم امتحانی سنگین رو گذروندم با کلی درسهای عمیق و ابدی و امروز به چالشی دعوت شدم که قلب و روحم گواهی میده که مستقیما از طرف خود خود خودشه…
دروغ چرا، کمی اضطراب دارم بدونم لیلا این همه درس خوند و واحد گذرونده الان میخواد چکار کنه؟ اما یکی از درسا با زبانی واضح و مهربانانه میگه چی میخواد بشه؟ هرچی شد خودت رو بخاطر این همه گام که برداشتی بغل کن به خودت محبت کن و ببین!
ببین چه کارایی کردی که قبلا نمی کردی، خیلی ها به انجامش فقط فکر کردن خیلی ها همون فکرم نکردن. درآمدت سه برابر شد، ازت مستقیما امتحان هایی گرفته شد، بر این شدی که حتما دوره عزت نفس رو شرکت کنی درحالی که قبلا نمی دونستی باید از کجا شروع و اصلا چه کار کنی؟ یه سری وظایف و قدم ها برات روشن شد، برای تغییرات بیشتر و بزرگتر جدی تر شدی و با وجود ترس هایی داری قدم به مسیرهایی میگذاری که یه زمانی رویات بود و چقدر زیبا که روزی به همه خواسته های قشنگم قدم بذارم و بگم…
خدای دانا و مهربونم صدهزااااار مرتبه شکرت
به نام خالق مهربان
سلام
نقش باور و انگیزه
این دو مکمل هم هستن،تا باور های مناسب نداشته باشیم نمیتونیم انگیزه قوی ای هم داشته باشیم و برعکس اگر انگیزه نداشته باشیم، نمیتونیم باورهای خوب بسازیم
خیلی وقتها ما میبینیم که کسی کاری رو انجام میده که برای ما عجیبه،به موفقیتی رسیده که برای ما خیلی دور از دسترسه، اما برای اون فرد اونجوری نبوده، چون اون انگیزه ش رو داشته!
پس همه چیز شدنیه،هر موفقیتی دستیافتنیه، به شرطی که ما انگیزهی کافی و باورهای مناسب داشته باشیم
روز ۶۲
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
استاد عزیزم دیروز داشتم قسمت ۴۰ زندگی در بهشت رو میدیدم و با تمام وجودم خواستم بیام به اون رستورانی که سقف و دیواراش دلار بود اصلا اونجا رو که دیدم کلی ذوق کردم انقدر برام لذت بخش بود که حتی بوی اونجارو حس میکردم و حتی دمای اونجارو، واقعا احساس میکردم که اونجام و همون لحظه گفتم من میخوام برم اینجا
و خوده سی ساید چقدر برام لذت بخش بود، استاد من حس خیلی عجیبی نسبت به این ساحل داشتم شاید خیلی براتون عجیب باشه ولی احساس میکردم قبلا اونجا بودم خیلی خیلی خیلی احساس خوبی نسبت به این ساحل دارم نمیدونم انگار یه آرامش خاصی داره یه حسی به سی ساید دارم که نمیتونم بگم چیه، نمیشه توضیح داد، فقط میدونم حس ناب و قشنگیه
سی ساید هم رفت توو لیست خواسته هام🤩
روز ۶۳
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
مهمترین نکته ای که امروز از متن ارزشمند خانم شایسته گرفتم که در واقع جواب سوال امروزم بود :
(یادت باشد قرار گرفتن در مدار خواسته ات تکامل میخواهد اما مسیر این تکامل قطعا لذت بخش است)
تشکر از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم😘😘
روز ۸۴(رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم)
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حال همگی خوب باشه
استاد جان نمیدونم این فایلو چند بار گوش دادم اما اینو میدونم الان به یه درکی رسیدم که ذهنم هنگ کرده اصلا نمیتونم چیزی درباره مباحث این فایل بگم
😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶
سلام به استاد عزیز و مریم جان و به دوستانم یاسمن عزیز چقدر حرفای قشنگ و دلنشینی گفتی و چقدر زیبا روز 92 را بیان کردی و چه سوالهای خوبی از خودت کردی که انگار سوال و جوابهای خودم بود من این صحبتهای شمارو تو ماشین خوندم باور کن وقتی پیاده شدم دنبال ی سکویی بودم بشینم وا ازت تشکر کنم الان کنار خیابون روی سکویی نشستم و مینویسم حتی طاقت نیوردم به خونه برسم خیلی خیلی خوشحال هستم خدایا شکرت دوستون دارم
سلام عزیزم از خوندن پیام شما خیلی خیلی خوشحال شدم و و خدارو شکر میکنم که کامنت من تونست روی شما تاثیر مثبت بذاره میخواستم بگم از اون موقع تا حالا بازهم خیلی از رفتارهام و اتفاقات زندگیم بهتر شده و به نظر خودم دلیل این هر روز بهتر شدن استمرار و امیدوار بودن به این مسیریه که از استاد عزیز یاد گرفتم
از شما سپاسگذارم که با پیامتون خوشحالم کردید و همچنین از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
دوستون دارم
به نام خدای بخشنده ومهربان
سلام به استاد عزیزوگرامی وخانم شایسته مهربان
خدارا شکر برای شنیدن این آگاهیهای ناب
وخدارا شکر برای قرار گرفتن دراین مسیر زیبا و آرامش بخش
خداراشکر برای داشتن یک الگو تمام عیاری چون استاد عزیزم که از هرجهت یک الگوی واقعی وکامل برای من هستند.
من به حرفهای استاد با تکاملم، ایمان 100 درصدی پیداکردم ومتعهدانه وبا عشق فایلهای استاد را دنبال میکنم وبه دنبال خلق شرایط بزرگ وزیبا در زندگیم هستم.
سپاسگزارم از استاد عزیزم برای بیان این قوانین خداوند که راه را برای ما هموارتر کردند.
ومن هم اگه مثل استادم عمل کنم وقوانین رابشناسم ودرک کنم وعمل کنم و ورودیهای ذهنم را کنترل کنم وباورهای مناسب وقوی بسازم قطعا به نتایج عالی می رسم
خدارا سپاسگزارم که تا امروز فایلهای سفرنامه را گوش دادم ودر حالی که برایم سخت بود که کامنت بزارم ولی هر روز این کار را انجام دادم وانشاالله با طی کردن تکاملی کامنتهای زیبا وپر بارتری را خواهم نوشت.