در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
سلام به استاد عزیزم
مگه میشه ما درخواستی داشته باشیم و توسط بهترین دست خدا پاسخ داده نشه .
امروز بعد از روز جمعه که این فایل رو گذاشتید تونستم بیام و کامنت بزارم
استاد عزیز میتونم بگم صد در هزار این قوانین به طرز جادویی کار میکنه و دقیق و درست .
امروز از صبح فایل شما رو پنج باری گوش کردم .
صبح ها در مسیر کوتاه بردن دخترم به مدرسه شاهده کشیدن سیگار توسط دانش آموزان پسری هستم که تقریبا ۱۳ و یا حداکثر ۱۵ سال سن دارند .اما به صورت کاملا حرفه ای در نگه داشتن سیگار در دستشون هنرمندن یعنی وقتی من ابروهای برداشته و سیگارشون و میبینم اولش از بوی سیگار عصبانی میشم و با تند کردن قدم هام و کشیدن دست دخترم به نشانه ی اعتراض اونها رو متوجه میکنم که دود سیگار شما از پشت سر که ما داریم میایم ما رو اذیت میکنه .ولی بعد قیافه ی بعضی از اونها منو به خنده میندازه و پیش خودم میگم اینا رو نگاه کن .
جوجه های تازه سر بیرون آورده چه شاخ سیگار میکشن .
از سالهای پیش اعتراض شدید به سیگار داشتم
و گاهی در اطراف خانه یواشکی و دزدکی سیگار کشیدن همسرم رو شکار کردم و یا سیگار داخل کیفش رو .
اصلا بقال و چغال
زن و مرد
دختر و پسر
سواره و پیاده
از هوا و راه هواکش ساختمون
حتی به خدا قسم از لای آجر های ساختمون
گاهی دود سیگار میاد .
خلاصه که این توجه من بارها و بارها سر من بلا آورده و
من چک و لقدهایی بس پهلو شکن خوردم .
ااااااما آدم نشدم که نشدم .
اما از وقتی این دو تا فایل اخیر رو گذاشتید .
اصلا متوجه ی این موضوع نبودم
تا ظهری که رفتم دخترم رو برگردونم .
ما رو از حیاط کوچیک مدرسه بیرون کردند و چون تعداد مادرها زیاده تو خیابون ترافیک شد و خطرناک
خلاصه دوباره رفتیم داخل .
سر همین موضوع اومدم غر بزنم ، زدم تو دهن خودم
اما باز طاقت نیاوردم و آخرش یه مسخره ها به تیم بیرون کردن اولیا از حیاط گفتم .
در آخر دیدیم کلاس اولی ها که چند تای اونها با سرویس میرفتن، سرویس شون نیومده بود و همه با هم گریه میکردن و این صحنه برای من چقدر خنده دار بود .
این باعث شد که حالم عوض بشه و جالبه بعد از ۵ بار گوش کردن درس شو گرفتم و دیگه به پسرهای در راه توجه نکردم و جالبه دیگه بوی سیگاری هم نشنیدم .
خدارو شاکرم.
البته من یه گوش مالی حسابی و جانانه هم خوردم
که امروز به خودم قول دادم دیگه در موردش حرف نزنم .چون ذهنم رو خیلی درگیر میکنه .
چند روز گذشته، به اندازه ی کافی سوگ واری کار و فرکانسم رو کردم و تموم شد .
امیدوارم که دیگه چک و لقد نخورم و از تغییر فرکانسم نتیحه بگیرم .
استاد عزیز من به خاطر وجود شما هر روز هزاران بار سپاس گزار خداوند منان و علیم هستم .
سفر با تراک جدید خوش بگذره .
شما به من رویای راه رفتن روی شن های سفید و آردی رو هدیه دادید که درخواست من از خداونده
و هر اتفاقی از هر خیر وشری که به من برسه ، میدونم مسیر رسیدن من به سواحل شنی و راه رفتن روی اونهاست.
خدانگهدار استاد عزیزم