ما هرگز گوشت فاسد را نمیخوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمیزنیم.
حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم، حالمان را بد میکند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بیسلیقهای است که اهمیتی به بهداشت خود نمیدهد، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.
ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدنمان نماییم. چون میخواهیم جسم سالمتری داشتهباشیم.
اما نوبت به تغذیه ذهن که میشود، هیچ اهمیتی نمیدهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه کانون توجه و ورودیهایی است که به ذهنمان راه دادهایم.
اما درباره ورودی های ذهنمان وسواس چندانی به خرج نمیدهیم. ساعتها پای اخبار مینشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.
ساعت ها درباره ناخواستههای زندگیمان، درباره رابطهای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالیای که درگیر آن شدهایم، لب به گله و شکایت مینشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی مینالد، همراه و همداستان میشویم و گفتههایش را تأیید میکنیم.
ساعتها پای فیلمهایی مینشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایتها، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود میخورانیم.
چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسممان اهمیت میدهیم، از تغذیه ذهن غافلیم؟!
چرا نمیتوانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل میکند، هر تصویری که احساسمان را بد میکند، هر اخباری که ما را نگرانتر میکند و هر توجهی که ترس، تردید و اضطراب را در وجودمان میکارد، همان غذای مسمومی است که ذهنمان را بیمارتر و باورهایمان را محدود کنندهتر میگرداند و سپس خودش را در قالب بدهی، نگرانیهای تمام نشدنی مالی، روابط پرتنش، جسم بیمار و… نشان میدهد.
توجه به هر ورودی مسموم، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواستهی دیگر که نتیجهی آن ورود اتفاقات ناخواستهی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها، ترسها و نگرانیهای بیشتر باز میکند.
اتفاقات ناخواستهی بیشتری را به زندگیات جذب میکند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشی.
تنها راه خروج از این حلقه معیوب، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.
به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس، غذاهای سالم، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت میکنی، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودیهایی قرار دهی که احساس بهتری به تو میبخشد و تو را سپاسگزارتر مینماید.
یکی از بهترین راهها برای تغذیه ذهن، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی، است.
دوره کشف قوانین زندگی، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبههاست و با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی، قوانین زندگی را به شما یاد میدهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگیات باز میکند و به شما کمک میکند تا خالق شایستهای برای زندگیات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️
برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:
چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛
اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت️؛
اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟
چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟
چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟
چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟
چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟
وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه
اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم
اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ
اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم
چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم
اخبار نامناسب گوش میکنم
“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه
این کارها رو انجام میدم
همون موقع که بلا سرم نمیاد
یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره
اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه
بحث های بیهوده بیشتر
حرف های نامناسب بیشتر
وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه
بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم
این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم
چون این فاصله زمانی زیاده
به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم
میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه
دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم
خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم
خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم
خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا
نمیخوامشون
برام مناسب نیستن
احساسمو بد میکنن
گریه ام رو در میارن
اوقاتم رو تلخ میکنن
خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیتها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه
پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که
دارم به ذهنم چی میدم؟
چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟
چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟
چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟
“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده
پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم
خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه
اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده
سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم
باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن
اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه
پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.
پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم
اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه
بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه
پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره
باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم
پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟
چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،
میشنوم،میبینم،
به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،
دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن
پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم
یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده
پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم
ذهنمو شرطی کنم که:
هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه
میترسونه
بهم احساس بدی میده
“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم
چه برسه که بخوام اونو بخورم
هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش
اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل
اخبار
نگرانی درباره مشکلات
موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم
تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس
چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت
نمیدم
چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم
چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت
میکنم؟
چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم
چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟
چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفتههاشوتایید میکنم؟؟
چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم
که تمرکزشون روی کمبوده؟؟
تموم این گله و شکایت ها
شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم
میدم
چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟
چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه
هر تصویری که احساسمو بد میکنه
هر خبری که منو نگران تر میکنه
هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه
همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه
بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانیهای مالی تموم نشدنی
رابطه های پر تنش و ناراحت کننده
و جسم بیمار نشون میده
وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره
اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه
اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم
تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها
و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه
پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم
برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD146MB12 دقیقه
- فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین میشود؟11MB12 دقیقه
بنام الله ثروتمند و موفق
بنام خالق مهربان
سپاسگزار خداوندم بخاطر این سایت عالییی پر از آگاهیهای ناب و خالص
ممنونم استاد عزیز و خانم شایسته و تمام بچهای فعال و عضو سایت.
واقعا که بقول استاد خود کامنتها به تنهایی از هزاران کتاب موفقیت با ارزشتره بخاطر اینکه از نتایج بچها نوشته شده و فقط یک اگاهی یا دانش نیست.
صد هزار بار شکرت که هر چقدر بیشتر و بیشتر متمرکز میشم روی فایلها و کامنتها و بررسی میکنم توی ذهن خودم و از خدا میخام هدایت و راهنمایی کنه منو بیشتر و بیشتر احساسم خوب میشه.
الهی بی نهایت شکرت.
واقعا فایل بی نظیری بود،
بینهایت لذت بردم،و از همه مهمتر خوندن کامنت بجها باعث شد یک باورمحدود کننده قوی پیدا کنم،و اینکه رابطه م با خدا به اندازه درک الانم خیلی خوبه و احساس عالی دارم،ولی امروز که جواب کامنت یکی از بچها رو مینوشتم متوجه شدم چقدر مقاومت دارم درباره ثروت با اینکه استاد بارها گفته و بارها من گوش دادم ولی درکش نمیکردم.
فک میکردم و باورم این بود که معنویت از ثروت جداس، همش تو ذهنم بود اگه خواسته ای درباره ثروت داشته باشم از خدا دور میشم ،
هر چند درخواست میزدم ولی ته دلم با نگرانی و ترس از دست دادن رابطه معنوی میگفتم اگه به صلاحم هست،خودمم از این حالت رضایت نداشتم،و همش میگفتم چرا جواب نمیگیرم.
چندین بار این فایلو گوش دادم ،کامنت بچها رو خوندم،واقعا وقت گذاشتم،خیلی خیلی جالب بود برام.
امروز یه فکر اومد تو ذهنم که اصلا،اگه خدا خودش ثروت نداشته باشه اگه رزاق نباشه اینهمه جمعیت چجوری میخواد ببخشه،چجوری میخواد روزی بده،
خب باید داشته باشه تا بده،و حتما داره،یه تیک تو ذهنم خورد که خدا هم خودش ثروتمنده و معنویت و ثروت جدا از هم نیست.
خیلی جالب بود به نفسهام توجه میکردم،یه مقاله قبلا دیده بودم.سریع رفتم سرچ کردم دیدم،قیمت یه کپسول اکسیژن ۱۰ لیتری تقریبا ۱میلیون ۵۰۰ هزار تومنه، جالبتر زمانی شد که رفتم دنبال اینکه هر فرد در روز چقدر اکسیژن مصرف میکنه،متوجه شدم یک فرد معمولی ۳۷۸ لیتر اکسیژن مصرف میکنه
واااااای خدای بزرگ
هوالله احد
میشه روزانه مصرف اکسیژن هر فرد ۵۷،۴۵۶،۰۰۰تومن
سرم سوووووووووووت کشید…
واقعا زبونم بند اومده بود
نمیدونستم چجوری شکرگزاری کنم
مات و مبهوت مونده بودم
تازه این برای یک نفره ×۸ میلیارد جمعیت زمین کردم
اشکم در اومده بود،
یه مساله خیلی خیلی کوچیک که توی ۲۴ ساعت شاید اصلا بهش توجه نکنیم.
و این فقط وفقط هزینه نفس کشیدن منه بقیه رو حساب نکردم
واقعا یک نفر به تنهایی چقدر هزینه داره فقط برای بودن توی این دنیا و از همه مهمتر چقدر ثروت و فراوانی توی دنیاست و چقدر بی توجه و ناشکرم من.
خوووب که به فایل توجه میکنم بهتر متوجه حرفای استاد میشم،درسته وسواس دارم برای غذا و این برای سلامت جسم من عالیه ولی کافی نیست،
چون دنبال اینم که غذای خراب نخورم ولی مساله مهمتر این فایل برای من یه چیز دیگه س.!
خوب،چی بخورم که به سلامتی جسمم کمک بشه؟اینو باید بفهمم…
وقتی اینجوری به ذهن و نجواها و صداها و باورهای محدود کننده نگاه میکنم مساله خیلی بهتر برام باز میشه.!
خب تلویزیون نگاه نمیکنم،رفیقهای منفی کنار،به نکات منفی توجه نمیکنم و ……….
خب چه کاری انجام بدم که باورام عالی بشن،از همه ورودیها مهمتر گفتگو های ذهنی منه،یعنی غذاهایی که یه عمر خوردم و تاثیرش هنوز توی ذهن من هست،هنوز داره بهم میریزه سیستم ذهنی منو،جلو ورودیها رو گرفتم ولی این خرابی از داخله،
الان بهتر میفهمم ،الان بیشتر فلیلهارو با دقت چندین بار میبینم، الان کامنت میخونم،الان هر ۲۴ ساعت و هر لحظه بخودم تعهد میدم زیبایی های دنیا،خداوند،خودم و دیگران و ببینم و تحسین کنم و شکرگزار باشم.
الان میفهمم استاد میگه تعهد بدین بخودتون،و صدرصد تمرکز کنین یعنی چی!؟
الان بهتر میفهمم افکار غالب و که یک ساعت روی خودم کار میکردم و ۱۵ ساعت دیگه روی ناخواسته ها متمرکز بودم.
الان میفهمم که باید هر لحظه روی خواسته ها متمرکز باشم.
الان میفهمم که بنویسم چی میخوام دقیقا از زندگی؟
الان میفهمم تمرکز و توجه روی خواسته ها چیه؟
واقعا تعهد ۲۴ ساعته میخواد.
تازه الان فقط متوجه شدم،یعنی فهمیدم که نتیجه نمیگرفتم بخاطر چی بوده؟
انگار توی یه جنگل گم بودم و تازه جاده رو پیدا کردم
و وقتی جاده ای هست مطمعنا آبادی هم هست.
خدارو شاکرم بخاطر تک تک نفسهام که قیمت ندارن و بینهایت باارزشن
خدایا بینهایت سپاسگزارم بخاطر اینهمه زیبایی این همه ثروت،اینهمه فراوانی،اینهمه نعمت و برکت
خدایا شکرگزارتم الله یکتا،خالق مهربان،خدای ثروتمند و موفق
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
سپاسگزار خداوندم بخاطر تمام زیباییها
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و برو بچ سایت عالییی
سلام دوست عزیز،واقعا لذت بردم از کامنتتون.بسیار عالی و روشن بود.
و چون حرف دل من بود،اینقدر برای من جذاب و عالیییی بود،
من هم دقیقا سالهاست تلوزیون نمیبینم به هیچ وجه،میتونم بگم تماشای تلویزیون صفر،رفیقای منفی هم تقریبا کسی دیگه تو زندگیم نیست،کلا رفتم یه شهر دیگه، خیلی هم داخل سایت فایل میبینم.
ولی باز نتایج اتفاق نمیفته،
خیلی جالب بود کامنت شما، وقتی بررسی میکنم میبینم واقعا ساعتها،فقط دارم ذهنمو کنترل میکنم ،با گوش دادن به فایلها، نوشتن،جملات تاکیدی،ضبط کردن فایلها با صدای خودم،خوندن کتاب و ……
در واقع فقط جلو ورودیهای ذهنمو گرفتم،شاید خوراک خوبی هم میدم به ذهنم،یعنی اگاهی تازه و مناسب،
اما چیزی که با کامنت شما متوجه شدم به هیچ وجه واضح نشون نمیدم به ذهنم که دقیقا از زندگی چی میخوام،
و نکته خیلی جالب و مهمی بود به نظر من و فورا شروع به نوشتن کردم تو دفتر خودم. با خودم شروع به حرف زدن کردم که دقیقا دوسدارم چه اتفاقی تو زندگی بیفته،چی میخوای؟
خیلی جالب بود در لحظه با نوشتن متوجه خیلی از مسائل میشی.
من هم فک میکردم چیزی فهمیدم از قانون،به نکات مثبت توجه میکنم،تحسین میکنم و شکرگزاری بابتشون.مدام ذهنمو کنترل میکنم که نجواها ساکت باشن و درگیری ذهنی نداشته باشم،شاید احساسم خوب میشه ولی در ادامه باید بگم به کائنات که چی میخوام،چی دوسدارم.
ورودیهای منفی رو حذف کردم و شاید هم داشتم ورودی مثبت میدادم به ذهنم ولی مساله مهمی که هست افکار غالب بقول استاد،یعنی بیشتر مواقع با خودمون حرف میزنیم و این حرف زدنها نگران کننده س،
این حرف زدنها ترمز خیلی خیلی قویه که اجازه نمیده ذهن با کدهای مثبت و باورهای زندگی ساز بزنامه نویسی بشه.
دوباره تعهد میدم بخودم که حواسم به نجواهای ذهنی باشه مدام با خودم درباره خواسته هام حرف بزنم نه ناخواسته ها،سناریو نویسی خیلی خیلی کمک میکنه،وقتی مینویسم درباره چیزهایی که میخوام حال دلم خوب میشه چون با نوشتن در لحظه تصویر هم میشه ساخت و ناخودآگاه لبخند میاد رو لبهای آدم.
خدارو شکر لااقل اینو فهمیدم که وقتی نتایج باب دل نیست فقط و فقط درون خودم و باورهامو بررسی کنم نه بیرونو وشرایطو.
بابت این شکرگزارم.
این کامنت شما دوست عزیز هم ایمان دارم هدایت خداوند بود،چون دیشب ازش درخواست کردم که منو هدایت و راهنمایی کنه که کجای باورهام ایراد،داره،و چقدر عالی با کامنت شما جواب داد.
اینهم شد تحسین شما بخاطر کامنت خوب و تاثیر گذارتون و هم ردپای من در روز ۷هفتم روزشمار
بینهایت سپاسگزار خداوند هستم،
خداوند از هزاران هزار طریق و از طریق هزاران نفر منو هدایت و راهنمایی میکند.
متعهد میشوم برای ۲۴ ساعت آینده فقط روی زیباییهای خداوند،جهان،خودم و دیگران متمرکز باشم و تحسینشون کنم و شکرگزار باشم.
متعهد میشوم حواسم به نجواهای ذهنم باشد و با گفتگوهای مثبت با خودم درباره خواسته ها و کارهایی که دوسدارم و نوشتن آنها ذهنم را با کدهای جدید و انرژی زا برنامه نویسی کنم.
سپاسگزار شما دوست عزیز
سپاسگزارخداوندم بخاطر این سایت و دوستان مثبت اندیش.
ممنونم دوست عزیز بخاطر کامنت عالییئییی .
نکته مهم همینه که وقتی ناخواسته ای وارد زندگیمون میشه خودمون میفهمیم که اشکال کار از باورها و فرکانس خودمونه و این خیلی خوبه که این سطح اگاهی رسیدیم لااقل و میتونیم با تغییر نگاه خودمون و ساخت باور و تغییر افکار و فرکانس منتظر نتایج عالی تر باشیم.
خیلی خوبه که لااقل میفهمیم خودمون خالق شرایط هستیم و این امیدواری هست که خودمون هم میتونیم با تغییر خودمون نتایجو تغییر بدیم.
تشکر از نکات مثبت کامنتتون
سپاسگزار خداوندم بخاطر این سایت عالی و بچهای مثبت اندیش.
مطمعنا دوست خوبم تاثیر گذاره هر کامنتی که میزاریم در واقع میفهمیم درونمون چخبره این نوشتنها خیلی خیلی کمک میکنه.
تازه متوجه حرفهای استاد میشم.
من خیلی وقته تلویزیون نگاه نمیکنم خیلی وقته رابطه با افراد منفی ندارم ولی مساله خیلی خیلی مهم گفتگوهای ذهنی ست که با خودم دارم.
و هر چی بیشتر داخل سایت هستم و هر چقدر بیشتر کامنت میخونم بیشتر نجواها و صداهای ذهنم اروم میشه تازه متوجه میشم داشتم ذهنمو کنترل میکردم و وروریهای مناسب بهش میدادم ولی فقط ذهنمو ساکت میکردم و فقط میخواستم به ناخواسته ها و منفی ها توجه نکنم ولی در واقع باید تمرکز کنم روی نکات مثبت تحسین کنمشون و شکرگزار باشم،
مدام از خواسته هام با خودم حرف بزنم از چیزهایی که دوست دارم مدام گفتکوهای ذهنی خودمو اگاهانه به طرف زیباییها سوق بدم.
تا یه جاشو متوجه شده بودم.اره غذای نامناسب دوس ندارم چون احساسمو و سیستم گوارشیمو به هم میزنه.
ولی خب نمیگفتم چی دوسدارم دقیقا.؟
مشکل من که با خوندن کامنت ها و توجه بیشتر به فایلها و پرسیدن این سوال که واقعا از زندگی چی میخوام خیلی واضح تر شد برام.
الان میفهمم تا حدودی چرا انقدر کنترل میکردم ورودیها رو ،به حساب روی خودم کار میکردم ولی چرا نتیجه نمیگرفتم.؟
متوجه شدم تک تک کامنتها واقعا تاثیر گذاره چه کسی که مینویسه اوضاع خوبی نداره در واقع میفهمم هنوز بلورهای درونی شکل نگرفته و فکر غالب هنوز متمرکز متفی هاست.
و چه کسیکه مثل شما دوست عزیز احساست نشون میده رو مدار عالی تری هستی.
همین نوشتن کامنت فقط خواستم ازت تشکر کنم ولی یه مطالبی اومد تو ذهنم که خیلی چیزها الان برای خودم باز شد.
من واقعا نسبت به ثروت مقاومت دارم
با اینکه از نظر معنوی و توحیدی خیلی دارم روی خودم کار میکنم میبینم هنوز وقتی به درخواست برای فراوانی و ثروت فکر میکنم ته ته ذهنم یک نجوایی میگه نکنه ثروت تو رو از خدا،از الله یکتا این رب نازنین این جان جانان این خوب خوبان دور کنه.
واقعا عالیه نوشتن ،من نه سخنرانم،نه معلم دینی هستم نه چیز دیگه
فقط میخوام بنویسم تا باورهای محدود کننده مو پیدا کنم.
الان متوجه شدم در مقابل ثروت مقاومت دارم.
فراوانی رو باور کردم
ارتباطم بیش از اندازه نسبت به قبل با مهربان خالق خووب شده،به حدی که ساعتها خلوت میکنم و اشک میریزم بخاطر داشتن این چنین ارباب و صاحب اختیاری.
و الان خوب که فکر میکنم میبینم برای درخواست ثروت و فراوانی انگاری ترس و باور محدود کننده دارم.
انگار ثروت جدا از معنویته برام.
خیلی خوب شد اینو با جواب به کامنت تو دوست عزیزم فهمیدم.
به وضوح برام روشنه این ترمز مخفی
به وضوح روشن شد الان برام که چرا ثروت وارد زندگیم نمیشه.
به وضوح روشن شد که چرا حتی ترس دارم از آمدن ثروت.
خدایا ،ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست.
خدایا مرا ابزار خیر وبرکت کن.
خدایا آتقدر به من بده که نتونم بشمارم.
خدایا بابت هر لحظه لحظه زندگی ام سپاسگزارتم
بابت این سایت عالی بابت بچهای هم فرکانسی بابت استاد عزیز و خانم شایسته سپاسگزارم
بابت حضورت در کلامم سپاسگزارم