اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا نظری» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا نظری گفته:
    مدت عضویت: 1134 روز

    سلام عرض ادب به استاد عباسمنش عزیز وکسانی که وقت میزارن کامنت بنده رو مطالعه میکنند.

    قبل صحبت باید بگم چقدر لذت بردم ازاین فایل و توضیحات تاثیر گذار شما واقعا ازتون سپاسگزارم .

    ومیخوام درادامه از یکی از اتفاقات وتضادهایی که برام تو دوسه ماه اخیر رخ داده صحبت کنم

    حدود 2 ماه پیش به صورت ناگوار من پدرمو که داخل زندگی همه چیز من بود ازدست دادم پدرم ار لحاظ جسمی کاملا سالم بود و هیچ گونه بیماری خاصی نداشت.یادمه شب بود که من بیرون بودم و مادرم با من تماس گرفت وگفت که پدرت حالت تهوع داره زود خودتو برسون خونه ومن بالا فاصله خودمو رسوندم خونه ودیدم پدرم اصلا حالش خوب نیست ومن دراون لحظه واقعا گیج سردر گم بودم که چیکار کنم به سرعت سعی کردم پدرمو ازلحاظ روحی آروم کنم که بی فایده بود.با اورژانس تماس گرفتم چون کاری دیگه از دستم برنمیومد ویادمه من فقط سعی می‌کردم بخدا توکل کنم وذهنمو کنترل کنم به گونه که همه چیز درست میشه وپدرت خوب میشه.

    حدود 10دقیقه قبل از رسیدن اورژانس من پدرمو ازدست دادم وواقعا توی اون لحظات اصلا زبونم بن اومده بود وکاملا شوکه شده بودم از این اتفاق که چرا این اتفاق برای من باید رخ بده و در اون ساعات فوت پدرمو انکار می کردم و باور نمیکردم که پدرم فوت شده وناراحت خشم زده بودم تا اینکه 2یا3ساعت از اون اتفاق گذشت من کم کم پذیرفتم فوت پدرمو. بعداز اینکه پذیرفتم تنها کار که کردم با خودم خلوت کردم افتادم یاد اموزش های استاد وهمون موقع سعی کردم با فایلهای شما ذهنم آروم کنم و یادمه فایل بود مربوط به کنترل ذهن بود ومن تو اون شرایط اون فایل چندین چند بار گوشش دادم که استادم درمورد توانایی کنترل ذهن درشرایطی که اوضاع وشرایط بد پیش میره صحبت میکردن و از مثال های خودشون می‌زند وی جا اون فایل از زمانی گفتن که به ی تضادی بر خورده بودن وپسرشونو از دست داده بودند و تونسته بودن ذهنشو بعداز 3یا 4ساعت کنترل کن اشاره کردند.ومن همون موقع که اینو شنیدم اصلا حالم دگرگون شد واون ی تیکه فایلو بالای صدبار گوشش کردم و تونستم کم کم ذهنمو منطقی کنم که اگر استاد تونستن ذهنشوکنترل کن چرا من نتونم! واز اون ورم قانونو با خودم تکرار میکردم که احساس بد=اتفاقات بد واحساس خوب =اتفاقات خوب ومن با یادآوری قانون وگوش دادن اون فایل به جرئت می تونم بگم فقط یک روز احساسم بد شده بود وبعد ازاون دیگه نزاشتم حس حالم بد شه

    و کنترل ذهن =کنترل زندگی واوضاع وبه قول خداوند که می فرمایند‌:وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ» (نحل: 127ـ128)؛ صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد، و به سبب کارهاى آنها اندوهگین و دلسرد مشو و از توطئه‏هاى آنان در تنگنا قرار مگیر. خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کرده‏اند و کسانى که نیکو کارند.

    و شغل وعشق علاقه من در حوزه تولیدی پوشاکه وبعداز گذشت ی هفته از دست دادن پدرم به تضاد دیگه داخل کسب کارم بر خوردم واون این بود که ما با چندتا از تولیدهای بزرگ شهرمون به صورت قراردادی کار میکردیم ولی چون نتونسته بودیم کارهای قبلی که به ما داده بودن براشون آماده کنیم دیگه به ما کار ندادند و ما به مدت چندین هفته بیکار بودیم واوضاع وشرایط به جایی رسیده بود که من پول اجاره گارگاه وکسانی که داخل اون گارگاه کار می‌کردند رو نداشتم بدم ومن به ظاهر از نظر دیگران و خودم به تهه خط رسیده بودم وشب تا صبح فقط فایلهای استاد گوش می کردم و به خودم می گفتم به مو می رسه ولی پاره نمیشه من هر طور شده باید ازاین اوضاع وشرایط خودمو نجات بدم ویاد ی جمله طلایی در اون موقع از استاد افتادم که(اگر به اوضاع و شرایط نامناسب بتونی جوری نگاه کنی که میخوای باشه وبهت احساس خوبی بده شرایط جوری پیش میره که میخوای باشه)

    ومن سعی می کردم اون شرایط بیکاری بده کاری و…رو نبینم بهش فکر کنم درموردش صحبت نکنم و کانون توجه وتمرکزمو از روش بردارم وبزارم روی زیبایی ها روی اون اوضاع که میخوام برام اتقاق بیفته.واین باور داخل ذهنم رشد دادم وبعداز دوسه روز که گذشت وی روز که در خیابان می رفتم و هدفون زده بود داخل گوشم و به فایلهای استاد گوش میکردم به صورت معجزه آسایی به یکی از استادکارانی که یکی از بزرگترین تولیدی های پوشاک شهرمون داره برخوردم وشروع به احوال پرسی کردیم ازم پرسید اوضاع کارچطوره ومن براش توضیح دادم که فعلا گارگاهو تعطیل کردم اینا…… وایشون گفت اتفاقا من دنبال ی چندتا تولیدی می گردم اگه مایل باشی باهم همکاری کنیم .وقتی اینو شنیدم خیلی خوشحال شدم واز خدا کلی سپاسگزاری کردم بخاطر هدایش ومن قبول کردم وبعداز گذشتدیک ماه از اون داستان هدایت تونستم بدهی ها رو کامل بدم و در یک ماه درآمدم نسبت به قبل بیش تر کنم یعنی 5برابر .

    وازاون روز که تونستم ذهنمو کنترل کنم ودر برخورد با مشکلات ومسائل طوری بهشون نگاه کنم که به من احساس خوبی بده شرایط زندگی من هیچ ربطی دیگه به گذشته نداره چون جهان مادی ما با تضادهاست.

    وازشما استاد عزیز م بسیار سپاسگزارم بابت وجود شما درزندگیم وتغییراتی که رخ داده‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: