یکتاپرستی یعنی بدانی نیرویی مطلق، که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد، صاحب و رئیس ات است. اگر بتوانی تمام لحظات زندگیات، به او اعتماد کنی و یکتاپرست بمانی، آنوقت همان میشود که خدا میگوید:
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
به نظرم تفاوت نتایج ما، تفاوت در میزان توانایی مان در اجرای توحید در عمل است.
اگر یکتاپرست باشی، نمی توانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابستهات میکند که دیگر فضایی نمیماند.
یکتاپرستی یعنی یقین بدانی هیچ چیز به قدر ذرهای، تأثیری بر زندگیات ندارد. یعنی باور کنی خداوند، همان که من، شما، موسی را هدایت کرد، عشق مسیح را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمد ص جمع کرد، به اندازهی ایمانم به او، حامیام میشود و به برکتش دسترسی مییابم.
یکتاپرستی یعنی درک قوانین خداوند و اجرای بی چون چرایشان. قوانینی که قدرت زندگی ات را در دست باورها و فرکانس های خودت گذاشته و توحید عملی چیزی نیست جز “منطبق نمودن رفتارت در هر لحظه و در هر شرایطی، با قوانین خداوند”
قوانین که میگوید تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهایت است.
یکتاپرستی آرامش و سلامتی میشود در جسم و جانت، سرمایه اولیه میشود برای شروع کسب و کارت، جرات و جسارت میشود برای حرکت، عزت نفس میشود برای درک ارزشمندی و توانایی هایت و خوش بینی و امیدواری میشود تا قادر شوی آنچه را دیگران بحران میشمارند، فرصتی بدانی که برای رشد تو آمده است.
اگر ایمان بیاوری که تمام آنچه به دنبالش هستی، در توحید عملی است، آنوقت تمام سعی ات ساختن باورهایی می شود که تو را یکتاپرست تر، سپاس گزارتر و ایمان ات را راستین تر و پولادین تر نماید تا ذرهای شرک در وجودت راه نیابد.
زیرا شرک یعنی، قدرت دادن به عوامل بیرون از تو، برای خلق خواسته هایت. شرک یعنی تصمیم بگیری قدرتی که خداوند برای خلق زندگی ات بوسیله فرکانس هایت به تو داده است را نادیده بگیری و دو دستی آن را به عواملی بیرون از خود بدهی، که هیچ کنترلی بر آن نداری.
آدمهای کمی موفقاند، زیرا آدمهای کمی قادر به جاری ساختن یکتاپرستی در اعماق وجودشان شدهاند.
یکتاپرستی متعلق به یک مذهب خاص نیست. بلکه همان چیزی که یک روز به پشتوانهی آن، تصمیم به ورود به کالبد جسمانیمان گرفتیم. ورود به جهانی که هیچ شناختی از آن نداشتیم اما میدانستیم قدرتی در وجود ما و با ماست که همه راه حلها را میداند و حالا و برای همیشه، تنها کارمان این است که: به یادبیاوریم که باید عملا موحد باشیم.
سید حسین عباس منش
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD289MB24 دقیقه
- فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۱22MB24 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بینهایت عشق برای شما
65. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من امروز یه چیزی متوجه شدم که دقیقا هم در توحید عملی قسمت 10 تکرار و تاکید شد برام و هم در فایل روز شمار تحول زندگیم
اومدم سایت تا درمورد رد پای امروزم فایل روز رو ببینم دیدم یکی از دوستان برام در پایخ به فایل توحید عملی قسمت 10 نوشتن
که دیدم دقیقا جواب سوالی بود که از خدا داشتم رو نوشتن و خوندم و بهم یادآوری شد
که توحید رو در عمل به خودت و خدا نشون بده
خدا برای تو کافی هست تو فقط آروم باش
امروز من متوجه شدم که این همه سال چرا مچ دستم موقع نقاشی درد میگرفت
یکی که باور محدودم بود که قبلا متوجهش شدم با آگاه شدن در این سایت
دومی رو هم امروز متوجه شدم
امروز من یه فیلم از یوتیوب دیدم که پرسپکتیو رو آموزش میداد
چند روزی بود خیلی دوست داشتم با پرسپکتیو طراحی رو یاد بگیرم ، و بتونم طرح های ذهنیم رو هم با پرسپکتیو در بیارم یا اینکه طراحی طلا و جواهرات رو طراحی کنم با این روش ،که طرحایی که میکشم با این روش دقیق تر در بیاد
امروز خدا بهم کلی ویدیو نشون داد حتی من قبلا تو یوتیوب گشته بودم ولی چیزی پیدا نکرده بودم انگار امروز بود وقتی کا باید یاد میگرفتم و متوجه یه اشتباه در مورد طراحیم و درد دستم میشدم که قبلا داشتم
اما از وقتی که به خدا میسپرم و رنگ میکنم اصلا درد نمیگیره
امروز که فیلمای آموزشیشو دیدم خوشحال شدم و شروع کردم با یاد گرفتن و نگاه کردن با ذوق دیدم داشت توضیحات میداد که یهویی دیدم گفت دلیل درد مچ دست یا گردن درد یا کمر درد اینه که اصول نشستن شما و طراحیتون صحیح نیست
من قبلش مثل همیشه بدون اجرای اصول شروع کردم پا به پای فایل پیش رفتن دیدم مچ دستم درد گرفت
بعد که شنیدم گفت اصولی ننشستین بررسی کردم تمام سال های قبلم رو که طراحی میکردم و دیدم که آره همه اش غیر اصولی بود
و من امروز فهمیدم که مثل قوانین دیگه ،طراحی کردن هم حتی نشستنش اصول و قانون داره که نه تنها باعث سلامتی بدن میشه ،باعث پیشرفت در طراحی و طرح نهایی میشه حتی تو درست دراومدن خطوط هم همینطور
بعد من ورق گذاشتم رو میزم و شروع کردم به اصولی نشستن که 90 درجه و 90 درجه آرنجم با میز و موقع حرکت دادن دستم برای کشیدن طراحی مچم دیگه ثابت موند و اینبار از کتفم که اصولش اینه شروع کردم
به طرز فوق العاده ای من تونستم دایره بیضی و خطوط رو ثاف بکشم که قبلا با حرکت مچ دستم این کارو انجام میدادم و کتفم ثابت بود بدون حرکت که در نهایت دایره ام رو به سختی دایره میکشیدم و درست در میومدن
چقدر این قوانین و انجام صحیح و عمل کردن بهشون کار رو برای رسیدن به هدف نهایی آسون تر و سریع تر میکنه
من امروز متوجه شدم که اگر اجازه بدم خدا در هر لحظه کار خودشو بکنه و اینکه من در مقابلش ضعیفم و خدا راه رو بهم نشون میده
الان که داشتم مینوشتم این بهم گفته شد که تو دلم مثل یه فیلم رد شد : خدا بهم باز تاکید کرد که اصل قانون من رو از این سایت پر از آگاهی فهمیدی الان فقط مثل همین طراحیت که مدل نشستنت رو تغییر دادی و مدل دستت رو تصحیح کردی در اصل دوتا کار کلی انجام دادی
حالا اگر در اجرای قانون من رب تو
دو تا اصل رو هم انجام بدی زود به هدفت میرسی به همه خواسته هات و اون اینه که
توحید رو در عمل به من نشون بده و بسپر همه چیو به رب خودت صاحب اختیارت و مطمئن باش که مثل همیشه بگم موجود باش موجود میشه که بارها بهت این آیه رو یادآوری کردم طیبه
و دومین کارت که باید انجام بدی احساست رو خوب نگه دار
درسته تلاشت رو میکنی ،ولی سعی کن بیشتر تلاش کنی ذهنت رو کنترل کنی و آروم باشی و سپاسگزاریت رو هر لحظه داشته باشی
خدایا شکرت بی نهایت ازت سپاسگزارم که امروز با یه طراحی این درس رو بهم یاد دادی و کمکم کن تا عمل کنم تو قدرتمند ترینی همیشه کمکم کردی بازم کمکم میکنی
خیلی دوستت دارم خدای مهربون من
من امروز سوال داشتم میگفتم خدایا چرا بهم هدایت نکردی بگی چیکار کنم
نگو خدا داشت با این طراحی و اصول نشستنش که تصحیح کردم و نتیجه عالی بود بهم هدایت میکرد و من فقط در مورد یه موضوع ازش هدایت میخواستم
در صورتی که خدا داشت به من اصل رو یادآوری میکرد که ببین طیبه اصل رو تو انجام بده عمل کن یه موضوع که هیچ همه موضوعات و هدف های زندگیت حله
خدایا سپاسگزارتم ازت ممنونم کمکم کن هر لحظه کنترل ذهنم رو خودت در دستت بگیر و بهترین ها باشه برای ورودی های ذهنم و فرکانس ها و باورهای ذهنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ازتون و از خانم شایسته عزیز و همکارانتون و برای تک تکتون عشق و ثروت و سلامتی و آرامش بی نهایت از خدا میخوام
برای خانواده پر از عشق در این سایت زیبا هم بهترین ها باشه
سلام با بینهایت عشق
23 . سومین باری که سبب شد من بیام و برای روز 23 از روز شمار تحول زندگیم اینجا بنویسم
نمیدونم دلیلش چیه ولی میدونم خدا باز هم بهم میگه
من هنوز نخوابیدم و اومدم قسمت همین فایل دوباره توضیحاتشو بخونم
وقتی به این قسمت رسیدم :
یکتاپرستی یعنی یقین بدانی هیچ چیز به قدر ذرهای، تأثیری بر زندگیات ندارد. یعنی باور کنی خداوند، همان که من، شما، موسی را هدایت کرد، عشق مسیح را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمد ص جمع کرد، به اندازهی ایمانم به او، حامیام میشود و به برکتش دسترسی مییابم
دو سه بار خوندم این قسمتو یهویی بلند شدم و قرآن و گرفتم دستم نمیدونستم از کجا بخونم یه صدایی تو دلم گفت سوره ابراهیم
بازش کردم شروع کردم ترجمه هاشو بخونم
من اصلا تو عمرم سوره ابراهیم رو نخونده بودم ،شاید تو مدرسه یا جاهایی که قرآن میخوندن شنیدم یا خوندم ولی اصلا توجه نکرده بودم به معانیش
رسیدم به آیه 24 دیدم دو بار اسمم تکرار شده تو آیه
اسم درختی که شجره طیبه هست
معنیش :
ای رسول ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان رفعت و سعادت بر شود 24
مکث کردم ،دوباره خوندمش گفتم خدا حتما این دوباره برای من یه نشونه از تو هست
من اینجوری متوجه شدم ، معنی اسم خودم رو روی تابلوم بذارم
قبلا که تو روز شمار تحول زندگیم تو فایلای قبلی نوشتم که برای سه تا نقاشیم خدا یهو یه شعر بهم گفته بود قشنگ شنیدم صداشو
حتی شعرایی که همه شون باز مثل این نشونه بودن
تابلویی که از خطوطش درخت دیدم و کشیدم اسمشو نمیدونستم چی بذارم اولش چون شبیه نقاشی استاد فرشچیان شده بود خواستم اسمشو آفرینش بذارم ودی بعد گفتم درسته شبیهشه ولی دلم میخواست باز خدا بهم بگه
الان که قرآن رو باز کردم و این آیه رو دیدم گفتم این خودشه ،اسم تابلویی که درخت هست و شروعش کردم پاکیزه هست
احساس عجیبی دارم، باز یه بغضی دارم نمیدونم ولی خوشحالم از اینکه خدا هدایتم میکنه و لایق هم صحبتی باهاش هستم و احساس ارزشمندی میکنم هر لحظه
داشتم آیات آخر سوره ابراهیم رو میخوندم که دیدم جزء 13 هست با اتفاقاتی که 13 دی دیدم درمورد عکس درختی که گرفتم و تو همین فایل نوشتم کاملا یقین پیدا کردم که اسم تابلوی نقاشیمو خدا بهم گفت
و چه زیبا که اسم خودم طیبه و ایم تابلوم پاکیزه
درخت پاکیزه
شجره طیبه
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم ممنونم ازت که هر لحظه هدایتم میکنی
سلام با بینهایت عشق
23 . دومین رد پای من از روز 23 تحول زندگی من که یه بار کل روزمو نوشتم و هدایت های خدارو
اینبارم باز قدرت خدا منو هدایت کرد تا بنویسم این همه عظمتشو
داشتم ادامه نقاشیمو که طرحشو باز خدا بهم الهام کرد و قدرت رو به دستام داد و دست خودش گرفت قدرت دستامو تا بهم طرح جدید بگه رو ،میکشیدم
وقتی هر چی باز بین خطوط میبینم میکشم تا باز مثل تابلوی تازه تر از تازه حیواناتی که کشیدم تکمیل بشه
اینبار من یه درخت دیده بودم و دورش کلی چیزای دیگه و این چند روزو طرح اولیه شونو کشیده بودم
امروزم که ادامه دادم به رنگ زدنش رسیدم به درخت
رفتم تو گوگل نشوتم درخت تا نگاه کنم به تنه های درخت و یاد بگیرم و بکشم رگه های دور درختی که رو بوم کشیدم
بعد یه لحظه یاد عکسی افتادم که دیروز گرفتم از تنه درخت گفتم بذار ببینم چه شکلیه یهویی دیدم یه عکس هم از یه درخت گرفتم ،اونروز وقتی داشتم با خدا حرف میزدم و به همه جا با عشق نگاه میکردم و سپاسگزاری میکردم به درختا نگاه میکردم یهویی یه درخت توجهمو جلب کرد دقیقا شاخه هاش جوری خم شده بود که شکل قلب بودن خیلی سپاسگزاری کردم و چند دقیقه ای به درخت نگاه کردم و خداروشکر کردم به خاطر عظمتش که شاخه هاش شکل قلب شده و بعد رفتم داخل بازار پانزده خرداد که بوم بگیرم و روش نقاشی اصلیمو شروع کنم
نگاش کردم و شروع کردم به کشیدن رگه های رویی درخت یهویی متوجه
یه لحظه از تعجب بغضم گرفت از شگفتی از این همه هماهنگی دیدم نقاشی من که طرح اصلیش که درخت دیده بودم از خطوط که شبیه قلب بود و کشیدمش دقیقا هم شکل همون درختیه که دو روز پیش تو مسیر خیابون پانزده خرداد دیدم و عکس گرفتم
با همون بغض و هیجان رفتم تابلومو نشون بدم به اعضای خانواده ام وقتی گفتم داداشم گفت حتما از قبل دیدی تو ذهنت مونده و کشیدی
گفتم نه من بعد کشیدن تابلوم دیدمش تازه دوروز پیش دیدم درخت و تو خیابون
بعدشم تابلومو یه هفته هست که کشیدم
وقتی اومدم پیش خودم گفتم خدا میدونم حتما یه نشونه هست که عین همون درخت و که تو خطوط نقاشیم دیدم و کشیدم رو بعد برام واقعیشو نشون دادی تا نگاه کنم به رگه هاش و طرحشو شروع کنم
بعد گفتم نشونه اش چیه خدا چیو باید بدونم
عکسو که گرفته بودم از درخت پانزده خرداد دوباره نگاش کردم و یهویی دیدم مغازه ای که درخت جلوش بود نوشته حمل بار به خارج از کشور
یهویی انگار یه جرقه اومد جلو چشمم و مثل یه فیلم رد شد گفتم آره اینه نشونه اش که خدا گفته نقاشیت میره خارج از کشور که تو نمایشگاه میره و یقین دارم با این همه نشونه به فروش هم میرسه
با قیمتی که باز خدا بهم گفته
هنوز بغض دارم و حیرت زده از این همه قدرت خدا
بلافاصله جریان دیروز یادم افتاد که خدا تو قرآن بهم گفت که ایمانت رو به من حفظ کن ،سپاسگزاری کن و شروع کن به تکرار باورهای قدرتمند کننده و درمدار سپاسگزاری باش
من درکم این بود که خدا از این نشونه میخواد بهم بگه که :
طیبه تو فقط باز هم به خودت هر لحظه یاد آوری کن که قدرتمند ترین رب هستم که همه جا هستم و همه چی رو در بر گرفتم از جایی که فکرشم نمیکنی بهت همه چی عطا میکنم لازمه اش قدرت دونستن رب و هدایت خواستن و احساست و خوب نگه داشتن و کنترل ورودی های ذهنت و همینطور توحیدی عمل کردنت و باور داشتنت که بگم موجود باش موجود میشه و رها باش که من تو رو به هر آنچه که میخوای میرسونم
قدرت خلق زندگیت رو به خودت دادم پس روی باورهات کار کن و از مسیر لذت ببر
من بینهایت از خدا سپاسگزارم و بینهایت عاشقشم که هر لحظه هدایتم میکنه
چقدر خوبه که یاد گرفتم با هر اتفاقی تو زمدگیم میگردم تا ببینم چه نشونه ای برام داره یا چه درسی باید بگیرم و باز هم شکر گزارش هستم
خدایا شکرت
برای همه اعضای خانواده ام در این سایت پر از عشق ، بینهایت شادی و سلامتی و ثروت و آرامش و شادی و عشق میخوام از خدا برای تک تکتون
سلام با بی نهایت عشق
23. روز بیست و سوم روز شمار تحول زندگی من در این جعبه شگفتانه خدا
من وقتی اومدم روز 23 رو بخونم باز با حیرت و اشک به بزرگی و قدرت خدا پی بردم
خدایی که خوب بلده چطوری قدرتشو بهت نشون بده
امروز از صبح بلند شدم و نشستم پای نقاشی جدیدم، دیروز متعجب بودم از اینکه من درمورد محو کردن با اکریلیک چهره روی بوم مشکل داشتم و بلد نبودم بارها تو نقاشیام تمرین کرده بودم ،ولی به طرز معجزه آسایی از وقتی از 7 مهر از خدا هدایت خواستم و کمک خواستم گفتم تمام من برای تو هست هرچی وسیله نقاشی دارم برای توست تو بگو چطوری رنگ کنم من هیچی بلد نیستم تو یادم بده توبگو چجوری رنگ کنم
و من از وقتی ازش خواستم وقتی نقاشی میکشم انقدر محو نقاشی کشیدن میشم و گوش دادن به فایل های استاد و گاهی تکرار باور های قدرتمند کننده یا حین نقاشی با خدا حرف میزنم میگم خدا خودت ایده شو دادی خودتم رنگش کن
و وقتی نقاشیم تموم میشه میبینم فوق العاده شده خیلی خاص تر از قبل شده نقاشیام خیلی حس خوبی دارن خیلی آرامش دارن
حس و حالم موقع نقاشی کشیدن فوق العادست
امروز بعد از ظهر اولین قدمم رو برای رنگ روغن برداشتم که روز شنبه 9 دی جلسه اولش رو رفته بودم و قرار بود برای تمرین جلسه بعد یه مکعب سیاه و سفید بکشیم و به کلاس ببریم
وقتی ناهارمو میخواستم بخورم یهویی به دلم افتاد یه صدا ضبط کنم و از غذایی که میخورم از خدا سپاسگزاری کنم ،7 دقیقه از خدا سپاسگزاری کردم و تصمیم گرفتم هر موقع چیزی میخورم اون رو گوش بدم خیلی حس خوبی بهم میده
یه کاری که کردم از بین اون همه حرف گفتم اینو برای شما هم بنویسم گفتم که خدایا ممنونم که کد های بینهایت سلامتی که در غذایی که میخورم هست و به برای تک تک سلول های بدنم این معجون و کدهای سلامتی رو میفرستم و ممنونم ازت که سلول هارو برای بدنم در اختیارم گذاشتی تا با عشق سلامتی رو تحویل بگیرن و با ژن های خاص و سلامت و با قدرت تو که خودت بهشون قدرت داری بفرستن به کل بدنم
و من با هر دم و بازدمی که انجام میدم کلی کد سلامتی به بدنم ارسال و اجرا میشه
وقتی این جملات رو میگم و تصورشون میکنم که کد هایی که روشون سلامتی نوشته شده میرن و به dnaو کل بدنم ارسال میشن سرشار از شادی و آرامش میشم
من بعد از ظهر با نام ربّم شروعش کردم اول یکیو به عنوان تمرین کار کردم و بعد رو بوم اصلی شروع کردم
تا تموم بشه ذره ای به چیزی فکر نکردم انقدر توجهم به رنگ مکعب بود که محو نقاشی بودم
اذان که گفت و بعد رفتم نمازمو بخونم بعد نمازم با خدا حرف میزدم
گفتم خدا کمکم کن توحیدی تر عمل کنم ،تو برام بخواه ،تو بخوای قشنگتره بعد در ادامه گفتم آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟جواب دارم آره آره تو برای من کافی هستی من تو رو میخوام
با بدنم حرف میزدم و سپاسگزاری میکردم و از خدا تشکر میکردم از بابت تک تک اعضای بدنم
میخوام توحیدی عمل کنم بهم یاد بده کمکم کن
تو همه کس من هستی تو عشقی برای من تو سلامتی برای من تو ثروتی برای من تو آرامشی برای من
و بعد ازش خواستم تا کمکم کنه هر لحظه به یادش با یادش زندگی رو باعشق به سمت اهدافم قدم بردارم
گفتم خدایا هدایتم کن من به هر آنچه خیر از طرف تو به من برسه محتاجم ، من در برابر تو ضعیفم تویی قدرت تمام جهان هستی و خیلی حرفای دیگه
اینارو گفتم تا بگم :
وقتی اومدم سایت تا روز 23 رو ببینم ته دلم گفتم خدا امروز چه شگفتی و معجزه ای از قدرتت رو برام داری؟
همین که شروع کردم متن خانم شایسته رو بخونم فقط اشک ریختم تک تک حرف هایی که به خدا زدم رو داشتم اینجا دوباره میخوندم
وقتی هم به این فایل هدایت شدم دیدم نوشته آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟
گفتم خدا چقدر تو قدرتمندی تک تکی این نوشته هارو قبل از اینکه بیام و بخونم باهم حرف زدیم
و از قلبم حست کردم
امروز صبح که داشتم نقاشی جدیدم رو رنگ میکردم تا هفته بعد تمومش کنم تا طبق اون جریانی که سبب خیر شد و قرار شده دوتا تابلومو ببرن نمایشگاه مسقط و ترکیه ،به خدا گفتم خدایا کاش فردا کلاس طراحی طلا نمیرفتم و این یه هفته رو مهلت داشتم تا رنگش کنم و زود تموم بشه
الان که اومدم روز 23 تحول زندیگیم رو بنویسم و رد پامو به جا بذاریم دیدم پیام اومد
یهویی دیدم استادم وویس داده که فردا کلاس کنسل هست گفتم وای خدا من فقط از ته دلم گذرا ردش کردم خواسته مو اصلا هم فکرشو نمیکردم که بشه کنسل بشه تا من بتونم بمونم خونه و نقاشی بکشم ولی باز با قدرتت بهم هر لحظه داری یاد میدی تا بیشتر بهت باور داشته باشم و قدرتمند ترین بدونمت و هر لحظه با یاد آوری این اتفاقات به خودم یادآور بشم که قدرت فقط خداست
خیلی حس خوبی داشتم خیلی
راستی من از دوتا ترسم بهتون بگم
من تو فایلای قبل نوشته بودم که از گربه ترسم رو شکستم و نوبت به شکستن ترس از سگ میرسه
واقعا باز قدرت خداست من دوروز پیش که یکشنبه دهم دی رفتم تا نقاشیمو ببرم برای ترمیم ، برگشتنی یه سگ بود تو مسیرم دیدم داشت استخوان گوشت دار میخورد یه لحظه کنارش وایسادم تو نایلونم پنیر داشتم اولش گفتم بدم بخوره باهاش هم حرف میزدم گفتم پنیر دوست داری ؟ بعد راستش یاد حرفی که استاد میگفت که به پرنده ها غذا ندین افتادم و بعد گفتم داری غذا میخوری
بعد رفتم یه لحظه به خودم اومدم گفتم من چرا نترسیدم ؟؟؟؟!!!
خدا قشنگ انگار وقتی میبینه شروع میکنی تا توحیدی تر عمل کنی یه سری چیزارو ترسشونو ازت میگیره
خیلی حس خوبیه که قدرتو به خدا بدی و توحیدی سعی کنی عمل کنی اونموقع همه چی خود به خود برات شیرین میشه و حس خوب فقط داری نسیت به همه چی
بعد من دیروز درمورد ترس نداشتن لپ تاپم هم که قبلا تو فایلای تحول زندگیم گفتم و شدیدا به لپ تاپ با سی پی یو نسل جدید نیاز داشتم وقتی تو تحول روز هام بودم یهویی تصمیم گرفتم لپ تاپمو هدیه بدم به خواهرم و دیروز لپ تاپمو فرستادم با اتوبوس به شهری که خواهرم ازدواج کرده و رفته اونجا عروس شده
دیشب بهم زنگ زد گفت رفتیم گرفتیم وقتی باز کرد دید لپ تاپه اولین چیزی که گفت بهم این بود :
طیبه چی شده؟؟؟؟؟؟؟
چرا لپ تاپتو بهم دادی ؟؟؟
تو که یه بارم نداده بودی درست و حسابی باهاش کار کنم اجازه نمیدادی دست بهش بزنم میگفتی خرابش میکنی
و من داشتم میخندیدم و خدارو شکر میکردم که توحیدی تر عمل کردم و یاد گرفتم به هیچ چیز از وسایلایی که دارم وابسته نباشم و رها باشم و امید وتوکلم به خدا باشه
که با اینکه من لپ تاپ برای طراحی طلا و جواهرات نیاز داشتم و لپ تاپم قدیمی بود ولی ازش گذشتم و هرچی اطلاعات توش بود برداشتم و خالی شد و فرستادم رفت هدیه برای روز زن خواهرم
خداروشکر میکنم که بهم تو این سایت که هدایتم کرد تا بیام و یاد بگیرم تا سعی کنم توحیدی عمل کنم و به هر اندازه که عمل کنم همون اندازه هم لحظات شیرین از طرف خدا بهم میرسه
مثل همین لحظه شیرین که فهمیدم دارم مسیرو درست میرم و خدا هر لحظه در حال هدایت من هست و من بینهایت ازش سپاسگزارم
از خدا میخوام هر لحظه کمکم کنه و به یاد بیارم که موحد باشم
برای تک تک دوستانی که در این سایت پر از آگاهی هستن و برای استاد و خانم شایسته عزیز و همکارانشون بی نهایت عشق و بینهایت شادی و بینهایت سلامتی و بینهایت ثروت و بینهایت خوبی هارو از خدا میخوام
دوستتون دارم با عشق طیبه