نکته:
بخش اصلی این فایل چندین سال پیش ضبط شد اما تدوین نشد و بر روی سایت قرارنگرفت. در طی کار کردن روی فایلهای بخش “خانه تکانی ذهن”، به این فایل هدایت شدم و از روی کنجکاوی پای آگاهی های آن نشستم و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که تصمیم به ویرایش این فایل و به اشتراک گذاشتن آن با شما دوستان عزیزم گرفتم. در زمان تدوین فایل، بخش هایی از پشت صحنه بروزرسانی دوره قانون آفرینش و تغییراتی که در طی بروز رسانی در این دوره ایجاد شده را نیز به این فایل اضافه کردم.
آگاهی های این فایل، با زبان ساده اصل اساسی را توضیح می دهد که لازمه تجربه خوشبختی در تمام جنبه های زندگی است. این آگاهی ها، به دوستان عزیزی که به تازگی دوره قانون آفرینش را خریده اند، یا قصد خرید این دوره را دارند، ایده های سازنده می دهد تا بیشترین بهره برداری را در عمل از آگاهی های این دوره داشته باشند. زیرا در بخش هایی از این فایل خواه از زبان تصاویر خواه از خلال توضیحات استاد، به خوبی می توانیم رد پاهای استاد عباس منش در مسیر تغییر زندگی را به صورت واضح ببینیم و آنها را در مسیر تغییر زندگی خود، دنبال کنیم.
این آگاهی ها به ما کمک می کند تا بفهمیم بذر نتایج کنونی در زندگی استاد عباس منش به چه شکل کاشته شده، ریشه های عمیق این نتایج، از کجا سرچشمه گرفته و تا به امروز به چه شکل در حال تغذیه است.
همچنین بخشی از فایل نیز بخشی از تمرینات شخصی استاد عباس منش در عمل به قانون را نشان می دهد. من جمله dream board ای که ایشان 12 سال پیش در راستای عمل به قوانین آفرینش ساخته بود را نیز پیدا کردم و به محتوای این فایل اضافه کردم تا شاهدی باشد از اینکه آرزوها محقق می شوند اگر قانون را به صورت مستمر دنبال کنیم.
در یک کلام، این فایل مفهوم عملی ایمان به غیب را به ما نشان می دهد. یعنی ایمان به نتیجه ای که هنوز در شرایط زندگی ما ظاهر نشده اما قوانین آفرینش این اطمینان را به ما می دهد که اگر در مسیر هماهنگ با آن قوانین به صورت مستمر حرکت کنیم، به طور قطع، آن نتایج وارد تجربه زندگی مان می شوند آن هم از مسیر لذت بخش.
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید و در بخش نظرات این فایل، درباره آگاهی هایی بنویسید که زنگ های امیدوار کننده ای در وجود شما به صدا در آورده تا آماده ورود به مسیر تحقق آرزوهای تان شوید.
منتظر خواندن نظرات تأثیر گذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مفهوم عملی ایمان به غیب303MB56 دقیقه
- فایل صوتی مفهوم عملی ایمان به غیب55MB56 دقیقه
سلام استاد عزیزم
سلام به شما خانم شایسته نازنین
و سلام به همه دوستان نازنین در این سایت
امروز میخام مطلبیو بنویسم که همین یکی دو روزه رخ داده
و کاملا مرتبط بود با موضوع این فایل فوقالعاده
یعنی با بخشی از صحبتهای خانم شایسته
یعنی موضوع خلق و موضوع احساس لیاقت
چند روز پیش سوال و درخواستم از خدا این بود که خدایا میخوام درک کنم که خلق چیه؟ تسخیر چیه؟ اون ایایتی که در جلسه پنج قدم سه بررسی میشه قرار چی به من یاد بده
تمام ارکان هستی چجوری رام و مسخر منه؟
احساس لیاقت برای رسیدن یه خواسته ها چجوری در وجودم بیدار میشه؟
خدایا خودت بهم بگو
اسان بگو ساده بگو . یجوری بگو من بفهمم. منی که دارم توسال 1403 شمسی زندگی میکنم بفهمم
مگه به محمد نگفتی من قرانی نازل کردنم به زبان عربی که خیلی سادست خیلی روانه؟
پس به من به حمید هم یه چیزی بگو که به زبان فارسی باشه با درک من از زمانه خودم سازگار باشه
مگه واسه محمد مثال از کشت و کار و مخصول و ابر و باران و …. نزدی
واسه منم یه مثالی بزن که من بفهممش
من شبها عادت دارم قبل از رفتن به خونه با ماشین میرم دور تا دور کمربندی شهر رو میچرخم
حدودا چهل دقیقه طول میکشه
ترکیب شب و سکوت و رانندگی در جاده اونهم تنهایی واقعا زیبا و لذت بخشه برام
فکر میکنم از خدا سوال میکنم باهاش حرف میزنم منتظر جواب میمونم
وقتی برگشتم خونه حدود دوازده شب بود و زفتم تو تخت که بخوابم
همینجوری مشغول فکر کردن به همین مساعل بودم
نه خواب بودم نه بیدار
حدود ساعت یک و نیم شب تو همون حال و هوای خواب وبیداری یه دفعه خودمو تو کابین یه جرثقیل بزرگ دیدم که دارم یه سری وسیله رو جابجا میکنم.
چند ثانیه ای گذشت
و من یهووو پریدم و نشستم
گفتم خدایا داری چی میگی؟
گفت مگه تو ماشین نپرسیدی ازم؟
گفت مگه نپرسیدی تو موضوع خلق و تسخیر جایگاه تو کجاست جایگاه من کجاست؟
مگهخ نگفتی نقش من چیه نقش تو چیه؟
گفتم چرا
گفت همینه دیگه
گفت فکر کن به جرثقیل
جرقثیل چجوری کار میکنه؟
بهش با دقت فکر کن تا بفهمی نقش تو چیه؟ نقش منی که خدام چیه؟
حالا بزارید از موضع خدا بیام بیرون و برم تو جلد خودم.
ایمان و عمل صالح
اینو داشته باشید فعلا
خدا گفت و منبهش فکر کردم و الان مینویسم
گفت نقش توی انسان دقیقا اپراتور یا راننده جرثقیله
تقش توی انسان اینه که قوانین کار با اهرمها و کلید ها و کنترلر هارو بفهمی و بدونی چجوری با استفاده از اونها هر بار سنگینی رو جابجا کنی
گفت هر چقدر بیشتر ماهر بشی در استفاده از اون اهرمها وسیله ها راحت تر و اسانتر و با دقت بیشتر و با اسیب کمتری جابجا میشن
گفت توی انسان فقط باید نقش حودتو خوب یادبگیری
یعنی بشی یک راننده یا اپراتور خوب که بلد باشه به بهترین شکل از اون ادوات و اهرمها استفاده کنه
گفت تا اینجاشو. فهمیدی؟ گفتم اره
گفت حالا باید درک کنی که هر اهرم یا کلیدی که زیر دست توعه و تو فقط با تکون دادن چند سانتی متری یک اهرم قادر به جابجایی اون دکل عظیم جرثقیل هستی داره طبق یک برنامه ریزی و سیستم دقیق عمل میکنه
یعنی اگر تو اهرم رو به راست ببری دکل به سمت راست میره
گفت ایا تو برای تکون دادن اون اهرم رنجی میکشی؟ کفتم نه
گفت ایا عرق میریزی؟ گفتم نه
گفت ایا بیچاره میشی؟ گفتم نه
گفت پس چی؟
گفتم هیچی یاد گرفتم چجوری با استفاده از این اهرم ها ازین دستگاه غول پیکر استفاده کنم
گفت اره دقیقا همینه
گفت من خدا هستم نقش من نقش دکل جرثقیله
تو یه اهرم رو با علم و اگاهی که بدست اوردی تکون میدی من یک بار چند تنی رو برات جابجا میکنم
اینجا یاد اون ایه ای افتادم که خدا به سلیمان میگه»
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ ۚ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ ۚ وَکُنَّا فَاعِلِینَ
ما آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان علم فراوانی دادیم؛ و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که تسبیح (خدا) میگفتند؛ و ما این کار را انجام دادیم!
اینجاش مهمه . اون تیکه اخرش:
میگه :وَکُنَّا فَاعِلِینَ و ما این کار را انجام دادیم
اینجا نقش خدا و نقش سلیمان رو داره تفکیک میکنه
سلیمان عامله ولی خدا فاعله
عمل توسط سلیمان انجام میشه ولی فعل یعنی انجام اون کار توسط خدا اتفاق میفته
همیشه برام گنگ و مبهم بود که من نقشم چیه و خدا نقشش چیه؟
خدا اینو. گفت
گفت عمل کننده تویی و انجام دهنده خداست
نه نقش تو نقش خدا رو کمرنگ میکنه نه نقش خدا نقش تورو
هر دو باید باشه و هیچ کدوم نقض کننده دیگری نیستند
اگر اهرم رو من تکون ندم دکل حرکت نمیکنه
نمیکنه اقااااا نمیکنه
حرکت اون اهرم توسط من که البته بواسطه علم و درک من از کارکرد اون دستگاهه باعث ایجاد حرکت دکل میشه
به این مرحله میگیم عمل صالح
عمل ناصالح چیه؟
این که تو بلئ نباشی چطور از دستگاه و اون اهرمها استفاده کنی
یعنی بشینی تو کابین راننده و بدون علم اهرمها رو تکون بدی و دکل بخوره به درخت و قطعش کنه بخوره به ساختمون بقلی و شیشه هارو بریزی روی سرو صورت خودت بزنی ماشین همسایه رو له کنی
در کل یعنی با استغاده از اون قدرت عطیمی که توسط درک درست نحوه عملکرد دستگاه در اختیارت قرار داده شده بجای استفاده درست (عمل صالح ) به بدترین شکل (عمل ناصالح ) استفاده کنی و بجای فایده و سود به خودت و اطرافیانت و همچنین دنیای اطرافت اسیب برسونی
این شد عمل صالح
گفتم حالا نقش ایمان چیه؟ که همیشه با عمل صالح اومده.
گفت ایمان یعنی اینکه بپزیری که یک رابطه مستقیم وجود داره بین اهرم و دکل
که اون دکل داره واکنش نشون میده به اهرمی که زیر دست توعه
اگر علم استفاده از اون اهرمهارو بلد باشی
ولی ایمان نداشته باشی که اهرم ها به دکل متصله اصلا نمیشینی پشت اون صندلی و از اون اهرمها استفاده نمیکنی و لاجرممم هیچ حرکتی تو دکل مشاهده نخواهی کرد.
گفتم اره منطقیه
حالا پازل تکمیل شد
ایمان عمل صالح و نتیجه میشه جابجایی های غول اسا فقط با یه تکون اهرم که نه رنجی داره نه زحمتی فقط نیاز داره به درک درست قوانین
نتیجه میشه اون بهشتی که خدا میگه
به کل این ماجرا دقت کردید؟
که خدا در سال 1403 برای من زد
برای منی که معمارم
برای منی که میفهمم جرثقیل چطوری کار میکنه
برای من ملموس و قابل فهمه
بقول خود خدا که میگه و ما اینچنین مثال میزنیم
تمام این مکالمه شاید در حد سه دقیقه طول کشید
و من دوباره دراز کشیدم
گفتم خدایا یعنی تو با من حرف زدی؟ یعنی تو اسان و بی واسطه با من حرف زدی برام مثال زدی
گفت اره
و اینجا چالش دوم شروع شد
بحث احساس لیاقت
همیشه تو این سالها من از خدا میخواستم خدایا هدایتم کن و خدا هدایتم میکرد به قران
و من میخوندم و حالا یا درک میکردم یا نمیکردم
اما اینبار خدا مستقیم بهم گفت
چرا تا حالا نگفته بود؟ چون من تاحالا نخواسته بودم
اما الان که گفته
حمید پس چه مرگته نصف شبی ؟ بگیر بخواب دیگه . برو عشق کن
اما ذهنم میگفت اووووو چه غلطا
میگه خدا بیواسطه با من حرف میزنه
دیگه چی؟
گفتم اره دیگه برام مثال زد
گفت نه عمو جووون
دیگه روت زیاد شده.مگه تو کی هستی که خدا باهات حرف بزنه؟
گفتم حرف زد اخه
گفت نه اینا توهمه
انگاز ذهنم میخواست بگه تو مثل قبل از خدا میخای که تو قران بهت یه سرنخ نشون بده
گفتم اره این درسته ولی قبلا ریشه ترمزهای من تو خود قران بود یعنی چون به ما گفته بودن خدا گفته فلان. من باید مطمعن میشدم که خدا نگفته. پس قران برام خیلی موثر بود.
الانم هست ها ولی حالا که میدونم و کمی میفهمم خدا کلیت موضوعش چیه هدفش چیه چه ایرادی داره که برام متال واضح بزنه؟
قبلا گفته بودن پول بده چون خدا گفته
الان برام شفاف شده که پول خیلی هم خوبه اتفاقا چون خدا گفته
حالا واسه نظم پیدا کردن ذهنم خدا مثال به این واضحی زده .این چه ایرادی داره؟
و اینجا بود که فهمیدم من خودم رو لایق دریافت المات خدا نمیدونم
یعنی لایق میدونم خدا بگه برو تو قران فلان ایه رو بخون تا به جواب برسی. اما اینکه خدا اسون الهام کنه و به زبان خودم باهام حرف بزنه نه
بالاخره خوابم برد
فردا حوالی ظهر کاری داشتم که باید سری به یکی از دوستان میزدم
ایشون هم مثل گذشته من بسیار مذهبی بوده که الان تغییر مسیر داده
شروع کرد به یه صحبتی که درظاهر هیچ ربطی به چالش ذهنی من نداشت
اما موضوع حرفش این بود:
که یه برنامه ای بوده که فرزند ده ساله فلان شهید میگفته من افتخار میکنم که پدرم لیاقت و سعادت شهادت داشته و از خدا میخام که این سعادت نسیب برادر کوچیکم که الان سه سالشه هم بشه
از همین دوستان شهید شهدای مقاومت و این مساعل
گفت ببین مردم فکر میکنن شهادت لیاقت میخواد اما نه اون صزفا به خواسته درونیش هدایت شده و به خواستش که شهادت بوده رسیده مثل همه ادمها که به خواسته هاشون هدایت میشن
ازینجا به بعد اون داشت حرف میزد ولی من دیگه نمیشنیدم چون رفتم تو فکر
گفتم ارههههه همینه
لیاقت چیه اصلا؟
اون پدیده توهمی که ما تو ذهنمون در مورد لیاقت ایجاد کردیم کاملا غلطه
لیاقت یعنی چیزی که جزو ذات ماست
اصلا نمیشه که نباشه
یعنی ما ذاتا خالق خلق شدیم. روزی نیست که ما خلق نکنیم .روزی نیست که لیاقت از ما جدا بشه
اما مساله اینه که ذهن ما طبق فرهنگ و مذهب رایج کشور استباط غلطی از لیاقت داشته
میخوام یه مثال اگزجره بزنم که کنتراستش ملموس باشه براتون
یه اقایی سوار ماشین میشه که بره تو خیابون بصورت رندومی یه خانمی که اهل برنامه هست رو سوار کنه برن خونه به اهداف مورد نظرشون برسن و شب هم خدافظ خدافظ و تموم.
این دقیقا یعنی لیاقت
که همه ادمها به خواستشون میرسن
جرا چون همه ما لیاقت رسیدن به خواسته همون بخشی از ذاتمونه
اما تو همین مثال ما اینرو لیاقت نمیدونیم
لیاقت رو فقط به امور معنوی ( اونهم طبق فرهنگ کشور) ربطش میدیم
یهنی اون اقا به خواستش رسیده ولی نمیگیم لیاقت داشت
ولی اگر خواسته اون شخص شهادت بود و الان که بهش رسیده میگیم اون سعادت داشت اون لیاقت داشت
اما نه فقط خواسته این دو نفر با هم متفاوت بود وگرنه به ذات، این دو در میزان لیاقت رسیدن به خواسته باهم برابر بودن.
اما مردم به یکی میگن سعادتمند و به یکی میگن شقاوتمند
اقااااا اینها فقط به خاطر درک اشتباه ماست
قانون به درخواست های ما پاسخ میده
حالا درخواست ما شهادت باشه مارو در مسیر چنگ و درگیری و کشته شدن و در نهایت شهادت قرار میده
درخواست ما عشق و حال باشه در مسیر یه کیس مناسب واسه خوشگزرونی و ….. قرار میده
اینجا بود که کلا نگاهم به مساله احساس لیاقت عوض شد
نمیتونم بگم عمیقا درکش کردم ولی واقعا نگاهم تغییر کرد.
گفتم من لایق هستم
خدا طبق نوع خلقت من ،درخواست کردن از طرف من و پاسخ دادن از طرف خودش رو تضمین کرده
پس اینکه من مثلا پیامبر یه لیاقت ویژه ای داشته که من ندارم کلا اشتباهه
خود خدا برای محکم کردن دل پیامبر به انچه که خدا بهش وحی میکنه و محمد مینویسه و شده قران فعلی ما، صد بار میگه ایا این در کتاب گذشتگاه هم موجود نبود؟
چرا اینو میگه؟
چون حتما محمد هم اوایل که مدارش فرق داشته وقتی خدا بهش وحیی میکرده دچار همین سوتفاهمات میشده. مثل من.
خدا هی میخاد بهش یاداوری کنه ببین اینو قبلا به نوح و داوود و … هم گفته بودم
الانم دارم برای تو با زبان خودت و با درک مساعل خودت میگم برات مثالهایی از شرایط فعلی خودت میزنم
واسه این بود که وقتی قبلا ایات کرامت و ارزشمندی انسان رو بررسی میکردم راضیم نمیکردو دلمو قرص نمیکرد
میگفتم نه خدا. هنوز نمیفهممش
اما فقط یه ایه بود که دیروز بعد از این اتفاقات دلمو قرص کرد
ایه 72 سوره ص:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ
پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.
از روح خود در او دمیدم
از روح خود در او دمیدم
از روح خود در او دمیدم
از روح خود در او دمیدم
تا حالا فکر کردیم که روح خدا چیه؟
این که خدا از روح خودش در من دمیده یعنی چی؟
اصلا مفهوم این قضیه چیه؟
یعنی خدا تمام ماهیت خودشو به من منتقل کرده
یعنی هر کاری که خدا میگه میتونم انجام بدم من هم میتونم
یعنی اگر اون خالقه من هم خالقم
یعنی اگر اون دنیا به تسخیرشه به تسخیر منم هست
ما ذاتا لایقیم به اندازه لیاقت خدا
هر چیزی کمتر ازین ، هر کم توانی در انجام هر کار یعنی کم توان دونستن خدا در انجام اون کار
خدایی که ناتوانه وجود نداره
پس منی که ناتوانه هم وجود نداره
حالا میفهمم چرا مهمه من توانایی خودم رو ببینم
چرا مهمه برای خودم ارزش قاعل بشم
چرا من انقدر مهم ام
چون روح خدا یعنی تمام قدرت خدا در وجود منه
خدایا شکرت
بخاطر تمام الهامات و هدایتهات
استاد نازنین و خانم شایسته عزیز بی نهایت از شما ممنونم
در پناه خدا باشید
سلام سارا جانم
سلام سارای نازنین
بینهایت ازت ممنونم
هم بخاطر ابراز لطفت بینهایت سپاسگزارم
هم بخاطر ایات سلیمانی
همینجا از بقیه دوستان عزیز هم سپاسگزاری میکنم بخاطر الطاف سخاوتمندانه شون.
سارا جان
اونجا که گفتی روح باید لذت رو تجربه کنه ،
میخام با همین اصل به سوالت پاسخ بدم
البته که این درک منه
و برای خودم قانع کننده است ولی ممکنه از نگاه بقیه بی پایه و اساس باشه
البته که درک من بواسطه چند هزار ساعت مطالعه و بررسی قرآن بدست اومده و حرف بیهوده نیست
اصولا من آدم سخت گیری هستم
دنبال راه فرار و پیچوندن نیستم
نمیدونم این خوبه یا بد
یعنی اگر به نتیحه برسم که یه کاری درسته دیگههههه درسته
اگر بفهمم غلطه دیگههههه غلطه
کلا مذهبی هم که بودم دنبال کلاه شرعی و … نبودم
با درک اون زمان ام میگفتم اینکار درسته پس دیکه تمام
اینارو گفتم که بگم من واسه درکیه مطلبی تو قران سخت گیرم.
بقول استاد از هزار تا زاویه بهش حمله میکنم تا به جواب کاملی برسم.
من حدود یک سال و نیمپیش بصورت کاملی ریشه زکاه رو بررسی کرده بودم و تو ذهنم نتیجه گیری کرده بودم
اما اون برای خودم بود
امروز که میخواستم به سوالت جواب بدم گفتم نه ، دوباره باید بررسی کنم که حرف مفت نزنم.
شاید با درک الانم نتیجه گیری دیگه ای بکنم
پس دوباره رفتم که درک کنم
همیناول بگم که زکاه به هیچ وجه اون چیزی که مترجمین معنی کردند نیست
یعنی اسلامیون و مذهبیون کلا چون پول رو کثیف و غیر الهی میدونن میگن پولتو بده بره تا پاک بشه
این اصل و اساس ترجمه دوستان عزیزه
اما زکاه هممثل بقیه کلمات قرآن معنی یک کلمه ای نداره
بلکه با توحه به فضای یک سوره یا آیه باید مفهومش رو درگ گرد.
برداشت کلی و عامه و البته درست از زکاه اینه:
پرداختن به اصلاح و حذف ایرادات برای رسیدن به رشد ، یجورایی پروردن یا پرورش دادن
مثل گل ، یعنی برای پرورش یک گل ممکنه یوقت نیاز باشه براشون بکنی
یوقت کود میخاد
یوقت نیاز به نور داره
در کل به این پروسه نگهداری و مراقبت و پرورش گل میشه گفت زکاه
یا مثلا پرورش اندام
بدن برای رشد و زیبایی یه وقت نیاز داره که به چیزایی رو ازش حذف کنی، یوقت بهش چیزی اضافه کنی
یوقت ممکنه نیاز باشه اول عضله رو تخریب کنی تا بعد دوباره درست بسازیش.
حالا با این ذهنیت بریم سراغ قرآن بصورت موردی:
در سوره کهف میگه :
خضر اون جوون رو کشت تا بجاش خدا یه بچه بهتر به پدر و مادرش بده
به این میگه زکاه
حذف یک فرزند ناخلف ، و جایگزینی با یک فرزند صالح
یعنی رشد بوسیله زکاه.
سوره بعدی سوره روم:
این آیه خیلیییی بینظیره
و اگر درکش کنم کلی پاشنه آشیل باهاش از بین میره
اینو پارسال درک نکرده بودم
چون هزار تا باور مخرب سر راهش بود که نمیفهمیدم
اما الان سوال تو سارا جان باعث شد به جواب سوال خودم هم برسم
اون همترنزهایی که در باب کسب و کار داشتم که در جریانش هستی
و خدا با سوال تو منو به جواب خودم هدایت کرد
خوب فهمیدیم که خدا هدفش از خلقت ما رشده ، رشد در هر زمینه ای
که یکی از مهمترینش هم رشد مالیه ، السابقون السابقون، اولئک المقربون شدنه
خدا میگه :
شما باید مالتون پولتون رو رشد بدید
اما دو تا راه وجود داره
یکیش از طریق ربا یکیش از طریق زکاه
خیلییی نکته داره این آیه
اصلا کل اصول کسب و کار ، کل دوره ثروت یک تو همین آیه نهفتست
میگه باید مالتون رو رشد بدید ولی نه با ربا
ربا رو چطور تعریف میکنه ؟
میگه نه اینکه پولتون رو بدید قاطی پول بقیه رشد کنه ،لای مال مردم افزایش پیدا کنه ، نههه
این دقیقا میشه هر کاری که خودت گاری نکنی و پولتو بدی دیگران برات زیادش کنن
این شامل وام میشه ، شامل تمام بازارهای مالی و بورس و فارکس و …. میشه
میکه این ها نزد خدا افزایش پیدا نمیکنه
همونی که استاد میگه
میگه شما باید مولد باشید
میگه پولتون رو توسط زکاه افزایش بدید که این نزد خدا درسته.
حالا یعنی چیکار کنیم ؟ یعنی هر کاری که در دسته ربا قرار نمیگیره
بالاخره یعنی چی ؟
یعنی تو سوره بقره که میگه:
عده ای گفتند تجاره و ربا با هم یکی هست
خدا میگه نه ، بیع ( تجارت، داد و ستد و معامله، کسب و کار ) حلال و ربا حرامه
دقت کردین چیشد؟
خدا در سوره بقره ربا رو متضاد با تجارت میدونه
در سوره روم ربا رو متضاد زکاه میدونه
یعنی نگاه خدا در مورد افزایش مال و ثروت پرداختن به کسب و کار و تجارته نه هر جور افزایش پول مثل ربا و نزول و فارکس و بورس
که خودت کاری نکنی و بدی کسی برات پولتو زیاد کنه.
من اینجا یه مربی باشگاه پرورش اندام رو تجسم میکنم که شاگرداش دور خودش جمع کرده
میگه من میخام بدن هاتون رو رشد بدید پرورش بدید ، حجم عضلاتتون رو زیاد کنید
نه با آمپول ها نه با مکمل هااااا نه با ربا هااااااا
بلکه با ورزش با کار درست با عمل صالح
چون بالخره هر دو باعث رشد میشن اما این کجا و اون کجا
این همون خدایی هست که بنده هاشو جمع کرده میگه باید پولدار بشید ها
اما نه با آمپول بلکه با تحاره و کسب و کار
حالا باز چرا اینو میگم؟
چون در ایات فراوانی میگه اونهایی که صلاه کردند و زکاه کردند و به آخره ( آخرت به معنای سرانجام کار و نتیجه پایدار ) ایمان دارند اینها مومن هستند، و اگر غیر ازین باشه طبق آیه 6 سوره فصلت میگه اینها مشرک هستند
اصلا خیلی جالبه که خدا در مورد توصیف ربا میگه:
ربا مثل کفِ پف کرده روی اب دریاست ، میگه اون از بین میره
دقیقا مثل عضلات پف کرده یک ورزشکار آمپولی
میگه اونپایدار نیست ، واسه چهار روزه
در کل ارتباط واضحی وجود داره بین ربا و زکاه در قرآن
حالا زکاه فقط در مورد مال نیست
اغلب در مورد ذهن هم گفته شده
میگه صلاه کنید و زکاه کنید
یعنی مادامی که داری صلاه میکنی یعنی توجه میکنی و تجسم میکنی خواسته ات رو ممکنه دجار افکار منفی و نجوا هم بشی میکه باید افکارت رو زکاه کنی ، اصلاحش کنی پرورش اش بدی.
در سوره مریم یه چیز جالب میگه
در مورد باقیات و الصالحات
که میگه این نزد خدا بهتره
یعنی خدا دنبال چیزیه که تو بصورتپایدار بسازی نه آمپولی
در بسیاری از سوره ها مثل مائده نور انبیا بقره و …. از زوایه مباحث ذهنی بهش میپردازه
حالا بریم سوره نور آیه 37
اییییین آیه یکی از همون آیاتی یود که در گذشته ، منِ مذهبیِ سطحی نگرِ کوته فکر رو گمراه کرده بود
رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَهࣱ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰهِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰهِۙ یَخَافُونَ یَوۡمࣰا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ
مردانى که هیچ تجارت و خرید و فروختى از یاد خدا و نمازگزاردن و زکات دادن بازشان ندارد، از روزى که دلها و دیدگان دگرگون مىشوند هراسناکند
چند تا آیه این مدلی هست که هر ادممذهبی اینارو بخونه و درک درستی مثل گذشته من هز قرآن نداشته باشه فکر میکنه خدا با داد و ستد و کسب و کار مشکل داره ، فکر میکنه خدا کسب و کار رو متضاد با صلاه و زکاه و راه خدا میدونه
و نتیجه اش میشه من ،خودِ خودِ من
یه کاروانی که کارش تجارت زیتون بوده وارد شهر میشه و طبل و دهل میزدند که مردم متوجه حضور اون کاروان بشن
اتفاقا پیامبر هم میخواسته نماز بخونه
و عده ای نماز رو ترک میکنند و میرن سراغ خرید و فروش و تجاره
خدا اینجا اینو میگه
میگه اون کسب و کار در صورتی برای شما سود ده واقع میشه که شما صلاه و زکاه کرده باشید هااااا
اون عمل فیزیکی باید باشه کاملا هم درسته اما زمانی نتیجه میده که روی باورهاتون کار کرده باشید.
در ایه بعدی میگه چنین مردانی که تجاره باعث نمیشه اهمیت صلاه و زکاه و پرورش دادن و اصلاح افکار رو از یاد ببرن خدا بیش ازون چه که میخاستن سود میده بهشون
میگه تو بیا باورتو بساز بیا اره تو تیز کن بعد همون کسب و کار ببشتر ازونی که میخای برات پول میسازه
در ایه بعدی باز میگه اونهایی که به این مساله ایمان ندارند اون تجاره نه تنها براشون سود نداره بلکه مثل سرابه براشون ،هر چی بیشتر تلاش میکنن هیچ سودی نمیکنند
باز در ایه بعدتر میگه اینا این تجارتشون مثل امواج سیاه و عمیق در دریایی مواجه که تاریکی روی تاریکی قرار گرفته باز تاکید میکنه روی اون امواج موج سیاه دیگری قرار گرفته وباز بر فراز اونها ابر سیاه عظیمی خیمه زده
میگه این تاریکی بقدری عمیقه که طرف حتی دست خودشو هم نمیتونه ببینه.
این دقیقا یعنی کسایی که کار میکنند ولی هیییییچ پولی آخر سر براشون نمیمونه و فقط در تاریکی و ظلمات گیج میزنن
مثل همون دوست تریدر ما که چند ماه پیش مثالشو زدم
ردزی چند صد دلار سود
ولی یهو حیرون و سرگردون میشی که پس کووووو پولام؟ کو خونم ؟ کو وسیله های خونم؟؟؟؟
همش دود شد رفت هوا
چون تو باورااتو درست نکرده بودی .چون تو دنبال رشد آمپولی بودی نه رشد پایدار
در سوره بینه میگه اونهایی که به صلاه و زکاه ایمان ندارند در عذاب جاودانه اند و اینان بد ترین موجودات زمینند
حتی به موسی میگه برو به فرعون بگو آیا برنامه ای واسه تزکیه نداری؟
میگه نمیخای خودت رو اصلاح کنی ؟ و نتیجه هم که معلومه
در سوره لیل باز از زاویه رشد مالی به قضیه نگاه میکنه
میگه اونی که مالشو زکاه میکنه این خواستار وجه الله ه
یعتی بخاطر خدا اینکارو میکنه
ایات بسیار بسیار زیادی هست که مساله رو بازتر میکنه و من فقط چند تاشو گفتم
ولی در کل درک من همینه
خدا رشد مارو میخاد
رشد مال ، رشد شخصیت، رشد اخلاقی ، رشد همه جانبه
ولی با ایات مختلف داره تلاش میکنه ما راه رشد اصولی و درست و البته پایدار رو درک کنیم
نه رشد مقطعی و آمپولی
سارا جان
ازت ممنونم بخاطر این سوال
چون همونطور که گفتم من خیلی به خودم سخت میگیرم برای درک یک مساله
و هنوز اون مساله کسب و کار برام جا نیفتاده بود ،میگفتم خدایا بازم واضحتر لطفا
و الان دوباره اون ایات برام واضح کرد.
اونمساله کسب و کار و مساله ربا و زکاه
که تنها راه برای رشد مالی تحاره یا بیع یا کسب و کاره
و من صرفا براساس یک نگاه غلط از گذشته فکر میکردم خدا کسب و کار رو مغایر با راه خدا میدونه
در پناه خدا باشی سارای نازنین
سلام به سعیده عزیز
اون اوایلی که از مذهبی گرایی دور شده بودم
و زیاد مهمونی میرفتم
اوایلش خوب بود
برام جالب بود و جذاب
بزنی و برقصی و بخوری و مست بشی و …..
البته من که هیچ وقت نفهمیدم مستی چطوریه ، چون هر چقدر هممیخوردم مست نمیشدم خخخخ
هنوز تازه با استاد آشنا شده بودم و هنوز اول راه بودم
اما کم کم کار به جایی رسید که من تو اون مهمانیها بودم ، ولی دیکه مثل اونا نبودم.
هر کسی آخر شب یه گوشه ای ولو بود
هنه جا پر از دود سیگار
یکی خوابش برده بود.یکی داشت تو مستی گریه میکرد
یکی بالا میآورد
یه جایی از خودم پرسیدم من اینجا چیکار میکنم؟
من دقیقا اینجا چه غلطی میکنم؟
وسط این همه آدم ضعیف و کوچیک ؟؟؟؟
این آدما صبح که میشه یا دکترن یا مهندس ،یا استاد دانشگاهن یا رئیس بانک ،
ولی شب که میشه ، همشونمیشن به عده آدم ضعیف که آدم حالش به هممیخوره
گفتمحمید اینجا چه غلطی میکنی
تو یه راهی پیدا کردی که از درون مست شدی پس اینجا دیگه جای تو نیست
چرا من باید وسط جمعی باشم که دیگه تحملش برام سخته
و دیگه آروم آروم فاصله گرفتم از همه شون
اصلا چیشد که اینو نوشتم ؟
چون الان احساس میکنم وسط یه عده ادمقوی هستم
هر کسی کامنت میزاره ،از قدرت و جسارتش واسه تغییر میگه
آدم کیف میکنه آدم عششششق میکنه
از کارایی که گرده میگه که هر کدومش میتونه یه فیلو از پا در بیاره
آدم اینجا احساس قوی بودن میکنه
اینجا آدم به خودش افتخار میکنه که با ادمهایی معاشرت میکنه که دنبال رشد و تغییرن ، درسته که یکمعاشرت مجازیه ،ولی به صد تای اونمعاشرتها میارزه
هر کدوم از بچه های اینجا یه کوله بار از درس و تجربه ان
یه کتاب ناطق هستن
که وقتی میشنویشون صد تا جون به جونات اضافه میشه.
برات بهترینها رو آرزو میکنم
ممنونم بخاطر کامنت زیبات سعیده ی عزیز
در پناه خدا باشی
سلام طیبه عزیز
از دیشب که بصورت اتفاقی یکی از کامنتهاتون رو خوندم
یکی یکی دارم تمام کامنت هاتون رو دنبال میکنم
چقدر پر از درسه کامنتهای شما
چقدر زیبا مینویسید
چقدر ازش درس گرفتم
و من هم با خوندن کامنت شما تصمیمی گرفتم
اینکه انگار خدا با کامنت شما به من هم گفت : تو چرا از من نمیخای که برات مشتری بشم؟ چرا داری زور میزنی؟ ببین برای طیبه شده برای تو هم میشه
چرا دنبال راههای عجیب و غریبیبرای پول ساختن
چرا باورهاتو در زمینه معماری تغییر نمیدی؟
چرا درا رو بستی
چرا بهم اجازه نمیدی دستهامو بفرستم
چرا نمیزاری درهای رحمت من بروی تو و زندگیت باز بشه
چرا واقعا؟
من تو زمینه های مختلفی تخصص و توانایی دارم که خیلی بیربط به هم نیست ولی انگار باورهای مناسبی راجع به تخصص اصلیم یعنی معماری ندارم
خدا تو کامنت شما بهم گفت تمرکز کن رو تخصص اصلیت
گفت مگه من خدایی نیستم که معدل 10.25 دیپلمت رو کردم 19.15 تو کارشناسی
ولی کی؟ زمانی که خودت رفتی دنبال عشقت دنبال رشته مورد علاقت
چرا فکر میکنی نمیتونم برات تو معماری مشتری بشم چرا فکرمیکنی نمیتونم واست پول بفرستم و تو فقط عشق کنی تو کار مورد علاقت
و من هم تصمیم گرفتم بگم چشم
تاحالا هر جا گفتم چشم خدا کار که بلکه شاهکار کرده برام
چرا به این نه بگم؟
گفتم چشم خدا.
گفت حتی تجسم هاتو متمرکز کن روی درامد از معماری
و من گفتم چشم
طیبه عزیز ممنونم از کامنتهای زیباتون
براتون بهترینها رو از خدا میخام
سلام طیبه عزیز
من چند روزیه که کامنتهای شما رو میخونم
احساس گردم باید این کامنت رو برای شما بزارم
البته کمی بعید میدونم که شما بپریرید
ولی انگار باید میگفتم
من احساس میکنم اونی که شما بهش میگید خدا ،اونی که میگید خدا بهم گفت اصلا خدا نیست
بیشتر شبیهه شیطانه
شما دارید با عینک قبلیتون به خدایی فکر میکنید که اون خدا اصلا خدا نیست، بلکه تصورات ذهنی شما از خداست
البته خود من هم در ابتدای آشنایی با استاد دچار چنین افکاری بودم،
انگار من هم یک پوسته ظاهری و یک لایه سطحی از حرفهای استاد رو درک میکردم
مثلا تو حرفهایی که شما میگید خدا بهتون گفته
دارید میگید خدا میگه از فروش گل سرها پولی بر ندار
اینو خدا میگه ؟ یا شیطان ؟
شاید درک شما از خدا اشتباهه
هیچ وقت خدا هدایت نمیکنه که شما کار کنید تمرکز کنید گل سر ببافید براش زحمت بکشید برید وفت و انرژی و تمرکزتون رو برای فروشش بزارید فقط پولشو بر نداری و بدید به مادرتون
این دقیقا خود شیطانه نه خدا
استاد وقتی بهش گفته شده دوره تندخوانی کنار بزار ، کلش رو کنار گذاشته ، نه اینکه تمام تمرکز خودش و تیمش رو بزاره روی همونمحصول و تولیدش بکنه و نیروهای درگیر همون کار باشن ولی فقط پولش رو دور بریزه
اینجوری نبوده که
تازه چه زمانی به این مساله هدایت شده؟؟؟؟؟؟ زمانی که میلیاردها تومن اون زمان باهاش پول ساخته
زمانی که گیر نون شبش نبوده
گیر هزینه های اولیه زندگیش نبوده
زمانی که با همون پول به اعتناد به نفس رسیده قوانین خدا روباور کرده ،رشد کرده بزرگ شده مطرح شده مشهور شده ، آقا کلا به هر آنچه میخاسته رسیده ، ولی از یه جایی به بعد که استاد از ثروت پر شده برلی بزرگتر شدن برای رشد بیشتر برای بیشتر لذت بردن از زندگی خدا بهش گفته حالا اگر میخای در کنار پول درآوردن لذت هم ببری برو کاریو انجام بده که دوست داری
الان شما تو چنین شرایطی هستید؟
الان شما خدای واقعی رو درکگردید اصلا ؟
تو حرفهای شما پر ز باورهای کمبوده پر از باورهای مذهبیه
پر از حمایتگر هاییه برای خانواده
شما یه جا میگید خدا گفت برو نون بخر برای خواهرت تا اون صبحانه شو بخوره
چراااا؟ چرا خدا اینو باید بگه؟
شما کار کنید انرژی بزارید بشسد خدای زندگی مادرتون که ایشون بدهیها شو بده
بعد فکر میکنید اینو خدا گفته، نه اینو نذهب و فرهنگ رایج میگه
خدا گفته شما بشید خدای مامانتون؟
خدا گفته شما حامی مالی خانواده تون بشید؟
میدونید خدا وایه چی به فرعونمیگه مجرم و مسرف؟
دقیقا اونم مثل شما فکر میکرد
احساس خدایی میکرد
اینکه شما دارید کلی تلاش میکنید ولی به مرحله دریافت پول میرسید میگید خدا گفت پول مال تو نیست،چرا دقیقا مخالف تمام قوانین کتاب خداست ؟
میدونید خدا چرا به فرعون گفت مسرف؟
چون اونهم با افکارش داشت پولشو حروم میکرد
داشت با افکارش باعث از بین رفتن پول و نعمتهاش میشد.
دقیقا مثل شما که با افکارتون دارید پول خدا و نعنت خدارو بر خودتون حراممیکنید؟
اینو خدا کجا گفته؟
شما کامنتتهای بسیار زیبایی مینویسید که من چند شب پیش کلی باهاش گریه کردم
شما خیلی زیبا و صادقانه مینویسید
ولی بنظرم خدا رو از یک منظر سنتی و اشتباه دارید مخاطب خودتون میبینید
هر حرفی هر فکری هر الهامی هر احساسی هر گفتگوی ذهنی که باعث بشه یک ریال به نعنتهای خدا به پولی که مقدسه به مالی که خدا برای شما حلال کرده لطمه وارد بشه ، دقیقا نجوای شیطانه نه کلام خدا
این واضح ترین پیام خداست
که البته من بعد هز پنج سال تلاش در درکقرآن بهش رسیدم
و هر آنچه شما مینویسید از نگاه مذهب آلود به خدا سرچشمه میگیره
که انگار خیلی توش گیر کردید
این که آدم قبلا مذهبی یوده مشکلی نیست
منم قبلا خیلی مذهبی یودم
ولی اینکه فکر کنیم ما مجبوریم با همین درک ،خدا رو لمس کنیم ، اینکه فکر کنیم نگاهمون نسبت به خدا نیاز به اصلاح نداره این بده،
این خیلییی بده
نمیدونم که اصلا شما در مدار درک کامنت من هستید یانه ؟
ولی انقدر با صداقت مینویسید احساس کردم باید براتون بنویسم
در پناه خدا ا باشید دوست عزیزم
سلام طیبه عزیز
باز هم لازمه که بگم شما خیلی با احساس و در نهایت صداقت کامنت مینویسید
شما به تفصیل راجه به موضوعات توضیح دادید
و من بطور کلی میخام دوباره براتون بنویسم
من درگ کلیمو از مساعل میگم
البته این مساله ای که میگم هنوز برای خودم کاملا درست نشده و باید تا ابد روش گار کنم
انگار یه درک نادرست از خدا
از کلام شما این برداشت میشه که انگار خدا یه رئیسه و بنده هاشو زیردست و مطیع
نه بنظرم اینطوری نیست
بسیاری از چیزهایی که گفتید متاسفانه اون اویل ایراد خودم هم بود.
اولی که با استاد آشنا شده بودم هفت تا پروژه فعال و عالی داشتم که بخاطر جوگیر شدن همشو رها کردم .
شاید بقول شما این بخشی از مسیر و تکامل من بود.شاید باید این اشتباه رو میکردم که امروز بعد از پنج سال چنین درکی روپیدا کنم
ولی اعتراف میکنم من راه سخت رو انتخاب کردم
تازه سه روزه یکی از ترنزهامو فهمیدم، سختی و تقلا برای رسیدن به هدف.
من هفت تا پروژه رو رها کردم ، پروژه هایی که خیلی ها ارزوشون بود داشته باشن
که پنج تاش روی هم احتمالا اون زمان حدود هفت هشت میلیارد تومن برامپول میساخت.
میرفتم زیر دوش اشک میریختم و میگفتم خدایا میخام ابراهیمت بشم ،
طیبه عزیز ، همه ما هدایت میشیم ولی آیا براه درست ؟
نه ،بلکه هدایت میشیم به باورهامون ، به آنچه برای ذهنمون تثبیت شده.
من اون زمان ابراهیم بودن رو انتخاب کردم چون تنها راه رسیدن به خدا زو رنج میدونستم
با خودم گفتم ابراهیم از بچش گذشت، پس تو هم باید از پول بگذری
من هدایت شدم به راهی که از هفت سالکی تا سی و چهار سالگی تو مغذم خوانده شده بود.
ما هدایت نمیشیم به بهترین ها،ما هدایت میشیم به آنچه باورش کردیم
آیا اگر پنج سال پیش من اون تصمیمات فرعونی رو نمیگرفتم خدا نمیتونست در آرامش در رفاه در لذت هدایت کنه به درک های بیشتر؟
آیا تو این پنج سال خودم باید با خودم لازم بود اینکار هارو بکنم؟
آیا لازم بود روزها حتی پول تهیه غذا و وعده روزانه مو نداشته باشم؟
نیاز بود حتما با گرسنگی و فقر درسامو بگیرم؟
آیا یا اون پولها نمیتونستم خونه و ماشین و رفاه رو داشته باشم و در آرامش بیشتر ردی خودشناسی کار کنم؟
ولی من بخاطر درک نادرست از خدا راه فرعون رو پبش گرفتم نه ابراهیم
اگر درکمن از ابراهیم غلط بود مقصر خدا بود ؟
اگر درک من از پرداخت بها اشتباه بود مقصر خدا بود ؟
اگر شما درکتون اینه که باید آنچه دارید رو کامللللللل ببخشید و هدیه بدید و صفر بشید و شروع کنید خدا مقصره ؟
خود خدا میگه اکر میخای انفاق کنی نه چنان دستت رو به گردن بیاویز که خیرت به هیچ کس نرسه نه چنان بریز و بپاش کن که در نهایت خودت مورد سرزنش قرار بگیری ،
یه آیه هست کلا
از ریشه تبذیر
سرچ کنید
میگه اونیکه تبذیر میکنه تو انفاق ،همنشین و برادر شیطانه
اگر استاد هم اون زمان اونکار رو کرده جتما با درک اشتباه خودش از خدا اینکار رو کرده
و تو تهران چک و عگدهاصو 5م خورده
ولی زمانی که مهاجرت کرده به آمریکا درکش درک بهتری از خدا بوده ، پس جرا همون گار رو دوباره تکرار نکرده؟
طیبه عزیز
من خودم دارم سعی میکنم تمام اون برچسبهایی که دین و مذهب و فرهنگ به خدا زده از ذهنمپاک کنم تا خدای واقعی رو درک کنم؛
ما خدارو خیلی بد فهمیدیم
خدا دستور دهنده نیسا
خدا توبیخ کننده نیست
خدا انقدر صفر و صدی نیسن
خدا دوسته ،یاره ،همراهه ،خدا یه رفیقه مهربونه
مثلا میگید من دیگه به مامانم کمک نمیکنم
چون خدا گفت
نههههه
خدا نمیگه
طیبه جان لطفا سعی کن قرآن رو بخونی و درک کنی
انقدر سخت نبین خدارو
کمک و خدایی کردن برای بقیه به مرز باریکی بینشون هست
کمک کن ،چرا نکنی
ولی خدایی نکن براش
من همیشه پیگم بزرگترین خیانت در حق اونایی که دوسشون داریم اینه که خیلی ازشون حمایت کنیم
بزار تجربه کنن بزار زمین بهورن بزار خاکی بشن عیب نداره درس میگیرن
بزار مامانت اصلا اشتباه کنه سود کل روزش رو اشتباهی نابود کنه ، بزار اشتباهی یه صفر کمتر تو کارتخوان بکشه
عیبی نداره خودش درس میگیره رشد میکنه
بزار مستقل بشه
ولی کمکش کن دل به دلش بده هواست بهش باشه ولی خداش نشو.
از زمین تا آسمون فرق هست بین این دوتا
انفاق بکن ولی تبذیر نه
اصلا خود درک انفاق خیلی مهمه
اتفاق یعتی درک باور فراوانی
به بقیه هم کمک بکن ها
ولی یه وقتایی به خودت هم کمک کن همونم میشه انفاق
کاسه خودت کادو بخر ،اونو بزار به پای انفاق
وایه مامانت از سهم انفاق ات خریدای خونه رو بکن اونممیشه انفاق
خودتو به یه رستوران چند درجه بالاتر از رستورانهایی که همیشه میری دعوت کن و پولشو از سهم انفاق ات بپرداز. چون اونم انفاقه
باور به فراوانی اصل و اساس انفاقه
سخت نگیر
خدا سختی مارو نمیخاد
از پول انفاق ات دوره هارو بخر ،بزار خدا رو زودتر و بعتر درک کنی
بزار این درکهای نادرست مذهبی از خدا زودتر از وجودت پاک بشه.
کی از خودت واجب تر
کی از خودت لایق تر
خدا هم هدایت میکنه هم به ما قوه درک داده
اونگاری که درسته رو انجام بده
نگو خدا اجازه نداد
قرآن بخون
قرآن بخون
قرآن بخووووون
نگو خدا اجازه نداد
اون شیطانه
خدا قرآن رو فرستاده دیگه ، دیگه چجوری ازین واضح تر هدایت کنه
حالا اینکه ما نمی خونیم ،آیا خدا مقصره؟
بعد میگیم خدا اجازه نداد
والا اجازه خدا هم دست ماست،خخخخ
خودش میکه تو باید اجازه بدی تا من هدایتت کنم
این بخشهای آخر در واقع جواب به سوال اخرتدن بود
برداشت تون از خدا رو اکر درست کنید بیشتر متوجه نجواهای ذهن یا هدایتهای خدا میشید
اگر ذهن ما هنوز طعم مذهب داره باید ذهن رو ازین طعمها پاک کنیم تا بتونیم خدای واقعیت بشناسیم
براتون بهترینهارو از خدا میخام
در پناه خدا باشید
سلام به سعیده عزیز
سعیده جان نمیدونم چجوری حسمو بگم
امروز من فکر میکنم خوشبخت ترین ادم زمینم
بالاخره اون چیزی که میخواستم رو پیدا کردم
از روزی که این کامنترو نوشتی ذهنم درگیرشه
هر روز چند بار میخونمش
گفتم خدایا من دنبال جوابم
باید جواب منو بدی
باید نگاهم نسبت به کسب و کارم درست باشه
میدونم شاید واسه تمام مردم دنیا این احمقانه ترین ترمز ذهنی باشه ها
ولی بهرحال این ترمز من بود
من کار خودمو ارزشمند نمیدونستم
در بهترین حالت بعد از رفع اون ترمزی که تو پستهای دیگه نوشتم که ترمز کسب و کار بود میتونستم بگم خوب من دارم کار میکنم
ولی اینکه بخوام کارم رو مقدس بدونم یا براش ارزش الهی قاعل بشم نه نمیتونستم
میگم شاید این واسه بقیه خنده دار باشه ولی تماتم دوازده سال کاریم این ترمز منو تو این سطح نگه داشته
با خودم میگفتم حالا این کار یه کاریه که من ازش درامد کسب میکنم که از گرسنگی نمیرم
دیگه چرا باید براش ارزش قاعل باشم؟ چرا باید بخاطرش به خودم افتخار کنم؟
این ایاتی که نوشتی سعیده جان، بالاخره کار خودشو کرد.
خداروشکر
حالا بریم سر اصل مطلب:
شغل یا حرفه یا کسب و کار رو ما انتخاب میکنیم
هر پیامبری هم خودش کارش رو انتخاب کرده
مثلا خدا به محمد میگه اینکه میخای بین دو نفر حکمیت کنی به خودت مربوطه
ولی اگر حکم کردی به عدالت حکم کن
یا در موضوع داوود :
داوود بین دو برادر قضاوتی میکنه
به درستی هم قضاوت میکنه و عادلانه رفتار میکنه
و بلافاصله میگه خدایا من میدونم که این ازمایشی بود برای من ( در اخر میگم چرا داوود چنین حرفی میزنه)
اینجاش خیلی جالبه:
وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَـَٔابࣲ
بىتردید او نزد ما تقرب و منزلتى بلند و سرانجامى نیکو دارد
یعنی داوود به واسطه انجام کارش و البته انجام درست کارش ، خدا بهش میگه تو نزد ما مقرب هستی و منزلتی والا داری
در ایه بعد میگه:
یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَهࣰ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابࣱ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ
اى داود، ما تو را در زمین خلیفه ساختیم، پس میان مردم به حق داورى کن، و از دلخواه خود پیروى مکن که تو را از راه خدا گمراه مىسازد؛ کسانىکه از راه خدا گمراه شوند عذابى سخت دارند، زیرا که روز حساب را فراموش کردهاند
بااااز اینجا من دیگه منفجر شد مغذم
خدایاااااا
چی دارم میبینیم؟؟؟
داوود برای کاری که خودش انتخاب کرده و داره درست انجامش میده خدا بهش میگه بواسطه این کار درست تو مقربی نزد ما
تازه باز میدونیم که نزد ما یعنی نزد سیستم و دنیا. چون میگه عِندَنَا
یعنی این کار برای خدا برای دنیا برای کاینات یا هر چی ارزشمند و گرامیه
بعد میکه اگر درست قضاوت نکنی اگر کارت رو درست انجام ندی
إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ
میگه از راه خدا خارج شدی
دقیقا هفته پیش سوالم این بود که خدایا سبیل الله چیه؟
راه خدا چیه؟
میگه اگر کارت رو درست انجام بدی فی سبیل الله هستی
در مسیر خدا هستی
اگر درست انجام ندی عذاب شدیده
یعنی کسبو کار مقدسه الهیه ، کسب و کار یعنی فی سبیل الله بودن
اگر درست و نیکو انجامش بدی که دیگه هیچی
حالا باز بریم سراغ جناب سلیمان عزیز
أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتࣲ وَقَدِّرۡ فِی ٱلسَّرۡدِۖ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرࣱ
که زرههاى کامل و فراخ بساز، و بافتههاى (حلقههاى آنها) را به اندازه و متناسب کن، و کار شایستهاى انجام دهید (و دقّت کافى در کیفیّت و کمیّت محصول و مصنوع خود داشته باشید) چرا که من مىبینم آنچه را که انجام مىدهید
کار سلیمان زره بافی بوده
خدا میگه وقتی داری زره میبافی درست بساز
درست و متناسب و با اندازه های دقیق بساز
یعنی کارت رو درست و بادقت انجام بده
و از اون جالب تر میدونی چیه سعیده جان
اینکه خدا میگه
وَلِسُلَیۡمَٰنَ ٱلرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهۡرࣱ وَرَوَاحُهَا شَهۡرࣱۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَیۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن یَعۡمَلُ بَیۡنَ یَدَیۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن یَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ
و باد را مسخّر سلیمان ساختیم که (بساطش را) صبحگاه یک ماه راه مىبرد و عصر یک ماه، و معدن مس گداخته (یا نفت یا معادن دیگر) را براى او جارى گردانیدیم، و برخى از دیوان به اذن پروردگار در حضورش به خدمت مىپرداختند و از آنها هر که سر از فرمان ما بپیچد عذاب آتش سوزانش مىچشانیم
واقعا عجب کتابیه این قران
میگه تو کارت رو درست انجام بده
تو در کارت تمکز به خرج بده
من برات معدن مس فراهم میکنم
تازه مس رو هم برات گداخته و نرم میکنم تا کارت اسان بشه
تازه کلی هم نیرو برات میفرستم از جنیان که بهت کمک کنن
تازه اگر کارشون رو بد انجام بدن مجازات هم میشن
چرا؟؟؟؟؟؟؟
چون وقتی تو داری کار میکنی
داری کار درست میکنی
داره با دقت کار میکنی
عزیز دل خدایی
در مسیر خدایی
مقرب عندنا هستی
و خدا دستهاشو برات میفرسته
واست معدن مس گداخته میشه
واست نیروی های ماورایی میفرسته
واست دستهاشو میفرسته
چون تو داری چرخ های این جهانو به گردش در میاری
چون تو داری جهان رو گسترش میدی
خدایا نمیدونم چی بگم دیگه
یک عمر به خودم ظلم کردم
و کارم رو بی ارزش تلقی کردم
و طبق افکار مذهبی و با اون ترمزها خودم رو بی ارزش دونستم کارم رو بی ارزش دونستم
درامدم رو بی ارزش دونستم
فکر میکردم فی سبیل الله کار کردن یعنی بی مزد کار کردن
حالا میفهمم چرا وقتی برای کارت ارزش قاعل نمیشی حتی زمانی که داری بهترین کیفیت رو در کارت ارایه میدی اسان میشی برای سختیها
چون داری خلاف تفکر خدا فکر میکنی
خدا میگه کسبو کار نزد من با ارزشه تو میگی نه ، مذهب گفته کسب و کار تو رو از خدا دور میکنه
خدا میگه کار با کیفیت نزد من مقربه و والاست ، مذهب میگه اینچیزا لهو و لعبه و تو رو از یاد خدا غافل میکنه
پس با این تفکر اسان میشی برای سختی ها
بعد هر چی تلاش میکنی هر روزت سخت تر از دیروزته
تو مسابقه ای بین نود تا تیم از کل دنیا میشی رتبه سوم ،اونم به تنهاایی ،ولی باورهات اجازه نمیده اون کار انجام بشه
تمام کارفرماهات بهت میگن تو حیفی واسه ایران
ولی ذهنت یه چیز دیگه میگه
بله سعیده عزیز
خدا همه چیزو گفته بود
ولی من تو باغ نبودم
تو قران دنبال شیعه و سنی میگشتم
دنبال امام زمان میشگتم
نوش جونم هر چی سرم اومد
خداروشکر که بقول شما هدایت شدیم به چنین مسیری
سعیده عزیز ازت ممنونم بخاطر این ایات زیبا که نوشتی
اون بالا که نوشتم چرا داوود میگه این قضاوت یجور امتحان بود برای من:
انگار همه ما در مسیر کسب و کارمون با چنین ازمایشاتی روبرو میشیم
ازمایش که با ریشه ” ب ل و ” یا ریشه ” ف ت ن ” در قران اومده به معنای ازمایش الهی نیست
بلکه معنای خودازمایی داره
ف ت ن یعنی جدا کردن ناخالصی طلا از خود طلا با گرما دادن به طلا
یعنی ما با فتنه ها یا ازمایشها سعی میکنیم ناخالصی های خودمون رو در هر کسب و کاری که داریم رفع کنیم
تا بقول استاد در قدم چهار همواره بروز باشیم
تا دچار سرنوشت نوکیا نشیم
مثلا من در زمینه معماری ازمایش میشم
شما در نویسندگی یا هر کسی در کسبو کار و حرفه خودش
اینو یادم رفته بود و دوباره ویرایش کردم
برات بهترینها رو از خدا میخام
در پناه خدا باشی
سلام طیبه عزیز
چقدر از خوندن کامنتهات لذت میبرم
اصولا به سری افراد تو سایت دنبال رشد هستند
از جنس تعهدات میشه اینو فهمید
استار موقعی که از بندرعباس میخاسته مهاجرت کنه به تهران هنه جیزشو هدیه داده
چون احتمالا ایشون هم مثل ما در مسیر درک و تکامل بوده
و احتمالا برپایه درک اون موقع خودش اینکارو کرده
آنا زمانی که میخاسته به آمریکا مهاجرت کنه چیزیو هدیه نداده و نبخشیده
ایشونمیکه من حتی چیزیو نفروختم
بلکه گفتم میرم آمریکا خلق میکنم
یعنی انقدر ایمانش قوی شده که بدون فروش چیزی رفته اونجا و واقعا هم خلق کرده
یعنی هزااار بار تو همون ایران نتیحه گرفته و به یقین رسیده
بعد این تصمیم رو گرفته
این که آدم بخاطر پر شدن چیزیو ببخشه خیلی فری داره تا اینکه فکر کنی باید تمام زندگیمو بدمبره خودم کارتن خواب بشم ،چون فکر میکنم این قانونشه یا مثلا اینو خدا گفته
شما هم 6ر وقت دوست داشتی میتونی در حد وسعت ببخشی
خدا بارها تو قرانمیگه من بیشتر از وسعتون بهتون تکلیف نمیدم
فقط کافیه درک کنیم انفاق هم بخاطر رشد خود ماست نه یک امر و حکمالهی
که هزش بترسیم و از ترس خدا اتفاق کنیم
خود انفاق بخاطر کنترل ذهن و اعتماد به خدا و فراوانی نعمتهاست
پس باید به همراه حس خوب انجام بشه وگرنه تاثیری نداره
حتی میشه گفت حس بدش مخرب تر از انجام اونعمله
در پناه خدا باشی طیبه عزیز
سلام طیبه عزیز
ببینید ما یک لغت فقهی داریم به اسم نفقه
نفقه از ریشه انفاق هستش
یعنی خرجی ، یعنی مخارج زندگی
میگم که اگر اساس انفاق رو بفهمیم که معنیش میشه درک فراوانی ،
دیگه انقدر به خودنون سخت نمیگیریم
کمک کردن به دیگران هم هست ها ولی هر گونه مول خرج کردنی با نگاه فراوانی هم همون انفاقه
حتی خدا اگر اشتباه نکنم در سوره بقره و آل عمران تمام شرایط انفاق رو هم شرح داده
مثلا میگه اگر میخای به کسی کمک کنی ، کسی باشه که آثار فقر در چهرش نباشه ، یعنی تو از ظاهرش نفهمی طرف فقیره
کسی باشه که در طلب رزق داره تلاش میکنه ولی به دلایلی شرلیط فعلیش مناسب نیست
یعنی حتی خدا نمیخاد گدا پروری کنه
من خودم سالهاست به گداها چیزی نمیدم
هرگز نمیدم
اینایی که سر چهار راه وایمیستن و علنا گدایی میکنن
اگر هم انفاق میکنم یعنی به غریبه ای بخام کمک کنم طبق همون نگاه خدا عمل میکنم
یا مثلا اگر میخام واسه خواهرزاده هام کادوی تولد بگیرم ، در حد وسعم کادوی بهتری بگیرم
حتی خدا وقتی گفته از نزدیکان و خانواده خودتون شروع کنید برای انفاق
من حس میکنم آدم از کمک به خانوادش احساس بهاری پیدا میکنه تا کمک به یک غریبه
اصلا منظورش این نیست که خانواده حتما باید محتاج یا نیازمند باشه ها
نه
همون احساس فراوانی به همراه احساس خوب و خوشحالی داره کار میکنه ، داره فرکانس میفرسته
مثلا دیدید که اگر واسه خواهرزاده ات مثلا یه بجه سه ساله است اگر یه شکلات بگیری و نگاش کنی که داره اون شکلاتو میخوره خودت چقدر ذوق مسکنی از شکلات خوردنش
ولی ممکنه واسه به بچه غریبه چنین ذوقی نکنی
ما که مسعول زندگی بقیه نیستیم
ما میخام روحمون بزرگ تر بشه
و در کنارش با احساس خوب روحمون و ظرفمون رو بزرگ کنیم
طیبه عزیز
در پناه خود خدا باشید
براتون بهترینها رو از خدا میخام