دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد رویایی و روحانی و توحیدی ام یک کلام استاد تمام عیارم که بهترین استاد دنیایی برای من و واقعا برای وجودتون بارها سپاسگزارخداوندم.
سلام به استادیار و یار استاد جانم، رفیق و بانوی الگوی عزیزم شما مریم شایسته مهربان و خودساخته و نکته سنج و نکته بینم که برای آشنا شدن باهات و دوست شدن باهات بارها از خدواند سپاسگزارم.
اومدیــم توی این صحرای پر از برف و زیبا،دیشب در حد چندمتر برف باریده.
(وای گفتین برف همین دیروز بود که با همسرم هدایت شدیم به سمت منطقه 1 و شمال تهران و چنان برفی نشسته بود شاید بیشتر از 6 سانت و همچنان هم به صورت زیبا داشت از آسمون برف زیبا و با اون دانه های قشنگش از آسمان به روی زمین فرود میومد.وقتی عصر برگشتیم سمت خونه خودمون زمین ها خیس بود اما اصلا روی درخت ها چندسانت برف نبود اصلا خبری از برف این سمت تهران نبود، اگر هم بارید کم بوده و زود آب شده نمیدونم، فقط میدونم دیروز خدا واقعا هدایت مون کرد بریم نمایشگاه بین المللی “گوهرسنگ ها” و در بهترین زمان و بهترین مکان شاهد این وفور نعمت و بارش زیبای برف باشیم.اینم هدایت بود واقعا.)
_استاد شوخ طبع و قشنگ و متعهدم سپاسگزارم که با این شوخی هات لبخند روی لب هامون آوردین و البته ما رو بیشتر به وجد آوردین، با دیدن این تپه های سفید آردی و این صحرای ماسه ایی سفید رنگ شگفت انگیز در روی کره زمین پهناور خدا.
_چقدر این ایده ایی که در گوگل کیپ از اول سفر تا اینجا به یاد آوردین، رو به صورت تیتر وار نوشتین عالی بود. ممنونم که به ایده هات اینطوری عمل میکنی عزیزم.
_ خدایا چه فایل فوق العاده ایی اونم در چه محیط زیبا و روحانی و جادویی، چه فایل پر از درس و آگاهی اونم با حوریت و موضوع “هدایت الهی”.
_خدایا شکرت برای این” نشنال پارک وایت سند” که دیدمش و باهاش آشنا شدم و جز خواسته هام شده تا یک روزی خدا هدایتم کنه اونجا منم با پای برهنه روی ماسه سنگ های سفید آردی و نرمش قدم بزنم و گر بشم از شکوه و عظمت خدا و بعد صحبت های استاد رو درمورد پیــروی کردن از هدایت الهی به یاد بیارم در مورد پدیده همزمانی به یاد بیارم. خدایا درخواستش رو فرستادم و اجابتش با تو. منم سعی میکنم سهم وسمت خودمو برای دریافت این خواسته درست و به نیکی انجام بدم.
خدایا ازت میخوام منو به راه راست،راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کنی.
خدایــا تنها تــو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جویم.
(احساس کردم با همین دو آیه و به یاد آوردنش باعث شدین که همه ما با شما هر جا که هستیم یک نماز جماعت به پا داریم…)
هـیــچ عامـل بیــرونـی دیگه ایی نیست.
مــا نگاه مون به دست هیچ کسِ دیگری نیست.
مـــا فکر نمیکنیم که اگــر شرایط بیرونی عوض بشه، اگر دولت عوض بشه، اگــر فلانی بره اگر بهمانی بیاد یا بره طندگی ما خوب میشه و عوض میشه.ما فقط از تو کمک میخوایم و از تو هدایت میجوئیم و توکل مون به توء…
مــــــــــــا فقــــــــــط از تـــــــــــــو کمـــــک میخوایــــــم، از تـــــــو هـدایـــت میجوئـــیـم و توکل مون به تــــو هست. و میــدونیم که توی دل هر شرایطی، تو دلِ هر موقعیتی ما به سمت مسیرهای بهتر و زیباتر و پر از نعمت و ثروت هـــــدایــــت خواهیم شــــد.
خدارو صدهزار مرتبه شکر استاد جان، واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که اون انرژی رو با ما به اشتراک گذاشتین و منم جز کسانی هستم که تونستم در حد فهم و ظرف خودم اون موقع دریافت کنم و الان هم قراره با انجام تمرین بیشتر دریافت کننده درک این آگاهی های ناب و خالص باشم.
_استاد عاشقتم که اینقدر تی این فایل حالت خوب بود و گفتی که چقدر حالت خوبه، نمیگفتی هم حسش کردیم، اشک شق و ذووق مون رو حال خوبتون بارها در آورد. اصلا یک چیزی رو در وجودم به تپش وا داشت.
_ خدای من چه حالی بوده پیاده روی چندساعته تون در اون فضای جادویی و روحانی و بعد نشستین چندساعت صحبت کردین و در مورد اهداف تون نوشتین.نعمته هاتون رو بهه یاد آوردین و سپاسگزاری کردید و نشستین تمرکز کردین بر روی خواسته هاتون،به جای تمرکز بر ناخواسته ها و جنگیدن با اونا. ((چقدر چقدر چقدر استاد جانم همین تیکه دو سه دقیقه اول کلید دادین کــه…))
چطور هدف بنویسم،
چطور بخوام از خدا
و چطور حتی مسیر شخصیت ومسیر بهبودهامو بنویسم و بهشون تمرکز کنم…و بعد که مینویسم بقول مریم شایسته عزیز، “وقتی خواسته هام رو مینویسم خداوند مهر تائیدش رو میکوبونه پای خواسته هام و خــدا میگه: چشم، تائیدش کردم.”
خـــدا میــــگه تو خواسته های جدیدت رو متولد کردی و به من گفتی و من هم هدایتت میکنم.
و خـــدا میـــگه که فقط یادتون باشه که در مسیر درست باشید، در مسیر توجه به خواسته ها باشید، در مسیر سپاسگزاری باشید، توی مسیر هدایت باشید و همیشه تسلیم خداوند باشید تـا خداوند شما رو هدایت کنه.
_ همه چیز در حال عوض شدن و تغییره. حتی اون شکل و ظاهر شن و ماسه های روان.این یک قانونه. قانون تغییر همه چیز در همه حال.((آره زندگی من در حال تغییره و من حسش میکنم.))
^ استاد جان عاشق درخواست هاتون از ما هستم. که درخواست تون یک تمرینه برای خودسازی بیشتر،تمرین هایی برای باورسازی و تقویت باورهای قدرتمندکننده، برای بهبود و به یادآوردن ردپاهای خدا.تمرین هایی که ما رو بیناتر و شنواتر میکنه و من “فهیمه پژوهنده” امروز به شدت و با آگاهی کامل میخوام این تمرین رو با عشق مضاعف و آمادگی کامل برای اتفاق اخیر زندگی ام بنویسم و به یاد بیارم. به یاد بیارم مواردی که خداوند منو در اون موضوع هدایت کرده و چه همزمانی هایی رخ داده….
خدایا ازت یاری میخوایم ماجرا رو از اول به یاد بیارم همزمانی و دایت هات رو ببینم و بنویسم و ایمانم قوی تر بشه.
====================================================
پیــروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
^ تمرین به یادآوردن هدایت ها و زبان نشانه ها و صحبت های خداوند در طول مسیر حرکت من بــه سمت کنکور ارشد شرکت کردن.
^ همزمانی های شرکت در کنکور ارشد 1403 و آماده شدن برای روز کنکور:
منم برای اینکه به یاد بیارم میخوام یکم برم عقب تر، این فایل رو من در روزی دیدم که جمعه4 اسفند رفتم کنکور دادم و دیگه تموم شد. و جالبه میخواستم وقتی میخوام کتاب ها و جزوه ام رو جمع کنم و یکم برم تو فضای خونه تکونی و تغییر دکور و تمیزکاری خونه. بیام یک وقتی بزارم درس های این پروسه درس خوندن بعد از 11 سال رو بنویسم و نقاط ضعف و قوت و چیزهایی که یاد گرفتم رو بنویسم و بعد بیام ببینم چقدر تونستم از قانون در این مسیر استفاده کنم و عملکرد خودمو بررسی کنم. اما به این قسمت فکر نکرده بودم که بیام هدایت های این پروسه رو هم به یاد بیارم و با این اسم تیتر وار بنویسم. پس من همین فایل رو بازهم هدایت میدونم و کاری که میخواستم انجام بدم رو تا جای ممکن اینجا انجام میدم و به یاد میارم. برای اینکه به یاد بیارم باید از اونجایی شروع کنم که کنکور ارشد ثبت نام کرد و اصلا چی شد ثبت نام کرد و چطور ثبت نامم انجام شد.
من حدود اواخر آبان ماه 1402 بود که ایده اش اومد تا کنکور شرکت کنم. اونم دقیق نمیدونم چطوری شد واقعا دقیق نمیدونم چه اتفاقی تو ذهن و انگیزه های من افتاد که این ایده اومد به ذهنمو فقط این قسمت رو یادم هست که توی یکی از کانال های تلگرامی که مربوط به زمین شناسی عضو بودم و اتفاقا اصلا خیلی پیام های اون کانال رو با دقت نمیخووندم و کلا دیر به دیر هم به تلگرامم سر میزنم یک روز دیدم. و جالبه روی پیام هایی که از چند روز پیش رووی اون کانال اومده بود به ارامی اومدم پایین(برعکس همیشه که وقتی پیام های یک کانال زیاده اون دکمه ایی که میارت آخرین پیام رو نزدم) و من با پیام “شروع ثبت نام آزمون کارشناسی ارشد” مواجه شدم. و یک چیزی منو روی اون پیام متوقف کرد. گفتم چه جالب. بعد اومدم بیرون بعد همونجا قبل اینکه خیلی از پیام دور بشم و گمش کنم گفتم برم روی لینکش خبر رو از سایت سنجش ببینم. و همونجا توی ذهنم یک چیزی میگفت معلومه این پیام خیلی قدیمی هست از شروع گذشته و شاید اصلا تو سایت سنجش خبرش رو برداشته باشن و یک لحظه گفت بیخیال میخواد بری. بری چیکار. بعد من باز این حس کنجکاوی مقدسم اینجا زورش زیاد بود و گفتم حالا یک سرچ کوچولو که چیزی نیست. اصلا برم شکل سایت سنجش رو ببینم چندین ساله ندیدمش. خب رفتن همانا و دیدم که یک روز مانده تا پایان ثبت نام. و این جرقه به ذهنم زد نکنه این نشونه است و من باید بیام ارشد شرکت کنم. اون لحظه واقعا یادم نمیاد چی شد اما هدایت کار خودش رو کرد و اصلا بودن هیچ مقاومتی من رفتم باز هم از سر کنجکاوی دفترچه رو خوندم و ببینم شرایط پذیرش چیه و اصلا رشته ی من هست. اصلا شاید از یک سالی پذیرش باشه. خلاصه کنجکاوی مقدس و ادامه دادن و خوندن و سرچ کردن تا جایی پیش رفت که من دیدم همه مدارک رو خیلی سریع از کمد پیدا کردم (اینجا جادوی نظم کار کرد، که چشم بسته هم میدونی چی کجاست. حتی چیزی که سال ها ازش استفاده ایی نکرده باشی. حـتی چیزی در حد یک برگه آچار) خلاصه پیدا کردم و دیدم دارم مراحل ثبت نام و فرم ها رو پر میکنم.
بعد خوردم به واریز شهریه ثبت نام و من پول هایی که داشتم همه نقد بود و به تازگی هم پول هام رو برای داداشم کتاب خریده بود و فرستاده بودم شهرستان و کارتم خالی بود یعنی در حد شهریه ثبت نام نبود.(این موضوعات برای من تقریبا همزمان با اومدن دوره لیاقت روی سایت اتفاق افتاده.)
همون روز همسرم زودتر از سرکار اومد خونه یا نمیدونم چی بود که زود اومد و تنها بانک نزدیک خونه هم ایشون ازش کارت بانکی داشت. بهش گفتم عزیزم میخوام کنکور شرکت کنم و … دیگه کارت ایشون رو گرفتم و رفتم تا هنوز ساعت اداری تموم نشده پول هام رو ریختم توی کارت و برگشتم.
الان که یادم میاد فکر کنم شاید کمتر از سه ساعت بود که تونستم با وجود پول نقد و دیدن اون پیام در تلگرام و اومدنم توی سایت سنجش و اومدن همسرم و پرکردن فرم ثبت نام با موفقیت ثبت نام برای ازمون ارشد رو انجام بدم و کد پیگیری و شماره پرونده داشته داشته باشم. یعنی سریع ترین حالت ثبت نام در عمرم بود.
1_همزمانی دیدن پیام خبر اطلاع رسانی شروع ثبت نام آزمون ارشد قبل از پایان ثبت نام.
2_ همزمانی رسیدن همسرم به خونه (درحالی که من به کارت بانکی ایشون احتیاج داشتم.)
3_ هنوز منبع درستی نداشتم و جدی شروع نکرده بودم و دیدن پیام تلگرامی یک همایش آنلاین با موضوع “کارآفرینی در علوم زمین” که دقیقا همون روز که پیامش رو دیدم همایش در ادوبی کانکت بصورت رایگان برگزار میشد و خداروشکر رفتم و چقدر بهم انگیزه داد.
4_ آشنا شدن با فردی که در حوزه زمین شناسی اقتصادی و معدن کارآفرین هست و کلی ایده های جالب داشت و چه انسان با انگیزه و پشتکاری هستن ایشون.
5_ ارسال پیام تبلیغاتی برای شرکت در یک کارگاه علمی درباره پژوهش و درک متون علمی
(همون زمان هایی بود که داشتم به هدف و انگیزه ا بیشتر فکر میکردم که چرا میخوام ارشد شرکت کنم.)
6_همزمانی اومدن فایل جدید به نام “قدم اصلی تحول زندگی من” از استاد عباسمنش که واقعا چقدر به موقع بود و چقدر بهم خدا بهم گفت که در مسیر تحول زندگی ات قدم اصلیه و مهمه چیه. و در تشخیص اصل از فرع در این مسیر بهم کمک کرد.
7_ تولد گرفتن برای همسرم و دعوت کردن از دو دوست عزیز که باعث شد با ککمک ایشون برم داخل دانشگاه شون و جزوه های pdf از منابع رو با نصف کمتر از سرکوچه مون پرینت بگیرم و بقیه پول هامو کتاب تست بخرم.
8_زمانی که میخواستم کتاب بخرم مامانم برام پول هایی که برای داداشم کتاب خریده بودم رو بعد چند وقتی همون زمانی که خیلی لازم داشتم انتقال داد و با پول های خودم کتاب هایی ک لازم داشتم رو خریدم اونم چقدر با قیمت های مناسب و چه همزمانی هایی هم تو کتابفروشی ها و سمت انقلاب برام ایجاد شده الان داره یادم میاد.خدایا دیگه داره اشکم در میاد.
9_ یادمه همون اوایل که کتاب ها اوکی شد و دیگه منابع داشتم و برنامه ریزی کردم بشینم بخونم تضاد فشار آب توی ساختمون مون خوردیمم و خودش خیر شد.
رفتیم رامسر و کلی خوش گذروندیم و من درس رو یکجورایی ول کردم و اصلا توی سفر که نمیشه درس خوند.
10_آها یادمه من قبل ثبت نام یا همون اوایلش بود که یک دوره آموزشی بصورت آنلای شرکت کردم و چقدر اون دوره هم بهم توانایی هام رو در مورد تدریس و نجوم و علاقه مندی هام به یادم آورد. که اینم همزمان شد با پروسه درس خوندنم.
11_ شرکت کردن در وبیناری در سازمان زمین شناسی کشوری
_ دیدن یکی از اساتید و نویسنده کتابی که یکی از دروس تخصصی من بود.(اصلا اون روز تو ابرا بودم.)
12_عروسی دعوت شدیم رفتیم فریدونکنار و باز هم شادی و جشن و هی خدا به من میگفت سخت نگیر و لذت ببر.کمال گرایی هاتو کم کن.
_ همزمان اومدن فایل جدید و قابلیت های جدید سایت مثل “ازمون شناسایی ترمزهای مخفی ذهن”
13_ همزمان هایی که با صحبت کردن با داداشم سهراب اتفاق می افتاد کلاس دهمی هست و موقع امتحان هاش بود و از منم خواسته بود بهش در روش مطالعه و درس خوندن کمکش کنم و خیلی حواسم پیش سهراب بود. و یک جورایی داشت نشتی انرژی میشد و خدا هدایتم کرد به یک کامنت که بعد لینکش رو برای سهراب فرستادم. بعد خودم کنجاوی مقدسم باز روشن شد سرچ کردم و دیدم ایشون مشاوره تحصیلی هستن و کلاس دهمی و یازدهمی ها ازش سوال میپرسن و سهراب رو یکجورایی پاس دادم به سایت ایشون.
14_هدایت شدم به تماس با آقای مسعود محمدی و اینکه شماره شون رو دادم به سهراب و دیدم میتونه به سهراب کمک کنه و اصلا تخصصش همینه.(از بچه های همین سایت هستن ایشون.)من نشتی انرژی ام کم شد. واقعا هدایت خدا بود خیلی هدایت واضحی بود. خداروشکر برای اشنا شدن با ایشون.
15_ همزمانی فایل های “ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده” که میتونم اکثر موضوع هاش خیلی به موقع و برای من بود اصلا انگار. چون من غیر از درس خووندن میدونستم که باید باورهای هم جهت با خواسته هم ایجاد کنم و بلد نبودم واصلا نمیدونستم کدوم باورهام مانع میتونه باشه. خداروشکر اون فایل ها زمانی اومد که من خیلی لازم به این خودشناسی و ساختن باور داشتم.
16_ اومدن فایل توحیدی قسمت 10 که اصلا همزمانی و هدایتش جوری بود که انگار خدا واضح با من حرف زد که چطور میتونم هدایت هاش رو دریافت کنم و یکی از ترمزهامو پیدا کردم اینکه داشتم روی عقل خودم و اطلاعاتمم حساب میکردم و یادم رفته بود همه اینا کار خداست و من چیزی از خودم ندارم و خیلی ریز داشتم مغرور میشدم به تلاش هام و اعتبار دادن به مغز و عقلم.
خداوندا هرآنچه دارم از آن توست. هر چه دارم از آن توست.
17_ اومدن یک مهمان عزیز از شهرستان. آقای مهندسی که سال ها پیش براشون کار میکردم و تسویه شدن بدهی هامون به ایشون اونم از فضل خودت بود خدا جون. خواستی بگی تو فقط تمرکزت به مسیر علاقه ات باشه همه چی درست میشه.
18_اینقدر سعی کردم حواسم به بهبود و مسیرم باشه که خونمون دوتا نعمت دیگه هم اضافه شد همسر عزیزم خودش رفت و برای خونه قشنگ مون گاز صفحه ایی 4شعله خرید
_ خریدن بخاری برقی و گرم شدن اتاق مون
خدایا اینا پاداش کنترل ذهن هام بود و این همزمانی ها با درست شدن فشار اب خونه و ساختمان….خدایا چه اتفاق هایی افتاده و الان که دارم تقویم رو در ذهنم ورق میزنم و به یادم میاری چه هدایت هایی منو کردی خداجونم.
19_ همزمانی کامنت هایی که از بچه های پر عشق سایت بهم می رسید. که اصلا واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم ازشون.دیگه اشکم در اومده اصلا اینقدر چیز یادم میاد. تازه میدونم خیلی چیز رو یادم نیست و شاید اصلا ندیدم.
20_ این همزمانی که من هر چی رهاتر شدم به عوامل بیرونی، حتی تغذیه ام جوری خودبه خود درست شد، جوری تنظیم شد، که گاهی همسرم نهار ها به خاطر کارش نمیومد خونه و من تنها غذا میخوردم و یخچال خونه جوری پر شد که فقط طبق قانون سلامتی باشه.میتونم بگم من از بــعــد فایل “اراده انسان بر علیه عملکرد مغز انسان” یکجورایی کاملا خواسته و ناخواسته در مسیر قانون سلامتی بودم و سر جلسه کنکور هم در حالت فستینگ کنکور دادم و 4 ساعت روی صندلی نشستم و بازهم انرژی داشتم.(چقدر بقیه میخوردن و صدای خوردن هاشون رو میشنیدم و من فقط میگفتم خدایا شکرت برای قاننون سلامتی)
21_ داداشم سهراب برام روش های مطالعه فرستاد اونم از چه کسی، از آقای دکتر مسعود محمدی که خودم بهش معرفی کردم فکر کردم فقط به درد اون میخوره و ذهنم رها شد از سهراب و جالبه برای منم ایشون چقدر الگو شدن و ارتباط با ایشون باعث شد فایل رتبه 6 دکترا شدن شون و توحیدی عمل کردن شون رو ببینم و بشنوم و الگوی حاضر و آماده ایی کــه خدا برام فرستاد که باهاشون در ارتباط باشم و باور کنم موفقیت فقط توحیدی عمل کردنه.
اینا اگر همزمانی وهدایت نیست پس چیه فهیمه. تو از کجا یک همچین الگویی پیدا میکردی که از شاگردهای استاد باشه و در کنکور رو متفاوت عمل کرده باشه و با قدرت ذهن به همچین رتبه شیرینی برسه اونم در بهترین دانشگاه.واقعا ایشون الگوی خوبی برای خیلی از بچه ها در مسیر درس و موفقیت در کنکور هستن.
_ خدا مهربونم من تسلیمِ تسلیمم خودت گفتی انجام بدم و قدم برداشتم و خودت اتفاق ها رو هم نسبت به ایمان و نیاز من رقم میزدی و منو هربار شگفت زده میکردی و ایمانم رو برای ادامه دادن و کم نیوردن تقویت میکردی تا بتونم به 4 اسفند برسم اونم با چنان آرامشی رفتم سرجلسه کنکور. چقدر درس های زندگی یادگرفتم چقدر به خودشناسی من اضافه شد. چقدر درک کردم تمرکز لیزری یعنی چی. چقدر قوانین رو درک کردم…
22_همزمانی جالب دیگه اینکه فردای کنکور یعنی 5 اسفند روز مهندس بود
(من هیچ وقت خودمو مهندس نمیدونستم ولی اینبار که لیاقت به خودم میخوام بدم خودم به خودم مهندس بودن و دوباره در مسیر مهندسی قدم برداشتنم رو به خودم تبریک گفتم.)
23_ یک همزمانی دیگه یادم افتاد اصلا از “نشانه ی من” ها یادم رفته. اصلا اونا خودش کلی هدایت و حرف داشت هر باری که روی دکمه ی “نشانه ی من” میزدم.
یکیشو خیلی خوب یادمه خوندن کتاب “رویاهایی که رویا نیستند قسمت 4” وهمزمان با موقعی که داشتم روی تجسم نقطه پایانی هم کار میکردم و یکک کامنت در قدم دوم درباره تجسم نوشتم و این کتاب رو با اینکه خیلی وقته داشتم یادم رفته بود و هیچ وقت تا انتها نخونده بودم و قسمتی که استاد در کتاب تبریک گفتن به عنوان اولین نفر برای اینکه به خواسته و آرزوم رسیدم یکجورایی با تجسم کردنم همزمان شد. اصلا من رو ابرا بودم اون روز…
خیلی این همزمانی ها جالب بود و واقعا درست یادم نیست ولی همین بولدهاش که یادم اومده اصلا دیوانه شدم و میبینم همش ردپای خداست. همش کار خداست من چطور میتونستم این اتفاق ها رو به این شکل برنامه ریزی کنم.
24_ یک همزمانی دیگه اینکه دیروز مطلع شدم که نمایشکاه بین المللی نمایشگاه گوهرسنگ ها بود و با همسرم رفتیم و برای خودم یک گردنبند قلبی با یک گوهر زیبا جایزه دادیم.
اینکه بعد کلی تلاش و درس های تخصصی زمین شناسی خوندن بری همچین نمایشگاهی.. و هدایت بشی اونم در زمانی که برف زمستانی زیبا هم ببینی و چندتا خانم کارآفرین در حوزه گوهرشناسی و گوهر تراشی ببینی. اصلا اینا اگــــر نشانه نیست اگـــر همزمانی ها و هدایت های خدا نیست پس چیه. میتونست یک موضوع دیگه باشه که به من ربطی نداره. میتونست من متوجه نشم اصلا….خـــدایــا شــکرت برای ایــن همه هدایت . اینکه تو هر لحظه منو داشتی و داری هدایت میکنی.
25_همین که همین “روز شمار تحول زندگی من” بیاد روی سایت و به من میگه فهیمه تو در مسر تحول زندگیت هستی. همین که میگه “من هم اکنون در روند تحقق خواسته هایم هستم.”
بع حالا اونم چه موضوعی که من لازم داشتم تا بیشتر از این یادم نرفته به یاد بیارم مسیری که شروع کردم با هدایت خدا و باز هم هدایت خدا رو ببینم و قطعا قلبم محکمه که هر اتفاقی بیفته خیره چون هدایت خداست چون خدا برای من خیر میخواد….
26_وای یاد شلوار بافتی که دوست داشتم برم بازار بخرم ولی چون نمیخواستم وقتم رو برای بازار خرج کنم بیخیال شدم و نرفتم و اون مدل شلوار به من رسید چطوری. یکی از همسایه هامون یک تعداد شلوار بافت نشونم داد گفت یکی از فامیل هامون تولیدی داره آورده خانه ما و ما چندتا برداشتیم تو نمیخوای و من به عنوان تایم استراحت رفتم خونشون دیدم و دیدم واوووو از همون مدلی ها که قصد داشتم بخرم. آخه اگر اینا هدایت نیست پس چیه. میتونست به من نگه. میتونست تایم استراحتم نباشه میتونستم بگم بیخیال و نرم. رفتم و برای من اونم دقیقا یک شلوار داشت که قدش فقط به من میخورد و از همون یکی مونده بود فقط یکی. گفتم خدا اینو برای من کنار گذاشته کنار.دقیقا سایز قد من،اگر نشونه از طرف خدا نیست پس چیه.(که یادمه همسایه مون گفت فهیمه چه شانسی داری بین این همه رنگ همون رنگی که میخواستی فقط یک دانه سایز تو هست. تازه بعدا همسایه مون گفت فامیل شون گفته این شلوارها همه یک سایز هست که ما تولید میکنیم،اون یکی بین شون دیگه معلوم نیست چطور کوتاه تر بوده و شانس همسایه تون قشنگ قد خودش در اومده، مبارکش باشه…اصلا اینو گفت. تو دلم فقط گفتم شکر خداجونم.گفتم اینا کار و مدیریت خداست. این قانونه که درست کار میکنه.) این جایزه است و باید بخرمش بی تردید پولش رو دادم و خریدم.
============
===========
هر چی یادم میاد بیشتر شگفت زده میشم از مسیری که با هدایت خدا شروع شد و اینجوری داره هنوز هدایت های خدا منو سورپرای میکنه.
خدا جونم منن میخوام اونی باشم که فرمان رو میده کامل دست تو و پیروی میکنه از هدایت های الهی تو. خدایا منوو بینا و شنوا کن برای دیدن نشانه ها و هدایت هات. خدایا کمکم کن قلبم باز بشه و عقلم فقط جاهایی که لازمه کار کنه و همیشه خاموش باشه و فقط قلبم روشن باشه و کار کنه. خدایا من هیچی نیستم بدون تو خودت منو هدایت میکنی و خودت قول دادی که برام انجام میدی و اجابت میکنی درخواست هامو من یک درخواست دارم ازت منو آسان کن برای آسانی ها و منو تسلیم خودت کن هر لحظه. هر لحظه هدایت هاتو،راهنمایی هاتو،درس هاتو رو بگیرم و گیرندگی ام رو ببر بالا و بالاتر. خدا جونم سپاسگزارم که منو همواره هدایت میکنی در بهترین زمان و در بهترین مکان با بهترین آدم ها و ایده ها…خدای مهربونم سپاسگزارم که منو هدایتم میکنی همواره.
خدایا شکرت که منو لایق و خالق آفریدی….
========================================================================
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
از خدا میخوام منو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کنی نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای نه گمراهان…
خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها وتنها تو را میپرستم…..
چقدر قشنگه به یاد آوردن همزمانی ها ث باور کردن و دیدن این هدایت ها
چقدر خداوند قشنگ هدایت میکنه
چقدر خداوند قشنگ قدرت خودشو به من نشون میده و میخواد به یادم بیاره چیزهایی که باید یادم بیاد و فراموش نکنم.