توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

سلام استاد عباسمنش عزیز

داشتم فایل صوتی بخشش رو نگاه میکردم و 3 روز قبل هم فایل تصویری زندگی تون تو بندرعباس ضبط شده بود رو دیدیم با خواهرم. خواهرم گریه کرد. من شوکه شدم. نمیدونم و تصور نمیکنم چه روزهایی داشتین ولی خیلی شرایط خودتون گذشته تون شباهت داشته به زندگیمون. من و خواهرم بهمدیگه انرژی مثبت میدادیم. طبق اصول کارم درست نبوده ولی با اینحال خوشحالم که با وجود فشار شدید مالی و ترموستات مالی 50 تومنی هزینه شرکت خواهرم رو هم جهت شرکت در کلاس استاد پاکذات تقبل کردم چون با خودم گفتم آینده ی بچه با این کلاس زیر و رو میشه. لحظه ای که گریه کرد نمیتونم بگم دلش سوخت یا ناراحت شد ولی مطمئنم من خوشحال شدم چون برق امید و انرژی رو گرفتم. ما بر اساس اصول روانشناسی جزو افراد جان سخت هستیم ولی گاهی مطمئن نیستم خواهرمم مثل من تحت فشار از پسش برمیاد یا می افته تو چرخه منفی. نزدیک 4 ماهه که اومدم تهران و خواهرم با پدر ی که دقیقا قفل کرده رو خواهرم و مادری که اعتمادبنفس کافی نداره و مدام شکایت و غر هست مونده. اینارو گفتم که بگم تا جایی رو فایل ها و وویس هاتون زوم کردم که خواهرم به شما ایمان داره. واقعا تنها دلیل امید به زندگیم اینه که تمام حرفاتون درسته و خدا تنها پشت و پناه منه و همه چیز به نفع منه. هیچ راهی نداره که بخوام یک لحظه به خودم اجازه بدم به حرفاتون شک کنم. گفتم همینه ولا غیر

باااااااااااااااااید بشود

الان تهرانم و با برادری که باهم سگ و گربه بودیم و امشب برای اولین بار تو این ماه باهام مثل معجزه خوب بود زندگی میکنم

وقتی اومدم تنهایی خیلی فشار آورد

ولی گفتم من یا میرم تهران و عرضه شو دارم که به آرزوهام برسم یا خودم این زندگی بهترینارو نخور و نپوش ولی ایده آلیست و تیزهوش باش رو تموم میکنم

گفتم باید بهترین باشم

باید خونه ویلایی تو ولنجک واسم یه چیز دم دستی باشه

من استاد پاکذات رو جذب کردم و قبل از عید که دوره مستری ان ال پی شونو بخاطر پول نتونستم برم تا 5 صبح گریه کردم. و جالبه

بعدش شمارو جذب کردم و فایل های رایگان تونو که سخاوتمندانه در اختیارمون قرار دادین

برای خرید بسته روانشناسی ثروت تصمیم گرفتم ترموستات مالی مو ارتقا بدم و همه چیز داره از زمین و آسمون میباره. هدفم تدریس این موضوعات و متافیزیک هست. از هر طرف خدا بنده هاشو و فرشتگانش رو برای حمایتم روانه کرده. این جواب مسابقه نیست علیرغم اینکه از همون لحظه اول که پست گذاشتین تا 2 ساعت بیدار بودم و نوشتم ولی بخاطر ایجاد تغییرات در زندگیم و بهم ریختن نظم ذهنی و ضمیرم نظم دلخواهم در نوشته هام نبود و نفرستادم. این پست 2 ساعت قبل ناگهانی اومد

حسش اومد

حسش اومد که بگم استاد عباسمنش شما بینظیری

سپاسگزارم که هستین

سپاسگزارم که وجود دارین

هدف 5 ساله مو ننوشتم و نکاشتم تو خلسه، چون ضمیر باهوشم قبول نمیکرد و تازه متوجه شدم بخاطر تغییر مدارم در آموزش بوده تا به مدار بالاتری برم ،بخاطر همین نمیدونم کی ولی ضمیرم 2 سال رو گفت الان که تا پایان 2 سال ملاقات تون میکنم

در آمریکا

و شاید زودتر، نزدیکتر

دوستون دارم

سالم و شاد و ثروتمند و غرق در فراوانی باشید???