یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.
به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.
یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.
اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.
موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.
این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.
زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،
عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.
به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید
به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید
مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.
من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.
یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:
- در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.
درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!
- در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی
هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.
هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد
هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی
این تمرین تمام کار زندگی شماست.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD414MB11 دقیقه
- فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها9MB11 دقیقه
ادامه متنم:
95٫ از خدا خواستم که شوهرم عصرها سرکار نره و وقت بیشتری رو با من بگذرونه تا بگردیم تفریح کنیم . درآمدش هم بیشتر بشه . بنابراین، در سال 97 فقط صبح ها میره و درآمدش هم بیشتر شده. اینو بگم که در مدت تعهدم قبل از عید، شبها زودتر میومد خونه و در تعهد جدید، در سال 97 کلا تغییر کرد. روند تکاملی طی شد. خدایا شکرت
96٫ اسفند قرار گذاشتیم تا عید سال 97 حسابی بگردیم ومدت بیشتری نسبت به سال های پیش سفر کنیم و همینطور هم شد. خدایا شکرت
97٫ یکی از دوستانم از من تشکر کرد که فایل رایگان استاد عباس منش رو در گروه گذاشتم. اون که از سایت فاصله گرفته بود دوباره به سایت سر زد و خوشحال بود که مجدد شروع کرده تا باورهاشو تغییر بده. خدایا شکرت
98٫ یکی از لباسام رو به یک نفر یک شب قرضی دادم لباس گم شد. بعد از 5 ماه در اسفند 96 اون نفر زنگ زد و گفت لباس پیدا شده. خدایا شکرت
99٫ اسفند 96 ، 2 کار بهم پیشنهاد شد. یکی از این کارها هم کارش راحته هم درآمدش عالیه . خدایا شکرت
100٫ از یک اداره ی دولتی طلبکار بودم . بعد از 3 ماه در آخر اسفند 96 بهم پرداخت کردند. خدایا شکرت
101٫ در اسفند ماه سال 96 راحتتر از قبل و با احساس خیلی خوب برای خودم خرج کردم برای خودم ارزش قائل شدم تا جهان هم برای من ارزش قائل بشه. خدایا شکرت
102٫ زمانیکه سوار هواپیما شدم صندلی من وسط بود کنار پنجره نبود . دوست داشتم کنار پنجره باشم. به مهماندار گفتم میشه من کنار پنجره بشینم؟ اول گفت نه ولی بعد از 30 ثانیه برگشت و گفت بشین اشکالی نداره. تونستم درخواست کنم و جواب مثبت بگیرم. خدایا شکرت
103٫ تاکسی فرودگاه میخواست سر من کلاه بگذاره و از من کرایه بیشتر بگیره ولی نشد. دروغش لو رفت . چون من از قبل فرکانسم رو فرستاده بودم که همه چی امن و امانه. خدایا شکرت
104٫ مامانم بهم یک جفت گوشواره طلا به عنوان کادوی تولد بهم داد. خدایا شکرت
105٫ 2 تا برادرزاده دارم در این 2 ماه خیلی به من ابراز محبت کردند. خدایا شکرت
106٫ خواهرم 4 شال و روسری و 1 پارچه مانتویی برام خرید. خدایا شکرت
107٫ یک فست فود خیلی معروف هست که از سال های پیش خیلی دوست داشتم برم اما نشد. در عید 97 دو باربه این فست فود رفتم و لذت بردم. کسی هم منو دعوت کرد. خدایا شکرت
108٫ همراه اول در این 3 ماه 2 بار بهم 12000 تومان هدیه داده. خدایا شکرت
109٫ زندایی من به من یک روسری و یک ماهیتابه بزرگ هدیه داد. خدایا شکرت
110٫ بلیز و شلوار هدیه گرفتم. خدایا شکرت
111٫ بعد از 4 سال در فروردین 97 تونستم یک زنجیر برای گردنبندم بخرم. خدایا شکرت
112٫ خیلی چیزهای دیگه هدیه گرفتم که نمیشه همه اونها رو اینجا گفت. خدایا شکرت
113٫ چندین سال بود که دوست داشتم بازی بولینگ رو تجربه کنم. من در فروردین 97 تجربه کردم و خیلی لذت بردم. خدایا شکرت
114٫ در این مدت کسانی که در مدار فرکانسی من نبودند از دایره ارتباطی من خارج شدند. قبلا خارج شده بودند ولی این 3 ماه باقیمانده ها هم خارج شدند. خدایا شکرت
115٫ در این مدت به همه عشق ورزیدم و میورزم که نتیجه ای عالی برای من داشته و داره. خدایا شکرت
116٫ در این مدت از درآمدی که داشتیم خیلی لذت بردیم با احساس خوبی خرج کردیم به طور کلی بگم رفاه زندگیم خیلی بیشتر شده. خدایا شکرت
117٫ وقتی به گذشته ام نگاه میکنم میبینم خیلی زیاد تغییر کردم زندگیم از همه لحاظ عالی شده. خدایا شکرت
تجارب در سال 97:
1٫ یادگیری مکالمه زبان انگلیسی به صورت عالی عالی
2٫ انجام ایده ی جدید و بزرگ در کارم
3٫ تغییر بیشتر و قویتر باورها
4٫ خرید بسته روانشناسی ثروت 1 استاد عباس منش
استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم
ادامه متنم:
49٫ به 99 درصد خوراکی های داخل تابلوهای آرزوهام رسیدم بعضی خوراکیها چندبار بهش رسیدم. خدایا شکرت
50٫ خواهرم اسفند ماه به من گفت میخواد برای من کادو تولد بگیره. خدایا شکرت
51٫ با یک بنده خدایی در مورد رنگ زرد کل کل میکردیم اون میگفت زرد تنفره من میگفتم شادی بخشه. بعد از ماه ها توی قرآن یک آیه دیدم در مورد رنگ زرد که نوشته بود شادی بخشه. خدایا شکرت
52٫ 1 سال بود که دوست داشتم گلدون کاکتوس بگیرم اما شرایطش فراهم نبود هر وقت تفریحی گلخونه میرفتم زمانی بود که به اون پول کیفم احتیاج داشتم یا کیف پولم باهام نبود یا پول کیفم کافی نبود. بالاخره تونستم بخرمش. همچنین تخفیف خوبی گرفتم. خدایا شکرت
53٫ باتوجه به مورد قبل، روزی که رفتم گلخونه، اشتباهی شال من به یکی از گلدونا کشیده شد و افتاد وشکست. فروشنده با مهربانی گفت:”اشکالی نداره پیش میاد” هر چی گفتم هزینه گلدون شکسته چقدره گفت اشکالی نداره. دوستم که باهام بود بهم گفت:”خیلی تعجب کردم پول گلدون شکسته رو ازت نگرفت و اینقدر خوب باهات برخورد کرد.” خدایا شکرت
54٫ یک شب ، خیلی هوس شیرکاکائو کردم. اما به شوهرم نگفتم بیخیالش شدم.شب که اومد خونه، دیدم شیرکاکائو با کیک خریده خیلی ذوق کردم. قانون رهایی عالی کار میکنه. خدایا شکرت
55٫ هر زمان که با شوهرم سبزی فروشی میرفتم سبزی مورد علاقه هردومون رو میگرفت چون از خیلی از سبزی ها خوشش نمیاد. یک شب وقتی اومد خونه دیدم سبزی دستشه. خدای من، سبزی مورد علاقه من رو خرید بود که خودش دوست نداره. دقیقا جملش این بود:”رفتم سبزی فروشی که سیب زمینی بخرم سبزی خوردن خوب داشت برات خریدم چون میدونستم که تربچه و سبزی خوردن و….دوست داری.” خدایا شکرت
56٫ یک روز لینک بیشتر فیلمهایی که دوست داشتم رو پیدا و دانلود کردم . خدایا شکرت
57٫ دراین مدت، زمانی که فرصت نمیکردم غذادرست کنم شوهرم یک غذای گرون (منظورم دست بالا و عالی) سفارش میداد برخلاف قبلا. آخه قبلا حواسش بود که جوری خرج کنه که پولاش تموم نشه. اینو بگم که درآمدش تغییری نکرده. دیدگاهش عوض شده. خدایا شکرت
58٫ یک کاری رو باید 2 سال پیش انجام میدادم ولی میترسیدم. در این مدت، خدا منو در شرایطی قرار داد که ترسم بریزه و قویتر بشم و این کار رو انجام دادم بعد از 2 سال. کار خیلی راحت بود نتیجه هم عالی بود. خدایا شکرت
59٫ یک بار به آزمایشگاهی رفتم که به سبک فرانسه ساخته شده تمام خدمات اونجا هم به سبک فرانسه بود. خیلی قشنگ و جالب بود. به جای یکی چندتا کارت VIP گرفتم. خدایا شکرت
60٫ یک چیزی رو چند ماه بود میخواستم بخرم اما نمیشد. بالاخره تونستم بخرم. خدایا شکرت
61٫ یکی از دوستانم که فامیل هم هستیم و آدم مثبتیه. قبلا حال منو نمیپرسید اگر چندماه هم میگذشت خبری ازش نبود ولی در این مدت یکسره حال منو میپرسه. خدایا شکرت
62٫ بابام اسفند ماه 150 هزار تومان به عنوان کادوی تولدم بهم داد. خدایا شکرت
63٫ در تمرین روابط ، همیشه میخواستم شوهرم زمان بیشتری رو بامن بگذرونه و کمتر از قبل در محل کارش باشه.(ساعت کاریش زیاده). در این مدت تعهدم، وقت استراحتش زیاد شده بود. خدایا شکرت
64٫ یکی از دوستانم 2 بسته نان و شیرینی خاص بهم هدیه داد. خدایا شکرت
65٫ من فکر میکردم پشتی های مبل رو نمیتونم در ماشین لباسشویی بندازم و اگر بندازم خراب میشه و میترسیدم تست کنم. بهمن ماه بعد از 3 سال، گفتم من این کارو انجام میدم و پشتیها هم سالم میمونن . شستم پشتی ها هم سالم سالم هستن. خدایا شکرت
66٫ قبلا هر وقت از شوهرم پول میخواستم همون مقدار یا کمی بیشتر میداد. اینبار ازش پول خواستم و چندبرابر اون چیزی که میخواستم بهم داد. خدایا شکرت
67٫ زمانی که پیگیر کارهای فارغ التحصیلی بودم مسئولان آموزش و… بسیار مهربان و خوش برخورد بودند و با حوصله برام توضیح میدادند. کار منو سریع راه مینداختند. خدایا شکرت
68٫ چندوقت پیش با دختری از یک دانشکده دیگه آشنا شدم دختر خیلی خوشکل و مهربان است.بهش هم گفتم که خیلی خوشکله. فهمیدم باباش آدم موفقی در کارش هست. انشالله در سال 97 برای مصاحبه میرم پیشش. خدایا شکرت
69٫ در این مدت، بعد از 1 سال با یکی از دوستان قدیمی به گردش رفتم و لذت بردیم. خدایا شکرت
70٫ بهمن ماه به دانشکده رفتم یکی از دوستان قدیمی رو دیدم به من گفت:” دلم برای انرژی مثبت شما خیلی تنگ شده.” خدایا شکرت که مفید بودم و تونستم تاثیری بگذارم.
71٫ اسفند ماه به یک عروسی در استان لرستان دعوت شدم. خیلی برام جالب بود. عروس و داماد غریبه ان و من فقط در حد چند تا سوال و تحقیق درسی، اونم در سال 94 ارتباط تلفنی داشتم. بعد از 2 سال پیام داد و منو دعوت کرد. خدایا شکرت
72٫ یک خواسته ای دارم که راه رسیدن به این خواسته رو به طور واضح و روشن از یکی از دوستانم فهمیدم. خدایا شکرت
73٫ یک ایمیلی برای من اومد فایل ویدئوی انگیزشی بود این فایل دقیقا برای من ساخته شده بود پر از نشانه بود. اینکه خودم رو لایق هدفم بدونم و….خیلی بهم انگیزه داد. خدا با اون کلیپ منو هدایت کرد باعث شد در جملات تاکیدی خودم، تغییراتی ایجاد کنم و … خدایا شکرت
74٫ 11 اسفند تولدم بود. اگر کسی تبریک بگه خیلی خوشحال میشم اگر هم نگه برام مهم نیست. برای من مهم نیست کسی تولدم رو تبریک بگه هیچ وقت مهم نبوده و الان هم مهم نیست. سال 96 جالب یود. چندین نفر که سال های قبل تولدم رو تبریک نمیگفتن سال 96 ، خودشون زنگ میزدن یا پیام میدادن و تبریک میگفتن. خدایا شکرت
75٫ در زمان تولدم 11 اسفند 96، خیلی هدیه گرفتم هدیه های بزرگ. بدون اینکه جشن تولد بگیرم. خدایا شکرت
76٫ پولی که هر ماه شوهرم به من میده در این مدت تعهدم به انجام تمرینات، 4 برابر شده. خدایا شکرت
77٫ یکی از دوستان خیلی قدیمی بعد از 1 سال، بهم پیام داد و تولدم رو تبریک گفت. خدایا شکرت
78٫ چندوقت پیش یکی از بچه های دانشکده رو دیدم و فهمیدم که این شخص قهرمان جهان در ورزش اسکیت هستش. خیلی خوشحال شدم براش آرزوی موفقیت کردم. خیلی انگیزه گرفتم. بارها با خودم تکرار کردم اون تونسته به آرزوش برسه پس من هم میرسم. ویژگی خیلی واضحی که داشت این بود که حرف و نظر دیگران اصلا براش مهم نبود. عالی بود. خدایا شکرت
79٫ ماهها بود که میخواستم یک شارژر برای گوشیم بخرم یا فرصت نمیکردم یا مغازه ای سر راهم نبود یا حوصله نداشتم بخرم خلاصه هنوز نتونسته بودم بخرم. بالاخره تونستم بهمن ماه یک شارژر برای خودم بخرم. خدایا شکرت
80٫ جواب یکی از سوالاتم در مورد قرآن رو پیدا کردم خیلی وقت بود که ذهنمو مشغول کرده بود . جالبه بگم، رفتم یک نماز خونه ای وگفتم تا اذان یک کتابی بردارم بخونم. یک کتابی برداشتم و یک صفحه ای شانسی باز کردم جواب سوال من به صورت دقیق و واضح با دلیل واضح در اون صفحه از کتاب بود. خدایا شکرت
81٫ برای کارهای فارغ التحصیلی که به آموزش دانشگاه رفته بودم. در اتاق یکی از مسئولین که منتظر نشسته بودم. یک کتابی روی میز ارباب رجوع دیدم برداشتم و یک صفحه ای باز کردم و خوندم اون صفحه برای من کلی پیام داشت. یک جملش این بود که:” باید وابستگی رو کنار بگذاری با سفر خیلی چیزها یاد میگیری که ارزشش خیلی بیشتر از دلتنگی و وابستگیه.” این جملش خیلی بهم انرژی داد اشتباه کارم رو فهمیدم. انگار اون کتاب رو برای من روی میز گذاشته بودن. خدایا شکرت
82٫ زمانی که پیگیر کارهای فارغ التحصیلی بودم. پیش رئییس دانشکده رفتم بهم گفت موقع انجام کارهای فارغ التحصیلی اگر به مشکلی برخورد کردی کاری داشتی حتما به من بگو. برام جالب بود. تا حالا همچین چیزی ازش نشنیده بودم که بخواد کمک کنه. خدایا شکرت
83٫ حال جسمی من خیلی خوبه و سالم سالم هستم.اگر نشانه ای از بیماری یا سرماخوردگی ببینم سریع و راحت بدون مصرف دارو خوب میشم. خدایا شکرت
84٫ اسفند ماه تولد دختر برادرم بود. براش یک کادوی گرون و شیک خریدم. در حالی که سال های پیش کادوهای ارزون تر میخریدم چون در توان مالی من نبود. یعنی من نسبت به قبل پولدارتر شدم که تونستم همچین کادویی بخرم . خدایا شکرت
85٫ یکی از اقوام هر وقت منو میدید به خاطر اینکه مثبت هستم و پیگیر اهدافم هستم معانی قرآن میخونم و…منو مسخره میکرد. این مدت، برخوردش با من عالی بود و اصلا منو مسخره نکرد. خدایا شکرت
86٫ هر وقت جملات تاکیدی رو با تمام تمرکزو احساس خوب میخونم مشتری بهم زنگ میزنه. خدایا شکرت
87٫ این مدت هر چی که به آژانس زنگ زدم که جایی برم هر بار همون نفر اومد دنبالم. در راه که راننده صحبت میکرد فهمیدم یک آدم مهربان، خوش برخورد، مودب، روشن فکر، مثبت هستش و قبلا نظامی بوده. برام جالب بود. خدایا شکرت
88٫ در هر لحظه قلبم منو هدایت میکنه. یکسره برای هر کاری بهم الهام میشه. و زمانی که به حرفش گوش میدم سریع نتیجه میگیرم مثل پیدا کردن خیابون مورد نظرم، پیدا کردن شیء گم شده، کارم و خیلی چیزای دیگه. خدایا شکرت
89٫ اسفند ماه رفتم یک مغازه ی پارچه فروشی. یک پارچه ی خاصی میخواستم. تنوع خیلی زیاد بود. نمیدونستم چکار کنم یکی از فروشنده ها هم بی حوصله بود و راهنمایی نمیکرد. به خدا گفتم: “خدایا با این همه تنوع، من چطوری پارچه ی مورد نظرم رو پیدا کنم خدایا خودت یک پارچه ی طرح دار خیلی خوشکل با قیمت خیلی مناسب بگذار جلوی من” همون موقع، همین آقای بی حوصله همکارش رو صدا زد و خودش رفت جای دیگه وایستاد. همکارش اومد و دقیقا جلوی من وایستاد. من ازش راهنمایی خواستم و اون با حوصله منو راهنمایی کرد. و سریع یک پارچه ی خوشکل دقیقا همون چیزی که میخواستم رو برام آورد. قیمتش هم نسبت به بقیه پارچه ها خیلی خوب بود. خدایا شکرت
90٫ از سالن آرایشی هدیه به عنوان عیدی گرفتم. خدایا شکرت
91٫ کار شوهرم نسبت به قبل بهتر شده داره پیشرفت میکنه. خدایا شکرت
92٫ اسفند ماه خواهرم بهم زنگ زد و گفت که اسم منو برای مسافرت و کوهنوردی نوشته. خدایا شکرت
93٫ اسفند، بعد از 3 سال به یکی از خواسته هام رسیدم. خدایا شکرت
94٫ به دکتر پوست و مو رفتم. سری قبل که رفته بودم کلی معطل شدم ولی اینبار که رفتم خیلی کم معطل شدم. سری پیش خانم دکتر بی اعصاب بود. اینبار دکتر خیلی مهربان و خوش برخورد بود جواب تمام سوالات منو داد. از خودش برام گفت. گلهای خوشکل و خوش بویی روی میزش بود. گلها رو بو کشیدم و کیف کردم دکتر بهم 1 شاخه که چند گل داشت بهم داد. خدایا شکرت
سلام و درود به استاد مهربانم و دوستان عزیزم
نوشته های من خیلی زیاد شده و در یک کامنت نمیگنجه. به همین دلیل در چند کامنت ادامه متنم رو میارم. متشکرم از اینکه وقت میگذارید و پیام منو میخونید.
اتفاقات عالی در سال 96
1٫ در سال 95 روی تغییر باورهام کردم و نتایج زیادی گرفتم. هر سال نو 50 هزار تومان خیلی زیادش 100 هزار تومان عیدی میگرفتم. باتوجه به تغییر باورها در سال 95، ابتدای سال 96 ، 900 هزار تومان عیدی گرفتم. یعنی چند برابر سال های قبل عیدی گرفتم. خدایا شکرت
2٫ در سال 95 با استاد دانشگاهم طرح های تحقیقاتی و اجرایی انجام میدادم. اما این استاد حرف زور میزد و بیگاری میکشید. بعد از تمرین بیشتر روی اعتماد به نفسم و عزت نفسم، در سال 96 خیلی راحت حرفم رو به استاد زدم و اون طرح ها و استاد رو کنار گذاشتم و به آرامش رسیدم. خدایا شکرت
3٫ من عید 96 برای مسافرت به اصفهان رفتم. اونجا که بودم یک شرکتی در زمینه کار مورد علاقه ام در اینترنت پیدا کردم جالب اینجاست که اون شرکت در اصفهان قرار داشت. فردای اون روز بلیط داشتم تا برگردم. سریع زنگ زدم و هماهنگ کردم و 4 ساعت قبل از حرکت، رفتم شرکت مورد نظر و صحبت کردم. و اون صحبت باعث شد که با هم در زمینه کار مورد علاقه ام همکاری کنیم. علاوه بر اون برای همکاری بیشتر، باید مواردی رو یاد میگرفتم که ربطی به رشته ی تحصیلی خودم نداشت. با این حال گفتم من میتونم وبعدش یاد گرفتم. و اطلاعاتم خیلی بیشتر شد. خدایا شکرت
4٫ با توجه به نتیجه 3، اون موردی که باید یاد میگرفتم که ربطی به رشته ای تحصیلی خودم نداشت رو باید محصولش رو میخریدم تا بتونم یاد بگیرم. این محصول گرون بود و من یک سوم پولش رو داشتم. از خدا خواستم کمک کنه. به مدیر شرکت زنگ زدم و گفتم خیلی دوست دارم این محصول رو یاد بگیرم اما پول کافی ندارم و میخوام طلامو بفروشم تا پولش رو تهیه کنم. مدیر خیلی خوشش اومد و دید که خیلی علاقه مند یادگیری هستم گفت هر چقدر پول الان دارین به حساب بریزید محصول رو تحویل بگیرید بقیه پول رو 1 ماه دیگه بدید. یک سوم کل هزینه روهم بهم تخفیف داد. من اونروز بارها به درگاه خدا سجده کردم و شکر کردم و گریه کردم. خدایا شکرت
5٫ اما در ابتدای سال 96 اتفاقی افتاد که 3-4 ماه منفی شده بودم بعداز اون اتفاق فهمیدم چه فرکانس هایی رو فرستادم که موجب این اتفاق شد. همش تقصیر خودم بود. برای همین بعد از اون ماجرا، مجدد تغییر باور رو شروع کردم و مثل قبل از همه لحاظ پیشرفت کردم، مخصوصا در زمینه ی روابط. خدایا شکرت
6٫ تونستم چندین محصول استاد عباس منش رو بخرم. خدایا شکرت
7٫ 2 ساله که تلویزیون و…. اصلا ندیدم. خیلی خوشحالم که این وسیله ی بیخود رو از زندگیم حذف کردم. خدایا شکرت
8٫ خیلی بیشتر از قبل، معانی قرآن رو خوندم و میخونم. با دقت بیشتر با تمرکز بیشتر.خیلی لذت بردم خیلی چیزا یاد گرفتم. آقای عباس منش عزیز خیلی خیلی ممنونم که بهم یاد دادی چطوری معانی قرآن رو بخونم و درک کنم. خدایا شکرت
9٫ اعتماد به نفس و عزت نفسم خیلی بیشتر شده. خدایا شکرت
10٫ خدارو خیلی بیشتر شناختم رابطه ام با خدا قوی تر شده. در تمام لحظات باهاش صحبت میکنم در شروع هر کاری حتی کوچکترین کارها،اول از خدا میپرسم از خدا درخواست میکنم.و خیلی سریع جواب سوالمو میگیرم. رابطه ای عاشقانه با خدا دارم. نسبت به قبل، خیلی زیاد، توحید رو در زندیگم اجرا میکنم.در هرکاری تمام تلاشمو میکنم تا فقط روی خدا حساب باز کنم و وقتی که توکل واقعی میکنم درهای بهشت به روم باز میشه که از لطف و محبت خدا به سجده میفتم و گریه میکنم. آقای عباس منش عزیز خیلی ممنونم که خدا رو به من معرفی کردی خیلی ممنونم که بهم یاد دادی که چطوری با خدا رابطه برقرار کنم. خدایا شکرت
11٫ سال 95، موبایل ساده داشتم و جوری بود که نمیتونستم فایل های استاد عباس منش رو در گوشی بریزم و گوش بدم برای همین، برای شنیدن فایل ها لپتاپ رو روشن میکردم و هر کاریکه انجام میدادم گوش میدادم. توی راه و خیابون و….نمیتونستم فایل هارو با خودم ببرم.تا اینکه در سال 96 بابام گوشی لمسی خودش رو بهم داد ومن تمام فایلهارو ریختم روی گوشی لمسی. همه جا فایل گوش میدم توی خیابون توی خونه ،مهمونی، بازارو….الان 1 گوشی ساده دارم برای تماس و 1 گوشی لمسی هم برای تماس هم برای فایلها. خدایا شکرت
12٫ به تعداد زیادی از خواسته هام که در تابلو آروزها، جعبه آرزوها و پاورپونت اهداف قرار داده بودم رسیدم. خدایا شکرت
13٫ 4 سال بود که کتاب 504 واژه انگلیسی رو در کمدم داشتم و میترسیدم بخونم. در سال 96 موفق شدم و تونستم این کتاب رو بخونم و به خوبی یاد بگیرم. خدایا شکرت
14٫ کتاب 1100 واژه انگلیسی رو خوندم و یاد گرفتم. خدایا شکرت
15٫ کتاب گرامر انگلیسی رو خوندم و یاد گرفتم. خدایا شکرت
16٫ در سال 96 هر روز فایل گوش دادم تمرینات موفقیت رو انجام دادم روزهای خوبی داشتم ولی بعضی روزها که کارهای زیادی داشتم فرصت نمیکردم تمرینات رو انجام بدم و اونروز منفی میشدم وتا 2 روز بعدش رو هم تحت تاثیر قرار میداد. فهمیدم بعد از این روزهای منفی عقب گرد داشتم. میخوام اینو بگم که وقتی پامون رو روی گاز میزاریم و به جلو حرکت میکنیم و خودمون رو تغییر میدیم هر روز در هر شرایطی که هستیم باید برای تغییر باورهامون یک کاری انجام بدیم یعنی در تغییر باورهامون مداومت داشته باشیم اینکه 2 روز کار کنیم 1 روز هیچی یا 1 هفته کار کنیم 2 روز هیچی، اینطوری احتمال اینکه به عقب برگردیم خیلی زیاده و سرعت پیشرفتمون خیلی کند میشه. به همین دلیل نتیجه گرفتم که برای تغییر خودم تعهدی رو بنویسم و پایینش رو امضا کنم. تعهد دادم هر روز فایل های مورد نظرم رو گوش کنم و تمرینات رو بدون کم و کاستی انجام بدم حتی اگر در شرایط سخت بوده باشم. ابتدا از دوره قانون آفرینش شروع کردم. دوستان تعهد معجزه میکنه.خیلی خوب کارکردم همه چی مرتب و منظم انجام شده و میشه و هر روز بهتر از دیروز هستم. مجدد برنامه ای نوشتم و تعهد جدید دادم برای ادامه ی کار، برای گوش به فایل های جدید، تمرینات بیشتر و قویتر و….خدایا شکرت
نزدیک 3 ماهه که با تعهد، تمرینات رو انجام میدم و باورهامو تغییر میدم.
از این به بعد هر نتیجه ای مینویسم تغییرات بعد از تعهد هستش.
17٫ بعد از تعهد و شروع محکم و قوی تغییر باور، تمام نتایج مثبت روز رو از کوچیک تا بزرگ مینویسم و خیلی بهم کمک میکنه ایمان منو خیلی قویتر میکنه با هر احساس منفی کوچک، میرم سراغ نتایجم و انرژی میگیرم. خدایا شکرت
18٫ روز بعد از تعهد، سهام عدالت، به حسابم ریخته شد. درسته سهام عدالت پولی نیست و خیلی ناچیزه. ولی برای من نشونه بود نشونه ی این که در راه درست هستم. خدایا شکرت
19٫ دوست صمیمی دوران لیسانسم بعد از 1 سال بهم پیام داد و حالمو پرسید. خدایا شکرت
20٫ با اینکه چندتا وسیله گرمایشی توی خونم دارم ولی بازهم زمستون خونم سرد بود (به دلیل اینکه طبقه اول هستم و زیرش پارکینگه). به همین دلیل مادرشوهرم این مورد رو میدونست بهم زنگ زد و گفت بیاین چندروزی اینجا باشین. من خیلی خوشحال شدم و رفتم خونش و کلی منو تحویل گرفت. هویج خرید پوست کرد شست رنده کرد بسته بندی کرد و بهم داد تا ببرم خونم. مواد غذایی دیگه هم بهم داد. خدایا شکرت
21٫ هرچی درخواست میکنم بهش میرسم. خدایا شکرت
22٫ آرامش زیادی دارم احساس خیلی خوبی دارم. خدایا شکرت
23٫ یکی از دوستانم بعد از 2 سال منو به خونش دعوت کرد. خدایا شکرت
24٫ یکی از وسایل شخصیم رو گم کرده بودم بعد از ماهها پیدا شد. خدایا شکرت
25٫ یک پیراهن سفید و خوشکل مجلسی هدیه گرفتم. خدایا شکرت
26٫ بعد از 2 سال تونستم اون چیزی که میخوام رو بخرم. خدایا شکرت
27٫ یک وامی قبلا گرفته بودیم و قسطاش زیاد بود و چندتا قسط عقب افتاده بود. یکی از اقوام که این موضوع رو میدونست خودش اومد و کل باقیمانده ی وام رو که حدود 4 میلیون بود رو تسویه کرد و 2 قسط از وام دیگه رو هم پرداخت کرد (بدون اینکه ما یک کلمه چیزی بگیم). خدایا شکرت
وام خیلی بده. دیگه هیچ وقت اجازه نمیدم شوهرم و خودم سراغ وام بریم.
28٫ ایمیلی برای همکاری و پولسازی برای من اومد. این ایمیل ها ممکنه درست باشه ممکنه غلط باشه. این ایمیل برای من مهم نیست این برای من مهمه که نشونه ای دیدم که من در راه درست هستم . خدایا شکرت
29٫ نسبت به قبل پیامکهای زیادی رو دریافت کردم که ماشین مورد علاقه ی من جایزه ی اون پیامک بود. این هم یک نشونه ی دیگه. خدایا شکرت
30٫ وقتاییکه در خیابونی هستم که تاکسی نداره و سوار ماشین شخصی میشم کرایه رو پرداخت میکنم . اما چندروز بعد از تعهد و انجام تمرینات، زمانی که تاکسی نبود سوار ماشین شخصی شدم یک آقایی که با کودکش بود سوارم کردم و منو رسوند و اصلا پول نگرفت رایگان به مقصد رسیدم. در طول این 29 سال عمرم، اولین باری بود که رایگان سوار ماشین شدم. خدایا شکرت
31٫ دنبال یک کتاب قرآن با معانی خوب و درست بودم. در خواب دیدم یک خانمی بهم یک مترجم قرآن رو معرفی کرد. ولی اسم مترجمش در ذهنم نموند. فرداش یکی از دوستانم که آدم خیلی خوبیه یک مترجم قرآن بهم معرفی کرد و بهم گفت که برام میخره و به عنوان هدیه به من میده. خدایا شکرت
32٫ در سال 96 برای سال 97، پیشنهاد کار به من شد. خدایا شکرت
33٫ یکی از دوستانم منو برای ناهار به رستوران دعوت کرد. خدایا شکرت
34٫ همه چیز طبق سناریوای که صبح نوشتم انجام شد حتی بهتر از اون چیزی که میخواستم. خدایا شکرت
35٫ برای جلسه موفقیت که هر هفته میرم، قبلا کلی معطل خط واحد میشدم اما در این مدت تعهد، 5 دقیقه بیشتر معطل نمیشم خیلی وقتها هم اصلا معطل نمیشم. خدایا شکرت
36٫ قرار بود بعد از جلسه موفقیت به خونه مادر شوهرم برم به خدا گفتم خدایا هوس بادمجون کردم. وقتی رفتم خونش، دیدم برام خورش بادمجون درست کرده. خدایا شکرت
37٫ از درخواست کردن ترس داشتم، یک روز که میخواستم برم خونه مادرشوهرم تلفنی بهش گفتم لطفا قورمه سبزی درست کنید. این جمله رو با استرس و به سختی گفتم. ولی بعدش خیلی خوشحال بودم که تونستم درخواست کنم. خدایا شکرت
38٫ با هواپیما که رفتم مسافرت، به خودم قول دادم که حتما از مهماندار یک بسته غذای دیگه درخواست کنم. در هواپیما چند بار میخواستم پشیمون بشم. اما با خودم تکرار کردم:”استاد عباس منش گفت اگر درخواست نکنی یعنی هنوز حرفای منو باور نکردی”و من مصمم شدم که درخواست کنم و این کارو کردم. جواب نه شنیدم ولی خیلی خیلی خوشحال بودم که برترسم غلبه کردم. (جالب اینجاست که کسی که صندلی کنار من نشسته بود به زور میخواست بسته غذاشو به من بده. خندم گرفته بود.) خدایا شکرت
39٫ در این مدت خیلی زیاد درخواست کردم و در 95 درصد ، جواب مثبت گرفتم. الان دیگه، خیلی راحت در خواست میکنم. خدایا شکرت
38٫ از خدا سرکه سیب خواستم درطول 3 روز بعدش به 2 شیشه سرکه رسیدم یکی سرکه بازاری یکی سرکه طبیعی و ارگانیک که هدیه گرفتم. خدایا شکرت
39٫ گاهی وقتها به محل کار شوهرم میرم هروقت اونجاهستم باید ازشوهرم بخوام که برام چای بیاره وگرنه نمیاره. در این مدت هروقت محل کارش رفتم خودش یک لیوان پر برام چای آورده بدون اینکه من بگم. خدایا شکرت
40٫ کار شوهرم طوری بود که شبها باید تا 1 شب سر کارش میبود. در این مدت، بیشتر شبها ساعت 11-11:30 میومد خونه. خدایا شکرت
41٫ من مشهد و مادروپدرم اصفهان زندگی میکنند. من همیشه هرروز حال مامانمو و 1شب درمیون 2 شب درمیون حال بابامو میپرسم. این مدت، بابام خودش هر شب بهم زنگ میزد.
42٫ زمانیکه بابام گوشی لمسی بهم داد هندزفری نداشتم. پدرشوهرم از هندزفری استفاده نمیکرد با اینکه روی وسایلش خیلی حساسه من رفتم پیشش و درخواست کردم که هندزفری رو به من بده و اون با مهربانی هندزفری رو بهم داد و از اون به بعد تونستم در خیابان و… هم فایلهای استادرو گوش کنم. خدایا شکرت
43٫ بهمن ماه به خواهرم زنگ زدم و تولدش رو تبریک گفتم خیلی خوشحال شد و از شوهرش شنیدم که خواهرم برام دستبند خریده. خدایا شکرت
44٫ یک نوع بازی هواپیما هست که بعد از مدتها در لپتاپم درست شد و میتونم الان بازی کنم و لذت ببرم. خدایا شکرت
45٫ یک مقاله نوشتم دادم به استادم بخونه و دیگه 2ماه پیگیرش نشدم. یک شب خواب دیدم که “به استادم میگم دکتر مقاله رو خوندی؟ گفت دام میخونم” این برای من نشونه بود که زنگ بزنم. منم زنگ زدم و دقیقا همین حرفها رو گفتم و پیگیری کردم.خوب شد بهش زنگ زدم اینقدر سرش شلوغه که مقاله منو فراموش کرده بود (آخه رییس دانشکده اس) و قرار شد بعد از عید تحویل بده. خدایا شکرت
46٫ در این مدت هر چی از شوهرم درخواست میکنم برام بخره خیلی راحت و سریع برام میخره. خدایا شکرت
47٫ بهمن ماه با مامانم تلفنی صحبت میکردم فهمیدم کلی وسیله برام خریده. خدایا شکرت
48٫ فایل استاد عباس منش در مورد خدا در سایت قرار داده شد عالی بود و خیلی چیزها یاد گرفتم. خدایا شکرت
سلام دوست عزیز
یک پیشنهاد دارم: وقتی میخوای متنی بنویسی در نرم افزار word تایپ کن و اون رو ذخیره داشته باش. وقتی نوشتن تمام شد کل متن رو در قسمت نظرات کپی کن. اینطوری متنت در word ذخیره شده واگر سایت نیاز به آپدیت داشت راحت آپدیت میکنی.