نوشتهی زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «معصومه»، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
سلام به دوستان خوبم
سلام به استاد عزیز و مریم جون
این قسمت از سریال زندگی در بهشت پر از نکات آموزنده و هدایت های الهی بود مثل قسمت های قبل
حتی دیدن سریال زندگی در بهشت تکامل میخواد اولش من فقط با این دید نگاه میکردم که تمرکز کنم بر نکات مثبت ولی هرچه بیشتر پیش میریم کلی درس یاد میگیرم و هرچه عمیق تر نگاه می کنم عمیق تر مفاهیم الهی را درک میکنم خدایا شکرت
من الان میفهمم چقدر تفاوت هست بین شنیدن آگاهی ها و درک آن ها بعد از این همه مدت الان حس میکنم دارم قانونو درک میکنم و پازل ها دارن خوب کنار هم قرار میگیرن با هربار تمرکز بر نکات مثبت و دیدن ردپای قانون در هر چیز.
دوس دارم یه بار دیگه قانون رو مرور کنم:
ما داریم در هر لحظه به موضوعی فکر میکنیم که این فکر یا گفت و گوی ذهنی به خاطر توجه ما به هر چیزی میتونه باشه و توجه ما به هر موضوعی به خاطر باورهای ماست یعنی باورهای ما از میان کلی موضوع اون دسته از موضوعات را در اختیار کانون توجه ما قرار میدهد که در راستای باور های ماست پس تا اینجا ما با توجه به باورهامون به یک سری موضوع توجه نشون میدیم این توجه به شکل چیزهایی است که میبینیم، میشنویم، میگیم، با افرادی که برخورد داریم، فیلم هایی که میبینیم که همه این ها کانون توجه ما رو تشکیل میدهد پس ما در هر لحظه که به موضوعی توجه کنیم داریم در واقع به اون موضوع فکر میکنیم یا در ذهنمون با خودمون حرف میزنیم و اینم میدونیم که هر فکر فرکانسی داره یعنی ما با توجهمون داریم فرکانس میفرستیم و جهان با توجه به اساس فرکانس ما، اتفاقات، شرایط، آدم ها و ایده هایی را وارد زندگیمان میکند.
و این هم مهمه که کانون توجه ما باورهای مارو تغذیه میکنه و باورهای ما کانون توجه ما رو تشکیل میده یعنی اینا از هم جدا نیست.
پس تا اینجا فهمیدیم باورهای ما داره زندگی مارو رقم میزنه پس ما میایم برای این که هماهنگ بشیم با قانون، شروع میکنیم به ساختن باورهای قدرتمند کننده و توجه میکنیم به نکات مثبت هر چیزی:
سعی میکنیم هرچیزی نشنویم، هر کلامی نگیم، با هرکسی ارتباط نداشته باشیم، هر فیلمی نبینیم، هر کتابی نخونیم و در کل کانون توجهمونو کنترل کنیم و تعهد بدیم که فقط به زیبایی ها توجه کنیم که خود این کار هم تکامل میخواد. یعنی قدم اولو خودت برمیداری ولی کم کم جهان بهت کمک میکنه و هدایت میشی به اتفاقات بهتر ،آدم های بهتر، شرایط بهتر، زیبایی بیشتر
پس ما با توجه به هر مداری که در آن قرار داریم، با کنترل کانون توجه هدایت میشیم و تکاملمون طی میکنیم در اون مدار، چطوری تکاملمونو طی میکنیم؟ با عمل به الهامات و ایده ها. هر چه عملگرا تر باشیم زودتر تکامل رو طی میکنیم. بعد از طی کردن تکامل در اون مدار حالا وارد مدار بالاتر میشیم و همینجور مدارها میرن بالاتر و ظرف ما بزرگتر میشه و نعمت های بیشتر وارد زندگیمون میشه و اینکه طی کردن مدارها هم تکامل میخواد و این تکامل با عمل به الهامات طی میشه
کی ایده ها بهت گفته میشه؟ وقتی فرکانس خالص میفرستی. کی فرکانس خالص میفرستی؟ وقتی حالت خوبه. کی حالت خوبه؟ وقتی توجه میکنی به نکات مثبت. کی توجه میکنی به نکات مثبت؟ وقتی سپاسگزاری. چون وقتی سپاسگزاری یعنی داری نزدیکترین فرکانس به خداوند یا انرژی منبع میفرستی و در واقع وصلی به منبع و وقتی هم وصل باشی یعنی ذهن و روحت هماهنگه یعنی داری از دریچه روح نگاه میکنی یعنی داری مث روح فکر میکنی یعنی داری فرکانس خالص میفرستی
کی فرکانس خالص میفرستی؟ وقتی در احساس عشقی، شادی درونی، احساس دائم سپاسگزاری اون موقع هماهنگی و به اندازه ای که میتونی در اون فرکانس باشی به همون اندازه قدرت خلق کنندگی داری و این قانونه.
من هر موقع قسمت عمل به قانون رو میشنیدم، فکر میکردم باید آپولو هوا کنم و میگفتم خب باید چه کار عجیب غریبی انجام بدم فکر میکردم تا زمانی که تو اتاقم هستم و دارم فایل های استاد گوش میدم یعنی دارم عمل میکنم و دیگه شاهکار کردم و هر موقع از اتاق میرفتم بیرون داشتم مث قبل فکر میکردمو مثل قبل عمل میکردم و حتی انقدر تند تند غذا میخوردم که بدو بدو بیام سراغ سایت و هیچ لذتی نمیبردم از کارهایی که انجام میدادم و تو ذهنم هم این بود این یعنی عمل به قانون ولی متوجه شدم صرف موندن تو سایت تو رو به خواستت نمیرسونه و نمیتونی مث قبل فکر کنی بعد بگی چرا نتیجه نمیگیرم
نمیتونی توجه کنی به نکات منفی آدم ها بعد انتظار داشته باشی وجه مثبتشونو ببینی. نمیتونی به کمبود فکر کنی بعد انتظار فراوانی داشته باشی. نمیتونی وجه منفی هراتفاقیو ببینی بعد انتظار اتفاق مثبت داشته باشی. نمیتونی از هر کاری که انجام میدی لذت نبری بعد انتظار داشته باشی به لذت های بیشتر هدایت بشی. نمیتونی بترسی و اقدام نکنی ولی انتظار نتایج بزرگ داشته باشی. نمیتونی کانون توجهت کنترل نکنی بعد انتظار داشته باشی اتفاقات خوب بیفته. نمیتونی فرکانس نامناسب بفرستی بعد انتظار داشته باشی نتیجه بگیری. نمیتونی با هر حرفی به هم بریزی و نتونی خودتو کنترل کنی بعد انتظار داشته باشی رابطه هات خوب باشه. نمیتونی به ایده ها و الهامات عمل نکنی بعد انتظار داشته باشی مدارت بره بالاتر. در یک کلام نمیتونی وقتی به قانون عمل نمیکنی انتظار نتیجه هم داشته باشی. اینارو دارم به خودم میگم عمل همین هاست.
عمل به قانون آپولو هوا کردن نیست. عمل به قانون یعنی هر لحظه لذت بردن از کاری که داری انجام میدی. لذت ببری موقع غذا درست کردن. لذت ببری موقع انداختن لباست تو لباسشویی. لذت ببری موقع تمیز کردن اتاقت. لذت ببری موقع اتو کردن لباست. لذت ببری موقع خوردن یه نوشیدنی خنک. لذت ببری موقع پیاده روی. در یک کلام زندگیو زندگی کنی.
میدونی چی میگم، همین کارهای به ظاهر ساده وقتی با لذت انجام بشه یعنی تو داری به قانون عمل میکنی همین قدر ساده همین قدر راحت. و من با دیدن زندگی استاد فهمیدم عمل به قانون یعنی چی. خدایا شکرت
دوست ندارم کامنتم طولانی بشه که از حوصله بچه ها خارج بشه ولی دلم میخواد راجع به این فایل هم صحبت کنم
این قسمت هم پر از اگاهی بود
وقتی قدم اول رو برمیداریم و هدایت میشیم به آتش زدن علف های هرز و شاید اولش ترسناک بود ولی با دیدن نکات مثبت، الهاماتو دریافت میکنیم و انقدر جرئت پیدا میکنیم که میریم آتش سوزی بزرگتری راه میندازیم و کارها رو به خداوند میسپاریم اونوقت میبینیم چقدر راحت کارها انجام میشه و ما داریم میشینیم نگاه میکنیم چرا چون با عمل کردنمون ایمانمون رو نشون دادیم حالا داریم مزدشو میگیریم . سوزوندن باور های محدود کننده اولش سخته ولی با ادامه دادن و شجاعت نشان دادن، کل کائنات، جهان، خداوند به کمکمون میاد و کارو برامون خیلی راحت میکنه فقط کافیه بتونیم ذهنمون کنترل کنیم و جنبه مثبت هر اتفاقیو ببینیم در یک کلام وصل باشیم.
خدایا شکرت به خاطر دریافت آگاهی ها
استاد عزیز و مریم جون زیبا، سپاسگزارم به خاطر سریال زندگی در بهشت که یه جوری من و بچه ها رو متحول کرده که نتایج، دیدن و توجه کردن به آگاهی ها و زیبایی ها، لاجرم باید رخ بده البته به شرط عمل
خداقوت.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD319MB21 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 3489MB21 دقیقه
بنام خدا
سلام به بچه های زندگی در بهشت.
من که داشتم فایل را میدیدم و کیلومترها با محل فاصله داشتم و خبر داشتم که قرار نیست اتفاق بدی بیفته ولی باز هم دچار دلهره شدم. چون تجربه اتش سوزی را داشتم و اون تجربه باور مخرب بودن اتش را برام ساخته بود.
ناخداگاه یاد ابراهیم نبی افتادم.
آخه کدوم آدم حاضر میشه با دست خودش آتش به ملک خودش بندازه،کدوم آدمی حاضر میشه فرزندش را به قربانگاه ببره؟؟؟
جز کسی که ایمان داره و جز کسی که میتونه از روی هدایت قلبیش زندگی کنه؟؟؟؟!!!
همه ی ما بارها با اتفاقات کوچک این را تجربه کردیم.مثل وقتی که میریم خرید،وقتی بر میگردی میبینی بعضی چیزایی را خرید کردی که قصد خرید نداشتی و شاید اون لحظه خودت را سرزنش میکنی ولی چند وقت بعد همون کالای بظاهر بدرد نخور گره ای ازت باز میکنه که باعث میشه ساعت ها زمان و کلی انرژی صرفه جویی کنی.
وقتی باور داشته باشی که تمام اتفاقات رو به خیر هست،عین همین باور وارد زندگیت میشه.
اون موقع شب چه چیزی بهتر از اینکه چندین اتش نشان بیان کمکت و به راحتی اتش را برات خاموش کنند تا تو به استراحتت برسی و بقیه کار را روزی دیگه و با انرژی و ایده ای تازه انجام بدی.
خود استاد اگر میخواست این کار را بکنه باید تا صبح بیدار میموند.
اگر ایمان واقعی باشه،آتش هرچقدر بزرگ باشه برات گلستان بزرگتری به ارمغان میاره.
در پناه الله
سلام دوست عزیزم.
حالا که دارم این کامنت را برات مینویسم،ساعت ۳نیمه شب هست،زیر یکی از پرستاره ترین شب هایی که یاد دارم و در باغی آرام و ساکت پر از آواز شرشر آب.
اتفاقی که برای من افتاد تلخ و خاطره ای ازار دهنده ولی پر از درس ، صحبت کردن دربارش، تمرکز بر نکات منفی هست. ولی مینویسم، شاید برام یاداوری باشه درسهایی که ازش گرفتم و امیدوارم برات چراغی روشن کنه.
من با یکی از دوستانم در کارخانه ی مواد نفتی پدرش همکاری میکردم. ایده های خوبی با هم داشتیم و خیلی مشتاق رسیدن به موفقیت های بزرگ بودیم.
یه قسمت از کارخانه خط تولیدی طراحی کردیم برای بازیافت ضایعات همون کارخانه. ضایعاتی که خیلی مخرب برای محیط زیست بود ولی وقتی تصفیه میشد، ارزش بالایی پیدا میکرد و یک محدودیت و معضل بزرگ را از این صنعت برطرف میکرد.
کارا بشدت سخت پیش میرفت*؟؟؟؟!!!!
هر دوی ما تا حدودی با قانون جذب اشنا بودیم و تازه با استاد اشنا شده بودیم،ولی هنوز جدی پیش نرفته بودیم.
من شغل قبلیم که مدیریت تولید یه کارخانه قطعات خودرو بود را بدون هیچ مقدمه ای و برنامه ای رها کرده بودم(یکی از اون تصمیماتی که افتخار میکنم گرفتمش) از بیمه بیکاری استفاده میکردم.
روی خط تولید کار میکردیم ولی ترس زیادی داشتیم؟؟؟؟!!!!!
باورهای محدود کننده زیادی داشتیم،مثل اینکه باید سخت کار کنیم،نگرانی از فروش محصول،نگرانی از کاهش قیمت نفت،نداشتن مجوز و…..
اینها اجازه نمیداد به هدایت های درونمون گوش بدیم.اونقدر کار میکردیم که مثل جنازه میرسیدیم خونه.
اونقدر غرق ایده هایی بودیم که هنوز تکامل انجامشون را طی نکرده بودیم،که اصلا فراموش کرده بودیم علاقه ای به این کار داریم یا نه.
باور داشتیم که ثروت از دل اینجور کارهای خاص بیرون میاد و………
هر روز یک اتفاق ناخواسته پیش میامد و ما را یه قدم عقب میروند و البته که نتیجه افکار و باورهامون را تجربه میکردیم.و به جای اینکه از دل تضادها،خواسته ی واقعیمون را بیرون بکشیم،دائم در حال جنگ بودیم.
یه روز با هم داشتیم یکی از فایل های رایگان استاد را گوش میدادیم،که یادم نیست کدوم فایل بود،خلاصه کلام استاد این بود که پول و ثروت به راحتی وارد زندگیمون میشه………..
جرقه خورد و روز شب بهش فکر میکردیم،چطور میشه آخه؟؟؟؟
کم کم نمونه هایی از این الگو را دیدیم یا مطالعه کردیم و کم کم این خواسته برامون ایجاد شد که راحت پول دربیاریم.
اما متاسفانه همون راه قبل را پیش میرفتیم،
تا اینکه لگد محکمی از قانون جهان خوردیم.
یه قسمت از کارخانه آتش سوزی شد که البته مربوط به خط تولید ما نبود،ولی چون فقط ما داخل کارخانه بودیم،گرفتار شدیم و حدود ۲۴ ساعت درگیر آتشی بودیم که خسارت زیادی زد و حتی مصدوم هم داشت.
همون اتفاق باعث شد خیلی از خواسته هامون برامون روشن بشند و کم کم راه روشن بشه.
من شروع کردم ارام ارام کسب و کار خودم را با طی تکاملم و هدایت خداوند راه اندازی کنم و همینطور دوستم.
هدفگذاری های کوچک کردم تا به هدف بزرگم برسم.
شکرگزار خداوندم که روشنایی بخش راهم هست.
و شکرگزار الله هستم که در این جمع یکتا پرست،هستم.
در پناه حق