دیدگاه زیبا و تأثیرگزار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
با سلام و درود خدمت دو استادان عزیزم جناب عباسمنش و خانم شایسته جانم
و سلام به دوستان همراه عزیزم در این قسمت
پیش از این فکر میکردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل تخت پادشاهان قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
خداااایا شکرت که امروز هم توفیق نوشتن در این قسمت رو پیدا کردم
امروز هم قدرت خداوند زندگی من رو هدایت کرد به بهترینع بهترین ها
استاد عزیزم چقدر خوب شد که امروز هم یک جلوه ی دیگری از این جهان هستی رو برامون بنمایش گذاشتید وقتی اون مه صبحگاهی رو دیدم با اون صدای زیبای زیباتون دیگه امروزم با بهترینع بهترین ها ساخته شد
چقدر این هوای مه آلود صبحگاهی با صدای اون خروس خوان زیبای بهشتی تلفیقی از یک جلوه ی بهشتی رو در رویاهام حک کرد..
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
بعد از دیدن آسمان بینظیر صبحگاهی روز گذشته حالا باید یک جلوه ی دیگری از زیبایی های خداوند رو هم ببینیم . استاد جان با ما چه میکنی آخه؟؟؟
روح و روان من با این مه صبحگاهی روح نواز روی دریاچه و چمن ها و فضای پاک پرادایس شستشو داده شد انگار دوباره به این جهان قدم گذاشتم … انگار دوباره متولد شدم ولی دریک بهشت زیبا
چه خورشید زیبایی پشت اون مه صبحگاهی غلیظ در آسمان رو نمایی میکرد
تپه ی سایلن هیل .. تپه خاموش
استاد جان من که نمیدونم چی گفتید ولی هر چه بود باید خیلی زیبا و رویایی بوده باشه که با دیدن این هوای زیبای رویایی بهشتی به یاد اون بازی افتاده باشید
چقدر باید شکر گزار باشم که هر صحبتی میکنید معنا و مفهوم عمیقی از این جهان هستی در اون نهفته است..
بقول حوری عزیز.. باید شکرگزاری سه مرحله ای انجام بدم خدایا شکرت ترا به زبان و دل شکر گویم و ازت میخوام تا مرا در عمل یاری کنی خدایا شکرت
استاد جان چقدر برام جالب بود وقتی گفتید هر وقت هوا مه میشه تارعنکبوت ها رو میشه دید..
واقعا تحسین برانگیزه این گفته تون چون به همه چیز توجه دارید حتی این تارعنکبوت هایی که ما اصلا بفکرشون نیستیم .. حتی میدونستید که کجا برید تا اونها رو واضح ببینید و مستقیم رفتید سراغشون و با این لنز دوربین قطرهای زیبای مرواریدی روی اون تارها رو بما نشون دادید .. این قطرهای شبنمی روی این تارها هم با ما صحبت میکنند …
بر در دیوار این شهر همه از تو نشانه است
خدااایا شکرت
منت خدای عز وجل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت
دقیقا مثل زمانی که بعد از باران بتونیم طیفی از الوان های رنگین کمان رو ببینیم
استاد جان واقعا ممنون و سپاسگزارم که با اینکار بسیار زیباتون به ماها هم یاد میدید که به نکات مثبت توجه کنیم هر چند کوچک و زره بینی باشه
هر چند قبلانا هم این نگاه زره بینانه تون رو در فایل های قدیمی دیده بودم و منم همیشه تحسین میکردم ولی واقعا ایندفع بطور عجیبی انگار در مدار سپاسگزاری هدایت شدم و منم به جزییات این قطرهای شبنمی مرواریدی خلقت هستی که اینقدر با نظم و انظباط کنار هم چیده مان شده توجه خاصی داشتم و برام سوال شد که این قطره های آب چطوری روی این تارها نشسته اند؟؟؟؟ و یا اینکه این چه نقش و خاصیتی روی این تارها داره که به این منظمی چیده شدند ؟؟؟ خدایااااا شکرت
خدارو شکر گزارم که همه چیز در این جهان با توجه به قوانین تغییر ناپذیر جهان هستی در مدار خودشون در حال تغییر تحول و حرکت هستند .. خدارو شکرت
امروز چه روز خوبی شود برای همه مون
استاد جان امروز برای من همه جوره عالیع شده
چون هم این قسمت از فایل رو تونستم ببینم و لذت ببرم و حالم خوبتر از همیشه بشه و هم بتونم کامنت بنویسم و هم به یک جشن عروسی دعوتم استاد جان … حتما ملارد کرج رو میشناید… داخل یک باغ با صفا این جشن هستش.. استاد جان اینقدر این پرادایس و باغ و درختان رو نگاه کردم که در این دو هفته به دو تا جشن عروسی داخل باغ دعوت شدم اون یکیش هم در احمد آباد مستوفی شهریار هستش ….. من که به عشق پرادایس به چنین مکانی هدایت شدم چون مراسم امشب اصلا به من ربطی نداشت و بطور اتفاقی از طرف یکی از دوستان دعوت شدم خدارو شکرت..
با اینکه باید آماده بشم برای رفتن به این مراسم ولی اینقدر عاشق این سریال هستم که دوست داشتم اول فایل این قسمت رو ببینم و کامنت بنویسم بعدش برم به این جشن..
MORRISON SPRING
برو بچه های غواصی
WALTON COUNTY FLORIDA
No AL COHOL
چقدر جالب استفاده از نوشیدنی الکلی ممنوع
چقدر کپسول های غواصی پشت اون ماشین بود
چه آلاچیق چوبی زیبایی با نیمکت های چوبی ساحلی
چقدر این افراد ی که اونجا بودند مودب و جالب بودند و داشتند وسایلشونو مرتب میکردند و اون شخص که با شما سلام علیک کرد چقدر چهره ی شادابی داشت
خدای من بازم آهنگ deron عزیزم
وااای خدایااا شکرت
خانم شایسته جان خیلی دوست داشتم این آهنگ رو داخل تلگرام میذاشتید تا بتونم ذخیره کنم و همه جا گوش کنم .. چون هر چی سرچ کردم نتونستم این آهنگ رو پیدا کنم ..
چه محوطه ی زیبایی
چه آب زلالی
چه درختان پاییزی زیبایی
چه آسمان آبی وصاف رویایی انگار نه انگار صبح اون همه مه روی سطح دریاچه بود .. چه هوای ملسی بخدا میشه از همینجا هم حسش کرد خدایا شکرت
چه میز صندلی های زیبایی داخل آب بود و چقدر برام جالب بود با اینکه لباس و پوشش گرمی به تن کرده بودند ولی پاهاشون داخل آب بود انگار درجه حرارت آب سرد نبود .. واقعا چه مناظر رویای رو میشد در همین لحظه از فیلم دید خدایاا شکرت
اون دو نفری که با لباس غواصی داخل آب شنا میکردند نظر منو جلب کرد .. حتما حرفه ای بودند… کاش میشد اون deron قبلی مونو از دریاچه بیرون میاورند..
واقعا انگار هوا خیلی خوب بود که اون خانم با مایو و هاپوش روی قایق بادی پارو میزد ♀️♀️♀️
استاد جان چقدر اون صحنه ای که دوربین deron رو کنترل میکردید جالب بود شما با دوربین از اون بالا همه چیز رو میدید … چقدر خوشحالم از اینکه چنین صحنه های بینظیری رو از اون بالا بالا ها برامون ضیط میکنید واقعا عاشق این صحنه های رویایی هستم خانم شایسته جان شما که اصلا در فیلمبردای فوق حرفه ای هستید .. بخصوص صحنه های روی درچه که حرکت زیبای آب رو با حرکت جت اسکی میگرفتید کلی لذت بردم واقعا چه صحنه های رویایی وقتی ترک استاد نشسته بودید از هر سمت و سو صحنه های فوق العاده بینظیری رو برامون شکار کردید..
خواستم تشکر و قدر دانی کنم برای تمام لحظاتی که کنار شما ها هستم ودرک و آگاهی بیشتری از آموزه های عملی شماها دریافت میکنم
ای کاش بیشتر فرصت داشتم تا مثل همیشه هفت هشت ده بار این قسمت و میدیدم ولی الان دیگع باید حرکت کنم برم بسمت تهران با دوستم قرار گذاشتیم که با هم بریم ملارد …
عاشقتونم
عاشق همیشگی شما عزیزان دلم
عاشق تمام دوستان هم فرکانس این سایت عزیز و پایدارمون
خدارو شکرت برای تمام این زیبایی ها
خدایا شکرت که هدایت شدم به بهترینع بهترین ها
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD421MB27 دقیقه
سلام به استادعزیزم ومریم بانوی مهربان یک بانوی نمونه والگوی من در زندگیم…
سلام به دوستان عزیزم ..
مثل همیشه جز زیبایی هیچ ندیدم…از اون لحظه که صدای استاد عزیزم رو پشت دوربین شنیدم که از مه ومرواریدهای شفاف روی تارعنکبوت ها برام فیلم می گرفتندوقدرت خداوند رو تحسین می کردند تا رسیدن به رودخونه و دیدن افرادی که اونجا بودن و فیلمهایی که درون دوستداشتنی برامون گرفت از اونهمه عظمت خداوند ودیدن لحظه هایی بی نظیر که مریم بانو برامون فیلم گرفتن…
چی بگم که جز فراوانی وآرامش وآرامش وآرامش وعبادت وزیبایی هیچی ندیدم!!!!
جنگل ورودخونه ومحیطی به اون تمیزی وباصفایی…من حس میکنم زیباترین مناجات وسپاسگزاری از طبیعت ونعمت های خداوند وبهترین مراقبه ها دقیقا یه همچین جاهایی به عرش وبه ملکوت خداوند بی واسطه وسریع
میرسه وهرکی اونجاست در بهترین فرکانس الهی بوده…چون بالذت بردن از اون طبیعت بدون آسیب زدن بهش در آرامش محض کسایی که اونجا بودن فقط وفقط با آرامشی که داشتن به گونه ای خاص داشتند خداوند رو وزیبایی هاشو ستایش می کردندبرای همین اینهمه زیبایی و شکوه وفراوانی اونجا وجود داشت …
یه لحظه رفتم تو مقایسه با همین استان گیلان که الان من دارم اینجا زندگی میکنم ومتولد همین جا هستم چه رودخونه ها ودریاچه ها وجنگل های ودریای زیبایی داره ونعمت وفراوانی به وفور..اما چه بندگان ناسپاسی!!!!!
نمیدونم چرا؟!!
لب دریا دم رودخونه تو جنگل هرجا پا میذاریم
چی می بینیم؟؟ یه سری آدم که نه از روی سرخوشی بلکه از روی فرار از خستگی روزانه و کارهایی اجباری وبدون انگیزه هفتگی و خسته از کسب وکاری که توش فقط ناله وگله از کمبود وگرونی و فوش به زمین وزمان و منفی حرف زدن ومنفی دیدن همه چیز …خسته از شهرو کشور ومسولیین و خدا و….
اومدن یا قلیون به راه انداختن یا آتیش یا دارن آسیب میزنن به طبیعت و اخرسرهم هرچی آشغال دارن میریزن تو طبیعت توراه برگشت کلی می مونن توترافیک خسته وکوفته باز غرمیزنن باز گله میکنن….میرسن خونه انگار که رفته بودن جنگ!!! طوری رفتار میکنن که انگار رفته بودن اسیری ..با جمله هایی مثل حالا چه خبربود دریا…رودخونه…جنگل…کلی بنزین مصرف کردیم ..هواسرد بود..گرم بود..زمین خیس بود…یارو که انور نشسته بود حیض بود…این چی گفت اون چی گفت..بچه اذییت کرد…کلی لباسمون کثیف شد..ودرنهایت این دیالوگ ها به دیگه نمی ریم بیرون ..ختم میشه !!!!
نمی خواستم باز به منفی ها توجه کنم یا بنویسم اما وقتی تضادها مشخص میشه خواسته ها خودشون رو نمایان می کنن…
من همیشه از بچگی چون توروستا زندگی میکردیم وبعدش توبزرگسالی 20سال تواستان گیلان نبودم همیشه در تمام عمرم شوق وذوق زیادی برای همه چیز طبیعت داشتم..
من برای کرم ابریشم برگ درخت توت می چیدم..بدنیا اومدن کره اسب و گوساله رو دیدم..تخم گذاشتن مرغ هارو دیدم…تجربه جمع کردن تخم مرغ وادرک وغاز رو داشتم..از تو رودخونه ماهی میگرفتم..بارها تورودخونه ودریا شناکردم…درخت هارو پیوند میزدم تو شالیزار برنج کاشتم وجین کردم..تو باغمون انواع سبزیها رو کاشتم وبرداشت کردم همراه پدر ومادرم…کلی درخت وگل کاشتم…بزرگ شدن قورباقه ها رو دیدم..به مار دست زدم..تمشک خوردم و از درخت ها بالا رفتم و میوه چیدم…
اما همیشه دلم میخواست برم تهران هروقت میرفتم خونه خالم تهران مهمونی آرزو میکردم بزرگ شدم با یه پسر تهرانی ازدواج کنم زندگی تو شهر رو تجربه کنم…
انقد رویا بافتم که اتفاق افتاد اما هیچوقت منو راضی نکرد …
من با طبیعت سرشتم عجین شده بود همش تضاد بود وتضاد…اما بازم شاکر بودم واز تمام سالهایی که تو اون شهربزرگ بودم باتمام تضاد ها سعی کردم رو به جلو حرکت کنم..
تا اینکه لطف خدا شامل حالم شد ویک سال ونیم پیش برگشتم رشت…اینجا هم به کلی تضاد وناخواسته برخوردم…اما چون به لطف الله مهربان وارد کانال استادشده بودم سعی کردم از قوانین پیروی کنم..
من یاد گرفتم هرجا باهرکی توهرشرایطی باشم به لطف الله فقط برای یک روز در طول ساعاتی که بیدارم حداقل 15ساعت بیداریمو میانگین درکل نیم ساعت هم از مسیر دور نشم..
من قانون رو میدونم احساس خوب =اتفاقات خوب
این ها همه در حالی هست که همسرم چون بچه اینجت نبود و وابستگی شدید به خانوادش داشت نعمت های اینجا زندگی کردن رو ندید وبه بهانه های مختلف تضادهایی به وجود اورد وبرگشت تهران…
ولی من یادگرفتم در مسیر هدفهام باشم هرکسی بامن هم فرکانس هست نزدیکم می مونه وهرکسی نیست میره حتی بچم…
الان از دید خانوادم توبدترین شرایط هستم همسرم تقاضای طلاق داده…ازدواج دومم بود یه پسراز مرحوم همسر اولم دارم که پیشمه..مهریه ام که 14تا سکه بود رو بخشیدم که نخوام برم دادگاه وکلانتری و…..
منبع درآمد خاصی ندارم واز نظر دیگران این یعنی فاجعه..
ولی من یاد گرفتم وقتی رویایی میسازم وقتی هدفتی دارم ممکنه تو مسیر به تضادهای زیادی بربخورم…
من از استاد عزیزم یاد گرفتم مدارها وفرکانس های هرکسی با شخص دیگه فرق میکنه من قدرتی بر تاثیر روی فرکانس کسی ندارم …خداوند داره زندگیمو باورهامو و خواسته هامو روشن وشفاف ومسیر زندگی وخواسته هامو به کمک ایمان وباورهای جدیدم از وقتی قانون رو فهمیدم پاکسازی میکنه…من خواندمش واجابتم کرده…ازش خواسته بودم ومیخوام که همیشه توزندگی باهم شریک باشیم من سهم خودم خدا سهم خودش…ازش خواستم منو برای خودش پرورش بده همونی باشم که خودش میخواد تابه رضایت کامل از خودم وخدا از من برسه…مثل استاد ومریم بانو..
من الان یک سال ونیم هست که تو گیلان از تک تک نعمت های خداوند در اینجا طوری ذوق میکنم کیف میکنم سپاسگزاری میکنم ودرموردشون حرف میزنم ولذت می برم که خانوادم واطرافیان حس میکنن من طوریم شد واز دید اونا الان باید گریه کنم غمگین باشم چه کنم چه کنم راه بندازم واز قضاوت دیگران در مورد زندگیم بترسم…دروغ چرا وقتی بهم میگن تا یادآوری کنن که وضعییت زندگیم نرمال نیست چند دقیقه تاثیر میذارن اما من سریع به خداوند تکیه میکنم ومیگم خدا بزرگه درست میشه حل میشه هدایت میشم بلدهرسختی آسانی هست…
تنها میرم توشالیزارها میرم دریا میرم رودخونه باآژانس یا اسنپ ..دارم کارهای تزینی توخونه انجام میدم..کتاب می نویسم برا کودکان دارم کتاب غصه می نویسم میرم توپارکها بامردم در مورد باورهاشون نسبت به خدا وتجربه هاشون در مورد تسلیم خدابودن وموفقییت هاوشکست هاشون می پرسم واتفاقا خیلی ها برخوردی عالی دارن باهام واعتماد میکنن و ساعت ها حرف میزنیم در راستای نوشتن کتابم این تجربه ها داره خیلی بهم کمک میکنه….
خدارو هزاران بار شاکرم که از جرگه ناامیدان وکفران کنندگان نعمت وناسپاسان وافراد منفی جدا شدم وبه لطف خودش در جرگه افراد مثبت ومتوکل وبا ایمان با انگیزه وهدفمند قرار گرفتم…
امیدوارم بزودی تا پایان سال از موفقییت ها واتفاقات مثبت زندگیم براتون بنویسم…
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم وهمچنین از مریم بانو…دوستتون دارم
انشالله همگی ماهمیشه در پناه امن خداوند سلامت وشادو سعادتمند وثروتمند باشیم