نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «مریم، محمدرضا، علی و زهرا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای مریم عزیز:
سلام… شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره. چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله.. اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده … باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد آرایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید.. که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران… جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه و تو نمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه.. به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تو رو جلو میندازه.. وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه.. اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو) هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه.. به قول شایسته جان.. این تصمیم روی تصمیمات غیر مرتبطِ تو نسبت به ارایش هم تاثیر میذاره.. شجاع میشی جسور میشی.. وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه.. و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تو رو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن… سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی برای خودت زندگی میکنی نه مردم… و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی… پس باور مهم بودنه حرف مردم باعث میشه ارایش کنی… وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه و انرژی تو نشتی پیدا میکنه… زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکاملت هدر میره…. حتی این میتونه ترمز و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره .. نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایشت و تمدید ارایشت رو داری.. پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه. که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونا رو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری. مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی.. پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکِ انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم.. ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن.. هر جا ترس داریم، نقطه پاشنه آشیل داریم.. ترس یعنی اسیر بودن همیشه در بندِ نجوای ذهنت بودن.. ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش.. ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده.. مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باور فراوانیه.. باور توحیدیه باور خداونده رزاقه.. ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه.. ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری … ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس … ترس… نقطه ی مقابله ایمانه.. ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود. ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست.. ابراهیم بت ها رو نپرستید و نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتا پروردگار جهانیان است.. ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم.. میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه. میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم.. اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست، من در توهمی شیرین به سر میبرم.
نگاه زیبای محمدرضا عزیز:
سلام اُستادِ عشق.
سلام عشقِ استاد.
سلام هم خانواده ای های شاد و ثروتمند و سعادتمندم.
اُوستاد اگه عِشقتون کُشته شما رُ با دستکشاش؛شما هم کُشتی مارُ با ؛ اون زاویه نگاهِتون به جهان. اون ابزارتون. اون گاه به گام پیش رفتنِتون. اون پرستیژتون. اون “کُشتی مُنو با…” گفتنتون. اون آموزش در حینِ لذت بردن از کاراتون. اون آخرِ کار رُ دیدنتون. ☟اون فیلم بردارتون؛ بابا این یکی رُ دیگه کجای باورام بگونجونم؟ اللهُ اکبر. آخه کار کردن با اون قیچیِ گردن کلفت همزمان با فیلمبرداری. خواهرم، نکُنه یه ابزار مثل کلاه ،کار گذاشتی روی اون موهای زیبای پسرانه مُدِتون برای نگه داشتن گوشی؟ هان؟ یا اینکه با یه دست دوربین رُ و بادستِ دیگه یه اهرُمِ قیچی در حالی که اون یه اهرُمِش رُ تکیه دادید به پهلوتون. هان؟؟؟ در هرصورت ایول. مَردی برا خودت و استاد. ☜ اون کنترل ذهنتون. اون شوخی هاتون و … و … و…
و اما اینکه چه دارید میکنید با “باورهای من” استاد قبلا در تصویرسازی های تقریبا ناخود آگاهم این سناریو رُ می دیدم که؛ به اون حد از درآمد و فعالیت برسم که برای کارهای خونه مستخدم بگیرم، اینجور کارهایی که شما از انجامشون لذت می برید رُ به کسی دیگه بسپارم، راننده بگیرم و …. تا اینکه خودم به کار مورد علاقه ام بپردازم. نَه اینکه این باور رُ داشته باشم که پول جمع کنم و ترس از اینکه یه بار بارون نعمت تمام بشه، نَه.بلکه این باور رُ داشتم که هر کاری رُ باید به کاردانش سپرد. تا وقتت رُ صرفِ کار و فعالیت مورد علاقت کُنی. اما بعد از لایوِ شماره ۱۳ باورام دگر گون شد. به این باور رسیدم که اگه ثروت همراه با ذهنِ ثروتمند باشه میشه ابزارِ لازم و با کیفیت خرید و از اینجورکارهای فیزیکی هم لذت بُرد. خدا نگهدار همگیمون بوده و خواهد بود.
شاد،سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم.
نگاه زیبای علی عزیز:
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل های با ارزش که خدا میداند چقدر درس های طلایی در ناخودآگاه ما ثبت میکند و ما با استفاده از آنها لذت میبریم
چیزی که ذهنم را بعد از دیدن این فایل به خودش درگیر کرد شباهت بین طبیعت و ذهن بود علف هرز و باروهای محدود کننده خیلی به هم شباهت دارند با این تفاوت که نقش مانع بودن علف هرز دیده میشود اما باور محدود کننده به این راحتی دیده نمیشود. علف هرز آرام آرام رشد میکند و مانعی برای دیدن زیبایی ها و یا رشد دیگر درختان مفید میشود درست مثل باور محدود کننده که مانع سپاسگزار بودن برای نعمت ها و فکر کردن به استاندارد های بالا تر میشود. گیاه یا درخت هرز نیازی به کاشت و مراقبت خاصی ندارد و استعداد رشد بسیار دارد که تمام فضای باغ را به خودش اختصاص دهد، باور محدود کننده هم نیازی به کاشتن ندارد چون خودکار بذر محدود کننده در جامعه و بین افراد وجود دارد و به رایگان در اختیار ما قرار میگیرد اما رشد باور محدود کننده نیاز به تغذیه ذهنی ما دارد یعنی ما با تکرار کردن و فکر کردن به آنها آرام آرام به این نتیجه میرسیم که ما هم باید مثل دیگران باشیم و محدودیت را بپذیریم یا انتخاب میکنیم نپذیریم چیزی که احساس جالبی برای ما ندارد و در عین حال چیز بهتر را بپذیرم. یک روزی آدم میبیند که فضا توسط علف های هرز گرفته شده یا مانع دید شده یا بعنوان مثال مانع رشد درخت میوه شده و اراده می کند و چند روزی وقت میگذارد و در نهایت راه جنگلی مثل استاد میسازد و یا موانع زیبایی های طبیعت پرادایس را بر میدارد با لذت اراده و باور
اما در مورد باورهای محدود کننده اینطور نیست بعد از اینکه خداوند به تو لطف دارد و با بهترین استاد آموزش اصل موفقیت آشنا میشوی و میفهمی که ایراد کارت نداشتن استعداد خاص یا مدرک و غیره نیست بلکه ایراد تو چیزهاییه که در درون خودت پذیرفتی و کار از علف هرز گذشته کوه ساختی و رفتی توی غار و از ترس بی پولی و گرفته نشدن نعمات جرات نداری بیرون بیای چه برسد به اینکه بخوای به سمت نعمت ها حرکت کنی، نشانه ها را میبینی که پرندگان و نعماتی که از بالای این کوه رد می شوند اما آنقدری این کوه و کویر تو را ترسانده که فکر میکنی نعمات و حیوانات زیبا تهدید هستند آمدن که تو را بترسانند و این موقع که صحنه های زیبا و نعمات پشت کوه محدود کننده را میبینی به شدت وحشت میکنی و میخوای که کوه را دور بزنی اما میبینی دور تا دور تو از کویر و کوه پوشاندی و باور نداری که با تمرین و مسیری که استاد و هزاران نفر دیگر رفتند بتوانی کاری از پیش ببری، ترس سراغ تو میاد که نکند همون غار را از دست دهیم و ……………. ترس به تو میگوید مگر با تمرین و تغییر نحوه تفکر میشود به موفقیت رسید. ترس میگوید برای چندین نفر از بچه های سایت شده اما احتمالش کمه برای تو ……
تفاوت دیگر علف هرز با باور محدود کننده این هست که علفهای هرز با زمان منطقی رشد میکنند یعنی برای زمین کشاورزی مثلا سالی ۲ تا ۳ بار نهایتا لازم است که محصول دهد یا برای درخت هرزی که مانع دید میشود چند سالی یکبار قطع کردن لازم دارد اما برای ذهن اینطور نیست علف هرز ذهن قدرت رشد لحظه ای دارد شاید امروز قطع بشن اما فردا حتما رشد میکنند و قدرت حرکت و هدایت به نعمات را از ما میگیرند. به قول استاد راهش اینه که هر لحظه باورهای قدرتمند کننده را به خودمان بگوییم و هر روز مثل غذا خوردن وقت صرف کنیم تا ذهن را مرتب کنیم و نحوه برخورد با باور های محدود کننده را بفهمیم. البته با ادامه دادن این روند راحت تر میشود اما باید همیشه این مسیر باشد و هر روز علف هرز ذهن را قطع کرد.
اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد از سپاسگزاری من از شما یعنی از وقتی که این فایل را دیدم ایمان عجیبی در من ساخته شد که مانع ها را میشود برداشت هر چند رشد کرده باشند هر چند جلوی دریافت و دیدن نعمات را گرفته باشند هر چند مدتها به آنها نگاه کرده ای و کاری نکردی هیچ ایرادی ندارد باورها ی محدود هم مثل این درخت های هرز هستند ببین چه راحت برداشته میشوند به قول استاد هرچه میخواهی برای پیشرفت همین الان کنار تو هست. واقعا انگیزه مضاعف گرفتم تا بیستر روی اصولی کارکنم که نتایج بزرگی برای من داشته و خواهد داشت.
شاید نیاز به صرف زمان و پیدا کردن الگو داری اما میشود همانطور که برای این همه آدم انجام تمرینات ساده این همه پیشرفت ایجاد کرده برای تو هم میشود نحوه کار باورهای ذهنتو بفهم و هر روز روی آنها کار کن. شاید نیاز به صرف انرژی داری اما ارزش دارد به آدمی تبدیل میشوی که میخواهی به خودم میگم به لیست موفقیت و خود باوری خودت نگاه ببین تک تک موفقیت های تو چیزی بود برای ذهنت همه میگفتن نمیشه اما تو باور داشتی که میشود و حرکت کردی ببین این نتیجه شده الان
استاد عزیزم پیرو جلسه ۴ عزت نفس برای خودم فایل ورد درست کردم و تمام موفقیت هایی که بدست آوردم را با جزییات نوشتم و هر بار که آگاهی های ناب این جلسه را گوش میکنم این نوشته ها را نیز میخوانم و ایمانم و خود باوریم نسبت به خودم بیشتر میشود که میشود میتوانم
طبیعت چه زیبا به من آموزش میدهد چقدر زیبا ترس از تغییر باور های مالی را از من گرفت. چه خوب شد که مغز کلام را دریافت کردم که باور پول درآوردن سخته دقیقا مثل درخت هایی است که به راحتی استاد قطعش کرد کافیه که هر روز تو این کار را انجام دهی و از فضای پاک شده ذهنت لذت ببری اونوقت میبینی مثل هدف های دیگری که به حقیقت پیوست به واقعیت تو تبدبل میشود و پول ساختن راحت ترین کار دنیا میشود برای تو. دنیا قانونش ساده است از بس ساده است که نه ذهن میپذیرد نه آدمهای اطرافت تو. همه به دنبال پیچیدگی هستند حرکت کن خداوند به تو پاسخ خواهد داد خداوند کارشو خوب بلده تو کارت خدایی کردن نیست تو کارت بندگی کردنه تو کارت اینه که با تمام وجود قدرت را به خدای درونت دهی و خدا کارش همینه ادعونی استجب لکم
نگاه زیبای زهرا عزیز:
به نام خالق زیبایی
سلام استاد جان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم سلام بر عشق سلام بر بهشت
اومدم فایل رو پلی کردم و گفتم خدایا هرچی قرارِ امروز یاد بگیرم رو تو چشممو بینا کن و گوشمو شنوا و قلبمو باز تا دریافت کنم وای خدای من شکرت وقتی میخام یه قدمی بردارم و یه هدفی دارم با اراده و مصمم شروع میکنم و باورها و قدم های بزرگتر باید بیشتر از خدا طلب کمک کنم مثل وقتی میخام اون درخت های بزرگتر که ویو رو بیشتر گرفته قطع کنم مثل باور های ریشه ای تر و بزرگتر باید اراده قوی تر داشته باشم که در ادامه مریم جان طی تکامل رو هم توضیح دادن که واقعا عالی بود. باوجود تفاوت در نظر و سلیقه، عشق بین شما موج میزنه و من تحسین و تصدیق میکنم این عشق رو و آزادی و رهایی
ابزار خوب و کارا وقتی به سمت هدفت حرکت میکنی کار راحتر و لذت بخشتره البته برای لذت بیشتر هم همه چیو مد نظر داری مثل نوشیدنی که قرار نیست یه کله فقط کار کنی و زجر بکشی و آخر که تموم شد بیای و یه چیزی بخوری همون قدم اول برای لذت این مسیر ابزارک نوشیدنی مناسب برمیداری. ای خدااااااا حشره عشق هم داریم خوب باید دور شما باشه هرچی نماد عشقه چون عشق جزعی از وحودتون شده عشق به تمام هستی حتی وقتی استاد براونی رو باعشق نوازش میکرد این انرژی بینهایت حس میشه
اول هدف رو مشخص میکنیم و خورد میکنیم و شروع میکنیم که مریم جان نشون داد پروژه امروز از کجا تاکجاس. اگر درفکر بهبود باشی تلاش میکنی که هرچه که مانع هست از سر راه برداری نه اینکه بگی خوب این درخت ها هم زیباست بزار باشه اما وقتی فکر کنی از این زیباتر و بهتر هم میشه قدم برمیداری و به اونکه که هست راضی نمیشی و با هدایت خدا شروع میکنی
اونجا که مریم جان داشت راجب رشد پیچک تو تنه درخت میگفت من گفتم خدای من قرار چی یاد بگیرم قرارمریم جان باز قانون رو برام بازتر کنه که خدارو شکر عجب توضیح شفافی. پیچکی که پیچیده به درخت مثل ترس های کوچیک من که منو متوقف کرده و تو ذهنم چسبیده به باور های بزرگتر که تا تکاملو طی نکنم و این ترس ها و پیچک ها کوچیک رو قطع نکنم هرچه تلاش کنم نمیتونم اون باورها رو قطع کنم. اصلا شهامت برداشتن قدم برای تغییر اون باورها پیدا نمیکنم پس این جا هم باز قانون تکامل که از همین ترس ها و تغییرات به ظاهر کوچیک شروع کن مثل رانندگی مثل تاریکی مثل پوشیدن رنگ دلخواه تا یواش یواش شهامت قدم های بزرگ رو پیدا کنی باید پیچک هارو قطع کنی وگرنه حتی اون درخت بزرگ رو از ریشه هم دربیاری هرچی بکشی نمیتونی اونو جا به جاکنی. وقتی کم کم قدم برمیداری شاخه های کوچیک پیچک ها و درخت های کوچیک رو قطع میکنی نتایج یکی یکی هویدا میشه بسته به اون درختی که قطع میکنی ویو زیباتر میبینی و چشم انداز بیشتری از هدفت ظاهر میشه و مثل ویو خونه نتایج ظهور میکنه.
پس من یاد گرفتم که تکاملم باید توی باور های کوچیک و ترس های کوچیک طی بشه مثل همون پیچک و شاخه های کوچیک تا بتونم باورهای قوی تر و ریشه کن کنم. اول کار سخت به نظر میرسه اما وقتی نتیجه نهایی رو تجسم کنی و قدم به قدم حرکت کنی مسیر راحت تر میشه و انگیزه میگیری برای برداشتن قدم های بیشتر و این قانون تجسم و رسیدن به احساس خوبه
خدایا شکرت که چشممو بینا و گوشمو شنوا کردی و قلبمو باز کردی تا درس های این فایل رو بگیرم. خدایا شکرت
عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD231MB15 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 765MB15 دقیقه
سلام به همخونه های عزیزم در زندگی بهشتی، بهشتی که همه ی ما برای خودمون ساختیم
برای همه ی پروژه هامون باید مسلح باشیم، بعضی وقت ها میشه، وسایل مورد نیاز هستا، ولی نمیدونم چرا استفاده نمی کنیم، وقتی بیشتر به خودمون ارزش قائل میشیم و استفاده می کنیم، میبینیم چقدر کار راحت تر و لذت بخش تر میشه.😇
نوشیدنی های سالم و خوشمزه نوش جونتون…🥰🥰😊
مریم جان عاشقتم اینقدر به دستکش هات مینازی عزیزم…دستکش های فوق حرفه ای…😄🤩😍
با اینکه می خواید برید پروژه رو شروع کنید ولی اینقدر با آرامش و بدون عجله دقایقی رو صرف فیلم برداری می کنید خیلی عالیه، بهتون افتخار می کنم، از سر واکنی نیست، اونجایی که نوبت معرفی دستکش های استاده، استاد میان و به دست می کنن. و توضیح میدن. در حالیکه میتونستن اینکارو نکنن تا وقت تلف نشه تا زودتر به کارشون برسن. استاد چقدر صبر و آرامشون در تک تک لحظاتتون مشخصه… همون صبوری و آرامشی که توی تمام آموزه هاتون هست.🥰😘
چه اسم قشنگی روی اون حشره ها گذاشتن، لاوز باگ… نشون دهنده ی ذهن مثبت اندیش مردمانش هست. هزاران اسم دیگه می شد گذاشت، ولی این اسم که بار مثبت داره انتخاب شده.
——————————————
وقتی استاد با سختی یا فشار اون درخت هارو می کشیدن، یه موضوعی یادم افتاد، که قبلا در برنامه ی سفر به دور امریکا، اون قسمتی که تازه از سفر برگشته بودید و مریم جون اومد توی اتاق و گفتن بریم خرید؟ اونجایی که استاد روی تخت نشسته بودند و با چهره ای کلافه به لبتاب نگاه می کردند(کلافه یا خسته کار می کردند) خیلی وقت بود توی فکرم بود چون درس بزرگی گرفتم، الان وقتشه که بنویسم.
استاد در تمام آموزه هاشون می گن که کارهایی انجام بدید که بهش علاقه دارید، و از خودشون مثال می زدند که ساعت های متوالی پشت سیستم در حال کردن بودند. و این طرز فکر را من سعی می کردم در کسب و کاری که می خواستم راه اندازی کنم(در برنامه نویسی اندروید و یا تهیه آموزش های زبانم)، در نظر بگیرم. اما گاهی می شد، به دلیل کندی سرعت کامپیوتر در اجرای برخی برنامه های سنگین، فیلتر بودن برخی منابعی مورد نیازم(گوگل دولوپر و …) اجرا نشدن برخی کدها، نداشتن امکانات سخت افزاری لازم و … موقع کار کلافه میشدم یا خسته از اون شرایط. با اینکه ادامه میدادم ولی با خودم می گفتم استاد میگن: اگه کاری انجام میدید و لذت نمی برید پس مسیر اشتباهه! و من سردرگم بودم، هم به اندروید و کدنویسی و زبان انگلیسی خیلی علاقه داشتم و دارم و هم این خستگی و کلافگی بهم می گفت مسیر اشتباهه. حتی چند روزی کار رو متوقف کردم تا فکر کنم ببینم شاید رسالت من چیز دیگه ایه، و فکر کردم و فکر کردم. و کارهای دیگه ام انجام دادم تا ببینم در اونها چطورم(متوقف نشدم، و ادامه دادم.) تا اینکه دقیق یادم نیست چند وقت بعد، ولی همون روزها بود که، همون قسمتی از سفربه دور امریکا رو که گفتم دیدم، وقتی چند ثانیه دیدم استاد بصورت کلافه به سیستم نگاه میکنه، چراغی در ذهن من روشن شد، آگاهیی که لازم داشتم دریافتم. اصلا چیزی که متوجه شدم، نمی دونم میتونم منظورم رو بگم یا نه. فهمیدم گاهی اون کلافه گی ها و یا خستگی ها باید باشه، وقتی به تضادهای این چنین کوچیک برمی خوریم و با رفعش، بزرگتر و قوی تر میشیم، این ها نباید دلیل عدم حرکت ما باشه، استاد یه جایی میگن اگه یه بازی کامپیوتری باشه که هر سری یه دکمه بزنیم بریم مرحله ی بعد، آیا لذتی داره؟ همون حل کردن و گذروندن اون مرحله است، همون چالش ها و همون موانع باعث جذابیتش شده. اگه قرار بود هر کاری مثل زدن یک دکمه، انجام بشه، همه، توی همه چی عالی بودن،(ولی الان هر کس در زمنیه ای تخصص داره و عالی هستش) نمی دونم شاید روزی جهان به اون شرایط برسه، فقط میدونم شرایط حال حاضر، به نفع ماست.
وقتی من با وجود همین موانعی که برای کارم شمردم، بتونم آموزشم رو آماده کنم، وقتی به نتیجه برسونمش، وقتی به ثروت برسم، و وقتی می بینیم که افرادی هم هستند که وقتی به این موانع میرسن دست از کار می کشن، و ادامه نمی دن، خب همین به من عزت نفس میده، همین انگیزه میده، همین خود باوری میده. که من تونستم انجامش بدم.
به قول استاد ما خیلی وقت ها حرف های استاد رو اونطوری که هست دریافت نمی کنیم، بلکه اونطوری که دوست داریم باشه دریافت می کنیم(استاد بابت اینم از ما، از شاگردانتون، ناراحت نباشید، واقعا دوست داریم آگاهی خالص رو دربافت کنیم ولی فعلا ظرفمون همونقدر جا داره، و البته در تلاشیم.)
خلاصه همون یه تیکه فیلم، منو به آگاهی رسوند، به این همه درک. هر چقدر برای این فیلم برداری هاتون تشکر کنم بازم کمه، نمی دونید چقدر بهمون کمک می کنه. اصلا آگاهی خالص و ناب منتشر میشه. شاید اگه ساعت ها توضیح میدادید من اینقدر نمی گرفتم قضیه رو، که وقتی اون چند ثانیه گرفتم داستان چیه!
حالا در همین قطع کردن و کشیدن درخت ها هم همینطور، قطعا شمام وقتی اینمه درختها رو قطع و جابه جا می کنید، خسته یا کلافه میشید(یا هر اسمی که میشه گذاشت) مخصوصا که چندین روز هم طول کشیده، ولی باز ادامه دادید، ادامه ی این کار، به درجه ای میرسونه که می خواستید.
همه چی فقط نوشتن یا تکرار و گوش کردن آموزه های استاد نیست، عمل کردن به اون آموزه ها باعث افزایش مدارمون میشه. چون تمام اون باورها و آگاهی های جدیدی که کسب کردیم باید به عمل تبدیل بشه. آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادن.(نه به تنهایی ایمان رو گفته و نه عمل، هر دو باهم باید باشه) تا رستگار شویم.
…………………………..
وقتی حیوانات خودشون میان سمت آدم خیلی حس خوبیه.. البته حیوانات منظورم همین اسب و این چیزاهاست ها😂…..نه اون جوجوی وحشت انگیز که اسمشم نمی خوام بیارم…🤐😨😰
باور خوب: پول پول میاره…وقتی پول داری یه زمین چند هکتاری میخری، یکی دیگه میاد قسمتی از زمینت رو اجاره می کنه، یه دکل میزاره و بهت اجاره پرداخت میکنه، اونم همزمان که ملک در اختیار توئه و ساکنی …و خوبیش هم اینه بخاطر اون دکل، سرعت اینترنت یا کلا آنتن دهی موبایل های شمام عالیه…این یکی از روش های ورود ثروت به زندگیمونه که ما فکرش رو نمی کنیم و خداوند برامون فراهم میکنه.(الرزق و رزقان)… تازشم زحمتی هم برای صاحب ملک نداره، حتی خودشون میان چمن های زیرپاشون رو کوتاه می کنن…چقدر عالی خدای من
—————————————
درمورد پیچک ها ترس هایی که خانم شایسته ی عزیز توضیح دادن:
آگاهی دیگه ای که خیلی کمکم کرد تا دید بهتری نسبت به این خانواده ی ارزشمند داشته باشم، همین تصاویر بود، هم توضیحاتی که مریم عزیز در این فیلم درمورد خودشون و ترس هاشون گفتن و هم کلیپی که استاد از موتور سواری ایشون در اینستا قرار داده بودن.
دوستان دقت کردید استاد توی هیچ فایلی، ادعا نکردن کامل هستن؟ اصلا ادا نکردن همه ی جنبه های زندگیشون رو در کف اختیار دارن؟ یا ادعا نکردن هیچ ترسی ریز در وجودشون نیست یا هیچ باور اشتباهی؟ همچنین درمورد مریم عزیز.
پس چرا ماها با این دید به ایشون و خانم شایسته ی گل نگاه می کنیم؟ چرا انتظار هر کاری ازشون داریم؟ خود مریم جان که می گن دارن تکاملشون رو طی می کنن و روز به روز بیشتر بر ترس هاشون غلبه می کنن، نگفتن حالا که خانم استاد هستن به تکامل رسیدن. فکرش رو بکنید ایشون از موتور سواری میترسیدند،(کسی که شاید نزدیک ده سال با قوانین آشناست). این خانواده فقط به اندازه ای که تونستند روی خودشون کار کنند، نتیجه گرفتند و همینطور که دارن ادامه میدن و روز به روز نتایج بزرگتر و باب میل تر میشه. حالا هم اگه ایشون نمی خوان بیان جلوی دوربین، توروخدا بیان درک کنیم، بیاین به جای انتظار بی جا، تمرکز کنیم روی اهدافمون. به هر دلیلی دوست ندارن اینکارو بکنن، به احترام محبت های بی نهایتشون دیگه باعث رنجشون نشیم، مگه برای ابراز علاقه و محبت حتما باید شخص را دید؟ زوج هایی که تلفنی یا اینترنتی درارتباطند و ابراز علاقه می کنند، یعنی اون افراد اون عشق رو دریافت نمی کنند؟ یا خدایی که بصورت یک جسم دیده نمیشه، آیا حسش نمی کنیم؟ ابزار علاقه اش رو دریافت نمی کنیم؟ می دونم هم من هم تمام دوستان عزیز این سایت، اگه مریم عزیز رو بیشتر از استاد دوست نداشته باشم، کمتر هم نیست این علاقه… پس بیاید بت نسازیم از این خانواده ی خوش قلب. بیاید با حرفامون آزارشون ندیم. بیایم گله نکنیم که چرا در تصویر نیستن و این حرفا…تمرکز نکنیم روی نیمه ی خالی لیوان، تمرکز کنیم روی نیمه ی پر، اینهمه این خانم مهربون، داره با فیلم برداریش هاش، مقاله هاش و …به ما لطف میکنه، ایشون وظیفه ندارن این کارارو بکنن. مثل خیلی اساتید یا افراد دیگه که فقط چندتا محصول برای فروش میزارن و بس… اما این خانواده دارن با جان و دل هر آنچه دارن در طبق اخلاص میزارن و در اختیارمون قرار میدن.
(شوخی)بعدشم خانم شایسته ی عزیزم، اصلا همون بهتر که در تصویر نیستید، هرکی خواد شمارو ببینه، روی خودش کار کنه، پولدار بشه، قوی بشه، حضوری بیاد فلوریدا….همینی که هست…😅😅😅
و اینکه آفرین تونستید بر ترس از تاریکی و ترس از موتور سواری و … غلبه کنید، آفرین به شما، میدونم که میتونید به تمام ترس های خودتون غلبه کنید عزیزدلم.🤗🤗🤗
———————————————-
خب میرسیم به درختانی که قطع شد: به این درختان با دید علف هرز نگاه نکنیم، اینگونه ببینیم که این درخت نعمت خداونده و فوایدی زیادی داره، مثل تولید اکسیژن و سایه و …
حالا با این دید: این درخت ها خود به خود رشد کردند، کسی اون هارو نکاشته، برای نبودنشون باید انسان خودش بره و قطعشون کنه، پس پول و عشق و سلامتی هم خود به خود و صورت طبیعی طبق قوانین جهان همه جا رشد میکنه، همه جا هست. قطعا با باورهای اشتباهمون شاخه های زیادی از این نعمات رو قطع کردیم. فقط باید باورهای اشتباهمون رو اصلاح کنیم، پول و ثروت و عشق و سلامتی خود به خود رشد می کنند و در زندگیمون جریان خواهند داشت.🙂🙃😍☺️
مریم عزیزم سلام
اینقدر که با خواهرام شمارو به اسم خانم شایسته صدا کردیم، انگار اسم کوچیکتون شایسته است، و اسم مریم برامون غریبه تره(شکلک خنده)
مریم عزیزم، امروز اتفاقی هدایت شدم به پروفایل شما برای اولین بار، و قسمت دیدگاه در فایل های دانلود رو زدم و دیدم که چقدر پاسخ دادید به خیلی از کامنت ها…
چقدر حس خوبی بهم دست داد، میدونم پاسخ به تمام کامنت ها غیرممکنه، ولی همین که بعضی هاشون رو پاسخ دادید، خیلی احساس دوستی و نزدیکی بیشتری با شما پیدا کردم.
قطعا این پاسخ ها هم الهامی از طرف خداوند بود که اجراش کردید. احساسم رو در کلمات نمی تونم بیان کنم، فقط میگم متشکرم، عالی بود همین حرکت به ظاهر ساده.
هر چقدر نعمت عشق، ثروت، راحتی و سلامتی در زندگیتان است، حقتان است، نوش جانتان. این جمله رو بارها و بارها در هنگام دیدن فایل هاتون با صدای بلند براتون تکرار کردم. نمی دونم صدامو شنیدید یا نه، قطعا فرکانسش رو دریافت کردید.
امیدوارم خوشبخت تر، ثروتمند تر، عاشق تر و زیباروتر و سالم تر باشید و عمری طولانی و باعزت داشته باشید.
دوست عزیز
لایوهای استاد رو ببینید، بین لایوهای شماره 9 تا 12 دقیقا یادم نیست داخل کدومش بود. استاد در این باره صحبت می کنن. و میگن وقتی قران رو می خونیم متوجه میشیم برای کدوم دعوت های خدا آیه ی عذاب آورده شده، برای کدام ها آورده نشده، کدوم آیات بیشتر تاکید و تکرار شدن و کدوم آیات کمتر.
سلام لیلای عزیزم
خط به خط کامنتت پر از آگاهی بود
واقعا لذت بردم…مرسی که وقت گذاشتی و برامون نوشتی
بهتون افتخار می کنم تا قدم دهم پیش رفتید، ایشاله روز به روز موفق تر بشید.
اون جا که گفتید خانم شایسته چند روز و شب توی پارادایس تنها موندن، واقعا شگفت انگیز بود برام، واقعا درس داشت، ایشون که گفته بودن از تنهایی اونم در شب میترسن، ولی موفق شدن این کار رو انجام بدن. واقعا دست مریزاد، هر آنچه دارن تجربه می کنن لایقش هستند. ایشاله روز به روز بیشتر به آرزوهای قشنگشون برسن. همچنین شما لیلای خوش قلب عزیزم.💓💞