هدف من از سری فایلهای «درسهای توتفرنگی ۱۹ دلاری» این است که قانون جهان را درک کنیم و از این قانون برای تجربهی خوشبختی در تمام جنبههای زندگی بهرهبرداری کنیم. هدف من این است که دانشجویانم این اصل را درک کنند که:
حالا که ذهن ما چنین توانایی باورنکردنیای برای تبدیل پیشفرضهای خود به تجربیات زندگی دارد، چگونه میتوانیم از این ویژگی ذهن، به نفع خود بهرهمند شویم؟
این مفهوم در همهی جنبهها صادق است که مهمترین آن، باورهایی است که نسبت به خداوند در ذهن خود داریم. خداوند به عنوان نیروی مطلقی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند.
چه باوری نسبت به خداوند داری؟!
آیا باورهای تو نسبت به خداوند، زندگیات را با جریان نعمت و برکت همجهت نگه داشته یا از این جریان دور ساخته است؟!
زیرا طبق قانون خداوند، تو همانطور که خداوند را در ذهنت میسازی، ویژگیهای این نیرو در تجربهی زندگیات ظاهر میشود.
- اگر خداوند را حامی خودت میبینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگیات ظاهر میشود.
اگر به خاطر گذشته، احساس گناه داری و خود را لایق دریافت نعمتها و هدایتها نمیدانی، این باور، دسترسی تو را به این برکتها قطع میکند.
اگر باور کردهای که باید زجر بکشی تا لایق هدایتها و نعمتهای خداوند شوی، در این مدار قرار میگیری و زندگی برایت به رنجی تمامنشدنی تبدیل میشود. - اما اگر باور کنی خداوند—بهعنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت میکند—بیشتر از تو میخواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛
اگر باور کنی خداوند برایت آسانی میخواهد نه سختی؛
اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست،
دیگر ترسی از ورود به مسیر تحقق خواسته ات نداری، دیگر تمرکزت بر موانع مسیر خواستهات نخواهد بود، چون این باور در تو شکل گرفته که: «خداوند بیشتر از من میخواهد که پیشرفت کنم، و در این مسیر، پشت من است و حمایتم میکند.»
سالها پیش، وقتی تازه وارد این مسیر شده بودم و این اصل را فهمیدم، در قلبم صدای خداوند را شنیدم که به من وعده میداد:
«تو فقط این مسیر را ادامه بده. من هرچه بخواهی، به تو میبخشم. آنقدر نعمت به تو میبخشم که نتوانی بشماری؛ آنقدر نعمت میدهم تا راضی شوی… فقط ادامه بده.»
من در حالیکه شرایط زندگیام بسیار سخت بود، حتی کفش مناسبی برای پوشیدن نداشتم و بدهکار بودم، این وعدهی خداوند را باور کردم و حجت بر من تمام شد.
جالب است که همزمان، به آیهای از قرآن هدایت شدم با این مضمون: «کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟»
من میلیونها بار این وعدهی خداوند را در ذهنم تکرار کردهام. هر بار با موقعیت سختی روبهرو میشدم، این وعده را به خودم یادآوری میکردم و سعی میکردم به آن اعتماد کنم و فقط بر انجام وظیفهی خودم تمرکز کنم.
و شرایط زندگی من به گونهای تغییر کرد که به هر آنچه خواستهام، رسیدهام.
الان خداوند آنقدر به من ثروت داده که نمیدانم چقدر دارایی دارم… و همچنان در حال ادامهدادن این مسیر هستم.
هدف من از تولید دورهی «همجهت با جریان خداوند»، همراهکردن دانشجویانم با خودم در این مسیر است. مسیرى که نهتنها نتیجهاش نعمت و خوشبختی است، بلکه حرکت در آن، پر از همواری و رضایت است.
تمرکز من در این دوره، ایجاد مسیرهای عصبی جدید در ذهن دانشجوست برای شکلگیری باورهای قدرتمندکنندهی مرجع که او را با جریان خداوند همجهت نگه میدارند و آسان می شود برای آسانی ها.
اساس این باورهای مرجع، توحید است. به همین دلیل، در این دوره من مرتباً به منطقهای خداوند در آیات توحیدی قرآن رجوع میکنم.
این دوره، دانشجویان را در سطحی بسیار عمیق با نحوهی کارکرد فرکانس آشنا میکند. بهگونهای که دانشجو، از خلال تجربیات روزانه، احساسات، عادتهای رفتاری، واکنشها و کانون توجه خود،
بهخوبی مانند یک استاد هوشیار درمییابد که:
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را از جریان خداوند دور میکند و در طی یک فرآیند، وارد مسیر ناهموار و سختی میسازد؛
و
✅ چه روندی از فرکانس و افکار، او را روی شانههای خداوند مینشاند و در یک فرآیند مستمر، چرخ زندگیاش را در تمام ابعاد، هماهنگ میکند.
به این ترتیب، اهرم رنج و لذتی قدرتمند در ذهن او شکل میگیرد که با اصلاح مداوم کانون توجه و عادتهای رفتاریاش، او را مرتباً با خواستهاش همفرکانس نگه میدارد و این فرکانس را آنقدر تقویت میکند که خواسته، در زندگیاش ظاهر میشود. به همین دلیل، این دوره را میتوان استاد بهثمررسانی خواستههای نیمهکاره رهاشده نامید.
این قسمت شامل منطقهایی قوی برای ایجاد باورهای قدرتمندکننده دربارهی خداوند است. توضیحات این قسمت را بشنوید و تجربیات خود را در بخش نظرات همین قسمت با ما به اشتراک بگذارید.
مشتاق خواندن تجربیات سازندهی تکتک شما هستم.
مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4111MB29 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 428MB29 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیزم خاله مریم عزیرم ممنونم سپسگزارم بابت این سری فایل های که برای ما زحمت میکشد
حال من میخوام تجربه خودم با استفاده از آموزه های شما اینجا بیان کنم
من در سنین نوجوانی حالا نمیدونم به چه دلیلی سرما خورده بود یا هر دلیلی یک روز رفتم بودم دستشویی بعد دیدم ادرار من همراه با خون بود منتها من چون بچه بودم نه دردی داشتم نه هیچی نگفتم اما بعد گذشت چند روز رنگش قهوه ای تر شد بعد به مادرم گفتم این شکلی شده ادرار من بعد رفتیم دکتر بعد دکتر به حالت خیلی عصبانی به مادرم گفت چرا زودتر نیامدی امکان داشت که خیلی شرایط براش خطرناکتر بشه خلاصه بعد دکتر گفت آیا کسی سنگ داره تو خانواده مادرم گفت دایی هاش سنگ دارن و چند بار جراحی کرده خلاصه
دکتر همان باور تو ذهن من کرد که چون دایی هاش سنگ کلیه دارند. پس ارثی
من هم بچه سن بودم همین باور کردم
از اونجای هم چون دوست داشتم مورد توجه قرار بگیرم همان بهانه خوبی من هر کجا میشستم شروع میکردم صحبت کردن آره من سنگ دارم ارثی بعد قشنگ این روند یادم این روز بدتر میشد سال به سال دار تا چند سال بعد دیگه ب جای رسید من چندین بار در سال سنگ دفه میکردم تا بک روز که به جای رسید آنقدر بزرگ شد باید میرفتم سنگ شکن بعد رفتم چی شد نمیدونم پرستار بود نمیدونم دکتر بود اونجا داد بیداد بود میگفتن بخاطر دستگاه که کار شکستن سنگ انجام میدهد
بعد من هم آنقدر ترسیده بودم این بنده خدا من دید گفت
ببین اگر اولین باره اومدی اینجا اینکار انجام نده چون کلیه آرام آرام عادت میکنه بعد دیگه جواب نمیدهد بعد باید بری فنر بزنی بعد اون نمیشه بعد باید بری عمل باز انجام بدی
خلاصه این جمله تو ذهن من این شد ک من کلیه کم طبیعی باید خودش سنگ دفع کنه بعد هم ورزش بیشتر کردم هم آب خوردن هم این که ابن اهرم رنج لذت اینجا تو ذهنم تغییر کرد که سنگ شکن کسانی است با عمل باز
بگذریم داستان از اینجا شروع میشه
من بعد گذشت سال های زیاد با شما آشنا شدم شما گفتید که چیزی به عنوان ارثی وجود ندارد
آقا چنان تو ذهن من مقاومت میکرد هی من میگفتم بابا میشه مگه میشه من خودم نمونه آدمی هستم که سالها دارم با سنگ کلیه سر کله میزنم
بعد چی شد تو سال 98 این سنگ کلیه چنان با من کاری کرد من ده روز شب ها خواب نداشتم روز نداشتم از شدت درد بعد اون موقع هم میخواستم از آموزه های شما استفاده کنم یعنی عمل کنم
بعد نشستم شروع کردم نوشتن که چیرشد چطور شد
بعد متوجه شدم من به خاطر اینکه باور کردم این تو ذهنم رفت که من ارثی سنگ کلیه میگیرم به خاطر همان است که من دارم آنقدر اذیت میشم
بعد مثال آوردم گفتم بابا چرا بردار های من سنگ کلیه نگرفتن حتی برای یکبار هم اونا که هر کدام پانزده یا نه سال از من بزرگتر هستن
بعد یاد اون روز افتادم که دکتر به من این حرف زد و من راحت باور کردم
یا اون فردی که تو بیمارستان به من گفت بزار طبیعی سنگ دفع بشه من حتی یا اون حال که حالم بد بود انجام ندادم و بعد این همه سال خودشان طبیعی دفع میشود در صورتی که دایی های من هر کدام کلیه ها شون چند بار عمل باز انجام دادن
بعد بزرگترین مسله مهم تر از هم این بود که من فهمیدم آقا من هر جا حرف از مریضی کلیه میشه من شروع میکنم آره نمیدونی بابا
از اون موقع که با شما آشنا شدم دهنم بستم دیگه به هیچ عنوان هیچ کجا حرفی نمیزدم حتی اونجای که نمیتونستم بیرون برم سعی میکردم یک حرف دیگه بندازم که اون فضا اون حرف تغییر کنه
الان خانواده من فامیل ها همیشه به من میگن تو چیکار کردی که تونستی الان چند سال نه میریض میشی نه دردی نه سنگی چیکار کردی ولی از اونجای که تو ابن فضا ها نیستن چون یک دفعه گفتم شروع کردن به مقاومت کردن آره اگر قرار بود من بیام ذهنم تغییر بدم دیگه میریض نشم دیگه هیچ کس مریض نبود از این چرندیات
و از اون روز ها به بعد نه تلوزیون نخ حرف در مورد هیچ مسأله مریضی هیچ چی هیچ فهمیدم اگر من شروع کنم به صحبت کردن حرف زدن من میرم تو این فضا حتی الان مه دارم این مینویسنم تو فضای ماری خودم هستم وقت ناهار است فایل صبح گوش دادم الان دارم کامنت برای سایت مینویسم از تجربیات خودم چطور من با تغییر دیدگاه باور خودم
من که سالها نزدیک به 17 سال این تجربیات سخت داشتم غخ لعختیراز آموزه های شما سلامتی برای خودم انتخاب کردم
سپسگزارم استاد سپاسگزارم