درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که به‌ظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری می‌کند که:

  • ورودی‌های ذهن چگونه باورها، پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل می‌دهند.
  • این انتظارات و ذهنیت‌ها در هر لحظه:
    • از یک سو، تجربه‌های هم‌فرکانس با خود را وارد زندگی‌مان می‌کنند.
    • از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا می‌بخشند.

به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق می‌کنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما می‌سازند.

این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعید» در این صفحه: 2
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 674 روز

    یا ستار العیوب

    سلام به همه عزیزان

    واقعا اطراف ما پر از درس زندگی هست و من به شخصه خیلی توجه نمیکردم . ببین حتا میشه از توت فرنگی هم درس گرفت

    کامنت دوم رو مینویسم و یه مثال از خودم مینویسم که پندی باشه برام که خودم رو اصلاح کنم

    داستان از جایی شروع میشه که من از زمان بچگی یعنی حدود 7-8 ساگی همیشه مادرم از دست پدرم شاکی بود و به من میگفت بابات به من ظلم کرده و پول نمیده و فلان و بیسار هست و من یه تنفر عمیق از پدرم داشتم و با همین تفکر تنفر از پدرم بزرگ شدم و هرکاری برام میکرد نمیدیدم و چه ریشه های تاریکی تو قلبم رشد میکرد و با من بزرگ میشد و یه چرک در وجودم بود و تا 30 سالگی ادامه داشت و یه اتفاقی افتاد که من خیلی ذهنم چرخید و نسبت به پدرم عوض شد شد یعنی اون اتفاق به ظاهر بد که منو خرد کرد اما دید و فکر منو باز کرد و وقتی کم کم پدرم رو بخشیدم متوجه شدم و به یاد اوردم چه کارهایی بزرگی در حق من کرده که کمتر پدری برای فرزندش میتونسته انجام بده و انجام داده و میده . اون تمام چیزهایی که داشته به پای من ریخته و الان که مینویسم فلش بک میاد جلو چشام اما من به واسطه سالها خوراک بد ذهنی کور و کر بودم

    ————————————

    مثال دوم: رفیقم کلی فروشی لوازم جانبی موبایل داره که هم خودش وارد میکنه و هم با وارد کننده مستقیم همکاری داره و به شهرهای پخش میکنه . میگفت سعید مشتری(جزئی) میاد برای خرید سری شارژر(کلگی شارژر) و وقتی قیمت های کم من رو میبینه میگه جاهای دیگه به فلان قیمت بالاتر میدین و حتا نمونه میارن و فکر میکنن که من جنسم فیک هست و هرچه من براشون توضیح میدم میدم باور نمیکنند چون فکر میکنند گرون تره اورجینال هست و این بارها تکرار شده و منم رویه را عوض کردم و از وقتی قیمت بالاتر دادم بیشتر خیالشون راحت شده و بهتر میخرن و فکر میکنن چون بیشتر خریدن کیفیتش بهتره

    ———————————-

    مثال سوم : اینکه تو جامعه مثلا بابت شده که فلان برند کیفیت داره و بقیه به گرد پاش نمیرسن و میبینی یه برندهایی هستن که اسمشون اونقدر شناخته شده نیست ولی کیفیت خیلی خوبی دارن ولی یکی بد میگه و یکی خوب میگه و میشه متوجه شد که با ارزش گذاری از چیزی یا زدن توسر چیزی میشه اون رو در ذهنی که هیچ تصوری نداره کم و بالا کرد

    یا مثلا خیلی ها میگن و باور دارن که اسپند چشم حسود رو کور میکنه و تو خونه یا تو عروسی ها اسپند دود میکنند و یا فلان کار یا فلان دارو گیاهی یا شیمیایی بخوری فلان میشی و دقیقا همون اتفاق میوفته یا مهره مار یا دندان گرگ و … داشتن باعث جذب میشه و بقیه مطیعت بشن و یه زمانی عطری مد شده بود که خیلی هم گرون بود ( اسم عددی داشت و یادم نمیاد چیه) که این عطر رو بزنی بقیه جذبت میشن و خیلی ها میخریدن

    خیلی از این طرفداری کردن و یا مخالفت کردن ها جهت های ذهنی که بر اساس اون عمل می کنیم .

    خداروشکر

    جمعه 1 فروردین 1404

    Friday – 2025 21 March

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 674 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    سلام به همه عزیزان

    مرسی استادجان که این فایل زیبا رو تهیه کردین و تحسینتون میکنم که از همین رفتارهای به ظاهر کوچک و مخفی اما درس های زیادی بیرون میکشید

    این مسئله که در مورد ذهنیت گرفتن صحبت کردین ید طولانی داره و میشه انواع مثال ها رو زد که هرکس توی زندگیش داره

    من دیروز میخواستم یه خمیر دندان بخرم و با خودم گفتم که این خارجی ها کیفیتش بهتره و قیمت ها رو که دیدم متوجه شدم واقعا خیلی فضایی هستن و اومدم یه نوع خمیر دندان ایرانی که خیلی هم ارزون هست رو بررسی کردم و متوجه شدم همه فرمول ها یکیه تازه این ارزون تره بیشتر ازش راضی بودن و من از خودم پرسیدم چرا فکر میکنم جنس خارجی یا اینکه قیمتش بالا یا پایین باشه نشون دنده اینه که اون خوبه یا بده.

    یا در در دانشگاه و محیط کار که قبل اینکه استاد رو بشناسیم یا با کارفرما برخورد مستقیم کنم دیگران معمولا از جنبه منفی به شخصیت طرف نگاه میکردن و میگفتن این استاد یا فلانی همچین شخصیتی داره و منم همون ذهنیت رو دریافت میکردم

    یا بارها از خوانوادم شنیدم و البته که خودم هم گفتم که از فلانی نخری این ادم گرون فروشه . شاید من یه تجربه داشتم یا خانوادم یه تجربه داشتن ولی همون میشد معیار و تاثیر خودش رو میذاشت

    یا مثلا در بحث کشورهای خارجی مثلا امریکایی ها یا یهودی ها یا اروپایی ها اینقدر توی رسانه ها گفتن که ادم های سردی هستن . اونجا بی بند و باری هست . همو میکشن . یهودی ها فلان هستن و دقیقا این باعث شد که ما فکر کنیم دیگه اون طرف چه خبره .

    چندسال پیش یه کلیپ کمدی دیدم که توی مطب دکتر سه نفر نشسته بودن بعد در یه تایم خاصی یه صدای زنگ به صدا در میومد و اونا بلند میشدن بعد همینطور که افراد کم کم میومدن و باهربار این زنگ همه بلند میشدن و کم کم مطب شلوغ شد و اون سه نفر اصل کاری دیگه تو مطب نبودن اما اون زنگ که پخش میشد بقیه بلند میشدن و اصلا نمیدونستن چرا چون فقط دیده بودن

    حالا اون که یه کلیپ بود و تموم شد اما میشه دید که ادما زود تاثیر میگیرن .

    من از همون بچگی مادرم بهم میگفت که تو موهات خیلی پرپشته و منم اینو پذیرفته بودم الان که سالهاست میبینم واقعا موهای من پرپشت مثل خوشه های گندمه

    و یا در جنبه منفی حتا قبل اینکه من به دنیا بیام مادر بزرگم با همسایه اش مشکل داشت و قهر بود و چندبار از بدی های طرف میگفت و من نمیدونستم اما ذهنیت تنفر نسبت به همسایه داشتم و بعدا که بزرگ شدم و ارتباط بیشتر شد و بیشتر فکر کردم فهمیدم که چه ادم گلی هست و این نظر اون شخص بوده و منو درگیر خودش کرده در صورتی که هم من و هم اون شخص حالشو میپرسم و خبر منو از خانوادم میگیره

    و اینو میشه فهمید که ما ادم ها چطور ذهنمون با اطلاعات چه دیداری و شنیداری و رفتاری برنامه ریزی و اماده میشه در صورتی که بازخورد فرد از باورهای خودشه که اون نتیجه رو دیده و به ما منتقل کرده و ما هم همون گفته برامون مثل سند شده و باور کردیم .

    9 میلیارد ادم در دنیا .9 میلیارد نظر و فکر و باور و نتیجه دارن قرار نیست که من از دید اونا ببینم . من باید ذهنیتی که به من قدرت میده رو انتخاب کنم و برای خودم بسازمش.

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: