کلید اجابت دعاها

در این فایل استاد عباس منش از طریق توضیح بخشی از آیات قرآن، منطق های قدرتمند کننده ای را به ما یادآوری می کند که لازمه کنترل ذهن به منظور دریافت خواسته هایی است که ذهن ما رسیدن به آنها را غیرممکن می داند.

خداوند از طریق منطق های این آیات، کلید کنترل ذهن را در دست پیامبرانش قرار داده است تا در لحظاتی از عهده کنترل ذهن خود برآیند که باور به امکان پذیری یک خواسته، برای آنها سخت بوده است. زیرا ذهن آنها امکان پذیری داشتن آن خواسته ها را با محدودیت های شرایط کنونی شان می سنجیده و دلایلی را لیست می کرده که – حتی با وجود وعده خداوند – رسیدن به آن خواسته را برایشان غیرممکن نشان دهد.

آگاهی های این فایل، کلید باور داشتن به “دریافت نعمت های خداوند در هر شرایطی” را در دست ما قرار می دهد. ایمان و توکل ما در مسیر دریافت خواسته هایمان را به همان نحوی تغذیه می کند که خداوند ایمان پیامبرانش را تغذیه کرده است تا باور کنیم: “وعده های خداوند به ما حتمی است”. زیرا در فرایند درخواست از خداوند و اجابت درخواست ها، خداوند همواره در حال اجابت درخواست هاست اما مشکل از باورهای محدود کننده ای است که ما درباره امکان پذیر بودن رسیدن به یک خواسته داریم.

آگاهی های این فایل، یادآور کننده ای است برای اینکه بدانیم:

  • خداوند به عنوان نیرویی که اجابت درخواستهای بندگانش را بر عهده گرفته، چه جایگاه و چه قدرتی دارد؛
  • ما به عنوان درخواست کننده، چقدر توانایی درک این جایگاه را داریم، چقدر به قدرت این نیرو باور داریم و چقدر در این مسیر متوکلیم؛
  • به محض واضح شدن یک خواسته، ذهن ما با چه منطق هایی امکان پذیری اجابت خواسته هایمان را غیر ممکن نشان می دهد و ایمان ما به وعده های حتمی خداوند را تبدیل به شک و ناامیدی می کند؛
  • ما چگونه می توانیم با ابزار منطق، استدلال های محدود کننده ذهن درباره غیر ممکن بودن ها را، زیر سوال ببریم؛
  • چگونه در فرایند دریافت خواسته، کنترل ذهن و تقوای مستمر به خرج دهیم و متوکل بمانیم؛
  • چگونه باور به ” امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها ” را بسازیم و این باور را مرتباً تقویت کنیم؛
  • کدام ویژگی شخصیتی، به صورت مستمر در حال منطق ساختن برای امکان پذیری دریافت خواسته هاست؛
  • و چه نگاهی ما را همواره در مدار دریافت وعده های خداوند برای دریافت نعمت ها قرار می دهد؛

آگاهی های این فایل را با دقت بارها بشنوید. از این منطق های باورساز نکته برداری کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، درباره درسهایی بنویسید که آگاهی های این فایل برای باور به امکان پذیری به شما یاد داده است.

منتظر خواندن نکات تاثیرگذار تان هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره روانشناسی ثروت 1

ذهن همواره شرایط نادلخواه فعلی را به عنوان وضعیتی ثابت و همیشگی می بیند و به محض واضح شدن یک خواسته در وجود ما، امکان پذیر بودن داشتن آن را با محدودیت های شرایط کنونی می سنجد و به شکل بسیار منطقی، دلایلی را لیست می کند تا ما را به این نتیجه برساند که: داشتن این خواسته به این دلایل، برای ما غیر ممکن است.

آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1، از طریق منطقی کردن ” امکان پذیر بودن داشتن یک خواسته در ذهن دانشجو”، شیوه خلع سلاح کردن ذهن در این باره را به دانشجو یاد می دهد و او را به این باور می رساند که:

شرایط کنونی، هر چقدر به ظاهر نامناسب و هر چقدر به ظاهر غیر قابل تغییر، به راحتی می تواند تغییر کند. 

“منطق ساختن برای امکان پذیر بودن یک خواسته”، اصل و اساس آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1 است. زیرا تنها زمانی ما در مدار دریافت خواسته های خود قرار می گیریم که داشتن آن خواسته برای ذهن ما منطقی شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نحوه شرکت در این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری کلید اجابت دعاها
    361MB
    71 دقیقه
  • فایل صوتی کلید اجابت دعاها
    70MB
    71 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مرجان عرب مختاری سامی» در این صفحه: 5
  1. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    به نام رب العالمین که قادر مطلق است

    درود بیکران به استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنین و همراهان توحیدی

    خداوند را بسیار قدردانم برای آگاهی های ارزشمندِ این فایل

    استاد چه کردید با ما.

    من تا الان دفعه چهارم هست که این فایل را گوش میدهم و هر بار اشکم درمیاد . نمیدانم به هنگام ضبط ،در چه فرکانسی بودید که این چنین اثرگذار است .

    چند روز پیش، قبل از دیدنِ این فایل ، زیرِ دوش آب در مورد رویاها و علایقم فکر می کردم، همین جور که آب از روی سر و بدنم رد میشد با خودم در مورد تغییر شرایط زندگی در جهت پرداختن به هنر و خلق زیبایی ها ، در مورد تبدیل شدن به آنچه که باید باشم نه آنچه دیگران از من ساختند، در مورد چشیدن طعم زندگی ، در مورد دیدن زیبایی ها و شگفتی های جهان ،در مورد ساختن بدنی جدید و زیبا ، در مورد نوشتن کتاب و خیلی چیزهای دیگه فکر می کردم و همزمان ذهنم میومد وسط و میگفت ، خیلی دیر شده .دیگه اون قدر وقت نداری که همه اینها رو عملی کنی . سنِ تو اجازه نمیده. تو 47 سال داری. 21 سال که توی محیط اداری بودی و وقتت رو تلف کردی ، عمرت رو هدر دادی . حالا که اومدی بیرون چه جوری میخوای رویاهات رو زندگی کنی ؟ اون قدرها وقت نیست برای عملی کردن همه خواسته هات . من هم در جوابش گفتم این حرفها به خاطر اینه که تو محدودی . ولی خدایی که من دارم نامحدود است، قدرت مطلق هست و برای او هر چیزی امکان پذیره. همون خدایی که درخواست زکریا رو پاسخ داد و غیر ممکن رو ممکن ساخت ، برای من هم انجام میده. همون خدایی که به نوح عمر طولانی داد و پیامبری کرد ، به من هم فرصت انجام همه اینها رو میده. چون خدا ، خدای لامکان و لازمان است.

    بعد به خدا گفتم : خدایا آنچه برای من مهم است ،عرضِ زندگی و کیفیت زندگی ام هست . میخوام در مدت باقیمانده ، جوری برام زمانبندی کنی که در لحظه مرگ با لبخند و رضایت و خشنودی از دنیا برم طوری که هیچ حسرتی برایم باقی نمونه.

    استاد من وقتی این حرفها رو با خودم و خدای خودم میگفتم ، هنوز فایل شما رو گوش نداده بودم و اصلا نمیدونستم فایل جدید گذاشتید. یادم نیست همان روز یا روزِ بعدش ، یک حسی به من گفت که شما اومدید با آگاهی های جدید. لپ تاپ رو روشن کردم و اومدم سراغ سایت و تصویر شما با عنوان کلید اجابت دعاها رو دیدم و گفتم خدایا شکرت .

    و عجیب اینکه با زکریا شروع شد. با همان کسی که من به عنوان الگوی منطقی ، به ذهنم معرفی کرده بودم.

    گوش دادم و گوش دادم تا اینکه رسید به سوره ضحی و تمام وجود من را به آتش کشید و با آن روایی و شیوایی گفتارِ شما آنچنان بر جانم نشست که قابل وصف نیست. الان هم که در موردش مینویسم حال عجیبی به من دست میدهد و اشکم را در می آورد.

    چقدر زود رب العالمین جواب گفتگوهای من رو داد وقتی داشتم زیر دوشِ آب گرم در مورد رضایت از زندگی به او میگفتم . چقدر سریع نشانه آورد و مهر تایید زد به گفتگویی که با او داشتم. چقدر رب العالمین، فرمانروای کیهان و جهان به من نزدیک است و من غافلم . بغضم گرفته از این نزدیکی خداوند که ذهن محدودِ من ، توان درک آن را ندارد.

    خدایا چگونه میتوانم شکرگزار تویی باشم که من را از هیچ خلق کردی. تویی که بر هر کاری توانایی و آگاه به پیدا و پنهان.

    اشک میریزم و می نویسم و چه سعادتی از این بالاتر که خدا را داشته باشم و با او سخن بگویم .

    سخنان پروردگار را تکرار میکنم که برای همیشه مهربانی ،قدرت و نعمتهای او را به یاد داشته باشم :

    سوگند به روز و سوگند به شب هنگامی که تاریک می شود . پروردگارِ تو، هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست . آینده تو و شرایط تو بهتر و درخشان تر از گذشته تو خواهد بود.و پروردگارت در آینده آن قدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی. (نگفته این قدر نعمت می دهد که از همه بالاتر باشی ، همه ای وجود ندارد. میگوید این قدر میدهیم که تو راضی باشی).

    (برای اینکه وعده را باورپذیر و منطقی کند ، به پیامبر می گوید : )

    آیا زمانی که یتیم بودی ما به تو پناه ندادیم ؟ آیا زمانی که گمراه بودی خداوند تو را هدایت نکرد ؟ و زمانی که فقیر بودی خداوند تو را غنی و بی نیاز نکرد ؟ پس یتیم را از خودت دور نکن ، سائل را از خود مران و نعمت پروردگارت را به یاد آر..

    استاد من از کودکی این سوره و معنایش را بارها شنیدم اما هیچ وقت معنای آن را درک نکرده بودم. آن شنیدن ها کجا و این شنیدن کجا.

    شنیدنِ آن از خدایی که بر شما جاری شد . هزاران بار قدردانم برای حضور شما و آگاهی هایی که به ما انتقال می دهید. خدایا شکرت.

    استاد قبل از آشنایی با شما من درک دیگری از خدا داشتم و بابت هر خطایی به شدت خودم را سرزنش می کردم و وارد احساس گناه طولانی مدت می شدم و این باعث میشد که همان جنس از اتفاقات را دوباره تجربه کنم. تصور می کردم بابتِ هر اشتباهم چه از طرف خانواده و جامعه و چه از طرف خداوند تنبیه می شوم و نعمتها از من گرفته می شود . چون از کودکی همیشه به من گفتند اگر دختر خوبی باشی فلان چیز رو برات می خریم و اگر کار بد کنی فلان چیز رو ازت می گیریم. و این شنیده ها در جامعه ، مدرسه، محل کار و باورهای مذهبی و سایر جاها به اشکال مختلف وجود داشت. اما به تدریج یاد گرفتم که فرکانسِ احساس گناه و ترس از تنبیه و به دنبال آن باور غلط ِ گرفته شدن نعمتها بعد از هر اشتباهی ، از جنس ِ فرکانس شیطان و دوری از خداوند است . شیطانی که وعده فقر و فحشا می دهد.

    استاد ، چقدر زیبا در این آیات، کلام خدا را برای ما قابل درک کردید که به پیامبر می گوید : خداوند هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست. پس من هم به هنگام احساس گناه و سرزنش ِ بیش از اندازه خود ، به جای اینکه در این احساس شیطانی باقی بمانم به خودم می گویم : پروردگارِ من ، هرگز مرا ترک نکرده و از دست من ناراحت نیست. او در هر لحظه من را می پذیرد حتی اگر برای زمان هایی به خاطر غفلت و گمراهی از مدار او خارج شده باشم. زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

    چه امیدواری از این بهتر که خداوند وعده می دهد اگر در مدار او باشیم شرایط در آینده بسیار بهتر از وضعیت کنونی می شود. یعنی می گوید تحت تاثیر شرایط فعلی قرار نگیرید و گول شیطان را که میخواهد این شرایطِ به ظاهر سخت را دائمی جلوه دهد ، نخورید. .

    هر چه بیشتر قدردان باشیم و بیشتر نعمتهایمان را به یاد آوریم ، برای ‌ذهنمان رسیدن به نعمتهای جدید ، منطقی تر و امکان پذیرتر می شود.

    فقط خداست که هر آنچه بخواهم را به من میدهد چرا که او قدرت مطلق است و هر چیزی برایش امکان پذیر و شدنی است. ثروت بی نهایت است و عشق بی قید و شرط. همان خدایی که همه چیز تحت فرمانروایی اوست. فقط کافیه به نظم و هماهنگی در عالم هستی نگاه کنیم . به گردش سیارات ، به ستارگان که با چه دقت و نظمی در فواصل مختلف قرار دارند و کوچکترین تغییر در فاصله آنها ، کل کیهان را نابود می کند. به رویش گیاهان از دل خاک ، به بارانی که میبارد و نعمت را جاری می کند و نماد فراوانی است . به جسمی که به ما داده شده و سلولهایی که در هماهنگی با یکدیگر ، کار خود را با هوشمندی عجیبی که در مخیله ما نمی گنجد ، به درستی انجام می دهند حتی زمانی که ما خواب هستیم. همان خدایی که این جهان و بدن من را با چنین توانایی شکل داده و مدیریت می کند ، همان خدا به درخواست های من که در برابر آفریده های او و توانمندی او هیچی نیست ، پاسخ میدهد.

    وقتی به دنیا آمدم هیچی نداشتم . او بدن من را پوشاند، او من را در آغوش مادرم گذاشت. او به من خانواده داد تا تنها نباشم. او در کودکی ، نوجوانی و جوانی هزینه های من از قبیل پوشاک و خوراک و تحصیل و مکانی امن برای زندگی را از طریق خانواده ام تامین کرد. در بزرگسالی به من امکان ادامه تحصیل داد. از او شغل خواستم که بی نیاز از دیگران باشم و روی پای خودم بایستم و او به من شغل داد. درست در زمانی که همه از بیکاری ناله می کردند و دنبال کار بودند از طریق یک نفر که فکرش را هم نمی کردم به من شغل داد.

    به هنگام طلاق، بعد از یک سال زندگی مشترک ، با اینکه حقِ طلاق با مرد بود و طرفِ مقابل حاضر به جدایی نمی شد ، خداوند به شکلی معجزه آسا من را به مسیری هدایت کرد که بتوانم در زمانی بسیار کوتاه جدا شوم. طوری که همه متعجب شده بودند. و همین ازدواج نافرجام که به شکل تضاد در زندگی ام ایجاد شد ، درونِ خود درسهایی داشت که من را از ارزشِ وجودیِ خودم آگاه کند و مهمترین خواسته ام را که کار روی رشد شخصی، یادگیری و گسترش آگاهی بود را بر من واضح کند در حالی که تا قبل از آن، تحت تاثیرِ حرفهای خانواده و جامعه ،فکر می کردم حتما باید ازدواج کنم و تشکیل خانواده دهم. و در همین جدایی ، ایمان من به خدا بیشتر شد . در حین فرآیند طلاق به شدت نگران و مضطرب بودم و تصور می کردم اوضاع بدتر شود در حالی که شرایط زندگی بعد از جدایی، روز به روز برایم بهتر و بهتر شد و بابت آن خداوند را شاکرم.

    در مورد طلاق این نکته را باید یادآوری کنم که چطور خداوند به یکی از نزدیکانم ، بعد از جدایی از همسرش ، روزی رساند . چطور از جایی که فکرش را نمیکردیم ، مشکل او را حل کرد و به او خانه مستقل داد که نخواد به سختی اجاره پرداخت کنه. ماجرا از این قرار بود که زمینی داشت که به دلیل ایرادی که داشت ، هیچکس حاضر به خرید آن نمیشد و هرکس آن را میدید از خرید آن منصرف میشد. مدتی گذشت و خداوند فردی را به سمتش هدایت کرد که خارج از ایران در آمریکا زندگی می کرد. این فرد به دلیل اینکه دوران کودکی خود را در شهر ما سپری کرده بود و خاطرات قشنگی از کودکی اش داشت ، به دنبال زمینی میگشت در همان محله با قیمت مناسب که آن خانمِ مطلقه قصد فروش داشت تا بتواند در آنجا به هنگام پیری خانه ای بسازد و با خاطرات کودکی، روزهایی از عمرش را در این شهر سپری کند.

    از لطف و عنایت ِخدا، قیمت زمین با پول او جور بود و با اینکه صاحبِ ملک، صادقانه از مشکلات ِ زمین به خریدار گفته بود، با این حال گفت اشکالی نداره و زمین را میخرم و با میل و اشتیاق آن را خریداری کرد. من هر وقت یادم به این جریان میفته ، سجده شکر به جای می آورم که چطور خداوند به وعده خود در سوره طلاق عمل میکند و به زن مطلقه یادآوری می کند که پروردگار تو از جایی که گمان نمیکنی روزی تو را می رساند و اگر بر او توکل کنی خدا برای تو کافیست. هر وقت یادم به این جریان میاد تک تک سلول هایم شکرگزار می شوند و هر بار یادآوریِ آن ، من را شگفت زده و متحیر می کند که چطور مشتریِ زمین را از آن طرف دنیا رساند.

    در ادامه درخواست هایم باید بگویم که بعد از جدایی ِ خودم از خداوند خواستم که استقلال شخصی داشته باشم و در خانه ای جدا زندگی کنم در حالی که پولش را نداشتم اما او من را به مسیری هدایت کرد که به این خواسته ام برسم و به شکل طبیعی و به راحتی پولش را برایم جور کرد. به من وسایل و امکانات رفاهی برای زندگی داد. در حالی که قبل از آن، در خانه پدری امکانات کافی را نداشتم و حتی در دوران دانشجویی به مدت یک سال در اتاقی زندگی می کردم که نه سرویس بهداشتی داشت نه وسایل گرمایشی و خنک کننده.

    احساس تنهایی می کردم ، از او دوستان خوب خواستم و در محل کارم بهترین دوستان را به من داد.از او اعتماد به نفس خواستم و او مسائلی را پیش رویم گذاشت که با حل آنها اعتماد به نفسم بیشتر شد. از او مسیر درست را خواستم که از گمراهی نجاتم دهد و او آرام آرام و با طی شدن تکاملم ، من را به سمت این سایت ارزشمند هدایت کرد . هر وقت این آیه از سوره ضحی را که از زبان استاد جاری میشود را گوش میدهم گریه ام می گیرد. « آیا زمانی که گمراه بودی خداوند تو را هدایت نکرد ؟»

    از او خواستم که هزینه سفرهایم را جور کند و او از جایی که انتظارش را نداشتم چندین بار اقامتگاه رایگان در اختیارم قرار داد.

    دو روز پیش در ارتباط با یکی از نزدیکانم دچار اشتباه شدم و نتوانستم جلوی عصبانیتم را بگیرم. از خدا طلب بخشش کردم و به جای ماندن در حسِ گناه و خود سرزنشی ، خودم را پذیرفتم و با کنترل ذهن و مراقبه دوباره به حالتِ آرامش برگشتم و جالب اینکه ، آن شخص با من تماس گرفت و بابت کارهایی که قبلا برایش انجام داده بودم از من قدردانی کرد با اینکه در بحث اخیری که بین ما شده بود، مقصر من بودم. خدا را هزاران بار قدردان هستم که آگاهی های ناب را از استاد عباس منش در مورد نتایج منفی ِ ماندن در حس گناه را دریافت کردم و این بار با پذیرش خود و رها کردن اشتباه، نتیجه فوق العاده اش را دریافت نمودم.

    بعد از 21 سال کار در محیط اداری از خداوند خواستم که به شکلی آسان، از سیستم اداری خلاص شوم که بتوانم آزادانه در مسیر علایقم حرکت کنم و زندگی جدیدی را خلق کنم و باز هم به طور معجزه آسا از طریق یکی از دستانِ یاریگرش ، کارِ من را درست کرد و به راحتی بازنشسته سیستم اداری شدم و اکنون در سیستمی که فرمانروایش خداوند است ، بندگی خدا را تمرین می کنم و یاد می گیرم. مشغولِ آموزش و یادگیری مهارتهای مورد علاقه ام در زمینه هنر و ورزش هستم . آزادانه سعی میکنم طعم زندگی را بچشم و در مسیر خلق و خودشکوفایی و دیدن زیبایی های دنیای شگفت انگیز او قدم بردارم .

    از او خواستم که سلامتی خودم و عزیزانم را به وقت بیماری ، دوباره بازگرداند و او اجابت کرد.

    بارها و بارها شاهد هدایتها ، کمک ها و حفاظت های او بوده ام.

    خدا را برای نعمت هایی که به من داده بسیار قدردان و سپاسگزارم.

    نعمتهایی که خداوند تا این لحظه به من داده بیشمار است و اگر بخواهم به یاد آورم ، باید دفترها پر کنم.

    خدایا چه نعمتی از این بالاتر که به من وعده میدهی اگر در مسیرت باشم ، اگر سعی کنم همواره رویِ طول موجِ تو خودم را تنظیم کنم ، آن قدر به من میدهی که راضی شوم و با خشنودی و بدون هیچ حسرتی از دنیا بروم و مشتاقانه به سوی تو بیایم.

    خدایا شکرت که تو را دارم که من با تو همه چیز هستم و بدون تو هیچ.

    لحظه به لحظه کمکم کن . توانایی درست اندیشدن را به من بده که با آگاهی ، با اندیشه درست از مسیرهای زیبا و لذت بخش به خواسته هایم برسم. توانایی های بالقوه من را به زیباترین شکل ، بالفعل کن برای خلق بدنی سالم تر و زیباتر و خلق آثاری ارزشمند و مفید . من را در جهت تبدیل شدن به شخصیتی جدید هدایت و یاری کن که همواره در مسیر تو باشم و منشا اثر خیر و شادی برای خودم و دیگران . من را در همه ابعاد بی نیاز از غیر کن تا در برابر دیگران سرفراز باشم و در درگاه تو سربلند.

    پروردگارم تو را شکرگزار هستم که بار دیگر به من توفیق نوشتن دادی.

    از استاد عزیز و خانم شایسته بسیار قدردانم . همواره سرشار از دریافت آگاهی های ناب خداوند باشید.

    نور الهی بر قلبتان جاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    سلام نگین عزیزم

    در حالیکه اشکم در اومده مینویسم.

    من امروز صبح زود اومدم سراغ سایت. ناخوداگاه روی اسم شما زوم شدم در حالیکه نمیدونستم برای من کامنت گذاشتی. بدون اینکه کامنتِ اولت رو در خصوص این فایل بخونم ، مستقیم رفتم سراغ پروفایلت. یعنی حس درونی ام بهم گفت برو پروفیلش رو بخون . و با کمال تعجب دیدم خدای من چقدر شرایطتت شبیه من هست. گریه ام گرفته بود.بارها پیش اومده که من تجلی افکار و احساستم رو در این سایت از طریق بچه ها دیدم. انگار انعکاس خودم رو میبینم.

    تقریبا دو ساعت پیش بود که ایمیلم رو نگاه کردم و دیدم در لیست دیدگاههای ارسالی ،نام شما هست. دوباره میخکوب شدم. هیچ کدوم از اینها اتفاقی نیست و خدا داره با ما صحبت میکنه . داره در هر لحظه، بهمون نشون میده که چقدر به ما نزدیکه. داره میگه که این دنیا آینه خود شما هست . خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم.

    جالبه که من هم دقیقا دو سال هست که از کار اداری بیرون اومدم. اول بهمن 1401.

    در این دو سال خیلی سعی کردم روی خودم کار کنم. خیلی وقتها هم ذهن میاد و به قول استاد جفتک میندازه. خیلی وقتها حالم خراب میشه .اما چیزی که یاد گرفتم ایمان به خدا و استمرار است. اینکه تمرین کنم اولویتِ زندگیم خداوند باشم و فقط نظر او برام مهم باشه. اینکه تمرین کنم وجودم رو پر کنم از حضور خداوند و فقط و فقط ادامه بدم و بپذیرم که این جهان دو قطبی هست و تضادها میان. اما شرایط نامناسب همیشگی نیست و همه چیز تغییر میکنه و همین که همه چیز میتونه تغییر کنه و ما محکوم به جبر نیستیم جای شکرگزاری زیاد داره.

    برات آرزوی بهترین ها رو در مسیر یکتا پرستی دارم.

    نور الهی همواره بر قلبت جاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    سلام دوست عزیزم که نامت را نمیدانم.

    یادم میاد اوایلی که در سایت ثبت نام کرده بودم ، فامیلم را به طورِ کامل ننوشتم .

    فقط نوشتم مرجان مختاری که اگر آشنایی من رو دید ، نشناسه. عکس هم نذاشته بودم.

    اما به تدریج تکاملم رو طی گردم و به لطف خدایی که آگاه به همه چیز است ، نگاهِ مردم روز به روز برایم کم رنگ تر شد. در نتیجه بعد از مدتی، هم عکس گذاشتم، هم نام کامل رو نوشتم.

    سوال شما در مورد نامِ خانوادگی من و اینکه من عرب هستم یا نه باعث شد موضوعی رو در مورد باورهای مخرب و اینکه چه تاثیر بدی در عزت نفس من داشته ، مطرح کنم که با هدایت خداوند و آموزش های ارزشمند استاد این باور مخرب از میان رفت.

    نام خانوادگی من عرب مختاری هست.و ایرانی هستم.

    در خانواده همیشه از این نامِ خانوادگی انتقاد میشد و میگفتن این فامیل باید عوض بشه. و من به علت اینکه از کودکی بارها این جمله رو میشنیدم و از طرفی پدرم از یک خانواده به ظاهر معمولی و مادرم از یک خانواده به ظاهر سطح بالا بود ، این باور غلط در من شکل گرفته بود که این نام خانوادگی، من رو کوچک نشون میده و ارزشم رو کم میکنه . این قدر این باور شدید بود که یکی از اعضای خانواده خجالت میکشید جایی فامیلش رو بگه و اگر کسی اون رو نمیشناخت، فامیل مادرم رو به جای فامیل خودش میگفت. من هم در سالهای جاهلیت دو سه بار این کار رو انجام دادم.

    تا اینکه به خودم اومدم و متوجه باور اشتباهم شدم. از وقتی این باور غلط در من اصلاح شد ، دیگه هیچ وقت خجالت نکشیدم و برعکس افتخار کردم. افتخار به حضور پدری که از فقر و با دست خالی روی پای خودش ایستاد و بهترین امکانات زندگی را فراهم کرد. افتخار به پدری که همیشه دنبال رشد و پیشرفت بود.

    و من از آن روز که باورم اصلاح شد با افتخار ، فامیلم را به زبون میارم و جالبه که شرایط خانوادگی به گونه ای پیش رفته که افرادی که در خانواده ما با این فامیلی هستند ، به خاطر ویژگی های اخلاقی خوب و هنر و توانمندی ها ، در جامعه خوشنام شدند.

    پسوند سامی که در آخر فامیلم گذاشتم حکایت خود را دارد

    پدر من با اینکه توانمندی های زیاد داشت اما به دلیل عزت نفس پایین و برخوردهای نامناسبی که از سوی بعضی افراد با او شده بود و به دلیل اینکه از سمت خانواده مادرم پذیرفته نشد،تصمیم گرفت نام خانوادگی اش را عوض کند و در شناسنامه او سامی ثبت شد.

    من فامیلم را عوض نکردم، اوایل به این دلیل عوض نکردم چون با خودم میگفتم الان دیگه همه به فامیلِ قبلی من رو صدا میکنند و فایده ای نداره. اما بعد از تغییر باورها و تمرینِ حس ارزشمندی فارغ از اینکه فامیل من چی هست ،فارغ از نگاه و نظر مردم ، فارغ از اینکه خانواده من کی هست، به این درک رسیدم که اصلا نیازی به تغییر فامیل نیست و احساس ارزشمندی نه به اصل و نسبِ من برمیگرده ،نه به نظر مردم درباره من، نه به پول و ثروت و نه به موقعیت اجتماعی ، نه به نام خانوادگی و امثال اینها.

    به قول نظامی که به فرزندش میگه :

    جایی که بزرگ بایدت بود ، فرزندیِ من نداردت سود

    چون شیر به خود سپه شکن باش، فرزند خصال ِ خویشتن باش

    یعنی اونجایی که قرار هست تو یک جایگاهی داشته باشی اگر بگی من پسر نظامی هستم هیچ فایده ای نداره . مثل شیری باش که به واسطه قدرت و توانایی که خودش داره میتونه از عهده خودش بربیاد . سعی کن فرزندِ توانایی خودت باشی نه فرزندِ منی که نظامی هستم.

    و مرجان هم که تا چند سال پیش فکر میکرد عزت و شخصیتش به خانواده اش گره خورده و برای اینکه از نظر بقیه خوشنام باشد ، باید نام خانوادگی مادرش را به جای نام خانوادگی خودش بگوید ، یک روز به لطف و هدایت خدا از این جهل رهایی یافت . خدا را هزاران بار قدردان است.

    و اما گذاشتن پسوند سامی که فقط در این سایت ، آخر ِ فامیلم گذاشتم و نه هیج جای دیگر ، به این دلیل هست که همیشه به خودم توانمندی های پدرم را یادآوری کنم که چطور با دست خالی خودش را بالا کشاند که بی نیاز از غیر باشه و چطور به دلیل کمبود احساس لیاقت ، خیلی چیزها را از دست داد.

    عرب مختاری و سامی دو تا الگوی منطقی برای ذهنِ من هست تا باورهایم را روز به روز در جهت امکان پذیر بودن خواسته و پرورش حس لیاقت تقویت کنم.

    در مورد آموختن زبان دوم که گفتی ، هر کلمه را با یک تصویر در ذهنت مجسم کن. خیلی کمک میکنه.

    برات آرزوی بهترین ها را دارم.

    نور الهی بر قلب پاکت جاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    وای نگین عزیزم

    لینکی که خوابت رو نوشته بودی، باز کردم و خوندم.

    نگین ، من هم بعد از دیدن ِاین فایل ، خوابی مشابه خواب تو دیدم.

    چقدر عجیب، حتی خوابِمون هم ، شبیه هم شده.

    خواب دیدم داشتم توی یک کوچه راه میرفتم، یک پرنده شبیه اردک توی آسمون پرواز می کرد و به سمت من میومد، همین جور که نزدیکتر میشد، جثه اش بزرگتر می شد، وقتی به من رسید، بهش دست زدم و او نشست روی زمین. خیلی بزرگ بود، شروع کرد به حرف زدن با من.

    با تعجب بهش گفتم، تو حرف میزنی؟

    بعد یک آیه از قرآن نقش بست که یادم نیست چی بود ، فقط یادم هست که در مورد برآورده شدن دعاها بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    سلام نگین عزیزم. ممنونم از نگاه زیبایی که داری.

    همیشه بابتِ اینکه چهره ام از سنم کمتر نشون میده قدردان خدای مهربان هستم و شما هم خیلی لطف دارید. سپاسگزارم.

    نگین جان به چه نکته ای در سوره ضحی اشاره کردی. چرا من تا حالا بهش فکر نکرده بودم که خدا قسم میخوره به روز و شب .

    چقدر این مساله مهمه و به تثبیت شدن باور کمک میکنه.

    و بی جهت نیست که استاد همیشه تاکید می کنند کامنت ها رو بخونیم.

    واقعا ازت ممنونم که این موضوع رو مطرح کردی.

    کامنتت رو در مورد شیوه کنترل ذهن در برابر مستاجر خوندم.

    آفرین . عالی بود نحوه برخوردت با ذهن منطقی.

    جالبه من هم معمولا به همین شکل، سعی میکنم ذهنم رو مدیریت میکنم.

    برات آرزوی بهترین ها رو دارم.

    نور الهی بر قلبت جاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: