آزمون تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت

این آزمون برای کمک به شما طراحی شده تا ارزیابی نسبتاً شفافی در این باره داشته باشید که: شخصیت کنونی شما چقدر برای مهاجرت کردن مناسب است. 

در پایان آزمون، از طریق تجزیه و تحلیل پاسخ‌های شما، یک نتیجه کلی به شما ارائه می‌شود تا بدانید:

  • چه تغییراتی در باورها و شخصیت کنونی شما، “بیشترین تأثیر سازنده” را بر شرایط زندگی شما می‌گذارد؛
  • اولین قدم برای ایجاد این تغییرات، از چه نقطه‌ای باید برداشته شود؛

بنابراین، به منظور هدایت شدن به ارزیابی صحیح، لازم است آزمون طبق دستورالعمل زیر انجام گردد:

دستورالعمل: 

در این آزمون شما به 15 سوال پاسخ می‌دهید.

قبل از پاسخ به سوالات آزمون، مهم است که هر دو قسمت از فایل زیر را دیده باشید و به توضیحات استاد عباس منش در آن فایل تامل کرده باشید:

چه افرادی برای مهاجرت کردن مناسب ترند؟

سوالاتی که در ادامه آمده است، شامل موضوعاتی است که هر کدام از ما در زندگی روزمره، بارها و به شکل‌های مختلف با آن‌ها برخورد داشته‌ایم. 

برای شروع آزمون، یک مکان خلوت و آرام برای خود فراهم کنید. با فراغ بال به سوالات آزمون فکر کنید و در آن‌ها تعمق کنید.

از آنجا که ” نتیجه نهایی”، از طریق تجزیه و تحلیل پاسخ‌های شما به سوالات آزمون مشخص می‌شود، برای دریافت راهنمایی موثر در بهبود شرایط فعلی، لازم است با خودتان صادق باشید و جوابی را انتخاب کنید که به صورت کلی نزدیک‌ترین حالت به شخصیت فعلی شماست. 

زیرا خبر خوب این است که در پایان این آزمون، علاوه بر اینکه درباره مهاجرت به شناخت می‌رسید، می‌دانید قدم بعدی برای رشد و بهبود شرایط را از کجا و چگونه باید بردارید.

بنابراین، برای انتخاب پاسخ درست برای شما، به رفتارها و واکنش‌های معمول خود دقت کنید و نه اطلاعاتی که درباره “درست یا غلط بودن یک رفتار” دارید؛ خواه درست و غلط از نظر دیگران، خواه از نظر قوانینی که از آموزش‌های استاد عباس‌منش آموخته‌اید. 

زیرا هدف این آزمون، گرفتن بالاترین نمره نیست. هیچ جواب درست یا غلطی وجود ندارد بلکه موضوع شناسایی جواب هماهنگ‌تر با شخصیت فعلی شماست. هدف، رسیدن به خودشناسی بیشتر در این زمینه است که با توجه به شخصیت کنونی‌ام:

  • آیا “مهاجرت”، رشد و احساس خوشبختی بیشتر را برایم به ارمغان می‌آورد یا برعکس، مرا نا امید می‌کند؟
  • آیا انگیزه‌های من برای مهاجرت درونی است یا سطحی و ناپایدار؟

این خودشناسی به شما کمک می‌کند تا برای رشد و پیشرفت، تصمیمات مناسب‌تری بگیرید که مطابق با درون شماست و گامی تعیین‌کننده است برای تجربه‌ی رشد و احساس خوشبختی بیشتر.

 

173 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امید گفته:
    مدت عضویت: 3648 روز

    سلام بر استاد عزیز و کل تیم سایت

    واقعا لذت بردم از این ایده و نتایجی که از دل سوالات هوشمندانه بیرون میکشید

    و سپاسگزارم بابت وقتی که برای طراحی این آزمون های این چنینی میکشید

    امیدوارم با ارایه راهکارهایی که شما دادید بتونم بیشتر و بیشتر رشد کنم تا شرایط برام تسهیل تر باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    شیرین امامی احتشامی گفته:
    مدت عضویت: 2249 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام‌ به استاد بزرگوارم ، مریم جان عزیز

    و خانواده هم فرکانسی ام ؛

    همان روزی که این فایل مهیج ( از نظر من ) روی بنر سایت قرار گرفت با گوش جان شنیدم و به سرعت بعدش رفتم سراغ آزمون .

    هرچند تا 99% میدانستم جواب چیه !!

    به (جواب ) آزمون که رسیدم با این جمله شروع شد :

    شما مسایل را فرصتی برای یادگیری و رشد میدانید ، برای یادگیری و تجربه موضوعات جدید مشتاق و کنجکاو هستید و……

    در آخر :

    به شما تبریک می گوییم .

    مجموع تمام این ویژگی ها نشان می دهد که شما کاندیدای ایده آل برای مهاجرت هستید .

    (( برای شما مهاجرتی لذت بخش آرزو می کنیم ))

    همون روز میخواستم کامنت بذارم ولی با خودم گفتم تو الان در شرایط هیجانی هستی . صبر کن یه مدت دیگه دوباره این آزمون رو بده و ببین جواب چیه ؟‌ اگر همون بود پس کاملا در موردت درسته .

    همین کارو کردم . صبر کردم و دوباره آزمون دادم و جواب

    همونی شد که دفعه اول بود .

    و من توی ابرهاااااا بودم …..

    پس هنوزم کنجکاوی مقدس در درونم زنده و پابر جاست الهی شکر .

    خیلی خوشحال شدم که حداقل این جنبه از شخصیت خودم را خوب می شناسم و خودآگاهی دارم بهش .

    و این قسمت از وجودم برای من توی روشنایی است .

    حالا می خوام بگم چرا خودم رو بسیاااار مناسب برای مهاجرت میدونم . و باور قوی نسبت به این موضوع دارم .

    شروع داستان

    برمیگرده به چند سال قبل :

    زمانی که 18 سالم بود و کنکور هنر دادم و در رشته بازیگری تهران هنر و معماری _ کارشناسی قبول شدم .

    ما ساکن قم بودیم و من پدر بیییی نهایت متعصبی داشتم . البته این رو هم بگم که هیییچ کس خبر نداشت که من رشته بازیگری را انتخاب کردم .

    چون پدرم اصلا دیدگاه مناسبی به بازیگری نداشت آنهم دخترررررر…..

    ( بگذریم که من با وجود این که قانون رانمیدانستم و فقط با کتابهای آنتونی رابینز پیش میرفتم و تجسم و تخیل را یاد گرفته بودم و در تجسماتم فقط بازیگری و فقط تهران بود نه هییییچ رشته دیگری و نه هییییچ شهر دیگری )

    من همان سال اول با وجود این که اصلا رشته دبیرستانم چیز دیگری بود در رشته بازیگری و تهران قبول شدم .

    پدرم وقتی فهمید قیامتی به پا کرد و همش توی خونه ما دعوا و مشاجره بود .

    برای اول : چرا بازیگری ؟

    دوم : چرا تهران ؟

    من با همه وحشتی که از پدرم داشتم یک شب توی آنهمه دعوا و مشاجره سرم را بالا گرفتم با وجود این که زانوهام می لرزید تمام قدرتم رو جمع کردم و توی چشمهای پدرم نگاه کردم و با همه وجودم گفتم :

    بابا…. من باید برم

    پدرم یک آن سکوت کرد . همه خونه ساکت شدن . همونطور با خشم چند ثانیه تو چشمای من نگاه کرد و گفت :

    باشه……. هر غلطی میخوای بکن !!!

    منو میگی ؟؟؟؟؟

    شادی و هیجان توی تک تک سلولهای بدنم به جوش و خروش افتاد . قلبم داشت از تو سینه در میومد .

    هرغلطی که میخوای بکن یعنییییییی :

    بروووووو…..

    خدا میداند که من آن شب از شوق و شادی نخوابیدم و تا طلوع خورشید زیر پتو میخندیدم و یواشکی هورا هورا می گفتم و اشکای شوقمو با لبه تیشرتم پاک می کردم ….

    من با همه وجودم آماده مهاجرت بودم.

    با همه وجودم آماده تجربیات و چالش های جدید بودم .

    با همه وجودم آماده بزرگ شدن زمین بازیم بودم .

    با همه وجودم آماده تفاوتها و مسایل جدید بودم .

    با همه وجودم آماده زندگی کردن در یک کلانشهر دوست داشتنی ( از نظر خودم ) بودم .

    آماده آشنا شدن با دوستای جدید و فضای جدید بودم .

    آماده آشنا شدن با خیابونا و اتوبانها و پارکهای دراندرشت بودم .

    آماده آشنا شدن نه با یه دبیرستان که با یه دانشگاه بزرگ با کللللی همکلاسی بودم .

    آماده ترک کردن غذاهای گرم ، خوشمزه و همیشه آماده بودم .

    آماده ترک کردن لباسهای همیشه شسته و تاکرده کمدم بودم .

    آماده ترک کردن یه زندگی بسیاااار مرفه با یه خونه بزرگ دو طبقه بودم .

    آماده ترک کردن اتاق قشنگ و راحت و دوستداشتنیم بودم .

    آماده ترک کردن دو دوست فوق صمیمیم بودم که بعضی شبا اجازه میدادن پیش هم بخوابیم و کلی قول وقرار داشتیم .

    آماده ترک کردن جشن تولدها ، مهمانی ها و مسافرتهای بییی نهایت خوشحال کننده و تمام و کمال خانوادگی بودم .

    آماده خالی شدن جیبم از پولهای راحت و رایگان تو جیبی ام بودم .

    آماده ترک کردن خانواده و قید و بندها بودم .

    آماده ترک کردن برادرام و شیطونیاشون و خندیدنامون بودم .

    آماده ترک کردن درخت بزرگ و زیبای انار توی حیاطمون بودم آخه خییییلی دوسش داشتم .

    روحم داشت پرواز میکرد

    اصلا رو زمین نبودم !!!!!!

    ( خدایا الان که فکر می کنم خودم خنده ام می گیره نمیدونم این همه جسارتو از کجا آورده بودم ؟؟!!)

    خلاصه من مهاجرت کردم تهران تک و تنها . البته اینم بگم ما 98% اقوام دور و نزدیکمون تهرانن خاله عمه عمو و….

    ولی حتی یک بارم فکر نکردم اونا هستن پس خیالم راحته .

    ( خدایاااا چقدر قلبم توحیدی بوده و من چه بلایی سرش آوردم )

    من واقعا تک و تنها تماااام بار زندگیمو به دوش کشیدم . خانه به خانه محل به محل محل کار به محل کار –

    آخه اون روزا پدرم برای این که زیر پامو خالی کنه و پشیمون شم . از سال دوم دیگه هییییچ پولی برام نفرستاد و من مجبور بودم هم دانشگاه برم هم مخارج زندگی و اجاره خونه و خوردو خوراکمو در بیارم .

    منی که مثل شاهزاده خانمها زندگی میکردم حالا میبایست حساب یه صدتومنیمو میداشتم تا کم نیارم .

    سخت بود اما داشتم بزرگتر میشدم

    وسیع تر میشدم

    با تجربه تر میشدم

    خودمو بهتر میشناختم

    خدای خودمو بیشتر درک میکردم

    پول ساختن و یاد میگرفتم

    روی پای خودم ایستادنو یاد میگرفتم

    با همه ترسم بازم، پیش رفتن و یاد می گرفتم

    قوی ترو قوی ترو قوی تر میشدم

    تهران رو یاد گرفتم

    ییلاقاشو یاد گرفتم

    مناطق ضعیف و قویشو یاد گرفتم

    فرهنگ شهرو یاد گرفتم

    دوستای جدید پیدا کردم

    آداب و رسوم مردمو یاد گرفتم و ….

    خوب اینا یعنی بزرگ شدن

    یعنی بیشتر شجاع شدن

    بیشتر توکل کردن

    زوایای شخصیت و بیشتر رشد دادن

    خودشناسی بیشتر

    ابتدا من چند سالی سمت سید خندان و پاسداران بودم

    کلی ام حالشو بردم .

    بعد گفتم من اینجاهارو دیگه بلدم

    دیگه برام عادی شده همه چی .

    برم یه منطقه دیگه !

    دوباره دلم تغییر می خواست

    کلا منطقه امو عوض کردم

    اومدم نارمک .

    اینجا دیگه بالای 10 سال موندگار شدم

    عاشقش شده بودم

    سرسبزیش

    شلوغی میدون هفت حوض

    میدونای خارجی ساخت و شماره دارش که هرکدوم زیبایی خودشو داشت

    ولی چند وقتی بود دوباره حس میکردم این جا دیگه جای من نیست .

    دیگه همه جاشو میشناسم . کللللی جاهاشو پیاده روی کردم و حتی کوچه پس کوچه هاشو میشناسم . هنوزم دوسش دارم .

    خیلی ام باهاش خاطره های خوب دارم .

    ولی دلم دوباره جای جدید میخواست.

    اونجا برام کوچیک شده بود .

    جایی برای کشف نداشت

    گفتم برم غرب ، اما غرب تهرانم حساااابی میشناختم و اونجام کللللی خیابونا و کوچه هاشو با ماشین و پیاده رفته بودم و لذتشو برده بودم .

    قشنگیاشو دیده بودم . چند سالم محل کارم اونجاها بود .

    ولی باز دلم مهاجرت میخواست ،

    بازم یه زمین بازی جدید

    جای جدید

    منطقه جدید

    خیابونای جدید

    ولی نمیدونستم کجا ؟

    تا این که خداوند من و به شهر پردیس هدایت کرد .

    و من با همه مخالفتهای مامانم ، خالم اینا ، دختر خاله هام که اونجا برای تو امنیت نداره .

    تو یه زن تنهایی ، مگه آدم تهران و ول میکنه میره اونجا …. و کلللی حرفای دیگه .

    ولی من اومدم .

    آخه قلبم بهم گفته بود بیام .

    خدا دستمو گرفت و اوردم اینجا .

    آوردم توی پردیس _

    پردیس زیبا

    پردیس خوش آب و هوا

    پردیس با برجهای زیبا

    نور گیر و ویو ابدی

    الان دو ماه میشه ساکن یکی از بهترین فازها و بهترین لوکیشن های ویو دار

    این شهر زیبا هستم .

    که به ولله خود خدا لوکیشنمو انتخاب کرد

    آپارتمان زیبا و تمیز و شیک و آروممو انتخاب کرد

    من که جایی رو بلد نبودم

    کسی رو اونجا نمیشناختم

    همش میگم خدایااااا….

    منو کجا آوردی ؟؟؟

    اینقدر زیباییی ؟؟

    اینقدر طبیعت بکر ؟؟

    پرنده هایی که هرگز تو تهران ندیدم و

    اکثر صبح ها میهمان ما هستن کنار پنجره

    سگهای آروم و مظلومی که در اکثر مواقع کنار جاده لم دادن و یا

    منتظرن نوازششون کنی

    روباه زیبایی که بعضی وقتا روی تپه نزدیک برجمون میبینمش

    آسمون پهناااااور آبی که پر از ابرهای سفید و مبهوت کننده است

    و باد خنک همیشگی که از هرجا که بتونه

    مثل یه معشوق با شوق فراوان به داخل خونه نفوذ می کنه و تورو در آغوش میگیره و

    یه دنیااااا بهت خنکی و لذت میده ….

    خدایا شکرگزارم

    خدایا شکرگزارم

    خدایا شکرگزارم

    و خیابونهایی که پیاده و سوار رفتمشون

    و باهاشون آشنا شدم

    و البته هنوز هستن جاهایی که کشفشون نکردم . و این خوبه !!!

    الان خوشحالم ، حاااالم خوبه ….

    کنجکاوی مقدسم دوباره داره منو به هیجان میاره ……

    دوباره زنده شدم ….

    از خداوند میخوام مهاجرت بعدی ام

    کشور زیبا ، دوست داشتنی و پهناور امریکا باشه .

    الهی آمین

    به نظر من مهاجرت یکی از زیباترین وجه زندگی زمینی ماست .

    یا رب سپاسگزار توام برای این که همیشه بهم زیباییهای متفاوتی عرضه می کنی و با هجرت و برخورد با ناشناخته ها

    درون منو ، قلب منو بیشتر به خودت متصل نگه میداری .

    استاد جان سپاسگزارم از شما برای این فایل

    و این آزمون عالی .

    و سپاسگزارم از دوستان هم مداری که کامنت طولانی منو خوندن .

    دوستون دارم

    شیرین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1332 روز

      به نام خدای بخشاینده و مهربانم

      سلام ب دوست عزیزم، شیرین جان

      چقدر لذت بردم از کامنت تون، شجاعت تون، توحیدی عمل کردن تون رو تحسین میکنم، رفتن ب دل ناشناخته هاتون رو چقدر زیبا ساخته بودین، چقدر رنجش کم و لذتش فراوان بوده در ذهن تون. چه ذوق و شوق زیبایی در قلب تون موج میزده، از چه خوشی ها و تفریحات خانوادگی و شرایط استیبل گذشتین، چقدر جسارت داره آدم ابتدای مسیر، کاش این جسارت و شجاعت وذوق و شوق برای ناشناخته هارو رو در مهاجرت های بعدی هم نگه داریم.

      اون قسمتی ک گفتین بابا من باید برم… خدای من چه زیباست بت شکنی، چه زیباست توحیدی عمل کردن، اینکه تو ب خانواده ات بگی من باید برم. ب یاد آوردم داستان های خودم رو، نقاط عطفی ک میدونستم باید اینکارو انجام بدم، خدا کمرنگ بود ولی بود، او مرا شجاعت داد در مقابل پدرم وایستم و بگم من میخوام برم سرکار، من میخوام ب تنهایی برم مسافرت، من میخوام با دوستانم برم مسافرت، من میخوام من میخوام ….من اینکارو انجام میدم، با چه ترس و لرزهایی شروع ب صحبت کردم ولی خدا دل نرم شد برای پدرم، بوده برای تصمیماتی ک اجرا کردم چندین روز پدرم با من صحبت نکرده ولی مانع حرکت نکردن من نشده، روابط دنیایی نتونسته منو اسیر کنه و آزادی ام رو ازم بگیره، من دوست دارم هرکاری ک بخوام رو انجام بدم، هر کار غیرمنطقی ک قلبم بهم میگه رو چشم بگم.

      و چه زیبا شما وابستگی ب خانواده و اطرافیانی ک دوستت داشتن، امکاناتی ک داشتین رو قربانی کردین و خدا چه جایزه های زیبایی بهتون عطا کرده. تحسین تون میکنم، اینکه مستقل شدین چون من هم بسیار دلم میخواد این رو تجربه کنم.چون مطمئنم مهاجرت ب من اضافه میکنه، من ب خدا نزدیک تر میشم چون توی اون لحظات خیلی ب خدا وصلم، تنها پناهم اونه، و بعدش جایزه ها بوم بوم بوم میاد و میاد و من عاشق جایزه های خدام خیلییییی بخشنده است خوب بخشنده ای عه خدای رحمان

      خداروشکر ک ب شهر زیبای پردیس مهاجرت کردین و ب هدایت الله چشم گفتین و حالا از نعمات و زیبایی هایی ک پشت در هدایت بود بهره میبرید، پیام شما برای من نشانه ای و تاییدی بر مهاجرتی ک قراره انجام بدم بود، خداوند خودش قلبم رو محکم میکنه و بهم سکینه و آرامش میبخشه و میگه قراره اتفاقات عالی برات بیوفته. انشالله پیام های آینده تون رو از کشور آمریکا برامون بفرستید. در پناه الله موفق و سربلند باشید دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        شیرین امامی احتشامی گفته:
        مدت عضویت: 2249 روز

        درود بر تو

        ناعمه عزیزم

        الله اکبر از این فرکانس

        الله اکبر ….‌

        یکی دو روز پیش داشتم کامنت های فایلی رو میخوندم رسیدم به کامنت شما و اسم نازنینت .

        کامنتتو خوندم و چقدر لذت بردم و چقدر تحسینت کردم و هی بهت گفتم آفرین .

        و امروز که سایت رو باز کردم و اون نقطه آبی رو دیدم و بعد اسم قشنگتو اولش خوندم .

        لبم به یه خنده شیرین باز شد . با خودم گفتم عه ..‌‌..

        ناعمه !!!!!

        من همین دو روز پیش داشتم تحسینش می کردم و انرژی مثبت براش می فرستادم و ایشون فرکانس منو گرفته و حالا ناعمه جانه که داره به من آفرین میگه ….‌

        الله اکبر از این گردش فرکانسها که مثل بوم رنگ به خودت بر میگرده .

        به ولله که استاد هرچی می گن وحی منزله !!!!!!!

        عزیزم پیام زیباتو چند بار خوندم ،

        بسیار سپاسگزارم از تحسینت .

        خدارو شکر که کامنت من پیام نوری برای قلب توحیدیت بوده ،

        برای مصمم شدن در راه مهاجرت و تاختن به دل ترسهات بوده ،

        برای محکم تر شدن عهدت با پروردگار عالمیان برای رفتن از دایره امنت و گسترش بیشتر خودت و جهان بوده .

        الهی شکر ، که کامنتم هر چه بوده کلام خداوند بوده و اعتبار نوشته هام تمام و کمال برای اوست .

        آره دوست من :

        همینه …

        رفتن و حرکت کردن زمانی که مثل روز برات روشنه که قلبت که متصل به الله

        میگه : بروووو…‌

        برو بنده من …‌

        من با توام ،

        من از رگ گردن به تو نزدیکتر نیستم ، من خود خود توام .‌..

        چقدر خوشحال شدم که هر زمان بر حسب تکاملت ،

        شجاعت به خرج دادی و توحیدی عمل کردی و

        حررررکت کردی ، اقدام کردی ….

        دوست من برووووو…

        به هر جایی که قلبت میگه . نترس که هر لحظه گرمای دست خدا رو تو دستات حس می کنی .

        گرمای دست خدا رو روی قلبت حس می کنی .

        گرمای دست خدارو وقتی سوز و سرمای نجواهی شیطانی میان به شکل همون کلبه چویبه تو زمستون حس می کنی .

        افتخار میکنم که در مدار چنین دوستان شجاع ، ابراهیمی و متوکلی چون شما هستم .

        ناعمه عزیزم

        موفقیت ها

        و رفتن ها

        و بزرگتر شدن ها

        و گسترش جهان

        صدات میکنه .

        صداشو میشنوی ؟؟؟؟

        دوستدار شما

        شیرین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          ناعمه احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1332 روز

          شیرین جانم شیرین جانم

          سپاس از لطفت، از عشق بی منت ات، این چه پیامی بود ک برام نوشتی، بخدا این دل سنگ رو هم آب میکنه، برای هر فردی ک در مشیت اش باشه ایمانی میسازه ک میگه باباااا من دیگه اصن نامحدودم؟؟

          میدونی پیامت در چه زمان روحانی روحم رو نوازش کرد؟ میدونی توی چه فرکانس پاکی بودم ک نور علی نور شد، قربون این خدا چطور نرم ک هر روز منو عاشق تر میکنه. احساس میکنم هر روزم داره پربرکت تر میشه، وقتی شبا میخوابم بهش میگم خدایا دمت گررررم امروز خیلییی پربرکت و نعمت بود زندگیم، راضی ام ازت بخدا.

          میدونی امروز برق تو مغازه ام رفت، بعد از 10 دقیقه رسیدنم، کمتر از دوهفته آینده قراره سر ببرم این گاو شیر ده رو و پیش برم ب سوی آینده نامعلوم، میخوام بی هوا خودمو بندازم تو بغل خودش. اره برق رفت و من اومدم خونه گفتم آخ جون الان میرم روی چیزای مهم تری وقتم رو میزارم حتما ک خیریتی هست برام.ساعت 7 توی تاریکی شهر اومدم بالاپشت بوم، نسیم خنک میوزه، سوره هود رو خوندم، کامنت های توحیدی سعیده جان رو و شباهتش ب روزهای الانم، فایل توحید عملی 10، بعدش یه کم راه رفتم با خدا جونم حرف زدم.

          میدونی چیا گفتم؟

          گفتم خدایا ینی قراره من چه گسترشی توی جهانت ایجاد کنم؟ ینی پلن ت چیه؟ چه نقطه عطفی میسازی برام، چه فکت و منطقی ک هربار در آینده نجوا اومد بگم یادته اون سری رو؟؟؟ یادته وقتی پریدی محکم بغلت کرد و بعدش نعمتش رو بر تو تمام کرد؟ هی باهاش حرف زدم و حرف زدم و گفتم من الکی نیومدم این دنیا من لیاقت چیزای خیلیییی بزرگ تر رو دارم، من جام باید خیلییی بالاتر باشه. من نمیدونم قراره چیکار کنم، هیچ کاریم بلد نیستم، فقط میدونم قراره اتفاقات عالی برام بیوفته، من عاشق جایزه گرفتن از تو ام. میدونی سکینه و آرامش خاصی ب قلبم وارد کرده، ترسی نیست، نگرانی ای نیست، هرچه نزدیک تر میشم ترسم بیشتر نمیشه اتفاقا ذوق زده تر میشم و میگم خدایا ینی قراره چه اتفاقاتی برام بیوفته؟

          چند روز پیش خواهرم گفت خواب دیدم مُردی، منو میگی ذوووق با خنده می گفتم خب تعریف کن، اون از ناراحتی اش با بغص تعریف میکرد من قربون خدا میرفتم ک با این نشانه هاش بهم قوت میده و راست قامت ترم میکنه. میدونستم حتما یه نشانه است و هی ب خدا میگفتم میدونم هستی مرسی ک بهم قوت قلب میدی، گفت برو بزن تو اینترنت ببین معنی اش چیه؟ نوشته بود تحولی بزرگ قراره در زندگی تون رخ بده، ب معنی نو شدن و شروع زندگی جدید هست، ارتقا و پیشرفت در زندگی تون در روابط شغل شخصیت. اصن می بینییییی؟ من قربون این خدا نرم. برا آبجیا و مادرم بلند خوندم ک بعدا یادشون بندازم، یاد خودم بندازم. گفتم آره خلاصه منتظر تحولی در زندگی من باشید دوسِتان. آبجیامم گفتن واااااو. منم برا خدا چشمک زدم.

          شیرین جان من این کامنتت رو هزااار بار بخونم کمه چقد ماهی تووو، قربون قلب مهربون ات . خدا چی گفته بهم تو کامنتت، ینی هربار در آینده نزدیک دلم خواست بلرزه میگم برو پیامی ک خدا برات فرستاد رو بخون.

          آخ آخ ک دلم پر میزنه برا نشستن کنار اون شومینه تو کلبه گرررم، وااای این فایل استاد عالیه  امشب میرم با این فایل دوچرخه سواری، هوا هم ک عااالی. دارم این زمستان کمی سرد رو فقط ب عشق آینده ام ب عشق اون کلبه تحمل میکنم. البته ک نزاشتم ب زسمتان عادت کنم و بگم اشکال نداره بزار تحمل کنم از این بدتر نشه. فقط یک سال تونستم تحملش کنم و خدا میدونه چه درسسس هایی ک نگرفتم. هی میخوام روزها سریع تر بگذره، ولی خدا میگه یواش بنده من، تو قراره اینجا درس های صبر و استقامت و تقوا رو یاد بگیری ک تو آینده ات خیلی ب درت میخوره.

          آره شیرین جون، آره خدا جون صدای بزرگتر شدنم رو می شنوم، صدایی ک مرا میخواند و میگه تو لیاقتت خیلیی بیشتر از ایناس، تو قراره خیلییی کارهای مهم تری برا این جهان انجام بدی. برات مینویسم شیرین جانم، بهت خبرشو میدم دوستت دارم خببببب ؛))))

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    شاهرخ گفته:
    مدت عضویت: 2446 روز

    سلام،

    من ویژگی های دارم که انگار روی لبه تیغ یا شمشیر هستش،

    نه از تغییر یهویی استقبال میکنم ولی چون عاشق پیشرفتم میتونم کنترلش کنم،

    یا اینکه ، وضع مالی اوکی برای مهاجرت ندارم ولی میدونم چون آدمی با توانایی های زیادی هستم قطعا میتونم گلیممو از آب میکشم بیرون و فراتر از اون میدونم میتونم بسیار بسیار ثروتمند بشم،

    زبانم اصلا خوب نیست ولی میدونم مبتونم عالی بشم،

    ولی بارزترین چیزی که در این آزمون داشتم و نقطع قوتم بود لذت از تنهای و وابسته نبودن به خانواده و دوستانم هست

    برای همه آرزوی سلامتی و ثروت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    علی رضا کرم بخش گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خالق هستی که هیچ چیز از او بزرگتر و ارزشمند تر نیست

    تمام این سوالات راجواب دادم چون الان من مهاجرت کردم واز ایران به انگلیس آمده ام من در ایران کارمند بانک بودم و شغل خوبی داشتم و کار مدلینگ هم انجام می‌دادم ولی حالم در کارم که اداری بود خوب نبود و با تمام اینها شغل خودم را به یکباره ول کردم و مهاجرت کردم و به صورت قاچاق واز کانال مانچ با قایق به کشور انگلیس آمدم و فقط با امید ایمان و توکل به الله قدم برداشتم و در طول مسیر اتفاقات خیلی زیادی برای من افتاد که شاکر الله یکتا هستم که همین مسائل و چالش ها و تضادها همه درسی برای من داشتن که در دل همه این چالش ها و تضاد ها و مسائل درس امید و ایمان و توکل رو به الله یکتا پاس کردم و همه این چالش ها و تضاد ها من را قوی تر می‌کرد تا برای هدفم بیشتر و بیشتر تلاش کنم تا به هدفم و مقصدم برسم و الان که دارم این پیام رو میدم در کشور انگلیس هستم و منتظر جوابم هستم و هیچ گونه نگرانی بابت جوابم ندارم چون همه چی رو صفر تا صد به خود الله یکتا سپردم و میدونم همونی که مرا خواند خودشم برای من راهشو درست میکنه و اصلا ذره ایی به الله یکتا شک ندارم چون می دونم خودش سر تایمش همه چی رو درست میکنه در ضمن اینو بگم که من با مبلغ فوق العاده پایین مهاجرت کردم ولی اون آتیشی که درونم روشن شده بود هیچ وقت منو متوقف نکرد

    همه چی برمیگرده به خود ما که چقدر واقعی مسمم هستیم و چقدر واقعی به الله یکتا ایمان داریم

    در ضمن عاشقانه با تمام وجود خودم و زندگیم و تمام قدم هامو وقف الله یکتا کردم و هیچ چیز در این دنیا برام مهم نیست جز او با خدا باش پادشاهی کن

    با حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام رب هدایتگر وعاشقم

    ازت هدایت میخام این قدم به سوی رشد و پیدا کردن باورهایی طلایی وترمزم منو بهبود بدی

    خیلی زوش شوق دارم میدونم این حرکت ارزشمندی با تمام وجود جواب میدم

    به طور کلی انگیزه شدید دارم برای دیدن جاهای رویایی جاهای بکر نهایت زیبایی وارامشو ببینم درک کنم توش ایمانم بیشتر بشه یاد بگیرم چجور تو لحظه لذت ببرم و تو ناخواسته ها اعراض کنم و نزارم جلوی حال خوبم بگیره

    و دیگه میریم سراغ ازمون طلایی

    اخیش چقد چیزای خفن فک کردم

    تا حدودی اخلاق روحیه ام بهش نزدیک بود گاهی هم خیلی ترس داشتم از چالش ها از تغیرر و اینکه از نظر مالی هم دوس دارم باور ارزشمندی اینکه ایده های ثروت ساز میاد و خیلی راحت میشه رشد کرد تجربه کنم و یه درسی که گرفتم گاهی میدیدم رفتارم بین دو گزینه هست قشنگ میفهمیدم قبلا برام چقد فرهنگ ها پایبند تر بودم حالا رها ترم

    چقد توی جمعی که هستم هر که باور خاص خودشو داره اول میخام بجنگم یا فرار کنم ازش ولی دارم یاد میگیرم هرکه باورهای خودشو داره و در حال رشد تکاملی هست یاد گرفتم شاید جایی باشی با باورهای متفاوت ولی میشه لدت برد میشه ارتباطی مثبت با نقاط قوت طرف بگیری

    و اینکه هدایت به دوره حل مسال دوس دارم این زمینه حل مسال ترسم بریزه وقوی تر بشم و با ایمان بیام خداروشکر کنم

    البته خیلی از قبل مسله کاری کار خانه داری حل کردم با داشتن کلی ترمز و سختی

    و دوس دارم مسله ثروت مسله روابط مسله مهاجرت کلی مسله مثل هلو حل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 513 روز

    سلام به استادعزیزم من سپاسگزارم ازشمابابت این آزمون ،من این آزمون رابه هدف مهاجرت به شهردیگر امتحان کردم ،ولی درلیست آرزوهام نوشته بودم که دوست دارم سه سال درژاپن زندگی کنم تا پیشرفت ورشدکنم چون آنجابسیارپیشرفته هست ،خیلی ممنون من بااین آزمون کمی خودم رابهترشناختم وفهمیدم بااینکه شخصیت نسبتامناسبی برای مهاجرت هستم ،ولی کلی ترمزهای مخفی درذهن دارم که حتی خودم آگاه نیستم که چی هستن ؟به من دوره کشف قوانین زندگی پیشنهادشد ،ومن حتماباتوجه به قولی که به خودم دادم اول دوره عزت نفس وبخرم بعد دوره کشف قوانین راانشالله حتما میخرم ممنون ازتون ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    نشمیه بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    سلام بر استاد عزیزم وهر لحظه از اینکه من در این مسیر قرارگرفتن خداوندم را سپاس گزاری هستم استاد واقعاا بعد از انجام این آزمون خودم را بیشتر قوی حس کردم خدارو شکر کردم که این آزمون را طراحی کردید که ماها خودمان را محک بزنیم خیلی عالی بود استاد خیلی دقیق واقعاا من برداشت از خودم کردم و شخصیتم رادقیق برایم نمایان کرد سپاس گزارم هرلحضه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2981 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی و خانم شایسته

    سلام دوستان هم فرکانسی

    استاد عزیزم این تستی که با تشخیص شخصیت مناسب برای مهاجرت است را برای خودم انجام دادم و برای بسیار مفید بود

    من کسی هستم که با آموزه های عالی شما دو سال پیش با ایمانی که از کار کردن روی خودم ساختم، توانستم در شرایطی که همه چیز برای من عالی بود، شغل خوبی داشتم و همه لحاظ در ایران شرایطم عالی بود به همراه سه فرزند خودم مهاجرت کنم به خارج از ایران و وقتی که آن شرایط و آن مسیر را برای خودم مرور می کنم در تک تک قسمتهای آن فقط خدا بود که کارها را انجام می داد و من به بهترین شکل ممکن خودم تسلیم بودم و تسلیم.

    او کارها را برای من به زیباترین شکل ممکن انجام داد و من در راحت ترین شکل ممکن مهاجرت کردم.

    در پاسخ این تست به من گفته شد که مناسب برای مهاجرت هستم و این تاییدی بود که من مسیرم درست.

    استاد جان این مهاجرت اول من به خارج از کشور چنان ایمانی در من به وجود آورد که اگر الان به من بگویند از این کشوری که الان هستم به هرجای ناشناخته دنیا مهاجرت کن، به اندک زمانی تصمیم می گیرم و حرکت می کنم. خدایا شکرت ؛ خدایا شکرت ؛ خدایا شکرت

    دوستان عزیزم به عنوان کسی که این مسیر مهاجرت را رفته است می گویم که اگر نشانه های قوی در وجود تان هست و مواردی که استاد به وضوح در مورد اشخاص مستعد مهاجرت بیان کردند را دارید، شک نکنید و حرکت کنید که مسیری بسیار لذت بخش و با دستاوردهای زیادی است که شاید اصلا الان هیچ آگاهی در مورد آن دستاورها نخواهید داشت.

    در پناه الله یکتا شاد و باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    فریدون عطایی گفته:
    مدت عضویت: 568 روز

    با سلام درود فراوان واقعا بسیار عالی بود تشکر از زیبایی این ازمون این بود که دقیق ترین جواب های ممکن را وانچه واقعا من به شخصه از خصوصیات دارم را بهم توضیحات داده شد وخیلی دقیق بود و راهنمایی زیبا به مسیر درست یعنی هم عیب یابی هم راهنمایی عملی حل عیب به وجح صحیح برای من عالی بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    شادی سروش گفته:
    مدت عضویت: 533 روز

    سلام ودردد بر بهترینها ممنون از راهنمایی های بسیار عالی و آموزنده حتما به توصیه ی متفکرانه ی شما عمل خواهم کرد وبرای پیشرفت و زندگی شاد وموفق تر قدم هایمصمم تری را بر میدارم برای شما دوست گرامی از خدای مهربان و جبار ومتعال روز و روزگاری پر شور وپر هیجان پر شعف خواهانم در پناه ایزد یکتا شاد و پیروز و سربلند وشاد باشید و بمانید آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: