در دوره ۱۲ قدم، من هدفی مشخص کردم با عنوان: افزایش سطح انرژی جسمانی.
به خاطر استمراری که برای تحقق این هدف داشتم و ذهنم را برای هدایت به ایده های بهتر باز گذاشتم، به مسیر تحقیقاتیای هدایت شدم تا نحوه عملکرد سیستم بدن را بشناسم؛ ناهماهنگی بین سبک زندگی امروزه را با ساختار ژن های بدن تشخیص دهم؛ رابطه بین این ناهماهنگی و بیماری های قرن اخیر را بفهمم؛ نقش حیاتی هورمون ها را در عملکرد اندامهای حیاتی بدن را درک کنم و بر این اساس، هدایت شوم به طراحی سبکی از زندگی که هماهنگ با عملکرد بدن و ساختار ژن هاست. سبکی که بدن را در حالت تعادل نگه می دارد و به بدن فرصت میدهد تا هر روز خودش را پاکسازی و ترمیم کند.
“دوره قانون سلامتی” نتیجهی این هدفگذاری و استمرار من در تحقق این هدف بود.
این هدف نه فقط زندگی من بلکه زندگی میلیونها نفر را متحول کرده است. آنهم نه فقط در حوزه سلامتی بلکه درباره نگاه آنها به امکان پذیر بودن هر خواستهای.
ما در دوره قانون سلامتی، شاهد نتایج معجزه آسای دانشجویان این دوره بوده ایم؛ شاهد امکان پذیر شدنِ ناممکن های بسیار بوده ایم:
از خانمهایی که از نعمت مادر شدن محروم بودند، اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، به راحتی رویای مادر بودن را تجربه کردند.
افرادی که بیماری خود ایمنی خود را غیر درمان میدانستند و پذیرفته بودند که تا پایان عمر باید درگیر دکتر و دارو باشند تا این بیماری کنترل کنند اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، به راحتی درمان شده اند.
افرادی که به خاطر باور جامعه پزشکی، با مشکل دیابت نوع ۲ کنار آمده بودند و تزریق انسولین جزئی از زندگی روزمره آنها بود اما با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، به زندگی طبیعی و سلامت خود برگشته اند.
افرادی که بارها سراغ رژیمهای غذایی یا ورزش های سنگین رفتند تا مشکل چربیهای اضافه را حل کنند اما نه تنها به نتیجه پایدار نرسیدند بلکه حتی به مفاصل خود آسیب زده بودند و در نهایت چاقی را به عنوان مشکلی غیر قابل حل پذیرفته بودند اما در دوره قانون سلامتی بدون ورزش سنگین و بدون گرسنگی کشیدن، فقط با زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، به راحتی آب خوردن به تناسب اندام و سلامتی کامل رسیدهاند.
سفری که از ۱۲ قدم تا دوره قانون سلامتی طی کردم، درسهای سازندهای برایم داشت درباره هدفگذاری و نقش سازندهی آن در زندگی. میتوانی این درسها را در مسیر هدفگذاری و تحقق اهداف خود به کار ببری:
درس اول: وقتی هدف واضحی برای خود مشخص میکنی و برای تحقق آن هدف متعهد می شوی، به افرادی قابل اعتماد، مثبت نگر و آنهایی که قضاوتگر نیستند، آن هدف را اعلام کن. این کار باعث میشود در زمانهایی که انگیزههای شما کم میشود یا نزدیک است ناامید شوی و میخواهی بیخیال تحقق آن هدف شوی، به یاد بیاوری که به دیگران اعلام کردهای و باید به عهد خود وفادار بمانی.
درس دوم: با ایدههای اولیه، قدم اول را بردار اما به آنچه عقل تو از قبل مشخص کرده نچسب. ذهنت را برای هدایت به راهکارهای بهتر باز بگذار و به جریان هدایت اجازه بده تو را به مسیری هدایت کند که عقل تو توانایی درک آن را ندارد. این نگرش موجب میشود به ایده ها و فرصتهایی هدایت شوی که در ابتدای مسیر هیچ ایدهای درباره آنها نداشتی و نمیدانستی این راهکارهای ساده و عالی هم میتواند وجود داشته باشد.
درس سوم: وقتی ادامه میدهی، نتایج خیلی زود پدیدار می شود. اول به شکل احساسات خوب مثل: حس پیشرفت، شور و شوق، هدفمند زندگی کردن و… وقتی این احساسات سازنده را به چشم نتیجه نگاه میکنی، به آنها قدرت میدهی تا قوی تر شوند و آرام آرام در زندگیات ظاهر شوند. سپس همین نتایج کوچک، موتور انگیزه شما میشود برای ادامه دادن مسیر. سپس این استمرار ورزیدن نتایج را بزرگتر میکند و نتایج بزرگتر دوباره انگیزهها را تغذیه میکنند و نتایج را باز هم بزرگتر میکند.
درس چهارم: آگاهی از الگوهای سازنده: خیلی مهم است که آگاه باشی که این نتایج از چه مسیری رخ میدهد تا بتوانی با تکرار آن الگوها، نتایج را تکرار کنی.
درس پنجم: برای اینکه به مسیر قبلی بر نگردی و آدم قبلی نشوی، باید الگویی که شما را به این هدف رسانده، تبدیل شود به عادت رفتاری شما و شخصیت شما. چون اگر به عادتهای آدم قبلی برگردی دوباره نتایج از دست میرود. این رمز پایداری نتایج است.
درس ششم: وقتی به هدف میرسی، فقط این شما نیستی که از نتیجه آن هدف بهرهمند میشوی، بلکه جهان اطرافت را نیز از آن نتیجه بهرهمند میکنی. مثل دوره قانون سلامتی که به آرزوی صدها هزار نفر برای زندگی در سلامتی و تناسب اندام، واقعیت بخشیده است.
وقتی شما به موفقیت مالی میرسی، الگویی از امکانپذیری میشوی برای دیگران؛ شغل ایجاد میکنی برای دیگران؛ آسایش فراهم میکنی برای خانواده و …
برای بهره برداری از پیام این فایل، به سوال زیر فکر کن و در بخش نظرات به آن جواب بده:
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟ مواردی مثل:
- چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
- چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
- چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
- چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
- دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
یا استفاده از قوانینی مثل:
- تجسم نتیجهی نهایی؛
- دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
- مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
- پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
منابع بیشتر درباره پیام این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی361MB34 دقیقه
- فایل صوتی هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی22MB22 دقیقه
به نام خدایی که برایم همه چیز می شود به شرط باور ، به قدر ایمان.
بارها و بارها از زبان آدم های زیادی می شنیدم که کاش می شد یک بار زندگی را تجربه کنی و بعد دوباره و براساس همان تجربه ها زندگی جدیدی را شروع کنی. تقریبا این آرزو برای همه ی انسان ها محال و غیر قابل باور است و گاها برای خنده و شوخی مطرح می شود.این حرف ها برای من نیز چنین حالتی داشت تا اینکه ی در دوره ی ” قانون سلامتی ” با چشم خودم دیدم که تجربه ها و آگاهی هایی که از زندگی گذشته ام در حافظه ی سلول به سلول بدنم و در DNA ام موجود است را در بازسازی دوباره ی بدنم استفاده می کنم و جالب اینکه نیازی نیست آگاهانه بنشینم و این تجربه ها را زیر رو رو کنم و بعد گلچین کرده و برایشان اقدامی انجام دهم ، فقط کافیست که مطابق ساختاری که برایش به دنیا آمده و تکامل پیدا کرده ام رفتار کنم ، خودبخود تمام سلولهای بدنم با تجربه هایی که در این سالها کسب کرده اند ، در جهت بهبود و سلامتی و زیبایی من قدم برمی دارند. و کار من این است که فقط قانون را رعایت کنم.
عجیب ذهن قدرتمندی داریم. کافیست مدتی کاری را که بصورت منطقی برایش توضیح داده ای را انجام دهی ، دیگر خودش جلوتر از آگاهی تو حرکت می کند و از زمین و زمان امکانات پیشرفتت را فراهم می کند و چقدر هم دقیق و پیوسته این کار را انجام می دهد . خدایا بخاطر این ذهن قدرتمند و این بدن حرف گوش کن از تو سپاسگزارم.
با اینکه 4 ماه از شروع این دوره می گذرد اما تغییرات من به اندازه ی یک تولد دوباره با تجربیات قبلیست. تغییرات فوق العاده زیبایی در درون و بیرون این جسم به وقوع پیوسته است . از کاهش وزن 11 کیلویی و تغییر سایز 20 سانتی دور شکم گرفته تا تراشیده شدن اندام به زیبایی تمام و فول انرژی بودن درون و حس شادابی و امید به زندگی مثل جوان ها. دیگر قیل و قال بیرون و حال درون را نمی شود پنهان کرد از بس که تغییرات شگفت انگیز است . استاد سپاسگزارم. مریم عزیز سپاسگزارم. سپاس.
درس هایی که در توضیحات این فایل قرار دادید من را به نوشتن تجربه ای گرانبها که در تنهایی و زمانی که من بودم و خدا و مجبور شده بودم روی هیچ کسی و هیچ امکاناتی حساب نکنم و فقط یک راه برای ادامه دادن داشتم وادار کرد، درست زمانی که هیچ آگاهی ای از هدف گذاری و قوانین جهان نداشتم و تمام مسیر را به درستی و کاملا هدایتی و ناآگاهانه طی کردم . و الان می فهمم که اعتماد به نیروی برتر ، حتی اگر از روی اجبار باشد بازهم جواب می دهد و تو را به نتایج فوق العاده می رساند.
درس اول :
” وقتی هدف واضحی برای خودت مشخص می کنی ”
من و خانواده بخاطر شغل همسرم مجبور شده بودیم برای زندگی به منطقه ای از استان هرمزگان برویم که فوق العاده محروم ( از لحاظ امکانات آموزشی ، تفریحی ، درمانی و حتی آب و هوا ) بود . من هم مانند تمام مادران دیگر ، آرزوی موفقیت فرزندانم را در سر می پروراندم و تمام توان خودم را برای محقق کردن این آرزو بکار می بردم تا اینکه با نقل مکان کردن به این منطقه دیدم که امکانات طبیعی بسیاری را نداریم. بطور مثال از امکانات آموزشی خوب و کلاس زبان خبری نبود. نجواهای مخرب هر روز بیشتر و بیشتر می شد و با خودم می گفتم که فرزندان ما نباید چوب انتخاب های من و همسرم را بخورند . این کمبود کلاس و کتاب ها باعث می شود که آن ها نتوانند از کودکی به کلاس زبان بروند و در بزرگسالی دقیقا مشکلات ما را و چه بسا بیشتر از ما خواهند داشت. با کمی جستجو فهمیدم که یک نفر وجود دارد که کلاس زبان انگلیسی برگزار می کند . فورا نام نویسی کردم و کتاب ها را خریداری کرده و دردسرهای رفت و آمد به کلاس ، آن هم در هوای بسیار گرم جنوب را به جان خریدم و فرزندم را با مشقت به کلاس می بردم تا وظیفه ی خودم را بخوبی انجام دهم. اما می دیدم که آموزش ها به بدترین شکل ممکن پیش می رود و روزی دیدم که معلم کلاس ، تلفظ کلمات را به زبان فارسی بر روی کلمات در کتاب نوشته است . از همان موقع به بعد کلاس رفتن را متوقف کردم با اینکه هزینه های ترم بعد را نیز پرداخت کرده بودم اما دیگر این کار را ادامه ندادم زیرا می دانستم که این روش اشتباه است . هیچ جایگزینی برای آموزش زبان نداشتم اما می دانستم که ادامه دادن این روش هم ما را به بیراهه می برد و به فرزندم گفتم که در سطح صفر ماندن بهتر از داشتن پایه ی خراب است. و با خودم گفتم که ما هم خدایی داریم و هیچ وقت برای موفق شدن دیر نیست بالاخره از این منطقه می رویم و فرزندان من هم شرایطشان بهتر می شود.
اما مگر دل یک مادر طاقت می آورد . ساعتها و روزها با خودم تکرار می کردم که پس این همه درس خواندی و همیشه هم در کارهایت موفق بودی آیا نمی توانی از پس آموزش فرزندان خودت بربیایی؟ درست است که زبان انگلیسی تو در حد اساتید زبان نیست اما از این معلم که بهتر هستی . دنیای اینترنت در اختیارت است و به اندازه ای هستی که بتوانی فرزندان خودت را تا روز های بهتر ، آموزش دهی. و تصمیم گرفتم باتوجه به امکاناتی که دارم کارم را شروع کنم. و به این ترتیب هدفم واضح و مشخص شد.
” به افرادی قابل اعتماد ، مثبت نگر و آنهایی که قضاوت گر نیستند ، آن هدف را اعلام کن . این کار باعث می شود در زمانهایی که انگیزه های شما کم می شود یا نزدیک است نا امید شوی و می خواهی بی خیال تحقق آن هدف شوی ، به یاد بیاوری که به دیگران اعلام کرده ای و باید به عهد خود وفادار بمانی”
و من به فرزندم اعلام کردم که خودم معلم زبان تو می شوم . چه کسی می توانست مثبت نگر تر از کودک من برایم باشد. با عشق منتظر مادر معلم خود بود. هیچ قضاوتی نداشت . همیشه منتظر یک قدم جدید از من بود و دیدن ایشان باعث می شد که ناامیدی و بی خیالی را کنار بگذارم چون نمی خواستم بدقول باشم و باید به تعهدم عمل می کردم.
درس دوم :
” با ایده های اولیه قدم بردار اما به آنچه عقل تو از قبل مشخص کرده نچسب”
می دانستم که اگر علم با لذت همراه شود معجون بی نظیری برای یادگیری می شود . تصمیم گرفتم آموزش زبان را در قالب یک بازی انجام دهم . از فرصتهای فراوانی که داشتم استفاده کردم و روشهای مختلف آموزشی را جستجو کردم . روش های یادگیری مطالب را می خواندم . از جعبه ی یادگیری لایتنر گرفته تا نظریه ی یادگیری ” ابینگ هوس ” را خواندم و یادداشت برداری می کردم و اینکه چطور می توانم آن ها را به نفع خودم در عمل پیاده کنم را سرلوحه ی کارهایم قرار دادم و ایده های مختلفی را تست کردم تا اینکه جعبه ای را طراحی کردم که مراحل مختلف بازی آن با یادگیری کلمات و جملات انگلیسی طی می شد و قدم به قدم بازی پیش می رفت و جوایز مختلفی را برای هر مرحله در نظر گرفته بودم . از آن جایی که معرق کاری هم می دانستم و این کار را برای پرکردن اوقات فراغت همراه با فرزندم انجام می دادم ، تصمیم گرفتم که این جعبه ی بازی و کارتهای آن را با چوب و همراهی فرزندم بسازم. طراحی اولیه و تکمیل آن و اتمام ساخت جعبه و رنگ آمیزی و تست آن دو ماه طول کشید که این کار برای من و فرزندم تبدیل به یک بازی شده بود وقتی که چوبها را برش می زدیم یا سنباده می کشیدیم و رنگ آمیزی می کردیم و می چسباندیم. و اینکه قرار است در نهایت این دست ساخته ها تبدیل به یک بازی خاص دونفره ی اختراع خودمان بشود . این زمان ها شور و شوق وصف ناپذیر و امید فراوانی را بوجود آورده بود. بعد از ساخت سخت افزار ، حالا نوبت به طراحی کارتهای بازی از روی کلمات و جملات و نقاشی عکس های مرتبط با آن ها بر روی کارتها رسیده بود و من هر روز 2 ساعت تمام ، کارتهای همان روز را می ساختم. حتی تلفظ صحیح آن ها را از اینترنت دانلود و پشت سرهم میکس می کردم تا فرزندم تلفظ صحیح را یادبگیرد.و به این ترتیب جعبه ی بازی ما به نام ” قطار ابدی ” ساخته شد. خود بازی هر روز حدود 40 دقیقه طول می کشید و من کاملا متوجه ی پیشرفت فرزندم در زبان انگلیسی می شدم اما بعد از 40 روز ، یواش یواش دیدم که ایشان از انجام این بازی خسته شده اند و دیگر با شادی این کار را انجام نمی دهند و کار به ناراحتی و گله و شکایت و البته لجبازی رسید.
از آنجایی که فرزندم را بیشتر از آن بازی و آموزشش دوست داشتم و دیدم که کاری که به زور انجام شود نتیجه ی عکس می دهد تصمیم گرفتم که فعلا این بازی را کنار بگذارم و با خودم گفتم حتما یک جای بازی بد طراحی شده و مناسب سن فرزندم نیست یا در طی زمان ، فرزندم رشد عقلی اش کامل می شود و یا من طراحی بازی را تغییر می دهم و آن را آسان می کنم.با اینکه انرژی زیادی برای این بازی صرف کرده بودم اما دیدم که ادامه ی آن ، کاری اشتباه است زیرا به فرزندم خیلی فشار وارد می شد و داشتم ایشان را بخاطر خواسته ی خودم اذیت می کردم. بازی را متوقف کردم و اجازه دادم که در دنیای بچگی خودش بازی کند و شاد باشد.
” ذهنت را برای هدایت به راهکارهای بهتر بازبگذار و به جریان هدایت اجازه بده تو را به مسیری هدایت کند که عقل تو توانایی درک آن را ندارد . این نگرش موجب می شود به ایده ها و فرصت هایی هدایت شوی که در ابتدای مسیر هیچ ایده ای درباره ی آن ها نداشتی و نمی دانستی این راهکارها ی ساده و عالی هم می تواند وجود داشته باشد.”
یکی از روزها به مسافرتی در شمال کشور رفتیم و یکی از دوستانمان را ملاقات کردیم که هردونفر ( والدین) در سطح بالایی از زبان انگلیسی قرار داشتند . در آنجا به یاد جعبه ام افتادم و با آن ها در میان گذاشتم . در زمان میهمانی دیدم که فرزند کوچکشان با لهجه ی بسیار اصیل ، چند کلمه ی انگلیسی را به درستی و در جای مناسبش ادا کرد. اولین فکرم این بود که بخاطر داشتن پدر و مادرش است اما وقتی پرسیدم با کمال تعجب شنیدم که گفتند که ما هیچ دخالتی در آموزش فرزندمان نداریم و فردی را معرفی کردند که ایشان روشی را کشف کرده اند که فقط با تماشای کارتونهای مناسب سن ، بچه ها زبان انگلیسی را بصورت ناخودآگاه و با شادی و به راحتی و مثل زبان مادری یاد می گیرند. شماره ی ایشان را در اختیارم قرار دادند و پیشنهاد کردند که موضوع جعبه را نیز با ایشان درمیان بگذارم.
وقتی به منزل برگشتیم ، اولین کاری که کردم تماس با ایشان بود . راجع به وضعیتمان و جعبه ام نیز صحبت کردم. ایشان آدرس کانال شان را به من دادند و پیشنهاد کردند که برای مدتی از روش ایشان استفاده کنم و نتایج حاصله را با نتایج خودم مقایسه کنم.
درس سوم :
” وقتی ادامه می دهی ، نتایج خیلی زود پدیدار می شود . اول به شکل احساسات خوب مثل : حس پیشرفت ، شور و شوق ، هدفمند زندگی کردن و … وقتی این احساسات سازنده را به چشم نتیجه نگاه می کنی ، به آن ها قدرت می دهی تا قوی تر شوند و آرام آرام در زندگیت ظاهر شوند . سپس همین نتایج کوچک ، موتور انگیزه شما می شود برای ادامه دادن مسیر. سپس این استمرار ورزیدن نتایج را بزرگتر می کند و نتایج بزرگتر دوباره انگیزه ها را تغذیه می کنند و نتایج را بازهم بزرگتر می کنند.”
به قلبم و به احساس امیدی که وجود داشت و اینکه خداوند هوای من را دارد اعتماد کردم و مطمئن بودم که تلاش ، نتیجه می دهد. بنابراین شروع کردم . در ابتدا ، کل مطالب کانال که در طی 4 سال در آن نوشته شده بود را به ترتیب و از ابتدای کانال مطالعه کردم و تمام ویس ها را گوش کردم. حدود یک هفته ی کامل این کار طول کشید اما در پایان ، تقریبا راه و چاه دستم آمده بود و به مسیر مسلط شده بودم. وقت عمل بود . سری اول مجموعه ها را سفارش دادم . وقتی با مخالفت همسرم مواجه شدم تنها یک دلیل داشتم و دیگر هیچ.
ایشان دلشان برایمان می سوخت و می گفتند که گول این تبلیغات را نخور و این افراد فقط سی دی فروش هستند و تو گول سادگی خودت را می خوری . نتیجه ی چندتا کلمه گفتن فرزند دوستمان را هم به والدینش نسبت می دادند. من هیچ ابزاری برای دفاع از احساس قلبی و امید و شور و شوقم نداشتم و فقط گفتم که این کارتونها شاد و سرگرم کننده هستند و محیط شان هم عاری از خشونت است در صورتیکه شبکه های تلویزیونی ما و یا سی دی هایی که ما برای بچه ها از بازار می خریم پر از خشونت و غم و ناراحتی و ترس هستند و پر از حرف های رکیک و نامناسب سن بچه ها هستند .حتی اگر بچه ها با دیدن این کارتونها زبان را یاد نگیرند ، حداقل کارتونهای شاد تماشا کرده اند و در این گرمای سخت جنوب مجبور نیستند به بیرون بروند و در منزل و زیر کولر کارتون های متنوع می بینند. و این بحث دیگر تمام شد. و مجموعه ها به منزل ما راه پیدا کرد.
خداروشکر فرزندانم کم کم به دیدن کارتونها علاقه نشان دادند و هر روز آن ها را تماشا می کردند و شبها مجبور بودم که برق تلویزیون را از فیوز قطع کنم تا باور کنند که تلویزیون خسته شده و خوابیده است و آن ها دست از سر کارتونها بردارند .
ماه دوم نیز اقدام به سفارش کردم و فقط احساس آرامش داشتم و ایمان به چیزی که نمی دیدم اما باورش داشتم که وجود دارد.
چند ماهی گذشت و خودم هم کارتونها را پا به پای بچه ها تماشا می کردم و از اینکه محتوای آن ها پر از نکات اخلاقی و مطالب آموزنده ی علمی بود رضایتی وصف نشدنی داشتم و شادی بچه ها من را امیدوارتر می کرد. یکی از روزها ، از زبان پسر سه ساله ام کلمه ی water را با درست ترین تلفظ شنیدم و بعد سر سفره وقتی غذا را دیدند با خوشحالی گفتند delicious . و همینطور کلماتی را به جا و با تلفظ عالی بصورت جسته و گریخته بیان می کردند. و من هر روز مطمئن تر می شدم که این روش جواب می دهد اما همسرم می گفت که شانسی است و دلش به حال من می سوخت و دچار عذاب وجدان می شد که ما نمی توانیم مثل بقیه ی افراد جامعه از امکانات مساوی برخوردار باشیم.
درس چهارم:
” آگاهی از الگوهای سازنده خیلی مهم است که آگاه باشی که نتایج از چه مسیری رخ می دهد تا بتوانی با تکرار آن الگوها نتایج را تکرار کنی.”
هر روز که می گذشت کلمات بیشتری را از فرزندانم می شنیدم و تمام نشانه ها مطابق با گفته های الگویم بود و به من اطمینان قلبی می داد. این مسیر را ادامه دادم و بعد از 8 ماه ، فرزند کوچکم شروع به گفتن جملات کوتاه انگلیسی کرد ان هم وقتی که در حال بازی با اسباب بازی هایش بود . در این زمان بود که همسرم نیز به این روش ایمان آوردند و من از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم اگرچه که در طی این 8 ماه دیگر برایم دیدن این صحنه دور از انتظار نبود ولی دلم می خواست که به عالم و آدم بگویم که مسئله ی زبان آموزی به راحتی و با سادگی تمام حل شده است و نیاز به هیچ کار سخت و پیچیده ای نیست. از آنجایی که قانون را نمی دانستم تصمیم گرفتم که سمیناری در آن شهر برگزار کنم و آقای دکتر امینی را دعوت کرده تا با راهنمایی ایشان باعث بوجود آمدن عدالت آموزشی در این منطقه شوم. این کار انجام شد و ایشان نیز بخاطر محرومیت این منطقه سمینارشان را رایگان برگزار کردند و کلی هم سی دی رایگان در اختیارمان قرار دادند . حتما می توانید حدس بزنید که نتیجه چه شد؟ بجز یکی دو نفر که از دوستان صمیمی خودم بودند و من را قبول داشتند ، هیچ کسی حرفمان را باور نکرد زیرا روشی بسیار راحت و ارزان بود و فقط استمرار و صبر می خواست . و الان می دانم که نتیجه ی بدست آمده کاملا مطابق با قانون است زیرا من انتظار داشتم که افراد خارج از مدار خودشان نتیجه بگیرند. و سرنوشت ها عوض نمی شود تا خودشان نخواهند.
درس پنجم :
” برای اینکه به مسیر قبلی برنگردی و آدم قبلی نشوی ، باید الگویی که شما را به این هدف رسانده ، تبدیل به عادت رفتاری شما شود . چون اگر به عادت های آدم قبلی برگردی دوباره نتایج از دست می رود . این رمز پایداری است.”
در طی این 7 سال ، تماشای کارتون ها جزئی از رفتارو شخصیت خانواده ی ما شده است و همسر من خودش یکی از مبلغان سرسخت این روش به خانواده ها هستند زیرا نتیجه به وضوح در دستانشان است. خیلی جالب اینکه ، بعد از مدتی ، آقای دکترمن را به عنوان نماینده ی خودشان معرفی کردند و به من از محل فروش سی دی ها درصد نمایندگی پرداخت می کنند درصورتیکه نمایندگان دیگر ایشان با تلاش و آزمون و قرارداد موفق شده بودند نماینده ی ایشان باشند اما من به راحتی و بدون گذراندن تمام آن موانع و با افتخار نماینده ی ایشان هستم. و با این کار ، نه تنها فرزندانم زبان را به راحتی و بدون هرگونه کلاسی فرا گرفته اند و حتی فرزند کوچکم علاوه بر زبان ، سواد انگلیسی را نیز از همین کارتونها فراگرفته است و به راحتی کتاب های زبان اصلی را بدون هیچ معلمی می خواند . این کار برای من باعث درآمد نیز شده است.
” وقتی به هدفی می رسی ، فقط این شما نیستی که از نتیجه ی آن هدف بهره مند می شوی ، بلکه جهان اطرافت را نیز بهره مند می کنی.”
دقیقا رسیدن به هدفم در طی این سال ها ، نه فقط به فرزندان من بلکه به افراد زیادی کمک کرده است . وقتی که چند ماه پیش فرزند من به همراه تعدادی از افرادی که همانند ایشان آموزش دیده اند در کلاس های درس science که با معلم های آمریکایی و بصورت آنلاین برگزار شد شرکت کردند و بدون ذره ای مشکل و یا استرس کلاسها را به راحتی گذراندند با خودم می گفتم که می شود هر آنچه که بخواهی ، می شود. هر مسئله ای راه حلی دارد ، آن هم راه حل ساده .
وقتی نتایج افرادی که به این روش ایمان آوردند و ادامه دادند را با افرادی که این روش را باور نکردند و به همان راه رایج در جامعه چسبیدند ( حتی نزدیکان خودم) مقایسه می کنم ، هزاران بار قانون برایم تیک می خورد و تایید می شود.
من باید این کار را انجام می دادم چون تمام قلبم آن را فریاد می زد . چون مشکلات آمده بودند که من را به راحتترین روش رشد بدهند . باید رشد بکنم تا جهان اطرافم از این نتیجه بهره مند بشود. وقتی من موفق بشوم الگویی می شوم برای افرادی که در این مدار هستند تا آن ها هم فعل ” می توانم ” را صرف کنند. برای دیگران شغل ایجاد می کنم. برای خانواده ام آسایش فراهم می کنم و باعث رشد جهانم می شوم.
خدایا از تو ممنونم بخاطر قوانین ثابتت. استاد جان ومریم عزیزم از شما سپاسگزارم بخاطر اینکه خط به خط این درس ها دقیقا مطابق با یکی از اتفاقاتی بود که در زندگیم مثل معجزه بارها و بارها تکرار شد.
از کدام قانون ثابت بگویم که وقتی تعهد من را در انجام دادنش می بیند ، نتایج زیبا را برایم می فرستد. از قانون سلامتی بگویم یا از 12 قدم یا از فایل های دانلودی که مثل گنجینه پربارند یا از کامنت ها و مصاحبه ها . یا از مسیرهایی که طی کرده ام بدون اینکه بدانم طبق قانون پیش رفته ام.
نمی دانستم که خدا به من می گوید تو راحت باش و لذت ببر ، من خودم معلم فرزندان تو می شوم زیرا تو من را به همه ترجیح دادی پس من تو را بر شانه هایم می برم.
پاسخ به سوال :
چطور انگیزه هایم را حفظ کردم ؟
من قبل از اینکه کاری را انجام دهم تمام تلاشم را می کنم ( به اندازه ی وسعم) تا آن را از جنبه های مختلف بررسی کنم و پس از تایید آن ، شروع به انجامش می کنم برای اینکه تجربه ی جدیدی به دست بیاورم فارغ از نتیجه ی آن. و راجع به آن کار هیچ قضاوتی نمی کنم تا زمانی که به پایان آن برسم و به آن تجربه ، اجازه ی رشد می دهم تا عجله نکرده باشم و سعی می کنم تا زمانیکه تکاملش را طی نکرده هیچ قضاوتی نکنم و فقط تمرکزم را روی طی کردن مسیر به بهترین شکل می گذارم و دیگر جایی برای انگیزه نمی ماند که بخواهم حفظ کنم یا خیر. در واقع تمام کردن آن کار ، خودش انگیزه است.
چطور ذهنت را برای ایده های بهتر باز می گذاشتی؟
خداروشکر این خصلت بسیار خوب را در خودم دارم که همیشه و در هرکاری ، منتظر پیدا شدن راه های بهتر و ساده تر هستم و تعصبی که مانع رها کردن بشود را از خودم نشان نمی دهم هرچقدر که سخت باشد. و تجربه های شیرینی از تغییر کردن دارم که تغییرات را برایم آسان کرده و استقبال می کنم . مسلم است که ایده های بهتر را به راحتی به زندگی ام دعوت می کنم چون نه تنها مقاومتی در برابرشان ندارم بلکه مشتاقانه منتظر حضورشان هستم.
چه نگاهی کمک می کند تا بتوانی هدایت ها و نشانه ها را بهتر ببینی و دنبال کنی ؟
قلبم و احساسم همیشه من را به مسیرهای درست هدایت می کنند. از کودکی آدمی بسیار خوشبین هستم و این اعتقاد را دارم که مورد توجه ی یک نیروی برتر هستم که همیشه حواسش به من است و من را دوست دارد و چون خودم در درونم نسبت به هیچ کس و هیچ چیزی نیت بدی ندارم بنابراین آن نیروی برتر مطابق با ذاتم به من پاسخ می دهد و چیزی جز خوبی دریافت نخواهم کرد.
چطور نجواهای ذهن را کنترل می کردی و در مسیر می ماندی؟
با حرفهایی که به ذهن نجوا گرم می زدم و تایید نشانه ها ، ذهنم را خلع سلاح می کردم. با زمان دادن به آن کار و مهلت برای رشد و قضاوت نکردن ، ذهن نجواگرم را در حالت انتظار نگه می داشتم که الان وقت حرف زدن نیست . و با گفتن جمله ی ” عجله کار شیطان است ” او را وادار به صبر می کردم. و با امید دادن از طریق گفتن جمله ی ” گر صبر کنی زغوره حلوا سازی ” او را ساکت می کردم. خصلت خوب دیگری که دارم این است که وقتی که بخواهم کاری را انجام بدهم حتما کارم را انجام می دهم این وسط هرکسی هر حرفی بخواهد می تواند بزند حتی ذهن نجواگرم. مهم نیست چون من کار خود را انجام می دهم . فرمانده منم و ذهنم تحت فرمان من است و آمده تا به من خدمت کند.
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره ی امکان پذیر بودن آن هدف تقویت کرد؟
تجربه کردن الگوها حتی در مقیاس کوچک به من جرات امکان پذیر بودن در اسکیل بزرگتر را می دهد. همچنین یافتن الگوهایی که خودم به آن ها رسیده ام و حس خوبی به آن ها دارم.
وقتی به تجربه هایی که داشتم و دقیقاردپای قانون را خط به خط در آن ها می بینم توجه می کنم می فهمم که در تمام لحظاتی که در حال طراحی جعبه ی بازی بودم ، فرزندانم را در حال صحبت کردن به انگلیسی می دیدم بدون اینکه حتی یک لحظه نحوه ی رسیدن به این صحنه را در ذهنم تجسم کرده باشم.
وقتی که تلفظ درست یک کلمه و یا جای درست بکار بردن آن را از فرزندانم می دیدم قلبم درستی مسیرم را تایید می کرد و روحم پرواز می کرد و سپاسگزار خداوند می شدم که راهی به این راحتی را برایم پدیدار کرده است.
اصلا کاری به کار کسی نداشتم و فقط می خواستم حال خودمان را بهتر کنم و اصلا خودم را با کسی مقایسه نمی کردم و می دانستم که هرکسی شرایط خاص زندگی خودش و نسخه ی ویژه ی خودش را دارد و به خودم فرصت تجربه کردن زندگی را می دادم.
همیشه سوال چطور از این بهتر و چطور از این ساده تر ، در مغز من وجود دارد و تجربه های کوچک و بزرگ در زندگیم آن را تایید می کند و باعث بوجود آمدن خلاقیت ها و ایده های زیادی در زندگیم شده است.
برای رسیدن به هدفی که الان پیش رو دارم ، کافیست که تمام قوانین بالا که در قالب نوشته ها بیان شده اند را به هدفم گره بزنم و مثل گذشته عمل کنم. قضاوت نکنم ، مقایسه نکنم، زمان بدهم تا تجربه ام کامل شود . نتیجه را در زمان و مکان مناسب خودش دریافت خواهم کرد. زیرا او همیشه هوای من را دارد و مشتاق تر از من برای موفق شدنم است.
پاینده و برقرار باشید.
سلام خانم جدیدی عزیز.از لطفتون سپاسگزارم و شک ندارم که هر اتفاقی در زندگی ما بیفته بی دلیل نیست. حتما قراره خواسته ی شما از مسیر درست و به راحتی و با لذت انجام بشه. اگر شما با دفتر دکتر امینی تماس بگیرید شما رو خیلی خوب راهنمایی می کنند تا مشکلتون حل بشه. و اگر تمایل داشتید که من کمکتون کنم ، شماره ی تماس من رو از دفتر بگیرید چون اینجا نمی تونم قوانین رو نقض کنم و شماره ی تماس بگذارم، من با عشق در خدمتتون هستم.