این نظر امروز در کانال گروه به اشتراک گذاشته شد:
“سلام استاد عزیز.
بعد از دو سال گوش کردن حرفها و کلیپهای شما تازه امروز دوزاریم افتاد. هر چند نتایجی گرفتم که شاید برای ۹۹ درصد مردم باورش سخت باشه. منی که دوسال پیش در سن ۲۸ سالگی سربار پدرم بودم، الان کنار همسرم توی خونه شخصیم زندگیم کم از بهشت نداره و جالب اینجاست که خودم چنتا کارمند استخدام کردم و بهشون حقوق میدم!!!
چیزی که دو سال پیش آگه پیامبر ص هم این مژده رو به خودم و پدرم و اطرافیانم میداد هیچکدوم از ما باور نمیکردیم. استاد عزیزم
اونچیزی که فهمیدم این هست که باید شخصیت ما عوض بشه تا اتفاقات زندگیمون عوض بشه.
با ادا درآوردن؛ و در واقع همون آدم قبلی بودن اتفاقات مهمی نمیفته. هرچند که تغییرات کمی رو در پی داره. باید با خودمون فکر کنیم:
این شخصیت؛ این باورهای محدود کننده تا کی؟ ادا درآوردن؛ تقلید کردن و نقش بازی کردن تا کی؟ شبها فرصت مناسبیه برای خلوت با خود.
استاد عزیزم
چیزی که منو میاره توی قسمت نظرات باور کنید اراده من نیست. یه الهام قوی هست که میگه: برو و اونچه بهت دادیم رو با دیگران قسمت کن
استاد عزیزم! از شما ممنونم که شادیهای خودتون رو با ما قسمت میکنین و اونچه خدا بهتون الهام میکنه رو به ما هم یاد میدین”
….
خواندن این نوشته، تعهدی را به یادم آورد که آن جهادی اکبر را درونم به راه انداخت و به گونهای شخصیتم را شکل داد و تربیت کرد تا قادر باشم در هر شرایطی متفاوت از قبل فکر کنم، ببینم و عمل کنم.
همهی آنچه در آموزشهای من میشنوید، باورهای من است، چیزهایی است که به آن اعتقاد دارم و تمام سعی زندگیام، به کار بردن این نکتهها در همه لحظات زندگیام است.
اگر وارد این راه شدهای، اگر نتایج عباس منش را میخواهی، باید برای خرد کردن شخصیت نازیبای درون، جسارت و شجاعت به خرج دهی، همانگونه که من انجامش دادم. خیلی مهم است که شخصیتت تغییر کند، نه کلمات ات! خیلی مهم است نگاهت به اتفاقات تغییر کند و نه اطلاعاتت!
خیلی مهم است بتوانی وقتی که اوضاع به ظاهر نامرتب است، بر طبق آنچه رفتار کنی که آموختهای!
یادت باشد، ماجرای تغییر باورها، ماجرایی همیشگی است. مثل نفس کشیدن و غذا خوردن!
هر باور قدرتمند کنندهای که میسازی، یک نهال است که برای درخت شدن به آب، نور و حتی سمپاشی نیاز دارد تا از کرمها و حشراتی که برگهای تازه جوانه زدهی نهال را مورد هدف قرار میدهند، حفظ شود.
مهمترین کاری است که باید برای آن نهال تازه جوانه زده، انجام دهی تا فرصتی برای رشد داشته باشد، این است که:
باید از محیط، حرفها و حتی افرادی دور شوی که دیدگاهی مغایر با آن باور قدرتمندکنندهای دارند که تلاش میکنی آن را بسازی.
همه افرادی که از نزدیک مرا میشناسند، متفق القول معتقدند: آقای عباس منش فردی است که ازهر دیدگاه، کتاب، فرد، گروه و هر آنچه که نقطه مقابل باورهایی باشد که موفقیتهایش را آفریده و برایش نتیجه بخش بوده، به راحتی دوری میگزیند و اجازه نمیدهد حتی لحظاتی در مرکز توجه اش باشند. زیرا قدرت فرکانس را میدانم، زیرا فهمیدهام که چگونه با توجه کردن به هر چیزی آن را وارد زندگیمان میکنیم و میدانم اگر مراقب کانون توجهمان نباشیم، چگونه به راحتی و خیلی آرام از مسیر منحرف میشویم.
روانشناسی ثروت ۳، طراحی شده تا کسب و کارت را برای سالهای سال، تغذیه نماید. هرچند در همان سال اول، میوههای این درخت را برداشت میکنی، اما هرچه این مسیر را بیشتر ادامه میدهی، ثمره بیشتری را دریافت میکنی زیرا درخت تنومندتری میسازی.
وقتی همان ۳ جلسه اول این دوره را ضبط کردم، احساس کردم این همان دورهای است که با تمام وجود، راضیام نموده.
زیرا خیلی فرق میکند که شما کتابی درباره یک کسب و کار موفق بخوانی که نویسنده با باورهای خودش که معمولاً هم باورهای محدودکنندهای است، دلایل موفقیت آن کسب و کار را نوشته باشد یا اینکه مستقیماً پای صحبتهای فردی بنشینی که سالها زمان صرف شناختن قوانین کیهانی نموده، قدرت و نقش باورها در نتایج افراد را درک و خود نیز باورهای قدرتمندکنندهای ساخته که موجب شده نه تنها یک کارآفرین موفق باشد و کسب و کارهای موفقی را بپرورد، بلکه با چنین دیدگاه و باورهایی، کسب و کارهای موفق زیادی را بررسی و عوامل موفقیتشان را استخراج نموده است.
ایمان دارم این دوره کسب و کارت را به معنای واقعی کلمه متحول و راهنمای شما در ساختن کسب و کاری میشود که قادر باشد در همه جنبههای زندگیات، شما را راضی نماید. بی صبرانه منتظر خواندن نتایج این دوره در کسب و کارتان هستم.
اطلاعات بیشتر درباره دوره روانشناسی ثروت۳ (ستاختن کسب و کار موفق)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD294MB25 دقیقه
- فایل صوتی باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم!22MB25 دقیقه
بنام خداوند عشق و آگاهی
روز 96
روز شمار تحول زندگی من فصل چهارم
باید شخصیت مون تغییر کند نه اینکه ادا در بیاریم
بنام خداوند عشق و آگاهی
بنام یگانه خالق بنام خداوند وهاب و رزاق و غفور و بخشنده ی مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم
و سلام به همگی دوستان عزیزم
از وقتی من به این سایت عزیزمون هدایت شدم به کمک استاد عباسمنش عزیزم به این درک رسیدم که باید متفاوت باشم تا متفاوت نتیجه بگیرم و متفاوت زندگی کنم
شاید اگر قبلنا بود طور دیگری رفتار می کردم مثلا روز قبل یک جلسه ای در ساختمان مون بود که مدیر ساختمان یک سری مسایل رو میخواست با ساکنین مطرح کنه که البته من هم به در خواست مدیر ساختمان قبول کردم و رفتم داخل جلسه ی ساختمان و وقتی جلسه تمام شدم خانم مدیر ساختمان (زن و شوهر با هم مدیر هستند ) خیلی با من گرم گرفت صحبت از خرید رفتن شد و گفت میخواهید با هم بریم بازار روز خرید هامون رو با هم انجام بدیم؟؟؟؟ .. یعنی منظورش این بود که هر وقت خودش خواست بره بازار روز بهم زنگ بزنه که با هم بریم .. من هم در جواب گفتم عزیزم من چون خیلی کار دارم باید برنامه ریزی داشته باشم و طبق برنامه ریزی خودم باید برم خرید . ولی ایشون گفت من برنامه ریزی خاصی ندارم ممکنه یهویی بخوام برم بازار روز اونوقت بشما زنگ میزنم که با هم بریم … خب از یک طرف ایشون ماشین داره و خواستند لطفی هم به من بکنند و برای من هم خیلی خوب میشد …شاید اگه قبلنا بود فوری قبول می کردم و می گفتم آخ جون .. باشه هر وقت شما بگید منم زود میام .. و یا باشه هر وقت خواستید برید بهم زنگ بزنید و منم فوری آماده میشم که با شما هماهنگ بشم و بریم ولی آنقدر تغییر کردم و تمرین کردم و روی افکارم کار کردم که توی ضمیر ناخودآگاهم رفته اینکه .. زمان و وقتم آنقدر برام ارزشمنده که زندگی مو طبق خواسته ی دیگران تنظیم نمی کنم .. و یا دوست ندارم بخاطر ماشین شون بخوام آویزون کسی بشم و یا. وقت رو غنیمت بشمارم و یا از طرفی ممکنه ایشون بخواد صحبت هایی رو رد و بدل بکنه که اصلا در مدار افکار من نیست …چون باید روی فایل ها تمرکز کنم و کامنت ها رو بخونم و کامنت بنویسم و یا ساعاتی رو مدیتیشن های خاصی رو انجام بدم و یا در زمان پیاده روی فایل های صوتی رو گوش میدم و یا دیگر برنامه های روتین زندگیم که باید از وقتم برای خودم استفاده کنم بجای اینکه وقتم رو با اینو و اون تلف کنم و صحبت های حاشیه ای بخوام داشته باشم ترجیح میدم با گوش دادن فایل ها در مسیر خرید کردن هم پیاده روی روزانه مو هم انجام بدم یعنی یک موازی کاری همزمان رو برای خودم تنظیم کردم و این یکی از کارهایی است که آنقدر انجام دادم که تبدیل به شخصیتم شده و برای خودم و زمانم و برای کارهام احترام و ارزش قایل هستم .و نکته ی دیگه این هست که قدرت نه گفتن برام خیلی راحت شده
یک مورد دیگه ای که جزو. روش شخصیتیم شده اینه که مدام این کلمه ی شکرگذار بودن و سپاسگذاری رو تکرار می کنم
یعنی چشم و گوش و زبان و گفتارم رو به دیدن و شنیدن زیبایی ها تربیت کردم و سعی می کنم خودم رو عادت بدم به تحسین کردن این نوع از زیبایی ها .. البته در این چند سال همش روی افکارم کار کردم و بقول استاد عزیزم این چیزی نیست که با چند بار تکرار کردن وارد افکار بنیادی مون بشه باید همیشه و همواره تکرار و تکرار بشه و من این کار رو هر روز از صبحی که بیدار میشم تا شب همینطور دارم بخودم یادآوری می کنم از خواب خوب و شیرین و با کیفیت شبانه ام .. از رختخواب گرم و نرممم .. از سقف وسیعی که با امنیت کامل بالای سرم دارم … از سلامتی روز افزونم . از اینکه بی صبرانه منتظر دریافت اتفاقات خوب و عالی و معجزاتی که امروز خداوند برام تدارک داده هستم … از اینکه از خداوند کمک می خوام که وقت و فرصت کافی و انرژی کافی برای انجام دادن همه ی کارها و برنامه ها و امورات زندگیم رو داشته باشم.. از وفور و فراوانی نعمت های که بطور مداوم در زندگیم جاریع …. اینکه همیشه در مدار زمان درست و مناسب جادویی و مکان درست و مناسب جادویی هستم ممنون و شکرگذارم برای همزمانی های خوب و عالی و اتفاقات عالی و استفاده از فرصت های طلایی عالی و خوب را داشته باشم شکرگذاری می کنم . خدایاا شکرت که تمام کارها و امورات و برنامه ها ی زندگیم رو خودت با نظم و هماهنگی لازم چیده مان و برنامه ریزی می کنی ممنون و سپاسگذارم ..
خدایااا شکرت که من بهترین هستم و همواره بهترین ها رو بسمت خودم جذب می کنم ..
استاد جان اتفاقا منم روی نعمت وفور و فراوانی موهبت های خداوند خیلی دارم کار می کنم .. یعنی به هر چیزی نگاه می کنم فراوانی رو خیلی زود میبینم و تشخیص میدم و دارم همین جوری بطور مداوم روی خودم کار می کنم بخصوص باور فراوانی پول و ثروت .. در این مورد باید خیلی خیلی خیلی تاکیدانه می گویم واقعا باید خیلی کار کنم .. یعنی وقتی میرم بازار روز همین طوری به میوه ها و سبزیجات خوشکل و براق و زیبا که بصورت حرفه ای چیده مان شده و در معرض دیدن قرار می گیره توجه می کنم و پیش خودم میگم به به چقدر فراوانی .. چقدر پول .. چقدر ثروت از شور و شوقی که اونجا جریان داره کلی لذت میبرم .. مردم رو میبینم که این چرخ دستی های اونجا رو برمی دارند و سریع میرن کیسه های پلاستیکی رو بر میدارند و انواع اقسام میوه جات و صیفی جان رو پر می کنند از پیاز و سیب زمینی و سیر و کدو حلوایی . کدو سبز و گوجه فرنگی و گوجه مینیاتوری ریز … خیار و کاهو و کلم بروکلی و لوبیا و هویج و میوه ها پرتغال و سیب و موز و توت فرنگی های وکیوم شده . کیوی و نارنگی و نارگیل و آناناس و و غیره که تازه این قسمت میوه فروشی است بعد یکه قسمت دیگه برای لبنیات هست که انواع و اقسام شیر و ماست و خامه و انواع مختلف پنیرهای متنوع و دوغ و کره و بستنی که هر کدام از اینها خودش کلی تنوع داره و بعدش قسمت پوروتین گوشت و مرغ و تخم مرغ و تخم بلدرچین و ماهی و غیره.. همین طوری داشتم نگاه می کردم هی بخودم می گفتم ببین رویا اینها همش پوله .. ببین مردم چطوری خرید می کنند .. ببین مردم چقدر پول دارند که این همه خرید می کنند و همینطوری چرخ دستی های فروشگاهی رو پر می کنند .. همین طوری اون صندوق دار داره یکسره این لوازم رو وزن می کنه و قیمتش رو جمع بندی می کنه و کارت می کشه .. فقط همین قسمت از بازار روز روزانه میلیارد تومان داره پول در میاره .. چون وقتی چند قلم خرید می کنی حداقل یک میلیون تومان پولش میشه پس همین یک قسمت از غرفه ی میوجات و صیفی جان میلیاردی پول در میاد .. تازه بغیر از دیگر قسمت هایی که انواع و اقسام سبزیجات وجود داره و یا یک قسمتش قصابی داره که گوشت گرم و تازه به میزان فراوان داره . و یا یک قسمتش پلاستیک و ظرف و ظروف داره و یک قسمت دیگه اش عطاری مدرن داره هر چی بخواین توش داره . بغیر از ادویه جان و گلاب و عرق بیدمشک و غیره و یا تخم شربتی و خاکه شیر و تخم کتان و زیره و هزاران نوع که به وفور آنجا چیده مان کرده بود از انواع و اقسام شمع های زیبا و رنگارنگ و انواع و اقسام عود های مختلف خلاصه ی کلام وقتی به این زیبایی ها توجه می کنم و وفور و فراوانی رو میبینم چشمم کلی تربیت میشه به وفور و فراوانی.. و به اون کارمندان وقتی نگاه می کنم میبینم چقدر خوبع که شغلی دارند و کار می کنند و پول می سازند .. و هم از قدرت بدنی شون استفاده می کنند و لذت میبرند خدا رو شکر همه شون هم خوش اخلاق هستند و کمک می کنند و یا ماشین های پارک شده ی اطراف بازار روز رو میبینم که مردم همین طوری کوررر کوروررررررر خرید می کردند و با چرخ دستی فروشگاهی میرفتند که خریدهاشون رو میذاشتند داخل ماشین هاشون و میرفتند و بعد دوباره بلافاصله ماشین بعدی میومد جای اون پارک می کرد که بیاد داخل بازار روز خرید کنه و و این تازه یکی از اون هزاران بازار روزی هست که فقط در یک قسمت شهر عزیزم پردیس وجود داره و من عاشق این زیبایی ها و وفور و فراوانی ها هستم خدایااآاا بی نهایت شکرگذارت هستم خدایاااا شکرت که این چرخه هر روز ادامه داره بخصوص الان که نزدیک سال جدید نوروز و عید 1403. هست بیشتر از همیشه این اذدهام رو میبینم .. منم خیلی دوست دارم که در چنین ایامی بیشتر برم بیرون و این وفور و فراوانی ها رو ببینم …. خلاصه در نهایت خواستم بگم وقتی خودم تنهایی میرم چنین جاهایی بخودم فرصت میدم که روی باورهای فراوانی ام بیشتر تمرکز کنم و تعداد فراوانی هایی که میبینم خیلی خیلی زیاد هست و از اینکه خودم هم توانایی پولی دارم تا خرید کنم خدا رو شکر گذار بودم و هستم و از اینکه کلی چرخ دستی مو پر کرده بودم و کلی خرید کرده بودم خیلی خوشحال بودم و بعدش یک اسنپ گرفتم(خدارو شکر که این اسنپ ها هستند ماشین های اینترنتی عالی ) منو تا درب آسانسور داخل پارکینگ گذاشت و تازه کمکم کرد که براحتی و به آسونی تمام خریدمو گذاشت داخل آسانسور و بعدش راحت اومدم داخل منزل خدایا شکرت یاد استاد میوفتادم که با خانم شایسته میرفتند والمارت خرید می کردند و کلی اون سبد چرخ فروشگاهی رو پر می کردند و میبردند داخل سانتافه میذاشتند ….. خدایاااا شکرت و مدام از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم ..
استاد جان من هم دیگه عادت کردم یعنی خودم رو تربیت کردم حتی توی پیاده رو راه میرم آن کاشی های کف خیابان و پیاده رو ها و پارک ها رو بشمرم و بعدش میرم توی حساب کتاب مالی و پولی و بعدش فراوانی ها رو بیشتر درک می کنم ..
استاد جان واقعا ممنون و سپاسگذارم که مدام تاکید بر تکرار و تکرار و تمرین و استمرار برای تغییر باورها مون دارید تا آنقدر تمرین شود که این باورهای قدرتمند جزو شخصیت مون بشه و بقول شما ادا در نیاریم ..
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم ای خدای وهابم و تی خدایی که بتنهایی برایم کافی هستی
خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها تفکر و افکار قدرتمند کننده نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و در مدار و ارتعاش هدایت های الهی باشیم وکمکمون کن تا امنیت و آزادی و خلق آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.
IN GOD WE TRUST
با درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و
سلام به ستارگان درخشان نورانی که در این سایت الهی حضور دارند
بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده مهربانم
دوستان عزیزم دیروز به یک تضادی برخوردم که همان جا مچ ذهنم رو گرفتم و تغییر شخصیتم رو بوضوح و بروشنی لمس کردم و یک پله به عزت نفسم افزودم
داستان از این قرار است..
روز گذشته چرخ دستی خریدم رو با خودم بردم که خریدی انجام بدم و شکر خدا یک تاکسی خوب منو سوار کرد و تا مقصد رسوند و تصمیم گرفتم که هم پیاده روی روزانه ام رو انجام بدم و هم خریدهامو انجام بدم… بماند که لیست خریدهام هر کدام در قسمتی مجزا وجود داشت ولی خودم آگاهانه تصمیم گرفته بودم که خیلی تفریحی و لذت بخش این کار رو انجام بدم و از مسیرم لذت ببرم .. ….
در طول مسیر از یک پارک فوق العاده زیبا رد شدم که مدام تمرین های شکرگذاری مو انجام میدادم و از اون باغبان شهرداری که داشت اون فضا رو آبیاری می کرد لذت بردم و خدا رو شکر گذاری می کردم و همش به زیبایی ها و نکات مثبت توجه می کردم …. عجب پارک تر و تمیزی بود و سرسبز و زیبا .. همان طوری که در دفتر شکرگذاری صبحگاهیم نوشته بودم که در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های درست و مناسب جادویی هدایت بشم و بلطف خدا مهربانم همه چیز وفق مراد من پیش میرفت و من هم مدام شکرگذار هر آنچه که میدیدم و می شنیدم بودم . از دختر و پسرهای جوان و زیبا تینیجر با لباس های زیبا و موهای قشنگشون و از مغازه هایی که داخل پاساژ ها بود و از تر و تمیزی و رفتار مودبانه شون و از جایگاه هایی که تونسته بودم خرید هامو طبق سلیقه و دلبخواهم داشته باشم از سطح خیابان های تر و تمیز شهر و نگاه کردن به اتومبیل های خوب و عالی از گل و گیاهان و درختان سرسبز و از نیمکت های کنار خیابان و پارک و از پل های کوچکی که روی جدول ها و جوب های خیابان بود که چقدر راحت می تونستم با چرخ دستی از روی آنها رد بشم از کلاه زیبایی که سرم گذاشته بودم یک کلاه دور لبه دار مدل و سبک کلاه ماهیگیری بر سرم بود که آفتاب ظهر پوست سر و صورت مو محافظت کنه خدا رو شکر گذاری می کردم ،،( اتفاقا یک خانم جوانی با لبخند بسمت من نزدیک شد و گفت چه کلاه قشنگی چقدر زیبا هستید و چه تیپی مممممم ) منم لبخند زدم و گفتم ممنونم عزیزم( چقدر قدرت تحسین کردنشو تحسین کردم اینکه همه افراد این قدرت رو ندارند که زیبایی ها رو تحسین کنند شاید عباسمنشی بود خخخ) …. و انگار تحسین و تمجید و شکرگذاری ها به یک سبک شخصیت درونی برام تبدیل شده و از هر چیزی تشکر و قدردانی می کنم … از پولی که خرج می کردم و همش خوشحال بودم که با پول خرج کردنم دارم به رشد و گسترش کسب و کارهای کاسب های مغازه دارها کمک می کنم و سبب خیر و برکت هستم و مطمعن هستم هر هزینه ای خرج می کنم و انجام میدهم خداوند هزار برابر اون پول رو بحسابم برمی گردنه … خلاصه بعد از یک پیاده روی سه ساعته با اون چرخ دستی که پر شده بود از لوازم و وسایل مورد نیازی که خریده بود م و چقدر خوشحال بودم که هدفمند خرید کردم … راستی دوستان عزیز ..یکی از اون خریدهای ضروریم (دو دست ورقه کلاسوری و هفت تا خودکار کاربردی برای نوشتن شکرگذاری هام 5 تا برنگ آبی و یکی قرمز و یکی سبز ) بود …
خلاصه بعد از خریدهام آمدم ایستگاه تاکسی فاز هشت پردیس نازنین .. چقدر هم راننده های خوبی داره که بهترینش هم نصیبم شد شکر خدا .. درب صندوق عقب ماشین رو باز کرد و چرخ دستی خریدم و گذاشت صندوق و بعدش درب سرنشین عقب رو پشت سر راننده رو نشونم داد و گفت بشینین و مسافر تکمیلع و بریم ..
تضاد از اینجا شروع شد..
من اومدم درب ماشینو باز کردم که بشینم که یه دختر خانمی با اخم بهم گفت برید از اون در سوار شید.. منم انگار ناراحت شدم درب رو محکم بستم و رفتم از اون در سوار شدم و نشستم.. بعدش اون دختر خانم گفت چرا در رو محکم بستید ؟؟؟ من همین الان از زیر سروم اومدم بیرون من حالم اصلا خوب نیست…
ووووواااای خدای من . منو میگی.. آنقدر از حرکت خودم نادم و پشیمون شده بودم . که فقط داشتم صورت شو نگاه می کردم و کیسه ی دارو و آمپول شو نگاه می کردم. واقعا شوکه شدم و با ناراحتی به کیسه ی آمپول و دارو نگاه می کردم .. بهش گفتم ببخشید فکر نمی کردم اینقدر محکم بسته بشه عذر می خوام …
بعدش ی نگاه شو ازم برگرداند بسمت پنچره.. پیش خودم گفتم عجب قضاوتی کردم فکر کردم اون دختر خانم از سر تنبلی نرفت اونور تر بشینه. چون بغل دستش هم یک خانم نشسته بود و می تونست بره اونور تر تا منم سوار ماشین بشم( داشتم در یک لحظه از این فکرها می کردم) بعدش بازم داشتم همینطور فکر می کردم و که حتما. عذرخواهی من کافی نبوده که روشو انور برگرداند… بقیه ی سرنشینان هم همینطور ساکت بودند.. گفتم باید بیشتر عذر خواهی کنم تا واقعا از دلش در بیارم … در صورتی که اگر قبلنا بود با یک عذر خواهی معمولی سر و ته قضیه رو جمع می کردم … ولی الان دیگه تغییر کردم و مدام داشتم به ارسال فرکانسی خودم فکر می کردم .. پیش خودم گفتم من نباید اینقدر سریع عصبانی بشم و بقول استاد عصبانیتم غلیان کنه که اینقدر سریع عکس العمل از خودم نشون بدم.. بعد دوباره از اون دختر خانم بازم معذرت خواهی کردم و گفتم ترو خدا ببخشید اگر ناراحتون کردم معذرت می خوام .. که ایندفعه گفت .. نه اشکالی ندارد. خب این درهاشون شل هستش محکم بسته شد.. منم توی دلم کمی خوشحال شدم که حداقل یک عکس العملی از خودش نشون داد. سبب خیر شد تا قدم بعدی رو برای دلجویی بیشتر انجام بدم .. در همین لحظه ها اون خانم وسطی که بین مان نشسته بود پیاده شد و رفت . و دیدم اون دختر خانم کمی بعد گفت ..آقا من سر اون خیابان پیاده میشم.. منم فرصت رو غنیمت شمردم توی چشماش طوری نگاه کردم که متوجه نگاه من بشه رو کردم و بهش گفتم دخترم…. ترو خدا منو ببخشید اگر ناراحت تون کردم لطفاً به دل نگیرید . خواهشاً توی دلتون از من دلگیر نشوید و توی دلتون دلخوری نه مونه منو ببخشید . و با دستم بازوشو به نرمی نوازش کردم …. که ایندفعه اون دختر خانم خندید و با لبخند گفت نه خواهش می کنم اشکالی نداره .. گفتم انشالله هر چه زودتر حالتون خوب بشه .. گفت ممنونم و مرسی بعدش پیاده شد و رفت..
وقتی ایشون پیاده شد یک نفس عمیقی کشیدم و از ته دلم خوشحال شدم و پیش خودم گفتم اولا ایشون رو قضاوت کرده بودم نباید آدمها قضاوت کنم یک درس خوبی برام داشت . دوماً رفتار من درست نبود نباید زود عکس العمل از خودم نشون میدادم و اینجاست که تفاوت معنای تحمل و صبر . خودشو نشون میده….. سوما حتما نتیجه ی فرکانس خودم بود که چنین تضادی رو تجربه کردم..
چهارما چقدر خوب شد که فهمیدم اشتباه خودم رو پذیرفتم و مسعولیت اشتباهم رو بعهده گرفتم…
.. پنجما با عذر خواهی کردن عزت نفس ام رو بالاتر بردم و دچار غرور کاذب نشدم .. ششما .. این موضوع برام درس خوبی داشت با اینکه این تضاد غافلگیرانه بود ولی. نتیجه ی خوبی از پایان اون تضاد دریافت کردم بخاطر اون تغییر. شخصیتیم که روی خودم کار کردم…. اون هم با احساس خوب از اون دختر خانم جدا شدم و احساسم دوباره خوب شد یعنی. زمان زیادی روی احساس نامناسب نبودم و این لطف خداوند و حضورم در این سایت ارزشمند و بلطف آموزه های استادم بود خدا رو شکرگذارم .. و در آخر وقتی پیاده شدم آقای راننده فوری پیاده شد چرخ دستی مو از صندوق عقب ماشین آورد پایین و برام آورد تا پیاده رو تا راحت تر مسیرمو ادامه بدم . وقتی پیاده شدم اون خانمی که جلو نشسته بود بهم لبخند زد و خندید .. انگار خواست منو تشویق و یا تحسین کنه که من سه بار از اون دختر خانم عذرخواهی عمیقی کرده بودم و به آرامش ذهنی رسیدم…
خب دوستان عزیزم پیش خودم گفتم بیام این داستان تضاد روز پیشمو براتون تعریف کنم که آدم وقتی تغییر می کنه و روی خودش کار کرده باشه به کوچکترین اعمال و رفتارش توجه می کنه و برای اصلاح اعمال و رفتارش اقدام عملی انجام میده هر چند ممکنه در لحظه غافلگیر بشیم و ذهن چموش مون برامون تله گذاشته باشه. ولی باید با کنترل ذهن این تله های ذهنی رو خنثی کنیم. و بخاطر اصلاح افکار مون جهان هم پاسخ فرکانسش و بخوبی میده..
و بقول استاد که در بالای تیتر این فایل نوشته بودند اینکهتعهدی را به یادم آورد که آن جهادی اکبر را درونم به راه انداخت و به گونهای شخصیتم را شکل داد و تربیت کرد تا قادر باشم در هر شرایطی متفاوت از قبل فکر کنم، ببینم و عمل کنم. واقعا یک جمله ی طلایی و کلیدی بود که من تازه فهمیدم که منم آنقدر تغییر کردم که توانایی داشتم که بموقع این تضاد رو تبدیل به یک نتیجه و اتفاق خوب کنم خدا رو شکر خدایا سپاسگذارم که با درک و تکرار مداوم و آگاهانه ی این قانون احساس خوب = اتفاق و نتایج خوب رو تبدیل به خصوصیات شخصیتیم کردم که البته باید خیلی بیشتر و بهتر روی خودم کار کنم..
یک جمله ی طلایی دیگری که در گفته های استاد برام بسیار کد داشت این بود که به زیبایی گفتند. زیرا قدرت فرکانس را می دانم، زیرا فهمیدهام که چگونه با توجه کردن به هر چیزی آن را وارد زندگیمان میکنیم و می دانم اگر مراقب کانون توجهمان نباشیم، چگونه به راحتی و خیلی آرام از مسیر منحرف میشویم. واقعا این جمله ی طلایی استاد رو آویزه ی گوشم کردم و واقعا به این درک رسیدم که مراقب کانون توجه و اعمال و رفتارم باشم و آگاهانه به کانون توجه ام نظارت داشته باشم و با این تضاد به درک و آگاهی بیشتری در مورد تغییر شخصیتم هدایت شدم و بفهمم که این تله ی ذهنی رو خنثی کنم و بهش بفهمونم که واقعا شخصیتم عوض شده و ادا اتوار نیست . چون ذهنم داشت بهم ثابت می کرد که هنوز شخصیتم عوض نشده و من قادر به کنترل ذهنم نیستم….
خدایا شکرت که دیگه مثل گذشته ام نیستم یعنی اگر مثل گذشته ام بودم و خیلی بی تفاوت از این موضوع می گذشتم ولی در دل و ذهنم احساس بدی داشتم و با همون احساس بد روز و شب مو می گذروندم چی؟؟!!؟
اگر عذاب وجدان می گرفتم و همش احساس بد داشتم و بدنبال آن نتایج و اتفاقات نامناسبی رو تجربه می کردم چی؟؟؟؟
خب الان دیگه خوب فهمیدم که چطوری مدام در احساس خوب باشم تا از مسیرم دور نشم و اگر سهل انگاری پیش اومد فوری فرمون زندگی مو به مسیر درست برگردونم و این موضوع فقط و فقط با کنترل ذهن و تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار….. امکان پذیر هست
خدایا شکرت هر روز من متفاوت تر از روز قبل هستش
خدایا شکرت ما رو به حال خودمان وا مگذار
خدایا از تو می خوام هر لحظه در مدار هدایت های الهی تو باشم
خدایا من قلبمو بسمت تمام هدایت های الهی تو باز کرده ام
خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم که این فایل ها رو باید صدها بار نگاه کنم تا زیر ساخت های کانون توجه ام رو بهبود ببخشم
ممنون و سپاسگذارم شما عزیزانی دلم هستم
2023/8/1 aguest آگوست اوت
1402/5/10 سه شنبه
با درود و سلام به قهرمان عزیز کشورمان آقای میرفخر رجایی چقدر خوبع که تغییرات ذهنی و افکار جدیدتون در زمینه ی باورهای مذهبی رو دریافت کردید و این خودش یعنی نقطه ی رشد و پیشرفت برای اصلاح باورهای جدید در تمام ابعاد و لایه لایه های زندگی.. براستی که. همه مون در این کشتی کروز عباسمنش در این سایت حضور داریم از هدایت شدگانیم خدا رو شکر که از خواب غفلت بیدار شدیم.. رفتیم بریم دریا که با یک صحنه رویایی روبه رو شدیم دقیقا موقع غروب خورشید که خیلی واضح و زیبا خورشید به چه بزرگی با چه رنگ قرمز زیبایی جلومون حاضر شد و همزمانی رخ داد و واقعا صحنه رؤیایی بود،جای همه دوستان خالی
از اینکه همچون استاد عزیزمون و خانم شایسته برای شروع مسافرت در خواست کردید که در زمان درست و مناسب و مکان درست مناسب هدایت شوید واقعا تحسین تون کردم که در همزمانی های خوب و جادویی هدایت شدید به افراد درست و مناسب و در شرایط درست مناسب … آنجایی که گفتید رفتیم بریم دریا که با یک صحنه رویایی روبه رو شدیم دقیقا موقع غروب خورشید که خیلی واضح و زیبا خورشید به چه بزرگی با چه رنگ قرمز زیبایی جلومون حاضر شد و همزمانی رخ داد و واقعا صحنه رؤیایی بود،جای همه دوستان خالی ممنون
من هم خدا رو شکرگذارم که به کامنت زیبای شما هدایت شدم و نشانه ام رو در این کامنت شما یافتم . بعد از دیدن فایل های استاد که جاده ی سرسبز و باران رحمت الهی رو میدیدم هوای بارانی شمال و دریا و جاده های سرسبز شمال رو در خواست کردم و می خوام در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های جادویی درست مناسب هدایت بشم به یک سفر فوق العاده عالی بسمت سواحل دریای زیبای شمالی در شرایط و روابط درست مناسب و لذت بخش..
خدا رو شکر که بسلامتی و تندرستی رفتید و برگشتید و اومدید این کامنت زیبا رو برامون نوشتید و به امید خدا روانشناسی ثروت 3 رو برای کسب و کارتون رو هم بزودی خریداری می کنید
بهترینه بهترین رشد و پیشرفت و بدست آوردن مدال های قهرمانی بیشتر همراه با پول و ثروت و سلامتی رو براتون آرزومندم
روز و شبتون بخیریت و خوبی و شادی و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با عشق الهی
ممنون و سپاسگذارم