سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۸

استاد عزییزم و مریم جونم بعد از کلی مبازره با نجواها که :ول کن حالا، خیلی طول میکشه ویس گذاشتن بخون و برو سر بقیه کارات، سرت خلوت شد بعدا میرسی و در این مدت نسبتا طولانی هم نرسیدم، سلااااااام به شما😊

الان که دارم مینویسم بعد این همه مدت و بالاخره موفق شدم بر خلاب نجوای تبنلی عمل کنم چه قدر حس خوبیه

استاد جانم خییییلی حرف برای زدن دارم😭 از کجا بگم و چه جوری؟

اول بگم چرا دارم این جا کامنت میذارم، چون این جهان این خدا امکان ندااااره ببینه چیزی رو با تمام وجود میخوای و مشتاق‌ش هستی و کمکت نکنه😭 الان 1:30 نصفه شب به وقته ایرانه و 25 آذر 1401، تلگرامم بالا نمیومد که بخوام چک کنم و امشب با دیدن ناتیفیکش چند تا پیام از تلگرامم از ته دل خواستم که بشه، بعد یه دفعه گفتم بذار با موبایل مامانمم امتحان کنم(با اینکه قبلا با اون هم امتحان کرده بودم و نشده بود) بعد از چند بار امتحان کردن وصل شد😍 انگار دنیارو بهم دادن و سعی کردم تلگرامم روی گوشی مامانمم بالا بیارم که اونم کمک خدا بود که شد وارد شدم و دیدم کانال‌ هامو بعد چند دقیقه که داشتم پیام های مختلف چک میکردن رسیدم به کانال اصلی abasmanesh(قبلا هی ناتیف پیام میومد و دوست داشتم بخونم) شروع کردم کامنت بچه‌های عزیز سایت خوندن، از آگاهی های دوره 12 قدم تااا کشف قوانین و رسیدم به این جمله استاد خوش‌هیکلم که دوستمون گفت استاد گفته برای بیشتر و بهتر کار کردن متعهدانه روی خودمون، بیاین و متعهدانه از نتایج و نکات مثبت کامنت بذارید و تو گوشم زنگ زد که حدیث میدونی چند وقته کامنت نذاشتی برو بذار و از درون میگفتم اره میرم بذارم، بعدش سوال دیگه اومد تو ذهنم کجا بذارم این کامنتو؟ که رفتم بقیه پیام‌ها رو بخونم، یکی دیگه از دوستامون زده بود من با نیت زدم روی نشانه‌ای برای هدایت🤩 و جواب این سوالمم گرفتم و الان قطعا متوجه شدید من چرا این جا دارم ‌کامنت میذارم.

اینارو با جزییات گفتم که شیطان در همه حالا دهش باز و داره حرف میزنه اون ماییم که به همه شمادوستانم و استاد باید حرکت کرد و نکته بعدی اینکه نیتشو از ته دل میکنی خدا کمک میکنه و هدایت و میگه چه جوری. خدا جونم صدهزار مرتبه شکر

استاد جونم نیمدم بگم ولی من 3،4 تا هدف بزرگی که اول امسال هدف گذاری کردم بهش رسیدم و یه دونش مونده🤩😭 دارم فک میکنم یه هدف دیگه تا پایان امسال بذارم😎

من رفتن پی شغل مورد علاقم. یک ماه دیگه بگذره میشه دو سال از زمانی که من فایل مصاحبه با استاد عباس منش قسمت اخر بود که توی برج بودین و روبه‌روی پنجره

من هیچ وقت اون فایل فراموش نمیکنم، اون شد نقطه عطف زندگیم، از اون فای از اون حرفا من دا و جرات گرفتم برای رفتن توی دل ناشناخته ها و میشه گفت ترس‌ها. من ایسانسم مهندسی پزشکی و با اون فایل رفت این حرف تو وجودم که مگه ما چند بار زندگی میکنیم، بیخیال حرف مردم و رفتم پی کاری که دوستش دارم زیاااد و خدارو هزاران هزار مرتبه شکر استعدادشم در من قرار داده. کار با بچه‌ها و دنیای زیبای اون‌ها

شروع کردم به دوره گذروندن بدون اینکه بدونم بعدش چیه، یعنی به قول شما و اقا ارشیا که ان قدر مشتاق اون اصل داستان بودم که اینا واقعا برام حاشیه بود، قششنگ یادمه که فقط میخواستم دست به عمل بزنم و زدم

بعد از گذراندن دوره مربی گری حالا رفتم سراغ کارورزی و خلاصه با دستای همیشه توانمند خدا توی یه مدرسه سرشناس و عالی شروع به کارورزی کردم، برام خیلی جدید و جالب بود همراه با چالش های شیرین خودش😅

چون توی پیش دبستانی بود و بچه‌ها کوچک با من غریبه عین دیوار برخکرد میکردن و انگار منو نمیدیدن و منم کوتاه نیمدم و ادامه دادم، بعد چند ماه که کارورزیم تموم شد؛ مدیر پیش دبستان خواست باهام صحبت کنه؛ گفت توی این مدت خوب با همکاران و بچه‌ها ارتباط گرفتی، اگر میخوای توی این حوزه بمونی ما روی تو سرمایه گذاری می‌کنیم😎😊 و خلاصه تکاملی از روابط عمومی شروع کردم و بعد گفتن کمک مربی باش توی سال تحصیلی 1400-1401 و من یا کلی شور و اشتیاق شروع کردم و پیش رفتیم و یاد گرفتم و دیدم و همین جوری سال تحصیلی جدید داشت سپری میشد و همیشه جهان و خداوند به درخواست‌هام پاسخ داد.خدایا شکر

بعد چند ماه میخواستم مربی کلاس بودنم بچشم کا اونم برای درس خوندن یکی ار مربی‌ها و نبودش چشیدم کو گفتم دکباره میخوام بچشم و موقعیت‌ها برام فراهم میشد، بعد چند وقت دیدم خدارو صد هزار مرتبه شکر خوب میتونم با بچه‌ها ارتباط بگیرن و منو دوست دارن

نشونه‌ها هی میومد که مدیر گفت داریم روی مربی‌گری تو فکر میکنیم، دوباره بعد چنو وقت یکی از مربی‌ها گفت تو خیلی برای بچه‌ها جذاب و دوستداشتنی هستی و همه این‌ها داشت اعتماد به نفس منو بالا میبرد و در این بین هی چند ماه چند ماه هی حقوق من زیاد شد و با اینکه خیلی خیلی جا دارم ولی بازم خدارو شکر هر چی که دلم میخواد و میخرم🤩

الان که دارم فکر میکنم در طی 1 سال درامدم چند بار تغییر کرده و الان نسبت به پارسال از دو برابر هم بیشتر شده

چه قددر نوشتن خوبه، چه قدر دست‌های هدایت‌گر خدا و تلاش‌ها و حمایت خدا بیشتر برام پدیدار میشه.

من همه این‌ها یادم هست که برای تناسب اندام میرفتم پیاده روی توی پارک و بعد از پیاده روی نیرفتم سمت وسایل بازی میشستم بچه‌ها میدیم و هی تصور میکردم خودمو که دارم توی مدرسه با بچه‌ها بازی میکنم و همین هم شد که کلی با بچها بازی کردم و من چیزی یاد گرفتم و توی روز های اول امسال بدون اینکه بدونم قرار چه اتفاقاتی بیفته گفتم من میخوام امسال مربی باشم و گوشی بگیرم و ساعت، درامدم بیشتر بشه که به احتمال خیلی زیاد یه دونه دیگه هم که گشت و گزار هست رو میذارم

خلاصه که بخوام بگم با جزییات حالا حالاها باید بنویسم و الان اینو بگم گوشی که میخواستم، حالا بالاتر از اون چیزی که براش دریم بورد ساختم رسید و الان 3 ماهه که توی یک پیش دبستانی که اونم نزدیک خونمون مشغول به کارم ک کلیی کار انجام دادم و کارهایی کردم که قبلا میگفتم برو بابا، بلد نیستم ولی رفتم یاد گرفتم و خدارو صد هزار مرتبه شکر خدارو داره منو کمک مسکنه برای هدایت

و همه ما را هدایت میکنه

استاد راستی یه چیزی که خوش‌حالی و نشونه بزرگی برام بود این بود که مامانم گفت بابات گفته اگر پول داشتم براش ماشین میخریدم🤩 فارغ از هر چیزی خوش‌حال بودم از اینکه درخواست من همین جوری ظهور پیدا کرده، و من دیدم تا تا در ایندا خیییلی نزدیک از لحاظ فرکانسی بهش نزدیک بشم و بخرم

و قطعا خدا همه ما را در بهترین رمان در بهترین مکام قرار میده😊🙏😭

استاد خوش تیپ و هیکل

مریم نازنین و تمیز و خوش قلب ایشالا خدا حفطتون کنه و شاد و سلامت و ثروتمند باشید

ممنون از دوستان عزیزم در سایت که باعث شدید نجواها رو شکست بدم و بیام بنویسم

دوستتون دارم🧡❤💜💚💙