سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۸

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگدار دوست عزیزمان -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

چه شروع حیرت انگیزی! انگار که ی پرده ای جلوی چشم من گذاشته شده بود که مریم جان اون رو کنار میکشه و یهویی ی تصویر خیلی پاک و زلال از ی آسمون زیبا و مخمل های سفید رنگش چشم های منو قلقلک میده که بیدار شم و سفر امروزم رو شروع کنم سفری که انتخابش انتخاب منه اما اینکه کجا میره و چجوری میشه رو یکی دیگه هدایتش میکنه.

وای که جنس موسیقی هم جوریه که کل بدن منو رو به وجد میاره انگار که قراره درس امروزم رو با رقص و پایکوبی یاد بگیرم توی کلاسی که فاصله ای بین استاد و دانشجوش نیس. کلاسی که توش همه یکی شدن من و تویی وجود نداره همه ما شدیم و داریم توی ی مسیر با هم حرکت میکنیم . کلاس لذت و شعف. کلاسی که فقط کافیه چشم هات رو توش باز کنی تا ببینی و یاد بگیری:

چی رو یاد بگیری ؟!

تکنولوژی رو در کنار جریان سیال طبیعت. کی گفته برای پیشرفت و آبادانی، طبیعت باید فدای تکنولوژی بشه و از بین بره؟!

پس چرا اینجا اینجوری نیست؟!

اینور یکی داره قایق سواری میکنه در اوج آرامش در دامن طبیعت و اونور توی اون ساختمونهایی که از دور عظمتشون در برابر این زیبایی ها کمرنگ شده تکنولوژی داره مسیر خودش رو میره. اصلا انگار بودن طبیعت کنار اونها به اونها جون میده تا حرکت کنن و جلو برن. به اونا کمک میکنه که دیده بشن شاید اگر سرسبزی درختها و چمن اطراف نبود رنگ اون ساختمونها هم خیلی به چشم نمی اومد.

چی رو یاد بگیرم؟!

خودم باشم و از لحظه هام لذت ببرم و به خودم آسون بگیرم. وای که چقدر لذت بردم از رها بودن استاد روی چمن ها. چقدر دوست دارم این لذت رو تجربه کنم تو ی همچین جای تمیزی.

لذت نقاشی کشیدن رو در اوج سادگی و لذت و اینکه خودم باشم و هر جایی عشقم کشید بشینم و رها و آزاد کاری رو که بهش علاقه دارم رو انجام بدم.

چی رو یاد بگیرم؟!

در لحظه زندگی کردن و لذت بردن رو حتی از چیزای کوچک مثل تاب.  یاد بگیرم وقتی میرم پارک خجالت نکشم از اینکه روی تاب بشینم و لذت ببرم و اینکه با اینکارم دیگران چه قضاوتی می کننن راجع بمن برام مهم نباشه.

چی رو یاد بگیرم؟!

اینکه اگر مانعی برای لذت بردن بود، بدنبال ی راه حل براش باشم نه اینکه خودم رو از اون تجربه محروم کنم. ممکنه اون راه حل تغییر زاویه نگاه باشه که من رو به ایده های ساده و کارا هدایت می کنه. مثل اون خانمی که کالسکه بچش رو به دوچرخش وصل کرده بود.

چی رو یاد بگیرم؟!

اینکه هرچه قوانین رو بهتر یاد بگیرم کیفیت زندگیم میره بالا و دیگه مجبور نیستم هر جایی میرم نقاب به دست باشم و آنقدر نقاب هام زیاد بشه که خود واقعیم رو گم کنم.

اینکه همه چی توی این دنیا یِ رنگ و بویی داره و از طریق اون میشه باهاش ارتباط برقرار کرد مثل ریل قطار که بوی خاص خودشو داره و پیام پیوستگی و استمرار تا رسیدن به هدف رو میرسونه.

اینا چیزایی بود که من با دوبار دیدن این فایل، برام درس داشت و خدا میدونه اگه چند بار ببینم  چه درسهای دیگه ای یاد بگیرم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۸
    151MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهدی حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    مهدی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3091 روز

    سلام به خانواده هیولای(به شدت خوب) عباس منش.

    خدارو سپاس گزارم برای اینکه دستان توانمندی مثل استاد و مریم بانو رو واسطه خیر عظیمش قرار داده تا من و شما هیولای درونمون بیدارتر و هوشیار تر بشه.

    خدارو شکر میکنم چون برای من و شما چشمی زیبا بین گذاشته در دست خودش و با الهاماتش مریم بانو رو هدایت میکنه به سمت زیبایی های بیشتر تا ما تضادهامون حل بشه..

    برای ما متاسفانه با نشون دادن بدی های اندک آمریکا، توی ذهنمون دیو سیاه بدی ها رو ساختن.

    وقتی میگن ماه و خورشید هیچ وقت پشت ابر نمیمونه همینجاست که خدا هدایتگرمون میشه تا بشتابیم به دیدار حقیقتها… خداروووو شکررر

    چندتا نکته که برام جالب بوده:

    زندگی خیلی قشنگتر میشه که خودمون دوربین بگیریم دستمون و فقط زیبای های اطرافمون رو دقیقه به دقیقه ثبت کنیم و واهمه ای نداشته باشیم به دیگران هم نشونش بدیم…فقط تمرکز کنیم بر نکات مثبت همه چیز و همه کس…

    دیدین این سریال پر از درس به من نشون داد که هیچ کس کامل نیست، همین جور که استاد هیوولامون میگه… بارها میگه: من کامل نیستم، عاری از خطا نیستم..

    خیلی برام جالب بود که استاد اولش خیلی مقاومت داشتن از ثبت تمای لحظات زندگیشون بوسیله چشم همیشه بینا و بیدار خدا…. اما چون خدا هدایتگره… بهش یادآوری میکنه که ” تو فقط توی این مسیر باش” دستاشو بالا میگیره، تسلیم میشه و حتا دوربین بهتری میخره برا عشقش.

    وقتی به وضوح درک کنیم که فیلم زندگی ما هم در حال ضبط شدنه و روزی برای قضاوت پخش میشه، مسلما روز به روز از هر جهت بهتر و بهتر میشیم و باورا و ایمانمون رو بهتر و محکم تر میسازیم.

    حرف استاد در مورد انتخاب وسیله سفر منو یاد مطلبی انداخت… وقتی خودتو میسپاری به شرایط بیرونی، انگاری سوار قطار شدی و اختیاری از خودت نداری.. اما وقتی خودت از درون بیدار میشی و روی خودت و باورهاتمکار میکنی میتونی وسیله سفر و مسیرت رو انتخاب کنی.

    یاد ترانه رضا صادقی عزیز افتادم که میخونه: “وایسا دنیا من میخوام پیاده شم”

    حواسمون باشه که سوار قطار دنیا نشیم?

    یک مژده بدم به همگی خانواده هیولام، نشونه های این مسیر داره میگه که ما به زودی تصویر زیبای مامان مریم مهربونمون رو میبینیم??

    بازم خدااااارو شکر میکنم برا بیداری هیولای درونم که روز به روز برا خواسته هام میگه:

    “فرمان بردارم سرورم”

    خداروشکر برای قوانین ثابتش که خلق کنیم هرچی رو که میخوایم.

    خداروشکر چون همیشه هدایتگرمونه به سمت زیبای ها و مسیر پر از لذت ایمان.

    خداروشکر که عینکی به نام عشق خلق کرده تا هرکس برا خودش بازسازی و تمیزش کنه تا خودش و دنیای پیرامونشو عاشقونه تر ببینه … عشق، زبون مشترک تمام عالمه… عاشق که باشی و با خودت در صلح باشی، حیوانات هم میان چون صلح آمیز و به دیده عشق و محبت نگاهت میکنن چه برسه آدما..

    خداروشکر برای شرط “خودکنترلی(تقوا)” که برامون گذاشته تا روز به روز هیولاتر(خوبتر ز هرجهت رو به تعالی)بشیم.

    اینجا شهر هیولاهاست و شاه و شاهبانویی داره که واقعن هیوووولااااان.

    خداروشکر…. دوستون دارم همشهریا و هیولاهای بینظیرم????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: