سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۵

« پیله ات را بگشا

تو به اندازه پروانه شدن زیبایی »

من عاشق اشعار سهرابم ، همیشه برام جالب بود که چرا انقدر به شعرهای سهراب علاقه دارم و حالا میفهمم که در بیشتر اشعار این شاعر معاصر ، رگه های قانون نهفته ست

« زندگی ، آب تنی در حوضچه اکنون است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است »

امروز داشتم فایل 8 دستیابی به رویاها را گوش میکردم ، چه آرامشی میگیرم وقتی میفهمم تمام باورها قابل تغییر هستند و هرجای زندگی را که دوست نداشتیم با تغییر باور هامون میتونیم تغییرش بدیم و بقول استاد « باورها فندانسیونی هستند که روی اونها بقیه چیزها ساخته میشوند » چقدر با این جمله حال کردم ، واقعا روی ستونی که میگه پول درآوردن سخته یا ستونی که میگه سالی یه بار یه مشتری خوب به تور م میخوره ، نمیشه کارهایی کرد یا شرایطی را بوجود آورد که پول راحت بدست بیاد یا روزانه مشتری‌های زیاد جذب کرد و خبر خوب اینکه تغییر شکل این ستون ها کاملا در اختیار ماست و این اوج هنر پروردگار در خلق انسانه ، که قدرت تغییر زندگی خودش را به خودش داده

من در قسمتهای اول سفر به دور آمریکا به رفتار شماها کمتر توجه میکردم ولی جدیدا چون مدار خودم در حال تغییر هست به توجه به رفتارهای شماها و واکنشتون به اطراف هدایت شدم ، چقدر برای هرچیزی ذوق میکنید ، چقدر با همه چیز حال می کنید ، چقدر به همدیگه توجه می کنید ؛ باور تون میشه من امروز برای کلم بنفش های سالاد م ، ذوق کردم ، همش به بشقابم نگاه میکردم و می گفتم چه غذای خوبی دارم ، دمپخت با لوبیا سبز ، با عشق یه لیوان دوغ سرکشیدم و گفتم خدایا شکر ت

من از شماها یاد گرفتم که سرعت زندگی مو کم کنم و تمرکز م را بر نعمت ها بیشتر کنم ، به همه چیز با دقت نگاه کنم ، به همه چیز عشق بورزم ، اگر زندگی شماها را تو این فایل ها نمی دیدم هیچوقت نمی تونستم شکل زندگی مو عوض کنم ، استاد همیشه میگه تنها راه آموزش مثال زدنه و تمام این فایل‌ها مثال های زندگی استاده ، باشد که ایمان بیاوریم و از مؤمنان شویم .

امروز به همسرم گفتم خیلی ها ناخودآگاه با باورهایی بهتر از باور های من بزرگ شدند و بدون استفاده از قوانین از من موفق ترند ، همسرم گفت ولی اونها به اندازه تو به تضاد برنخوردند که بخواهند سراغ قانون برند ، اونها نیاز مریمی را نداشتند ولی تو داشتی و برای رهایی از اون تضادهای سخت ، هدایت شدی ، دیدم درست میگه ، و بخاطر تضادهای زندگیم و تمام مشکلاتی که از کودکی شاهدشون بودم سپاسگزاری کردم چون آنچه من از دوره های استاد دارم ، گنجی باارزش است که کمتر کسی دارد.

وقتی به حضورم در این جا فکر می کنم میبینم به جز خدا هیچکس منو هدایت نکرد ، حتی کسی استاد را بمن معرفی نکرد ، وقتی برای اولین بار فایلی را از زبون استاد شنیدم حتی استاد اسمش را نگفت چون از وسط های یکی از فایل های استاد بود اما من چنان تحت تاثیر قرار گرفتم که دربدر این بودم که صاحب صدا را پیدا کنم ، واقعا تشنه حرف هاش بودم و شیفته کلامش شدم و وقتی می بینم که اینجا هستم به خودم میگم چرا به اون خدای هادی که هدایتگر همه چیز و همه کس هست ایمان نیارم !! چرا به زندگی اعتماد نکنم !! چرا به غیب ایمان نیارم !!

استاد عزیزم قانون رهایی تنها برای یک خواسته نیست ، این یک قانون بزرگه که من از عمق حرفهای تو فهمیدم ، رهایی یعنی همه چیز را رها کنیم و به دستان هدایتگر خدا بسپاریم و خودمون عشق کنیم و لذت ببریم ، از هرچه هست لذت ببریم ، من نه تنها یکی از خواسته هام را ، بلکه همه چیز را میخواهم رها کنم و این یعنی همون تقسیم کار با خدا ، یعنی با خیال راحت همه چیز را بهش بسپاری و خودت را سبک کنی و لذت ببری ، ایمان به اینکه کارها بسیار آسان و راحت پیش می روند و در این آزادی ، به بهترین جاها هدایت میشویم