سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴

نوشته‌ی زیبا و تأثیر احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

اولا تشکر کنم از خانم شایسته و استاد که به ما این امکان رو میدن که با فرهنگ ها و نکات و اتفاقات جالبی که در اونجا هست آشنا بشیم و خدا رو شکر می کنم بخاطر تکنولوژی و اینترنت که چنین امکانی رو فراهم کرده .

می دونم بسیاری از هموطنان خودمون که شاید ساکن همون پنسیلوانیا و اوهایو هستن شاید هنوز اسم آمیش ها رو نشنیدن و شاید هرگز چیزی ازشون متوجه نشن ولی ما به برکت این سایت و محبت و نکته سنجی خانم شایسته و استاد عزیز می تونیم از همین ایران با چیزهای جالبی در دل آمریکا آشنا بشیم و امیدوارم خدا قوت و طول عمر بده بهتون و ما رو با چیزهای جالب تر بیشتری آشنا کنین .

همیشه دوست داشتم بتونم سفرهای بسیار برم، مسافرت کنم و آدم ها و فرهنگ ها و اتفاقات جدید رو ببینم و خیلی خوشحالم بابت اینکه اگر هنوز امکانش برام فراهم نشده ولی به مدد نگاه تیزبین خانم شایسته و دل مهربونشون و پشتیبانی و همراهی استاد عزیز با ایشون و با وجود اینترنت می تونم از راه دور حداقل تجربشون کنم . این خودش یعنی باید قدر تکنولوژی و اینترنت رو بدونم و سپاسگزارشون باشم و یادم باشه که کم نعمتی نیستن.

اما میرم سراغ نکات این فایل از اول :

اولین نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که چرا توی همچین دوره زمونه ای چنین انسان هایی هستند؟

اعتقادات مذهبی و اطرافیان و قضاوتشون چکار کرده با این آدم ها؟

مگه چه تناقضی هست بین استفاده از دستاوردهای علمی و فناورانه با آموزه های دینی؟

واقعا تو سر این آدم ها چی می گذره که استفاده از تکنولوژی رو و آسان گرفتن زندگی رو متناسب با گناه و جهنم رفتن می بینن و فکر می کنن باید همه چی در بدوی و اولیه ترین شکل ممکن باشه ؟

واقعا چکار می کنه نوع اعتقادات و باورها و جهان بینی یک انسان با اون آدم.

واقعا خود من چقدر از باورها و اعتقاداتی که توی کله ام هست رو از محیطم و پدر و مادرم و اطرافیانم و جامعه و مذهبم بهم تزریق کردن؟

واقعا چقدر از چیزهایی که توی سرم کردن، درسته؟

به این فکر می کنم ک خب هرکس با هر آیین و نگرش و اعتقاداتی فکر می کنه اونها درست ترین و شاید تنها ترین روش درست رو دارن زندگی می کنن . اگر آمیش ها فکر می کنن پاک ترین و بهترین بندگان هستن و اونها رهروان حقیقت اند و من هم همین فکر رو دارم و پیروان آیین های دیگه هم همین باور رو راجع به دین و اعتقاداتشون دارن پس حقیقت چیه؟

حقیقت بنظرم این میاد که انسان آزاده. آزاده تا جایی که به دیگران صدمه نمی زنه به سبک خودش زندگی کنه و انسان ها هم باید به انتخاب هم احترام بذارن. ما این حق رو نداریم که بگیم فقط اونچه من می فهمم درسته و من راه حقیقت رو پیدا کردم و فقط روشی که من میگم درسته. یک لحظه وقتی فکر می کنم که اگر مثلا حکومت آمریکا دست آمیش ها باشه و اونها بخوان به همه بگن از این به بعد آیین رسمی آمریکا آمیش هست و باید همه قوانین مارو رعایت کنن اصلا مو به تنم سیخ میشه.

فکر کن انتخاب و آزادی این همه مردم سلب میشه و نمی تونن سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و نمی تونن از دستاوردهای علمی استفاده کنن. یک سبک زندگی سخت و پر از کارهای فیزیکی.

واقعا باور و نگاه و ذهنیت های یک انسان همه چیزه. آشنایی با آمیش ها به من بیشتر از قبل ثابت کرد که باور و اعتقاد تو همه چیزه. نگاه تو، برداشت تو، تفسیر و قضاوت تو همه چیزه و تو طوری زندگی می کنی که درک کردی و باور کردی. 

نکته بعدی که به ذهنم رسید بحث “تعصب” هست. واقعا تعصب از کجا میاد؟

مطمئنا این آمیش ها روی دینشون و باورهاشون تعصب دارن. توی ترجمه همون آهنگ هم معلومه که خودشون و راهشون رو پاک ترین و بهترین راه می دونن. فقط خوبیشون اینه که واقعا زندگی خودشون رو می کنن و کاری به کار بقیه ندارن. برای همینم هست که تو آمریکا بهشون اجازه میدن زندگیشون رو کنن و خودشون باشن و مکتبشون هم اینه که به کسی هیچ اخم و ترش رویی حتی نکنن و این قابل تحسینه. 

واقعا اونچه از آمریکا برام خیلی قابل تحسینه وجود قانون شهروندی توی این کشوره. اینکه اونچه داره کشور رو اداره می کنه تعصبات دینی و مذهبی نیست. به مردمش تا جایی که میشه سعی می کنه متعصبانه و نژادی و مذهبی نگاه نکنه. شاید کشوری هست با نگاه سرمایه داری. ولی حداقل از نظر شخصی انسان ها تا جایی که مزاحمتی ایجاد نکنن و نگاهشون و اعتقاداتشون رو دیکته نکنن به کسی آزادن که سبک زندگی خودشون رو داشته باشن و کسی هم حق توهین و مقابله و بی احترامی و آزار اونها رو نداره و قانون حقوق شهروندی برای همه هست و ازشون دفاع می کنه.

یکبار دیگه برای من ثابت شد که نباید تعصب داشت. نه روی جهان بینی و اعتقادات خودت، نه روی دین و مذهب خودت، نه روی نژاد و ژن خودت، نه روی شهر و محله و کشور خودت. تو می تونی اینها رو دوست داشته باشی و حتی بهشون افتخار کنی و ازشون جلوی بی حرمتی ها دفاع کنی ولی حق این رو نداری خودت و دوست داشتنیهات و اعتقاداتت رو به دیگران تحمیل کنی و ادعای بالاتر و بیشتر بودن و بیشتر فهمیدن از دیگران کنی و یا بخوای به دیگران توهین و بی حرمتی کنی. راز با آرامش زندگی کردن آمریکایی ها کنار همدیگه همین قانون شهروندی هست که هرکس می تونه اعتقاد و سبک زندگی خودش رو داشته باشه ولی کسی حق دیکته کردن نگاه خودش و یا بی حرمتی به نگاه و اعتقادات دیگران رو نداره.

قضیه آمیش ها به من درس دیگه ای داد. گاهی شاید تو اعتقادی داری و مطمئنی درسته و داری بهترین راه رو میری که اصلا مورد رضایت خداست. مورد رضایت ترین. ولی از کجا معلوم؟ … شاید اتفاقا اصلا داری خلاف مسیر آفرینش حرکت می کنی؟ … آیا تکنولوژی که از علم الهی میاد و برای راحتی زندگی انسان، فقط انسان رو از خدا دور می کنه و باعث گناهه؟ … با خودم میگم از این به بعد هر وقت تعصب پیدا کردی روی یه موضوع و اعتقادی یک آن به خودت بیا! … با خودت بگو نکنه یه درصد حتی ممکنه اشتباه می کنم؟ نکنه اینطور که من باور کردم اشتباه باشه؟ بر چه مبنایی دارم همچین فکری می کنم؟ ریشه اش از کجاست؟ بهم تحمیل شده یا خودم بهش رسیدم؟ و خیلی سوالات و بررسی های دیگه.

نکته دیگه و اما متفاوت اینکه همین الانشم نباید تعصب داشته باشم. یعنی قضاوت نکنم آمیش هارو. واقعا خب دارن اشتباه می کنن و باورهای اشتباهی دارن. ولی اما من جای یکی از اونها بودم تابحال؟ … اگر من هم در خانواده ای آمیش به دنیا اومده بودم چی؟ … مگه الان مسلمانی و شیعه بودن من رو خودم انتخاب کرده بودم؟ … پس کافیه به انتخابشون احترام بذارم و قضاوت نکنم و سعی نکنم نگاهم رو تحمیل کنم. فکرش رو کن مثلا یه آمیش بخواد از نگاه دین خودش من رو امر به معروف و نهی از منکر کنه و دائم بیاد باهام حرف بزنه و توضیح بده. گیر بده که مثلا حق نداری و نباید از تکنولوژی استفاده کنی؟ … پس همینطور که اون برای من آزار دهنده هست، توضیحات من به اونها هم همینطوره براشون. پس نباید حق دخالت به خودم بدم. ضمن اینکه درست مثل همون مثالی که خانم شایسته زدن از اون دختری که قیام کرد برای زندگی خودش و نپذیرفت هرچی بهش گفته بودن و تا دکترا ادامه داد، هرکس دیگه ای هم می تونه تعقل کنه و به اونچه باور داره عمل کنه و شجاعت لازمش رو داشته باشه که طوری که صحیح می دونه و بادرکی که بهش رسیده زندگی کنه و لازم نیست ما دخالت کنیم.

نکته دیگه اینکه میگن حتی چیز خوب رو از دشمنت هم که هست یاد بگیر. آنچه مشهوده آمیش ها انسان های خوبی هستن و آزارشون به کسی نمی رسه و مثل یک گروه مزاحم برای کسی نیستن و قدرت طلب هم نیستند و دارن زندگی خودشون رو می کنن. شاید هم بخاطر جمعیت کمشون باشه ولی به هرحال الان اینطورند. توی همون ترجمه آهنگ من نکات مثبتی به چشمم خورد. اینکه مثلا ب چهره همسرش توی زمین کشاورزی نگاه می کنه و صفا می کنه از صاف و ساده بودن همسرش. اینکه لذت می بره از دوشیدن شیر گاوها و شخم زدن زمین و غذا دادن به مرغ و خروس ها. اینکه یک زندگی مینیمالیستی و ساده دارن و بدور از تجملات و حرف و قضاوت مردم و برای دل و اعتقاد خودشون زندگی می کنن، اینکه کسی رو آزار نمیدن و اخلاقی زندگی می کنن واقعا نکات مثبت و آموزنده ای هست که میشه ازشون یاد گرفت. حتی گاهی دور شدن و کم کردن استفاده از تکنولوژی و آشتی با طبیعت و نزدیک شدن به سبک زندگی روستایی و وقت گذراندن بیشتر با خانواده چیز بدی نیست، منتهی آمیش ها توی این قضیه دچار تفریط هستن و افراط و تفریط توی هیچ چیز بنظر خوب نیست و هرچیزی بجای خود. ولی به هرحال همین آمیش ها و همین سبک زندگیشون هم نکات مثبت زیادی داره. اینقدر دارن در صلح با خودشون و بدور از اهمیت دادن به چیزهای بی ارزش و حرف دیگران سبک زندگی خودشون رو انجام میدن و این خودش ارزشمنده.

نکته دیگه درس صبوری و گذشت و احترام هست. خود آمیش ها انسان های بدی نیستن و آزارشون به کسی نمی رسه ولی بعضی کارهاشون با دنیای امروز نمیخونه. مثلا اینکه درشکه ای بیاد تو خیابون و ترافیک ایجاد کنه . ولی با این حال بازم می بینیم که اینقدر فهم و درک متقابل اونجا بالاست که بازهم احترام میذارن با صبوری، بخشش، بزرگواری و صبر و گذشت. چون میدونن که از عمد نمی کنن و قصد آزار ندارن و این نگاهشون و اعتقادشون هست.

یه چیز دیگه که تو ذهنم جرقه زد این بود که ببین ؟!… تو شاید تو ایرانی و غر می زنی که چرا مثلا آمریکا نیستم و ذهنت تو این قضیه اذیتت کنه یا مثلا میگه اونجا فقط میشه زندگی کرد و اونجا مهد امکانات و تکنولوژی و اینهاست و اینجا نمیشه و اینها. ولی ببین در دل همون امریکا کسایی هستن که حتی پشت کردن به این چیزها و حتی از برق هم استفاده نمی کنن و باز دارن چقدر از زندگیشون لذت می برن. اگر میخوای بری آمریکا هم بیشتر بخاطر همین قانون شهروندی و احترامی که به عقاید هم میذارن بخواه اونجا رو وگرنه می بینی که همونجاشم خیلیا مینیمالیستی و ساده زیستی رو انتخاب کردن. حتی در این حد!

وقتی استاد کتاب رو سمت دوربین گرفتن که روش نوشته بود عروسی آمیش ها سریع یک نکته ای رو یادم اومد. دوستی داشتم که با دختری آشنا و بهم بشدت علاقمند شده بودن و بخاطر تفاوت مذهبی خانواده ها که خانواده دختر اهل سنت بود و پسر زرتشتی حتی تهدید به قتلش کردن و این ازدواج سر نگرفت و هردو افسرده شدن و مجرد هستن و مشکلات زیادی پیدا کردن. الان هم دوستی دارم که بشدت بهم علاقه دارند ولی دختر از خانواده های مذهب اهل حق هست و پسر شیعه و دختر حتی جرات نداره که با خانواده اش مطرح کنه و میگه صد در صد جواب منفی هست و تازه ابروی خودم هم میره که چرا از چارچوب خانوادگی و سنت ما خارج شدی و فقط باید با اهل حق ازدواج کنی. حالا هردو موندن که چکار کنن. خلاصه اینکه کاش آدم ها آزاد بودن در همه جا و این تعصبات نبود. به هرحال همه ی ما انسانیم. چرا باید برای یک نسل و بجای اونها تصمیم گرفت. عنوان این کتاب من رو یاد این دوتا ماجرا انداخت.

نکته دیگه اینکه زندگی آمیش ها به من ثابت کرد هر زمانه ای ویژگی های خودش رو داره. نمی تونی خیلی متفاوت از زمانه باشی. بقول استاد باید خود رو آداپت کنی و کنار بیای. باید همگام زمانه در سطح جهان بود. باید با مناسبات حرکت کرد و بعضی چیزها دیگه اصلا غیر قابل اجتناب هست توی دنیای امروز. اونوقت بخوای اجتناب کنی وضعیت خنده داری پیدا می کنی. میگی تکنولوژی نباشه ولی مجبوری سوار درشکه بشی که خودش هم به هرحال در زمان خودش تکنولوژی محسوب می شده. اصلا خود چرخ یک اختراع بوده و خنده دار تر اینکه باید درشکت چراغ راهنما داشته باشه. یا از دوچرخه استفاده می کنی ولی خودت رو گول می زنی که اگه رکابش رو بردارم دیگه امروزی نیست. یا خودت رو فریب میدی که لباس های امروزی و با کیفیت پارچه ی امروزی می پوشم ولی دکمه نمی زنم. یا مغازه دارم و اجناست رو می فروشی ولی دستگاه کارت خوان که ته تکنولوژی هست رو داری. واقعا همراه نشدن با روند جهان و پیشرفتش محکوم به شکست هست و خب اگر هم پافشاری باشه یه همچین پارادوکس هایی دیده میشه که یه آدم می بینی زندگیش شده جمع تناقض ها و اعتقادات متناقض و مختلف. و بسیاری از آدم ها تو همین کشور خودمونم گیر کردن بین نگاه مذهبی و روشنفکری و تکنولوژی و پیشرفت و سنت و مدرنیته و دچار مشکلات روانی بسیاری شدن. با خودم گفتم یه بار بشین و سعی کن نگرش و اعتقاد خودت رو انتخاب کنی و تعادلی ایجاد کنی بین دیدگاه های ذهنیت که شبیه معجونی از چند چیز مختلف و متناقض شده. صد البته که این سایت و آموزه هاش تونسته یک سرهم بندی و تعادل و همسویی ایجاد کنه بین نگاه به موفقیت و شادی و قرآن و مذهب اسلام و ثروتمند شدن و تکنولوژی و دیگه از اون تناقضات خبری نیست و حالا آرامش بیشتری دارم و اینها رو مقابل هم نمی بینم.

و نکته آخر و شاید مهمترین نکته ای که گرفتم این بود که تو آزادی. تو آزادی تحقیق کنی و بقدر آنچه فهمیده ای عمل کنی. تو آزادی وقتی فهمیدی و درکت این بود که مسیری که تا بحال می رفتی اشتباه بوده بخوای مسیر جدیدی که درک کردی رو بری. اونچه جلوی تو رو گرفته باورهای منفی و اشتباهه توئه. باورهایی مخرب و دورکننده از چیزی که حس می کنی درسته ولی در لباس اعتقادات مذهبی و سنت ها و نژادپرستی ها و قوانین زمینی و یا من درآوردی. اگر چیزی روی می خوای که فکر می کنی درسته و حق طبیعیت هست و مخالف قوانین هستی و الهی هم نیست، باید شهامت و شجاعتش رو داشته باشی که بتونی بایستی . بتونی روی حرفت و نگاهت بایستی و آزاده باشی. حتی اگر شاید تهش ب قیمت جونت تموم بشه. محرم نزدیکه. خیلیا فقط لباس مشکی می پوشن و گریه و ماتم می گیرن ولی پیام حسین(ع) رو نگرفتن. حسین ایستاد روی چیزی که مطمئن بود حق هست و درست هست. اگر پس از تحقیق و تفکر و جستجو و بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدیم چیزی می خواهیم که حق هست، غیر الهی هم نیست و ظلم و ستم و آزار هم نمیده کسی رو و خواسته ی ما هم هست باید یاد بگیریم در مقابل قانون های من درآوردی و زمینی انسان ها و تعصبات بیجای دینی و رسم و رسوم های پوچ و نژاد پرستی و غیره و ناحق بایستیم و حق رو طلب کنیم و آزادگی رو.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴
    248MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

382 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلی امانی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلی امانی گفته:
    مدت عضویت: 3878 روز

    به نام خدای یکتای مهربان و نزدیکتر از رگ‌گردن به ما

    درود خدا بر شما استاد جان

    درود خدا بر شما مریم جان

    درود خدا بر شما دوستانِ جان

    با اینکه سعی کرده ام هیچ قسمتی از سریال سفر به دور امریکا رو از دست ندم، نمیدونم چرا این قسمت از دستم خارج شده بود، امروز اتفاقی متوجهش شدم و دیدم، البته استاد شما همیشه میگید وقتی در مدار چیزی نباشیم اونو نخواهیم دید ، احتمالا الان در مدارش قرار گرفتم که موفق به دیدنش شدم… تا دیدم یاد یه روستا نزدیک طالقانِ تهران در ایران افتادم که مردمش دقیقا همین شکلی زندگی می کنند بدون استفاده از برق و تکنولوژی.

    به دلم افتاد که ازش برای دوستانم بنویسم. جالبه:

    در منطقه «پردسر»، واقع در شرق شهر طالقان، مرکز بخش طالقان در شهرستان ساوجبلاغ، واقع در غرب استان تهران، روستایی در کنار رودخانه شاهرود شکل گرفته که میان اهالی طالقان به «ترک‌آباد»، «فانوس آباد»، «کوی منتظران» و «روستای ایستا» مشهور است. گذراندن شب در روشنایی فانوس و استفاده نکردن از برق، تُرک زبان بودن، تاکید فراوان بر مقوله انتظار و توقف بر شیوه زندگی 200 سال پیش، علل این نام‎گذاری‎‎های محلی است. آن‎ها از هر گونه فناوری و تمدن جدید دوری می‎ کنند. اهالی این روستا از پیروان میرزا صادق مجتهد تبریزی، فقیه مشهور دوره مشروطیت هستند که با الهام از آرای تجددستیز او چنین زندگی عجیبی را در زمانه تسلط مدرنیته سامان داده ‎اند.

    آن ها تلاش دارند تا از شیو‎‎های سنتی برای گذران امور زندگی بهره ببرند. خوراکی را که خاستگاه و چگونگی تولیدش را ندانند، مصرف نمی‎کنند و از تناول گندم و میوه‎‎هایی که با کود شیمیایی و سموم دفع‌آفات به عمل آمده باشد، به شدت پرهیز می‎کنند. فراوان از لبنیات تولیدی خودشان استفاده می‎کنند. گوشت، کم می‎خورند. از میهمانان خود با چای پذیرایی می‎کنند اما خود نمی‎نوشند. مردان در آنجا علاوه بر شلوار نخی یا پشمی دستباف، پیراهن بلندی بر تن می‎کنند که تا زانو را می‎پوشاند و اغلب کلاهی پشمینه بر سر دارند. اهالی روستای ایستا شناسنامه ندارند و جزو آمار جمعیت ایران به شمار نمی‎روند و از امکانات رفاهی جدید مانند آب لوله کشی شده، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و یارانه و… استفاده نمی‎کنند. کودکان آن روستا برای علم‎ آموزی به مدارس طالقان نمی‎روند بلکه به سبک سنتی و مکتب‌خانه ای با فراگیری دروسی همانند واجبات و محرمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید، باسواد می‎شوند. در مجموع 18 تا 20 جلد کتاب در روستای ایستا موجود است که رساله عملیه میرزا صادق مجتهد تبریزی (چاپ سنگی سال 1323ق) و کتاب خطی سیدحسین نجفی طباطبایی از آن جمله است. ساعت مچی و دیواری در محل زندگی اهل توقف وجود ندارد. سیمان و آهن در معماری خانه ها به کار نرفته و در‎ها همه چوبی هستند.

    و حالا متوجه شدم که هزاران کیلومتر دور‎تر از طالقانِ ایران، در آمریکا و کانادا فرقه ای به نام آمیش‎‎ها زندگی می‎کنند که آن‎ها نیز سر ناسازگاری با فناوری دارند. ایشان از برق و اتومبیل استفاده نمی‎کنند، به ارتش نمی‎پیوندند، بیمه نمی‎شوند و هیچ‌گونه کمک مالی دولتی را نمی‎پذیرند. لباس‌هایشان را خودشان می‎دوزند. خانه هایشان به سبک قرن هجدهم میلادی است همچنین لباس‎ها و زندگی‎شان. بیشترشان در ایالت پنسیلوانیا زندگی می‎کنند و به گونه ای ملموس خودشان را از جامعه آمریکایی جدا کرده اند.

    در فرهنگ آمیش، ارزش زیبایی در سادگی دانسته می‎شود. لباس‎ها هرگز نباید وسیله ای برای جلب توجه باشند. چاپ هیچ طرحی روی لباس مجاز نیست. زنان لباس‎‎هایی ساده و بلند به رنگ یکدست (مثلا آبی) بر تن می‎کنند. اغلب در خانه از پیش‌بند‎های سفید یا سیاه استفاده می‎کنند. همچنین زنان با توجه به وضعیت‎شان سرپوش‎‎های سیاه یا سفید بر سر می‎کنند. مرد‎ها معمولا شلوار تیره رنگ می‎پوشند و یک جلیقه یا کت تیره بر تن دارند. همچنین بند شلوار، کلاه‎‎های لبه‌دار حصیری یا نمدی سیاه از دیگر ویژگی‎‎های پوشش مردان است. مجرد‎ها ریش و سبیل خود را می‎تراشند و مردان متاهل ریش خود را بلند می‎کنند اما سبیل‎شان را می‎تراشند. گذاشتن سبیل به دلیل ارتباط با نظامی‌گری و فراهم کردن فرصت خودپسندی غیرمجاز است. بچه های آمیش حداکثر تا کلاس هشتم درس می‎خوانند. تقریبا هیچ آمیشی به دبیرستان یا دانشگاه نمی‎رود. آمیش‎ها زمین‎‎های زیادی نمی‎خرند چون قادر نیستند با نیروی انسانی (زور بازو) و بدون استفاده از ماشین‌آلات سطح زیادی را به زیر کشت ببرند.

    اصول اعتقادی آمیش‎ها بر دو محور کلیدی استوار است: مردود دانستن صفاتی چون غرور، خودبینی و تکبر و تاکید فراوان بر صفات مثبت انسانی مانند تواضع و فروتنی، خونسردی، تسلط بر نفس و متانت که دیگران از آن با عنوان «انقیاد و فرمان‌برداری» یاد می‎کنند. آمیش‎ها اغلب تمایل دارند که خود را تسلیم «اراده خداوند» کنند. آن‎ها این عقیده را از طریق آداب و رسوم گروهی ابراز می‎دارند و با فردگرایی که محور اصلی فرهنگ آمریکایی است، مخالفت می‎ورزند. در واقع، مخالفت آمیش‎ها با فردگرایی دلیل اصلی آن‎ها برای استفاده نکردن از فناوری‎‎های مدرن جامعه است، زیرا معتقدند که فناوری روز ممکن است وابستگی یک آمیش را به خانواده و جامعه کاهش دهد و به مرور زمان آن‎ها را از جامعه آمیش دور کند. این فرقه مسیحی حدود سه قرن پیش بنیان نهاده شده و جمعیت آن‎ها در سال 2000 میلادی تقریبا 200 هزار نفر ذکر شده است.

    حالا جالبه به جز دسته ای از مسیحیها در آمریکا، دسته ای از یهودیان هم هستند که همین سبک زندگی را برگزیده اند که البته لازم نیست خیلی از اقامتگاه آمیش‎ها دور شویم!!!

    کریاس جوئل یک روستای یهودی‌نشین است که اجرای تفکیک جنسیتی در کلیه اماکن عمومی آن و نیز رعایت شئونات اخلاقی و رفتاری در آن الزامی است. این روستا در 80 کیلومتری شمال شهر نیویورک واقع است و قانون اساسی آمریکا در آنجا اجرا نمی‎شود. هنگام ورود به این روستا، روی تابلوی خیرمقدم آن به بازدیدکنندگان اینچنین نوشته شده است:

    «به کریاس جوئل خوش آمدید. براساس سنن و رسوم مذهبی خود، از شما خواهشمندیم تا هنگام بازدید از اجتماع ما به گونه ای عفیف لباس بپوشید و رفتار کنید. این امر شامل موارد زیر می‎شود:

    《پوشیدن دامن یا شلوار بلند، پوشیده بودن سینه ‎ها، پوشیدن لباس‎‎های آستین‌دار حداقل تا آرنج، استفاده از الفاظ مناسب، رعایت تفکیک جنسیتی در تمام اماکن عمومی.از احترام شما به ارزش‎‎های ما سپاسگزاریم و از بازدید خود لذت ببرید!》

    ولی اینجا یه سوال ذهن منو مشغول کرده، چرا پوشش اینگونه فرقه ها و دسته ها برامون جالبه و قوانینشون برامون محترمه و خیلی خوشمون میاد اما به قوانین کشور خودمون احترام نمیذاریم و رو ترش می کنیم ؟؟؟!!! چی میشه که هر جامعه ای که میبینم قوانین کشورش براش مهمه، کشورشو دوست داره مردمشو دوست داره ولی اعِب ما در ایران اینگونه نیستیم؟ چرا اغلب مرغ همسایه برامون غازه؟؟؟

    در پایان از شما استاد توحیدی عزیزم آقای عباسمنش متشکرم بابت فراهم نمودن چنین بستر وسیع و عالی سایت که زیبابینی را به ما یاد میدهد و هر لحظه توجه ما را به سمت قشنگی های دنیای اطرافمان جلب می کند و هدایتمان می کند تا در هر چیزی، نکته ی مثبت آن را ببینیم.

    و از مریم خانم جان هم سپاسگزارم که از دریچه ی دوربینش ما را به سمت دیدن قشنگی ها و شگفتی های جهان اطرافمان هدایت می کند.

    درود خدا بر شما

    از شما دوست عزیز که تا پایان کامنتم همراهم بودید هم صمیمانه سپاسگزارم و برایتان بهترینها رو از خدا خواستارم. در پناه نور الهی و تحت حمایت الله یکتا باشید همیشه.

    آمین و ان شاءالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: