دیدگاه زیبا و تأثیرگذار احسون عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
آخه چطور میشه این همه درس و نکته ای که تو همین فایلهای به ظاهر کوتاه و ۱۰ دقیقهای هست رو ندید یا به سادگی از کنارشون گذشت. وقتی توی هر بخش از این سفر، پای خوندن نظرات همسفرا میشینم، میبینم که چقدر بچه ها نکات و درس های زیادی رو از دل این ۱۰ دقیقهها بیرون کشیدند. نکاتی که از چشم خیلیهامون پنهان مونده.
اون جلسه ای که استاد و خانم شایسته گفتن برین ۳۰ جلسه قبل سفرنامه رو ببینین که کدوم بهتره ، من با خودم گفتم این دلیل خوبیه که برم تمام اون سی جلسه رو ببینم و ریز به ریز نکاتش رو بنویسم . در ظاهر سی تا جلسه نهایتا یک ربع ساعت و تازه کمتر از اون هم هست.
اما وقتی شروع به نگاه دقیق و ریزبینانه به فایلهای سفرنامه کردم، فهمیدم من نهایتا قادرم هر روز ۴ قسمت از سفر به دور آمریکا رو ببینم و تجزیه تحلیل کنم. دیدم که ذهن شرطی شده ی من، مقاومت بسیاری در برابر خیلی از موضوعات داره که در این فایلها میدیدم و واقعا حس کردم چقدر سنگینه آگاهی های جدید.
تا امروز توانستهام نصف فایلها رو بنویسم و تجزیه و تحلیل کنم و وقتی که ۳۰ جلسه آماده بشه، تجاربم رو با دوستان به اشتراک خواهم گذاشت تا اولا خودم نکات مثبت رو مرور کنم و هم اینکه دوستانی که در مدار این آگاهیها هستند، از این تجارب بهره ببرند. چون در نهایت هرچقدر به رشد جهان کمک کنیم، خودمون رشد میکنیم. این قانونشه.
اینها رو گفتم که، بدونیم همین ۱۰ دقیقهها، چقدر سرشار از آگاهی و باورهای قدرتمندکننده است که لازمه هر بخش، چندین بار بازبینی بشه.
بریم سراغ این جلسه و نکاتش :
خب نکته اول اینکه استاد راحت هرچی بخواد تقریبا سفارش میده . این یعنی آزادی واقعا. این یعنی ثروت. پس بخواه که به ثروت برسی. وقتی بی پول باشی که نمیشه. باید سعی کنی ثروتمند بشی. پس جستجوگر این باش که چطوری از راه درست ثروتمند بشم؟ همین سوال و خواستن برای ثروتمند شدن تو رو هدایت می کنه به سمت راه هاش!
دیگه اینکه بازم آمازون! ببین که چقدر راحت حتی توی استیت پارک هم که باشی و در حال سفر محصول رو بهت می رسونن.
اول اینکه خود ایده ی آمازون و اون داستان جف بزوس و تکاملی که براش طی کرده خودش کلی آموزنده هست و بعد اینکه ببین چقدر برای مشتری ارزش قائله و به معنای واقعی در خدمت مشتری هست و خب طبیعی هست که چنین ایده ای و چنین پشتکاری و تداومش و طی کردن تکاملش و اهمیت دادن به مشتریان و اینکه توش همه چی هم پیدا میشه باید هم جف بزوس رو جزء ثروتمندترین های جهان کنه دیگه.
نکته دیگه اینکه استاد بخاطر چیزی که بهش یاد دادن بسیار تشکر و قدردانی می کنه. برای کوچکترین راهنمایی و خیری که بهمون میرسه قدردان و سپاسگزار باشیم (قطع سیم خاردار و … با چاقو ارتشی)
نکته دیگه اینکه حتی روی یک چاقو با یک تغییر کوچیک میشه کلی به ارزش اون چیز افزود. و این افزودن و آپگرید کردن یک وسیله خودش از روش های خلاقیت و نوآوریه و خودش به نسبت یک چاقوی معمولی می تونه یه اختراع جدید حساب بشه. خلاقیت و اختراع و نوآوری صرفا یک چیز عجیب و غریب و پیچیده نیست. این خودش درسه بزرگیه اگر ما تیزبین باشیم. فکر کن با یه تغییر کوچیک و کم و زیاد کردن یه سوراخ یا زائده و ضامن کلی ارزش افزوده به اون چاقو اضافه شده و کلی نیاز متفاوت و بیشتر رو برطرف می کنه و مشتری های خودش رو خواهد داشت و این خودش یه درسه واقعا که ما هم شاید بتونیم با یکسری تغییرات کوچکی پیشرفت های بزرگی رقم بزنیم و ثروت بزرگی رقم بزنیم. یعنی می خوام بگم خودش درس خلاقیت و بیزینس هست حتی.
حالا می رسیم به معرفی برند garmin که برام خیلی جالب بود . بازم با یک برند جدید آشنا شدم. شرکتی که داره روی دستگاه های موقعیت یاب و جی پی اس در زمین و هوا و دریا و ورزش و هرجایی خدمات ارائه میده. مطمئنم مطالعه همین برند هم کلی درس توش خواهد بود. اتفاقا همیشه برام جای سوال بود راندن یک تریلی خیلی کار سختیه و تازه شاید کار استاد از جنبه هایی سخت تر هم باشه چون اون ماشین هم پشتش وصله و یکسره نیست و توی پیچ ها بازی میفته . با خودم می گفتم خب اون گوگل مپ یا سایجیک نمی تونه همه چی رو بگه. مثلا همین چیرهایی که خود استاد گفتن. پیچ های خیلی شدید که مناسب راندن RV و ماشین پشتش نیست، یا پلی که وزن رو شاید تحمل نکنه، یا راهی که شاید مناسب سایز این وسیله نباشه، یا همون ارتفاع و گیر کردن به تونل و پل هوایی و اینها.
خیلی جالبه که واقعا یکسری ها هستن که دارن توی هر زمینه ای می بینن چه مسئله ای وجود داره و چطور می تونن مسئله ی اون عده رو (اینجا راننده های تریلی و وسایل نقلیه طویل و عریض و سنگین) رو حل کنن و هم خدمتی کرده باشن و هم ثروتی خلق می کنن. این واسه خودم یه درس میشه که واقعا یه فایلی باز کنم یا دفترچه ای که مسائلی که هست رو کشف کنم یا ببینم آیا کسی براش راهی ارائه داده یا نه؟ و آیا من می تونم راه جدید یا بهتری رو ارائه بدم که کار رو باز از این هم راحتتر و دلپذیرتر بکنه؟!
نکته ی دیگه اینکه استاد همیشه داره خودش وارد عمل میشه چه موارد کوچکتر و چه بزرگتر و نگران نیست و سعیش رو می کنه که خودش بتونه سرهم کنه یا تعمیر کنه و حالا تهش اینه که نتونه ولی لااقل تلاشش رو کرده و تازه خدا هدایتش می کنه و شخص مناسب رو برای کمک بهش می فرسته اگه گیر کنه. و وقتی بتونه هم که کلی به اعتماد به نفس و احساس لیاقت داشتنت افزوده میشه.
در آخرم که آهنگ حبیب عزیز که امیدوارم روحش در آرامش باشه. اما مضمون شعر خیلی نکته داره :
یه درخت اقاقیای خشک و بی برگ میون کویر داغی بود. ولی تو ذهنش همیشه خیالپردازی می کرد و خودش رو توی یه باغ سرسبز تصور می کرد. تو آسمون ها سیر می کرد برای خودش. چشماش رو بسته بود و داشت تصور می کرد که تموم شاخ و برگاش پر شده از گل های اقاقیای سفید رنگ. تو همین تجسمات و فکر و خیال های زیبا بود که دوتا کبوتر نشستن روی شاخه هاش. اولی گفت بارونم که بباره ها کار از کار این درخت پیر و خشکیده گذشته. فایده نداره براش. دومی هم گفت آره یادش بخیر قدیما خیلی خوب بود و اینجا کویر نبود و پر از درخت و سرسبزی و پرنده ها و رود و اینها بود. خلاصه این دوتا می پرن ولی حرفاشون یاد این درخت می مونه. حرفاشون اثر خودش رو می ذاره و باورها و رویا پردازی های اون درخت پیر رو خراب می کنه و بخاطر همین حرفها اون درخت هنوزم تو اون کویره و بخاطر فرکانس های منفی و دست برداشتن از امید و تجسم های قشنگ هیچوقت دیگه بارون رو جذب نکرد و هنوزم تو کویر مونده.
پس این آهنگ و ماجراش خیلی درس داره .
خیلی از ما ها شاید در ظاهر امیدی نداریم. شرایطمون مثل کویر باشه و هیچ نشانه ای نباشه . شاید حتی احساس کنیم از ما گذشته و سنمون بالا رفته و دیگه فایده نداره. شاید اما هنوز داریم به هرحال رویاپردازی می کنیم و آرزوهای قشنگی داریم و امیدی ته دلمون هست ولی کسایی دور و برمون باشن که میگن آخه تو که دیگه شانسی نداری. بی خیال شو. از تو گذشته. بشه هم که دیگه مثل اولش نمیشه. اون موقع ها یادته چقدر خوب بود. اون موقع ها حالش رو می داد. جوون بودی و شرایط مهیا. الان اولا نمیشه و بشه هم بدردت نمی خوره. یا سنی ازت گذشته.خلاصه اینکه باید حواسمون به منفی گویان و باورخراب کنندگان بیرونی و درونی و وسوسه هاشون باشه. باید آگاهانه کانون توجهمون و ذهنمون رو کنترل کنیم تا نجواهاشون، ناخودآگاهمون رو برنامهریزی نکنه و امیدهامون رو ناامید نکنه و رویاهامون رو خراب نکنه. هرچند که ظاهر کلاغ و کرکس رو نداشته باشن و دوست و آشنا باشن و عین کبوتر بنظر بیان.
به قول دوره کشف قوانین زندگی، ترمزهای گاز نما نباشند که هی پامون رو روش فشار بدیم و بگیم چرا ماشین زندگیمون حرکت نمیکنه؟!
نزدیک به ۲ ساعت روی این فایل ۱۳ دقیقه ای وقت گذاشتم و فقط ۳ بار اون رو بازبینی کردم تا نکتهای رو از قلم نندازم. با ذره بین دنبال ردپای قوانین گشتم و بارها نوشتهام رو ویرایش کردم و با شما به اشتراک گذاشتم تا هم برای خودم اینجا بمونه و هم برای دیگران و خیرش بهم برسه انشا الله.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۷190MB12 دقیقه
همیشه ذهن در برابر تغییر مقاومت میکند.
مثلا در مورد رژیم غذایی جسمی و روحیم.
و مانند یک نجوا عمل میکند و در مقابل ان نیز پیام قلبم را می شنوم.
اما زمانی که تنها پیام قلبم را می شنوم ونجوا را نادیده میگیرم
و به ان عمل میکنم میبینم که نجوایی وجود نداشت.
و این کار کل زندگی من است به عنوان کنترل ذهن یا تقوا.
از خوردن غذای مناسب برای جسمم گرفته تا غذای مناسب برای ذهنم.
خداوند رو سپاسگزارم که آگاهی های خودش را به من میدهد.
اری سپاسگزار بودن یکی دیگر از ویژگی های استاده.
نکته ی بعدی جسارتیه که واقعا دیده میشه و خیلی قابل تحسینه
و باید من هم همینطور عمل کنم.
نکته ی بعدی چاقوی با کیفیتیه که دوست دارم یکی داشته باشم.
نکته ی بعدی طبیعت بی نظیره با ابر های بسیار زیبا.
عینک استاد هم خیلی قشنگه.
نکته ی بعدی اهنگه که برام نشانست و اصلا الکی نمیشنومش.
نکته ی بعدی معماری و طراحی ساختمان هاست که خیلی خوب و زیبا طراحی شدن.
من باید وظیفه ام را خیلی بهتر از این ها انجام دهم.
من ادمی هستم که هر چقدر پیشرفت کنم انگار که پیشرفت نکردم و همواره توقع پیشرفت بیشتر دارم.
تلاشم را برای ازادی از بند باور های محدود کننده باید بیشتر کنم.
هر چقدر پیشرفت میکنم الگویی بالاتر از خود را می بینم که بسیار از من بیشتر پیشرفت کرده است
و می گویم که من انگار پیشرفتی نکردم.
خداوندا احساس می کنم به مکانی ارام و دنج برای تفکر نیاز دارم ان را برایم مهیا کن.
چرا یک درصد احتمال نمی دهم که مشکل از من باشد؟
من مسئول تمام اتفاقات زندگی ام هستم.
تمام اتفاقات زندگی ام حاصل فرکانس هایم است.
استاد بدون اینکه نگران قیمتی چیزی باشه اون رو تهیه می کنه.
که این حاصل فرکانس های به شدت بالاییه.
برطرف کردن نیاز های حیاتی یکی از راه حل های ثروتمند شدن است.
اما باید دید مسیرش چیست ایا اسان است یا سخت.
اصلا استاد رفتارش نشون از باور همه چیز راحته .
توی استیت پارک و انلاین سفارش دادن و امکانات و تحویل پکیج و…
چقدر همه چیز راحت و لذت بخش می تونه باشه. جور دیگه ای هم میشه زندگی کردم پس بیام اون جور دیگه رو یاد بگیرم.
نکته ی بعدی اون چاقوی هیولاست . معلومه که خیلی کیفیت خوبی داره دوست دارم یکی داشته باشم.
نکته ی بعدی بازی باحالیه که مایک داشت بازی می کرد.
نکته ی بعدی امکانات این ار وی هست که چقدر سفر رو لذت بخش تر میکنه.
نکته ی بعدی اینه که استاد لذت میبره از سفر و میگه میریم و خدا میدونه اونجا چه چیز های زیبایی
منتظر ما هست.
اگر واقعا اینقدر نکات هستند پس چرا من از انها بی خبر هستم؟
البته باز هم به بحث مدار های باز می گردیم.
من فکر میکنم که همه ی ما واقعا می خواستیم که پیشرفت کنیم از همه لحاظ که به این مسیر هدایت شدیم.
اری ثروت یعنی راحتی ثروت یعنی ازادی ثروت یعنی خوشبختی ثروت یعنی همه چی.
وقتی ثروت داشته باشم همه چیز دارم.
همه چیز واقعا به ثروت وابسته است و ثروت نیز به ایمان گره خورده.
الان تقریبا می توانم بگویم انگیزه هایم را از دست دادم یا اینکه خسته شدم.
و به زمان نیاز دارم تا دوباره بلند شوم.
چون واقعا من میخواهم ثروتمند شوم تلاش میکنم تا بشود .
اری راه درست فقط راه درست بسیار علاقه دارم تا از راه درست ثروتمند شوم.
زیرا درسم را گرفته ام که تنها با راه درست می توان به هدف رسید.
چقدر روابط هستند که فقط به خاطر کمبود مالی از هم پاشیده شده اند.
چقدر افراد هستند که عاشق کارشون هستند و فقط گیر یک وسیله هستند مانند من .
هر چند من از دل محدودیت ها نیز راه را پیدا میکنم درواقع ربم مرا هدایت میکند.
اری من نیز با ایده ی اپگرید کردن بسیار موافقم.
و دوست دارم وسایلی را که دارم اپگرید کنم.
اری من هم ایده ای داشتم برای حل کردن مشکلات که بیخیالش شده بودم
اما الان زد به سرم که برم سراغش دوباره.
چقدر خوبه که ادم دنبال هر درسی توی هر موضوعی باشه.
من به شخصه علاقه دارم که از هر چیزی یادبگیرم اما به دلیل عدم ناهماهنگی هایم
انرژی ام گرفته می شود و نمی توانم این است که باید هماهنگ شوم.
تا انرژی از دست رفته ام را دوباره بازگردانم.
زیرا وقتی ناهمانگ هستم زندگی ام از حرکت باز می ایستد.
اما وقتی هماهنگ می شوم زندگی ام حرکت و پیشرفت را اغاز می کند و در تمام ابعاد گسترش می یابد.
به هیچ وجه نباید درگیر جامعه شد حتی از ان ذره ی اگاهی را بدون فیلتر
بپذیرم.
ترمز های گاز نما چه استعاره ی زیبایی. اره اره دقیقا همین رو می خواستم بگم.
واقعا ثروت همه چیز رو حل میکنه وقتی ثروتمند بشی یا به استقلال برسی چیز های دیگه خودشون به وجود میان.
چون ثروت فرکانس بالایی لازم داره و من فکر می کنم که فرکانسش از بقیه حوزه ها بالاتره.
عالیه این چاقو من خیلی دوست دارم یکی از اینا داشته باشم به قول استاد هیولاییه.
چه بازی باحالی. چه اب زیبایی .