آنچه من از در این سفر شاهد آن هستم، تجربهی دستهای بینهایتِ نیروی هدایتگری است که، ما را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میدهد، به سمت زیباییها هدایت میکند، در لحظه، پارکهایی را برایمان رزرو میکند که بقیه آدمها برای اقامت گزیدن در آنها -حداقل از ۶ ماه قبل- باید با برنامه ریزی قبلی آنجا را رزرو کرده باشند.
گاهی اوقات، ماجراهایی درست جلوی دوربینم رخ میدهد که، احساس میکنم همه چیز دست به دست هم داده و برنامهریزی شده تا جلوی دوربین من رخ دهد و از ورای همه این تجربهها، این پیام را به گوشم میرساند که:
دستهای دیگری در کار است. دستهای توانمند نیرویی که مستقل و بی نیاز از قوانین محدودکنندهی آدمهاست.
نیرویی که اگر به او وصل شوی، اگر او را باور و انتخاب کنی و جدّی بگیری، او نیز تو را انتخاب میکند و خواستههای قلبیات را جدّی میگیرد.
اگر به او توجه کنی و در برابر برنامهاش سرسپرده باشی و به هیچ چیز-حتی زیباییها- نچسبی و به قول قرآن، استعینوا بالصبر(رهایی) و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه) شوی، تو را در زمان مناسب، با اتقافات مناسب احاطه میکند و زیباییهایی را به تو نشان میدهد که در هیچ منطق و استدلال ذهنیای نمیتواند بگنجد.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۴270MB14 دقیقه
به نام خدایی که از من به قلب من اگاه تر است
سفر به دور امریکا قسمت 14
استعینوا بالصبر(رهایی)
و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه)
پیام دریافت شد!!!!
خدایا ازینکه من رو لایق دریافت الهاماتت کردی بینهایت سپاست را میگویم…
ازینکه زبان هدایت هایت را بهتر و راحت تر درک میکنم
بینهایت سپاست را میگویم
ازینکه از من به قلب من اگاه تری بینهایت سپاست را میگویم
ازینکه این روزها بیشتر از همیشه پناهگاه درماندگی هایم شده ای بینهایت سپاست را میگویم
ازینکه بیشتر ازهمیشه سعی میکنی ارامم کنی و اجازه نمیدهی ذره ای شک در دلم راه پیدا کند بینهایت سپاست را میگویم
من DNA تو را دارم
پس من وتو یکی هستیم
ایا تو درمورد مسئله ای نگران میشوی؟
ایا در قلبِ پرقدرتِ تو تنش و نگرانی جایی دارد؟؟؟!!!!
وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ [ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﻨﺪﻕ ]
ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻱ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ، ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟؟
[ ﻛﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻋﻈﻴﻢ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺯﭘﺴﻴﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺤﻤﻞ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺮﺍﻓﺮﺍﺯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻫﺎ ، ﻣﻴﺴﺮ ﻧﻴﺴﺖ ]
ﻭ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ،
ﻭ [ ﺟﻨﮓ ﺧﻨﺪﻕ ] ﺟﺰ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﻔﺰﻭﺩ .(٢٢)
چندین و چند روزه که همه ی ایات و نشونه هات میگه
اروم باش همه چیز درست میشه
میگه خدا رزاقه
میگه خدا داناست به اسرار دل تو
میگه صبر داشته باش
میگه اعتماد کن
میگه بهت روزی میدم از جایی ک فکرشو نمیکنی
میگه حسبی الله
این ایه امروز اومد میگه جنگ خندق همش خیرو برکت بوده
ومنم میدونم که این شرایط همش خیر و برکتِ!!!
اومده تا ایمان منو قوی تر کنه
استاد من چند روزه دارم جلوی خودم رو میگیرم که
هیچ حرکت و اقدام عملی نکنم
و بخدا قسم این سخت ترین کار برای منه !!!
امروز 17 اردیبهشت ماهه و من برای قرارداد جدید برای
کارگاهم باید برم و صحبت کنم و یا تمدید کنم یا برم و دنبال
یک مکان جدید باشم..
اخه فقط تا پایان اردیبهشت وقت دارم
ولی نمیدونم چرا مدام حس میکنم
خدا میگه صبر کن
میگه بسپرش به من
میگه تو فقط هیچ کاری نکن همین خودش کلی کاره!!!
هر یک روزی که به خرداد ماه نزدیک میشم
نجوا ها بیشتر میشه وکنترل ذهنم دشوارتر
ولی خداشاهده انقدر نشونه ها واضح میاد
انقدر تو این چند روزه ایه برام اومده
که همینا تا الان نگهم داشته
مثلا دیشب یه ایه از قران اومد
که منو پوکر فیس کرد
سوره حج ایه 73
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوب
ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ! [ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﺘﺎﻥ ] ﻣَﺜَﻠﻲ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺍ ﺩﻫﻴﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻣﮕﺴﻲ ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻓﺮﻳﺪﻥ ﺁﻥ ﮔﺮﺩ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﮕﺲ ، ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﺑﺎﻳﺪ ، ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﻫﻢ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻥ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻨﺪ .
خدا داشت واضح میگفت
دنبال کی هستی
این ادما قدرت خلق یک مگس هم ندارن
تو توقع چی از کی داری ؟؟؟!؟!؟!؟
داشت میگف فقط یسپر به من کاریت نباشه دیگه
حس کردم دیگه داشت میگفت
خواهشا این دفه تو فقط کاری نکن
قشنگ حس میکنم که نباید کاری کنم
ولی این پاشنه ی اشیل منه دیگه
عجله!!!!!
همش میخوام زود زود یکاری رو انجام بدم
این روزها با هر ترفندی ذهنم رو از نجوا ها دور میکنم
مدام میگن ک حالا میخوای چیکار کنی؟
چرا نمیری دفتر مدیریت و صحبت کنی برای قرارداد حدید؟
اگه میخوای ازینجا بری ،
چرا زنگ نمیزنی به مالک بگی پول پیشت رو برات اماده کنه
اگه میخوای اینجا بمونی چرا نمیری قرار داد جدید ببندی؟
چرا هیچ کاری نمیکنی؟
استاد من اصلا نمیدونم باید چیکار کنم
قطعا دلم به رفتنه
ولی نچسبیدم بهش
کاملا رها و ازاد گفتم
گفتم اگه قرار باشه امسال هم همینجا بمونم عیبی نداره
تازه اینجا رو کلی هم دوست دارم
من تموم این نجواها رو دور هم جمع کردم
یک حصار کشیدم دورشون
و دارم تموم سعیم رو میکنم
همگیشونو باهم از مغزم بیرون کنم
هرکار از دستم بربیاد انجام میدم
دو روزه شروع کردم میرم پیاده روی صبح ها ساعت 5 میرم تا 6و فایل هاتون رو گوش میدم
خودم رو باکار خفه کردم
و هر سفارشی بهم پیشنهاد میشه همه رووووو قبول میکنم
شبها تا دیر میمونم کارگاه و تا لحظه ی اخر ساعت 9 خیاطی میکنم
صبح ها زودتر بیدار میشم و ساعت 7 کارگاهم
من وقتی غرق کار میشم تقریبا همه چیزو فراموش میکنم
بیشتر و بیشتر ایات قران رو میخونم
بیشتر سعی میکنم کامنت بنویسم
سفربه دورامریکامیبینم
من دارم صادقانه تموم تلاشم رو میکنم
و انصافا رگبار ایات ونشونه های الهی رو دریافت میکنم
ولی استاد این قسمت از سفر
حجت رو بر من تموم کرد
دیشب توی راه برگشت به خونه توی اتوبوس بودم و
دوباره نجواها اومدن
منم قسمت جدید رو باز کردم
و شروع کردم به دیدن زیبایی ها
وقتی به اونجا رسیدکه شما داشتید
توضیح میدادید که چطور خدا به طرز باورنکردنی و معجزه اسایی براتون یک جایگاه خالی کرده
ذهن من قفل کرد
وقتی اون” خدایا گفتناتون “رو میدیدم
یه صحنه یه پرده یه تصویر یا شایدم یه صدا بود از خودم
نمیدونم دقیقا چی بود
من یه هاله ای حس کردم که خودمم
که دارم میگم خدایاااااا باور نمیکنم
دو روز مونده به پایان قرار داد،
برام یک واحد جدید جور کردی؟
حس میکردم اون منم که خوشحالم
خوشحالیم بابت این بودکه دقیقا
همون واحدی که تو طبقه دوم هست
همون گه نورگیر خفن داره
همون که صاحبش سالی فقط دویا سه بار
میاد بهش سر میزنه و درش همیشه قفله
همون که کنار پنجره ی سرتاسری راهروی طبقه ی دوم هست
همون که خیلی تر تمیزه و کاغذدیواری شده
همون واحد که دقیقا روبه روی پله برقیه
دقیقا همون واحد رو خدا برام اوکی کرده
صاحبش راضی شده اجاره ش بده به من
و من قراره جابه جا بشم و برم اونجا
استاد همه ی این اتفاقات فقط توی چند ثانیه
مثل یه نوری از توی ذهنم گذشت
و به طرز عجیبی یه حس ارامش رو بهم تزریق کرد
استاد من هنوز که هنوزه تو شوکم
من تاحالا همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم
هنوزم که هنوزه بهش فک میکنم
موهای تنم سیخ میشه
من بعدش که رسیدم خونه حتی نمیتونسم هیچ حرفی بزنم
هیچی هیچچچچچی
همه ی نجواها قطع شدن
ذهن من اروم اروم شد
الله اکبر
الله اکبررررر
خدایا عظمتت رو شکر
استاد من همون لحظه به خودم قول دادم
دیگه به هیچ اقدام عملی فک نمیکنم
به اینکه زنگ بزنم به مالک یا برم شماره اون مالک جدید رو پیدا کنم و به اون زنگ بزنم
من هیچ کاری نمیکنم
این بار میخوام بزارم خدا رقم بزنه
این بار میخوام اون همه ی کارها رو ردیف کنه
من واقعا هنوز نمیفهمم موندنم اینجا درسته
یا رفتنم ؟؟؟
پس به خدا واگذار میکنم
الخیر فی ماوقع
هرچه پیش اید خوش اید
اگر برای استاد عباسمنش میتونه
از بین اونهمه جایگاه رزرو شده
بصورت جادویی یک جایگاه خالی پیدا کنه
برای من هم میتونه از بین همه ی واحد های پر شده
یهو یه واحد رو خالی کنه
و دست منو بگیره ببره اونجا
دیگه نگران نیستم که الان واحد های خالی پر میشن
زودتر برم قرارداد جدید ببندم..
همون خدایی که این واحد رو بطرز جادویی برام
پیدا کرد منکه هیچ اقدامی نکردم
منکه اصلا دنبالش نگشتم
همون خدا امسالم دوباره میتونه انجامش بده
کار من لذت بردن از همین روزهای پایانی توی این کارگاه دوست داشتنیم هست
و کار اون گشتن وجور کردن یک واحد بزرگتر و زیباتر و انجام تموم مراحل اداری بازی شه…
به بعدش کاری ندارم
همون خدایی که این خواسته رو در قلب من بوجود اورده
همون خدا خودش بلده که چطور براورده ش کنه
من نمیفهمم
من تسلیمم
من به خدا اجازه میدم هدایتم کنه
همه میگن تو عجولی تو همیشه با عجله کردنت کار رو خراب میکنی،
باشه این بار از خدا میخوام کمکم کنه که
هیچ کاری بدون اجازه ی اون نکنم
خدایا شکرت
خدایا بینهایت شکرت برای این صلوه پربرکت
قطعا پیروزی نزدیک است…
من ایمان دارم
در پناه نور رب العالمین
به وقت 17 اردیبهشت ماه 1404