سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳

هدایت و مهم‌تر از آن‌، اعتماد به جریان هدایت و سرسپردگی در مقابل آن، کلید این سفر و دلیل ماجراهای لذت‌بخشی‌ است که بخش کوچکی از آن ضبط و با شما به اشتراک گذاشته می‌شود.

ما هیچ برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای برای این سفر نداریم.

همین حالا که در حال نوشتن این کلمات هستم‌، حتی نمی‌توانم کوچکترین ایده‌ای درباره اتفاقات زیبایی داشته باشم که قرار است فردا تجربه کنیم. فقط ایمان دارم زیبایی‌هایش بیش از آن است که بتواند در قوّه‌ی تخیلم بگنجد‌، زیرا خداوند استاد برنامه‌ریزی هاست.

ما فقط خودمان را به این جریان جاری‌ِ خوشبختی سپرده‌ایم‌ و تمام سعی‌مان اجرای «رها بودن و تسلیم این جریان بودن» در عمل است.

تمام سعی‌ ما این است که پاروها را کنار بگذاریم و اجازه دهیم این جریان خوشبختی‌، ما را به مسیرِ زیبایی‌های بیشتر هدایت کند. به نظر من تنها راهِ همراه شدن با این جریان هدایت‌، تشخیص نشانه‌ها‌، اعتماد به آنها و همراه شدن با آنهاست.

چراکه زبانِ گفتگوی این جریان‌، «از طریق نشانه‌هاست».

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳
    150MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

505 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نازنین فتحی» در این صفحه: 1
  1. -
    نازنین فتحی گفته:
    مدت عضویت: 637 روز

    بنام خداوند الهامات و هدایت ها

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم

    و سلام به همه ی دوستان

    من قبلا فایلهای سفر به دور آمریکا رو جسته و گریخته دیده بودم و یا اگر برای نشانه ی روزم میومد میدیدم ، اما الان مدتی میشه که شروع کردم از اول قسمت به قسمت ببینم ، قشنگ تایم بزارم چند صفحه کامنت ها رو بخونم و خلاصه انگار یه روز یه دفعه یه حسی بهم‌گفت الان نیاز دارم که برای منی که عاشق دیدن و تجربه کردن جاهای جدیدم بیام و این فایلها رو ببینم

    و چقدر خدارو سپاسگزارم که به این موضوع عمل کردم

    الان هرروزی که قسمتی از سفر رو میبینم در تمام اون زمان فایل از فضایی که هستم جدا میشم و انگار من وارد همون زمان ک مکان ویدئوِ میشم و این برام حسابی حال خوب به ارمغان میاره

    الان هم نمیدونم به محض تموم کردن فایل یه دفعه دوست داشتم بیام و تجربه ام از دیدن از فایل رو بنویسم با اینکه مدت ها میشد که نتونسته بودم دست به نوشتن بشم ولی امروز قدرت ، انرژی و میزان حس و حال خوبم انقدر خوب شد که زورش چربید به اون ننوشتنه و چقدر خوشحالم از این بابت :)

    این فایل برای من مروری بود بر اون درس بزرگ اعتماد و سرسپردگی ، مروری بود بر اون زمان هایی که وقتی رها کردم وقتی با تمام قلب و وجودم بهش سپردم و نچسبیدم چقدر قشنگ بهم جواب داد اما امان ، امان از اون وقتایی که اسیر نجواها شدم و نتونستم رها کنم خودمو و خب به طبع اون جواب ، جواب دلخواهم نشد

    دوست دارم یکی از جریان‌هایی که برام رقم خورد وقتی که سرسپردگی ام رو نشون دادم اینجا به عنوان ردپا برای خودم بزارم :

    مدتی پیش من برای رشد و پیشرفت در کارم در یه کلاس آپدیت ثبت نام کردم تا لول دیگه ای از کارم رو یاد بگیرم اولین اتفاق مثبت این بود که من برای پیدا کردن مُدرسم اصلا سخت نگرفتم و خیلی رها گفتم خدایا تو شرایط منو میدونی من فقط روزهای جمعه میتونم برم کلاس پس خودت کسی رو بهم نشون بده که با این موضوع موافقت کنه

    الان که یادم میافته باز احساسی میشم از این حجم از برنامه ریزی و همزمانی ها

    به سمت یکی از بهترین دستان خدا هدایت شدم همون اولین نفری که هدایتی پیداش کردم و وقتی با اون فرد آشنا شدم غیر از اینکه کاملا با شرایط من موافقت کردن ، همون روز برای کلاسشون یه تخفیف گذاشته بودن که اصن من هنگ بودم از این اتفاق که خدای من ، همه ی فکرمن این بود که به غیر از هزینه کلاس من باید مقداری هم داشته باشم برای خرید متریال و فکر و ذهنم مشغولش بود اما اون تخفیف هرچند کم اما باعث شد من بتونم یه کوچولو وسیله‌ی بیشتری تهیه کنم.

    این از اولین پاسخ وقتی سپردم بهش

    دومین و برای شخص من یکی از خفن ترین پاسخ ها زمانی بود که من بعد از پرداخت بیعانه ، مابقی مبلغ رو باید زمان شروع کلاس واریز میکردم اما زمانی که روز کلاس داشت نزدیک و نزدیک تر میشد ذهن نجواگر داشت منو خفه می‌کرد خب حالا میخوای چیکار کنی ، تو هنوز n تومن از مبلغ رو نداری ، اگه کلاس رو کنسل کنه و بگه چون پول رو نداری کنسله چی ، و هزاران هزار حرفای نشخواری دیگه…

    اما یه روز وسط اون بُهبوهه رفتم تو بالکن محل کارم شروع کردم اول سر اون ذهن نجواگر داد زدن و یادآوری زمان هایی که در اوج ناباوری من ولی همه چیز اوکی شده و یکم تونستم ساکتش کنم بعد رفتم سراغ صحبت با خدای خودم بهش گفتم ببین تو منو هدایت کردی به سمت این فرد ،خدای اون فرد که تو باشی کاری کرد که دل بده به شرایط من و اوکی باشه ، تو این راه رو به من نشون دادی برای رشد کردن پس این درگیری ها چیه این ذهن شلوغ پلوغ این چند روز چیه که همه ی زندگی منو مختل کرده و نمیزاره تمرکز کنم

    ببین دیگه میخوام تمومش کنم این جنگ و

    تو منو هدایت کردی تو گفتی برو من هستم تو همه چیز و همه شرایط رو به سادگی فراهم کردی منو به سمت خرید متریال با کیفیت و خفن فرستادی پس الان این مابقی پولی که من میخوام به عهده ی توعه ، من نمیدونم چجوری قرار بشه ولی من دیگه نمیخوام درگیرش بمونم میخوام رهاشم ازش ، میخوای از طریق اون کسایی که ازشون پول میخوام بهم بده ، میخوای از طریق اینکه وقتی به اون فرد میگم من الان انقدر از پول رو که دارم میزنم مابقی اش رو طی هفته آینده و اون اوکی بده ، خلاصه که نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی خودت ردیفش میکنی خودت ساده میکنی همه چیز رو خودت دلی رو اگر قراره نرم میکنی

    دیگه به من ربطی نداره من قسمت خودم رو انجام دادم اینجای کار باتوعه

    و بعد از این گفتگو دیگه رها کردم ، رها کردم تا رسیدم به یه روز قبل از شروع کلاس و در اوج اون زمزمه ی ترسناک ته ذهنم که صداش کم شده بود اما قطع نه !

    وقتی که به اون شخص گفتم که شرایط اینجوریه ممنون میشم باهام همکاری کنین در کمال ناباوری بهم‌گفت که میخواستم اطلاع بدم کلاس یه هفته عقب میافته و من درک میکنم هممون تو زندگی یه موقع هایی اینجوری میشیم اصن خودت رو نگران نکن !

    (الان در بغضی ترین و احساسی ترین حالتم هستم از خوشحالی از حال خوب از این جریان هدایت و از این رها بودن و شدن ها)

    و من فقط به اون یه هفته زمان نیاز داشتم تا پولم کامل بشه و شد و من چند روز قبل کلاس تسویه کردم ، با قلب آروم با خنده ی رو لبم از این شدن از اینکه من رها کردم سپردم و اون به قشنگ‌ترین شکل برام چید و انجام داد

    از اون روز به بعد همه ی تلاشم رو دارم میکنم که بتونم این تجربه ی واقعی رو در همه جای زندگیم تعمیم بدم و باید اعتراف کنم هنوز خیلی خیلی جای کار دارم و خیلی جاها از دستم در میره ولی قول دادم به خودم که نازنین هرجا دیدی نمیشه این یادآوری برای ذهنت بیار و تو تلاش کن رهاش کنی و اعتماد کنی و هرچی هم که شد حتی اگر خلاف چیزی که تو ذهن تو بود اما الخیر فی ماوقع رو ببینی و حالت رو خوب نگه داری :)

    دیدن این قسمت از سفر برای من یادآوری بود

    یادآوری قشنگی که کلی حالم رو خوب کرد و دوباره تکرار این قانون شد برام

    و زبانم قاصر از به جا آوردن شکر و سپاسگزاری از خدا اونجور که باید و شاید ، اما خداجونم منم نازنینت ازت ممنونم و بی نهایت سپاسگزارم برای اینکه هستی ، مراقبمی ، هدایتم میکنم ، با همه ی اشتباه و خطاهام باز وقتی به سمتت دست بلند میکنم دستم رو میگیری بی منت بی کینه ،

    شکرت شکرت شکرت ، دوست دارم ،شکرت برای بودنم در این مسیر و این سایت آگاهی بخش :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: