سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳

به نام خدای مهربان

سلام به استاد عزیزم

سلام به مریم بانوی عزیزم

سلام به خانواده ی بهشتیم

امروز خیلی حوس یه تیکه شیرینی خوشمزه کرده بودم و تو خیابون قدم میزدم و به خدا گفتم می‌خوام به سوی یه نشانه ای هدایتم کنی که متوجه بشم برای رشد بهتر و عملکرد و نتیجه ی بهتر چیکار کنم (تو اینستا فعالیت میکنم و فقط دارم سعی میکنم که خدا هرچی میگه انجام بدم )

به این فایل هدایتم کرد :گفتم ایول عجب نشونه ای به روی دیده تو هدایتم کن منم نشانه ها را دنبال میکنم از خیایابون میخواستم رد بشم بعد گفتم اگر الان این سمت ماشین ها وایستادن من میرم اون سمت خیابون و از این خیابون میرم اگر نشد مستقیم میرم ،ماشینها وایستادن طبق نشونه از تو خیابون فرعی رفتم صد متر جلوتر یکی از دوستانی که در حد احوال پرسی میشناختمش بعد از حدود 1 سال از فاصله دور به دلم افتاد که بگم چطوری خوشتیپ!! بعدش یه نگاه کرد و اومد پیشم یه مقدار احوال پرسی کرد و گفت دیگه تو اون مغازه قدیم نیستی(قبلا تو یه عطاری کار میکردم ولی چون به درس و علم خودم علاقه داشتم کلا اومدم بیرون و در حال حاظر روی خودم و علاقم کار میکنم و در زمان ومکان آزاد هستم خدارا شکر )خلاصه کلی با هم صحبت کردیم بعدش در مورد کارم یه سوالی پرسید گفت اگه وقت داری یه سر بریم تو کافه این موضوع را واسم بازش کن گفتم :من در زمان و مکان آزادم (واقعا چه حس خوبی داره که در زمان و مکان آراد باشی )خلاصه من اون کیکی که حوس کردم را به همراه یک نوشیدنی گرم نوش جانم کردم و مهمون ایشون بودم و یه سفارش ازم گرفت و مشتریم شد و این بود جریانی که با اعتماد خدا و دنبال کردن نشانه واسم به وجود اومد ناگفته نماند کی بی نهایت مسیر برای رفتن به خونه وجود داشت که با توجه به یک نشونه ای که توضیح دادم به در زمان مناسب به یک فرد مناسب هدایت شدم و رب من بعدش بازم هدایتم کرد که چه صحبتی بکنم

این موضوع هدایت نشانه ای بر مسیر درستم بود که خدا بهم پاداش داد و درجا خواسته ی امروزم را اجابت کرد

عاشق همتونم