سفر به دور آمریکا | قسمت ۶

من از مشاهده‌ی جهان اطرافم‌ و طبیعتی که در کنارم بوده‌‌، همواره بیش از کتابها آموخته‌ام.

خواه زیبایی‌ِ باغچه کوچک حیاط خانه‌مان یا گلخانه‌ی مورد علاقه‌ی مادرم باشد که‌ زیبایی‌اش حاصل‌ مراقبت‌های عاشقانه‌ی هر روزه‌ی مادرم بوده‌، خواه طبیعت وسیعی که الان در حال مشاهده‌ی زیبایی‌های بی‌پایانش هستم‌.

به نظرم‌ خداوند پیام‌هایش را‌ از طریق شگفتی‌های جهان پیرامون‌مان‌، بسیار واضح‌تر از هر شیوه‌ی دیگری‌، به گوش‌ مان رسانده است.

به همین دلیل است که‌ به سیرو فی‌الارض‌، سفارش شده‌ایم‌‌، به تفکر در طبیعت‌، به بارانی که از آسمان می‌بارد یا اتفاقاتی که آنقدر معجزه آسا ساده‌ است که‌، یادمان می‌رود اهمیت‌شان را درک کنیم و درس‌هایی را فرا بگیریم که‌، شاید در هیچ کتابی نباشد.

جنگل‌های زیبایی که می‌بینم‌، گلهای آراسته و تر و تازه‌ای که به من لبخند می‌زنند‌، برای من پیام‌ رسانِ این حقیقت هستند که:

همانگونه که این زیبایی و سرسبزی حاصل باران‌های مداوم است‌، همانگونه که تمیزی خیابانها و پارک‌هایی که در آنها قدم می‌گذارم و محو زیبایی‌ِ افسانه‌ای‌شان می‌شوم‌، حاصل تلاش‌های مکرر آدمهایی است که‌، زمان و انر‌‌‌ژ‌‌ی و عشق‌شان را صرف تمیز کردن فضاها‌، هرس بوشه‌ها و گلها و تغذیه آنها با کود مناسب و… می‌کنند‌، یک ذهن زیبا نیز‌، فقط می‌تواند حاصل مراقبت همیشگیِ کانون توجه‌مان باشد.

یک ذهن زیبا‌، حاصل رصد کردن و سَرَند کردن تک تک افکاری است که‌ در ذهن‌مان می‌چرخد. یک ذهن زیبا حاصل  تمرکز بر زیبایی‌ها و پرهیز از ناخواسته‌ها‌، “به صورت مکرر” است. همان موضوع مهمی که در دوره شیوه حل مسائل زندگی در خصوص «توانایی کنترل ذهن»‌، به آن تأکید شده است.

اما تنها زمانی کنترل ذهن را جدّی می‌گیرم که‌، باور کنیم‌ تمام اتفاقات زندگی ما‌، دست پروده‌ی فرکانس‌های غالب‌مان است. فرکانس‌های غالب‌، به واسطه‌ی آنچه که بارها به آن توجه می‌کنیم‌، درباره‌اش صحبت می‌کنیم‌، بارها در ذهن‌مان می‌چرخانیم‌، درباره‌اش گله و شکایت می‌کنیم یا آنرا مورد تحسین و تمجید قرار می‌دهیم‌، حاصل می‌شود.

وقتی متعهد می‌شویم تا فقط زیبایی‌ها‌، خواسته‌ها و نکات مثبت را به ذهن‌مان راه دهیم و از هر چیزی غیر از آن‌، اعراض کنیم‌، ارباب ذهن‌مان می‌شویم و ذهنی زیبا می‌سازیم که‌،

هر روز ما را با اتفاقات و ماجراهایی احاطه می‌کند که تجربه‌شان را دوست داریم‌،

هر روز ما را با آدمهایی احاطه می‌کند که از حضورشان لذت می‌بریم‌،

هر روز مشتری و برکت بیشتری وارد کسب و کارمان می‌کند‌،

هر روز سلامتی جسم‌مان را کاملتر می‌کند و

روز به روز رابطه‌مان را با اصل‌مان که آن را خداوند نامیده‌ایم‌، نزدیک‌تر می‌کند.

با هم ماجراهای این بخش از  سفر را ببینیم و یادمان باشد  کار ما این است که‌، باساده گرفتن و تمرکز بر نکات مثبت هر لحظه‌، از جزئی‌ترین لحظات زندگی‌مان شادی‌های بزرگی خلق کنیم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت ORIGINAL
    1130MB
    15 دقیقه
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۶
    88MB
    15 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    234MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

599 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 2
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    امروز روز ششمی هست که من کامنت دارم میزارم برای فایل های سفر به دور امریکا تا مسیر خودم رو ردپایی بزارم و از هرروزم چیزی بنویسم و خب از این بابت خوشحالم چون وقتی ادم میاد و کامنت های گذشته خودش رو میخونه و طرز فکرو احساسات اون موقع اش رو مرور میکنه اون موقع تازه متوجه میشه چقدر تغییر کرده

    امروز خداروشکر حالم خیلییی بهتر از دیروز و تمام روز هایی هست که کامنت گذاشتن رو شروع کردم اونم به این دلیلکه کانون توجه خودم رو بیکار نزاشتم که هرسمتی خواست بره و حال منو بد کنه از الکی و طبق قانون وقتی حالم بهتر شد دیدم عههه این همه چیز بوده من باید بهشون توجه میکردم که نعمت هستن و حواسم نبوده خلاصه اولش واقعا شاید سخت باشه اما بعد که انجام میده ادم میبینه میفته توی یک مومنتوم خیلی خوب و عالی و لذت میبره از زندگیش “تا جایی که باز برنگرده”

    الان تازخ دارم میفهمم چیت دی چرا چیزی هست که اصلا منطقی نیست

    چون با هر بار برگشت کلییی انرژی از آدم گرفته میشه که برگرده به مسیر یعنی فکر من تا پله ده میری میگی حالا یک روز بزار کانون توجهمون رو کنترل نکنیم مگه چی میشه فردا باز از پله ده شروع میکنیم میریم یازده و فلان و اینا درصورتی که تو با همون چیت دی افتادی دوباره توی پله یک و کلی باید باز تلاش ذهنی بکنی تا اماده حرکت بشی اصلا..

    این خیلی واضحه مثالش و میشه توی هرچیزی مثال زد برای درک بیشتر

    مثلا من موقعی که مطالعه میکردم برای اینکه تمرکز ام رو افزایش بدم و عمیق تر کارهام رو انجام بدم میومدم دو سه روز، یک هفته طبق اون اموخته ها عمل میکردم و تمرکزم میفتاد رو غلتک و داشت بهتر و بهتر میشد یهو یک روز طبق اون عمل نمیکردم….

    قشنگ برمیگشتم نقطه اول یعنی کل اون یک هفته ایی که کار کرده بودم رو باید دوباره کار میکردم تا برگردم فقط به نقطه قبلیم

    یعنی این یکی از بزرگترین اهرم های رنج هست که ادم نخواد چیت دی کنه

    یعنی مثلا اون اموزش و کتاب مارو منع کرده بود از بودن توی حواس پرتی ها بعد اون یک روز من میرم تو حپاس پرتی،، اتفاقی که میفته چیه،، اقا ورودی حواس پرتی به مغزم دادم خب عملا تمرکز براش سخته دوما مغز طعمش رو چشیده بازم میخواد اینارو گفتم که منطقی بشه برا ذهنم که نیاد بگه که نه بابا یک روز بینظمی تهش تورو یک پله ببره عقب

    نه!

    همه این پله ها به هم وصلن و باید پی در پی طی بشن بینش وقفه نباید بیفته.

    و یادم باشه اگر یک روز بخوام چیت کنم فردا روز برام خیلی راحتتره ها!

    بارها شده بود این جمله رو میشنیدم که یک روز بی نظمی سی روز نظم رو بهم میریزه اما حالا دارم درکش میکنم ک چطوری این اتفاق میفته

    حالا کار ما اینه که همواره کانون توجهمون رو کنترل کنیم. واقعا اگر یک روز کنترل نکنیم و آشغال بدیم به مغزمون خیلیی باید تلاش کنیم تا باز بیفتیم رو دور

    این رو میتونیم در اسکیل بزرگ و کوچیک هم بگیم

    اگر یک ساعت داری تمرکزی کار میکنی یهو یک نوتفیکیشن میاد برات و میری اون رو باز میکنی تو باز یک ساعت نیاز داری تا برگردی به همون روند قبلی که ذهنت تو حالت تمرکز داشته…

    یعنی توی این مقیاس کوچیک ترش که اقا یک نوتفیکشن هم نقش تقلب رو داره و چیت حساب میشه

    حالا اینو میتونیم اپلای کنیم روی هرچیزی

    توی بحث سلامتی اگر قند و شکر رو حذف کردی اگر یک روز بیای بخوری حدودا 21 روز طول میکشه که باز به درجه ایی برسی که برات اسون باشه نخوردن اون

    پس بهونه نیار که آقا این جا مهمونی هست، جشنِ فلان و بهمان

    بارها و بارها شده خود من دیدم نتایج رو مثلا وقتایی که صبح زود بیدار میشدم

    دیدم نتایج رو وقتای که پشت سرهم یک تمرین رو انجام میدادم

    و مثلا دو هفته خوب بود همچی و تازه قدرت اتفاقات زور میگرفت یهو میزدم همه چیو خراب میکردم

    بعد از ظهر بود داشتم به این فکر میکردم که چی میشه هعی برمیگردیم سر پله اول و دوباره و دوباره و دوباره و این دوباه اینقدر تکرار میهش که یهو خسته میشیم و میزنیم همه چیو خراب میکنیم.

    و الان تازه فهمیدم جواب اینه که یک جایی بین این زنجیره وقفه ایجاد میکنیم چه در مقیاس روزانه چه در مقیاس ثانیه ایی قانون یکیه من اگر دارم کامنت مینویسم اگر سعی کنم ثانیه به ثانیه ام رو ببندم به کامنت و هعی وسطش نرم فلان چیز رو چک کنم و چیزی بخورم و… خیلی تاثیر گذاری اش بیشتره و هعی نیاز نیست برگردم سر پله اول که اینجا چی گفتم؟ از کجا ادامه بدم و…

    حالا این الگو رو میشه توی هرچیزی پیدا کرد این کامنت رو دوست دارم همینجا تموم کنم تا طولانی نشه و بارها و بارها بخونمش

    =========================

    فقط یک شرح حال بدم

    الان تصمیم گرفتم خیلی به خودم سخت نگیرم، خودم رو با هرکار مثبتی(مثل همین کامنت) که انجام میدم تشویق کنم، سپاسگزاری کنم و خلاصه از خودم وراضی باشم و این طبق قانون باعث میشه هرروز بهتر عمل کنم تا راضی تر باشم از خودم چون توجهم روی وقتایی هست که خوب عمل کردم و جهان از اون جنس اتفاقات و بیشتر وارد زندگیم میکنه چون جهان از انرژی ساخته شده و بدن من، اراده من، فکر من همه از انرژی هست پس من اگر یک فرکانس بفرستم اون فرکانس حتی روی سلول های بدن من برای اینکه یک کاری انجام بدن تاثیر میزارن طبق این اصل اگر من بیام روی کارهایی که خوب انجام دادم تمرکز کنم روی اینکه چقدر حوب از تایمم استفاده کردم تمرکز کنم این انرژی (که همه چیز هست) اماده میشه تا فردا بهتر بشه

    و طبق اصل هایی که بالا گفتم اینو باید هرروز ادامه بدم تا نزنم جاده خاکی

    خدایا سپاسگزارم که فرصت نوشتن بهم دادی

    خدایا شکرت که مغزی خوشگل و باهوش خلاق بهم دادی که باعث میشه همچین کامنت های قشنگی بنویسم:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    سلام به مرجان عزیزم امیدوارم حال دلت عالی باشه

    من که عالی عالی هستم

    بسیار خوشحالم که دوستانی چون شما توی سایت دارم و از هم صحبتی باهاشون خیلیی لذت میبرم!

    اومدم کامنتی که به من پاسخ دادین رو پاسخ بدم اما دیدم گزینه پاسخ دادن اون نداره گفتم پس بزار روی یک کامنت دیگه از مرجان براش بنویسم، ما که کمالگرا نیستیم دیگه این چیزا حسمون رو بد نمیکنه چون مهم اینه که “بنویسی” و “رشد کنی”

    این نوشتنم اتفاقا همزمان شده با صدای اذان صبح که اصلا خیلی حس خوبی داره با نور ملایم اتاق که روشن کردم اصلا رویایی و قراره این کامنت رو فرصتی بینظیر ببینم برای کنترل کانون توجه

    اول از همه بگم که کامنتت رو که چند ساعت پیش به دستم رسید خوندم خیلیییی خوب بود

    چقدر قشنگ نوشتی و واقعا لذت بردم

    قبل از اینکه کامنت شمارو بخونم اول رفتم کامنت خودم رو خوندم و اونجا بود که گفتم یاااخدااا سینا تو گقدرر قشنگ نوشتی.. چقدر تو خوش فکری پسر! چه عملگرایی باریکلا

    بعد رسیدم به کامنت شما و تحسین هام شروع شد خیلی خیلی خیلی خوشم اومد از کامنتتون که اومدی خودت رو تشویق کردی،، و قشنگ حس کردم که روز به روز داری بهبود گرا تر و عمل گرا تر میشی

    اتفاقا این هم صحبتی خود من باهات هم خیلی خیلی خود من رو هم بهبود گرا تر و عمل گرا تر کرده

    بعد اینقدر دیدم حجم اگاهی های هم کامنت های من هم کامنت های پاسخ شما به من زیاده که اصلا دلم نیومد این روند رو قطع کنم و گفتم بازم باید بنویسم

    اولا به این دلیل که من وقتی کامنت خودم رو خوندم کلییی درس گرفتم و گفتم خداروشکررر که نوشتم

    و دوما کامنت شما رو خوندم هم خیلی درس گرفتم و گفتم ایول به این رشد و پیشرفت

    قشنگ بهبودگرایی از کامنتت شخص بود مرجان جان!

    یک نکته ایی رو من متوجه شدم خیلی وقت ها ما میایم و به خودمون برچسب میزنیم مثلا یکی میگه من که خیلیی کمال گرایم!،، یا یکی میگه ظرف من که هنوز خیلی کوچیکه تا بتونم اگاهی های استاد رو دریافت کنم و از این جور حرف ها

    اما من متوجه شدم ما اگر بتونیم اگاهانه با هر رشدی که میکنیم به خودمون بجای این برچسب ها،، برچسب مثبت بزنیم اون موقع است که سرعت تغییر شخصیت ما خیلی خیلی بیشتر و بیشتر میشه.

    مثلا من اگاهانه یک اقدام مثبت بهبودگرایانه انجام میدم به خودم بگم خدایا چقدر من بهبود گرایم!

    یا وقتی دارم عمل میکنم به اموزه ها بگم چقدرر من عمل گرا هستم و حتی این زنجیره رو با خلاقیت ادامه بدیم مثلا

    خدایا چقدر من عمل گرا هستم، پس این نشون میده من لایق نتایج فوق العاده هم هستم

    مثلا من وقتی کامنت خودم رو که شما پاسخ دادی خوندم یهو به خودم اومدم گفتم سینااا ببین چیاا نوشتی میدونی این فکر تو این درک تو چقدر داره نشون میده که تو لایقی؟ واقعا خودم رو تحسین کردم.

    و خیلی جالبه با همین فرمول که دارم میگم عملگرایی من روز به روز بیشتر شد،، و توی کامنتت مرجان جان من دیدم تو هم همینطوری عملگراییت. بیشتر شده

    یادگرفتی خودت رو تشویق کنی

    یاد گرفتی از خودت راضی باشی!

    دقیقا همین جمله ایی که پایان همین کامنتت هم نوشتی

    دمت گرم!

    قشنگ احساس راحتی میکنم وقتی دارم برات مینویسم چون میدونم نیازی نیست خیلی چیزا رو توضیح بدم خیلی زود متوجه میشی!

    برای همین هم اینقدر طولانی برات مینویسم و فرصتی میبینم کامنت رو برای رشد برای یاداوری قانون و برای عمل کردن به قانون و اصل بهبود گرایی

    واقعا خداروشکر میکنم

    اتفاقا از این به بعد هر موقع مس کردم که نیاز دارم درمورد بهبود گرایی، درمورد کانون توجه یا هرچیز دیگه ایی یکسری چیزا رو به خودم یادآوری کنم حتما میام بازم برات مینویسم

    اتفاقا پروفایلت رو هم فعال کردم که از این به بعد برام ایمیل بیاد وقتی کامنتی مینویسی.

    اون پاسخ اخری که شما به کامنتم دادی،، اون کامنت خودم رو لینکش رو توی گوگل کیپ ام ذخیره کردم تا هرموقع حس کردم عملگرایی رو میخوام به خودم یاداوری کنم هم کامنت خودم رو و هم کامنت شمارو بارها و بارها بخونم

    چقدر هدایت های خداوند قشنگه واقعا!

    من قبل از نقطه آبی شما اومدم توی سایت تا یک کار دیگه ایی رو انجام بدم اما نقطه ابی اصلا منو به صفحات دیگه ایی کشوند و هدایت های خدا خیلی برام جالب بود.

    اصلا این قانون بینظیره،، چقدرررر بینهایت میشه ازش استفاده کرد واقعا اصلا محدودیتی نداره

    حتی اینی که دارم الان میگم هم خودش به نوعی کانون توجهم رو داره میبره به روی قدرت قانون،، وقتی ما به قدرت قانون توجه کنیم چه اتفاقی میفته؟ ببه قدرت های بیشترش پی میبریم و همینطوری اگر ادامه بدیم یادمیگیریم کارهای خیلی خفنی با قانون انجام بدیم

    یک نکته ایی بالا گفتم درمورد برچسب زدن یک مثال دیگه ام میحوام بزنم تا بیشتر بازم یادبگیرم از این برچسب زدن به نفع خودم استفاده کنم

    ما خیلی وقت ها میگیم: هنوز خیلی مونده تا فلان چیز رو درک کنم اما به نظرم باید توجهمون رو بزاریم روی چیزایی که خیلی خوب درک کردیم و بگیم خدایاشکرت چقدر من خوب درک میکنم

    چون احساس میکنم وقتی میگیم من هنوز خیلی کار دارم تا فلان چیز رو درک کنم و از این جنس جملات داریم فرکانس عدم درک رو یکجورایی میفرستیم

    ولی وقتی میگیم که چقدر خوب مثلا بهبودگرایی رو درک کردم یا چقدر خوب کانون توجه رو درک کردم فرکانس “درک کردن” ررو داریم ارسال میکنیم یعنی ظرفمون رو داریم بزرگتر میکنیم برای درک های بیشتر

    حتی من وقتی که به خودم میگم سینا چقدر کامنت تو نشون از این میده که خوب فکر میکنی اماده میشم تا دفعه بعدی بهتر فکر کنم و دفعه بعدی کامنت بهتری بنویسم و همینطوری ادامه پیدا کنه.

    این طوری ما خوبه که از قانون به صورت عملی استفاده کنیم.

    چقدر خوب واقعا دارم روز به روز بهتر میشم توی استفاده از قانون.

    تشویق کردن خودمون خیلی نکته مهمیه توی کانون توجه

    و چقدر حال کردم که توی پاسخی که برام نوشتی دقیقا این موضوع رو دیدم که یاد گرفتی خوب خودت رو تشویق کنی

    وای فکر کن هعی داریم عادت میکنیم با جهت دهی کانون توکه و اگر اینو بتونیم ثانیه به ثانیه ادامه بدیم دیگه چه بشود چه قدرتی در ما به وجود میاد

    من خودم به مراتب احساس میکنم قشنگ که عملگراییم و خلاقیتم از موقعی که بهشون توجه کردم چطوری داره گسترش پیدا میکنه

    یک موضوعی رو بگم

    ما خیلی وقت ها توی یکسری چیزا میایم و از کانون توجه استفاده میکنیم و گسترشش میدیم مثلا میام به بهبودگرایی توجه میکنیم و اونو در زندگیمون گسترش میدیم،، میایم به عملگرایی همین طور

    حتی خود من که میتونم اینقدر کامنت های طولانی رو واقعا بخ راحتی بنویسم به این خاطر بود که به طولانی نوشتنم خوب توجه کردم و انگار این در من ایجاد شد که طولانی نوشتن برای من کاری نداره که!

    خلاصه میخوام بگم از یکسری اصول که از قانون یاد میگیریم توی یکسری چیزا استفاده میکنیم

    اما توی یکسری چیزا استفاده نمیکنیم و اون به اعتقاد من از احساس عدم لیاقت نشات میگیره

    حالا اینکه ما درمورد یکسری چیزا از قانون همینکه استفاده میکنیم نشون میده اوضاعمون خوبه اما بازم میشه بهتر و بهتر شد

    مثلا میگیم من از قانون توی فلان جا استفاده کردم ولی توی بحث مالی که.. لایقش نیستم! یا از این جنس گفتگو ها

    اما من میخوام پامو فراتر بزارم از استفاده از قانون این روزا به خودم میگم سینا تو درک بینظیری داری از قانون همین نشون میده تو لیاقت اینو داری خاص تر از هرکس دیگه ایی زندگی کنی

    این نشون میده که تو لیاقت اینو داری که مثل آب خوردن خدا برات کارها رو راه بندازه.

    یک موردی استاد توی جلسه 4 کشف قوانین میگن که من میومدم مثلا از این قانون برای ذهن مراقب استفاده میکردم تا توی امتحان تقلب کنم!

    بعد به خودم گفتم بابااا بیا ازداین قانون استفاده کن برای اینکه زندگیت رو خلق کنی برای اینکه پول بسازی اینکارا چیه!

    این دقیقا همون چیزی که من دارم میگم

    اصلا بیا پامون رو فراتر بزاریم

    بیا شاگرد زرنگه باشیم

    بیا بهتر از هرکس دیگه ایی به قانون عمل کنیم

    بیا بیشتر از هرکس دیگه ایی خودمون رو تحسین کنیم

    حتی من یک منطقی دارم که کمک میکنه از قانون بهتر و خلاقانه تر و لیاقتمندانه تر استفاده کنم اینکه استاد توی جلسه یک کشف قوانین گفتند که: من حتی میخوام شما بهتر از من عمل کنی،، بهتر از من نجواهای شیطان رو خاموش کنی و باور های الهی رو در دلت جاری کنی

    حالا من به خودم میگم استاد بهت گفته که بهتر از من یعنی:

    •بهتر از استاد تمرکز لیزری بزار

    •بهتر از استاد روی باور هات کار کن

    •بهتر از استاد کانون توجهت رو کنترل کن

    بحث این نیست که میتونیم واقعا بهتر از استاد عمل کنیم یا نه بحث اینه که این ذهنیت به مراتب کمک میکنه که بهتر عمل کنیم حالا چه به سطح استاد برسیم چه نه ولی اگر تارگت رو بزاری حتی بهتر از استاد همیشه میدونی که باید بیشتر عمل کنی!

    و نمیگی بسه دیگه بلکه پاتو حتی فراتر از طوری که بقیه استفاده میکنن میزاری

    همین احساس لیاقت در استاد باعث شده که اینقدر در استفاده از قانون خلاقانه عمل کنه

    و اتفاقا این ذهنیت باعث میشه که واقعا ایده هایی به ذهن ما بیاد که از قانون بهتر استفاده کنیم.

    چون جهان راهی نداره جز اینکه به فرکانس ما پاسخ بده درنتیجه اگر من همچین فرکانسی رو ارسال کنم لاجرم در افکار و شرایطی قرار میگیرم که از این قانون استفاده کنم تا نتایج بنیادین رو خلق کنم!

    (سینا چطوری عاشق خودت نمیشی با این نوع نگاهت به قانون و این خلاقیت و خوش فکریت وای که چقدر خفنی تو! و لایق)

    خدا میدونه چقدر بیشتر و بیشتر هرروز که میگذره بازم درک میکنم از قانون بیشتر استفاده کنم و گه شخصیت خاصی هرروزه از من ساخته میشه

    واقعاً خداروشکر که دارم هرروز بهتر از دیروز عمل میکنم به قانون و خودم رو درفضای فکری بهتر قراره میدم

    و البته که خیلی بیشتر از اینا هم قراره عمل کنم و همینطوری برم جلو و جلو و جلو تر! چون مو لایقشم،، چون من باید بهتر از هرکس دیگه ایی عمل کنم

    اقا من میخوام شاگرد زرنگه باشم اینطوری بهاش رو میدم

    اتفاقا عاشق بها پرداختن براش هم هستم.

    من خیلی وقت ها میشه مثلا توی کامنت های بعضی از بچه ها این جنس از جملات رو میخونم:

    •من هنوز از خودم راضی نیستم

    •خوب عمل نکردم (اینو منم قبلا واقعا زیاد به کار میبردم)

    •ظرف دریافتی من کوچیکه، پلاستیکی و…

    ولی برای اینکه عمل بیشتر کنی راهش این نیست بگی خوب عمل نکردم بلکه راهش اینه به جاهایی توجه کنی که خوب عمل کردی

    البته یک مرزی هست بین فهمیدن اشتباه و اصلاحش با این چیزی که من دارم میگم

    اون جملات بالا یک جورایی فرکانس تغییر رو نداره

    اما وقتی میری دنبال جاهایی که اشتباه عمل میکنی و دنبال اینی که تغییرش بدی داستان فرق داره.

    مثلا من توی الگو های تکرار اشتباه نیومدم خودم رو سرزنش کنم بخاطر اشتباهات بلکه خوشحال بودم از کشف هر اشتباه چون پیدا کردن هر اشتباه برای من برابر بود با تغییر و تکرار نکردن اون و خودم رو هم تشویق هم میکردم.

    از طرفی من اگاهی پیدا کرده بودم که دارم از قانون علیه خودم استفاده میکنم به همین دلیل این اتفاقات رخ میده پس میام و تغییرش میدم

    میدونی میخوام بگم به قول استاد خیلی وقت ها هست که افراد به ضرر خودشون از قانون استفاده میکنن!

    خداروشکر که البته من خودم لیاقت اینو داشتم که این موضوع رو متوجه بشم

    و خدا به من این خوش فکری و خلاقیت و درک رو داده

    همش از لطف خداست(اینم باید یادمون باشه که یک وقت مغرور نشیم و کلا از مسیر خارج شیم:)

    و چقدر همه ما خوشبختیم که توی این فضا هستیم

    چقدر خوشحالم که مرجان جان باهات هم صحبت شدم

    موقعی که کامنتت رو خوندم و دیدم این همه ما باهم صحبت کردیم اومدم هدایت های خدا رو به خودم یاداوری کردم

    که وقتی که من سفر به دور آمریکا رو به این دلیل شروع کردم که توی احساسات بدی بودم و اصلت بخاطر اون شروع کردم اما کنترل ذهن کلا قضیه رو به نفع من برگردوند و باعث شد شما برام کامنت بزاری و اینهمه صحبت های فوق العاده بکنیم، این همه ردپا های قشنگ از خودمون ثبت کنیم و این همه عمل گرا تر بشیم

    یعنی واقعا اگر نباید یادمون بشه پیشرفت هامون رو…

    اصلا چی شد که شما هدایت شدی به کامنت من، چی شد که برام تصمیم گرفتی بنویسی و این ادامه پیدا کنه که اینقدر جفتمون چیزای خوبی یاد بگیریم

    حتی به نظرم به همین هدایت ها هم باید زیاد توجه کنیم تا گسترشش بدیم!

    چقدر خدایا با این کانون توجه میشه کارای فوق العاده ایی کرد و اصلا اصل همه موفقیت هاست

    خیلی قشنگه واقعا خیلی خیلی

    از موقعی که اینطوری به خودم میگم که: خدای من چقدر کارهای فوق العاده ایی میشه با این کانون توجه کرد روز به روز دسترسی پیدا میکنم به کارهای فوق العادت تر

    یک مثال میخوام بزنم درمورد کانون توجه و تمرکز لیزری تا برای خودمم حلش کنم و اهمیت تمرکز لیزری رو با استفاده از کانون توجه برای خودم توضیح بدم

    (کلا هم اینو بگم که من از همون اول خیلی خیلی تمرکز لیزری رو قبول داشتم یعنی برای من یک اصل خیلی محکمیه توی هرکاری!)

    وقتی توی یک کاری داریم تمرکز لیزری میزاریم یعنی داریم مدام به اطلاعات اون کار توجه میکنیم

    اصل توجه چی میگه؟ میگه به هرچیز توجه کنی اونو گسترش میدی درواقع اگر ما هرگی عمیق تر بتونیم به اطلاعات توجه کنیم اونو گسترش میدیم برای خودمون… برای همینه که به میزانی که تمرکز لیزری بیشتری کسی داشته باشه توی کارش حرفه ایی تره

    چون اون مدام داره اطلاعات رو گسترش میده،، ثانیه به ثانیه اینکار رو میکنه

    اوایل صفحه توضیحات جلسه 6 کشف قوانین هم خیلی خوب این موضوع اتفاقا بهش اشاره شده

    الان که اینو گفتم دلم خواست خودم برم دوباره اون توضیحات اولش رو بخونم و بلافاصله این کار رو کردم! ماشالا به این بهبود گرایی و عدم به تعویق انداختن کارها که حسابی توش عالی شدم بعد از اون الگو های تکرار اشتباه!

    من این روزا دارم به این فکر میکنم که با کانون توجه چطور بیشتر در طول روز اشتیاق و انگیزه در خودم ایجاد کنم و اون وقت هایی که خیلی اشتیاق و کانون توجه داشتم دقیقا داشتم به چه چیزهایی توجه میکردم الانم میخوام درمورد این موضوع بنویسم تو این کامنت حالا که فرصت خوبیه از اصل بهبودگرایی استفاده کنم تا درمورد این موضوع فکر کنم همین الان(ااصا بهبود گرایی)

    یکی از چیزایی که کمک میکنه ما خیلی اشتیاق فوق العاده ایی داشته باشیم طبق درک من

    توجه به امکان پذیری هست

    وقتایی که ما میایم به امکان پذیری یک کاری که میخوایم انجامش بدیم توجه میکنیم اشتیاق ما خیلی بیشتر میشه چون میدونیم امکان پذیره

    بنظرم یمی از دلایلی که وقتی ما نتایج بچه هارو میخونیم و باعث میشه حسابی اشتیاق داشته باشیم و حالمون خوب بشه به ای دلیل هست که بعد اون کامنت نتیجه توجه ما رفته روی اینکه اقا با قانون امکان پذیره همچین نتایجی!

    کلا موارد زیادی هست برای توجه کردن که سبب اشتیاق میشه

    چی میشه که بگه ها اینقدر صبح های رفتن به اردو یا مسافرت مثل موشک از خواب بلند میشن و اینقدر ذوق دارن؟

    چون دارن به چیزای جدیدی که قراره ببین و تجربه کنن توی اون روز توجه میکنن

    یا همون انتظارات مثبت!

    یعنی انتظار فوق العاده مثبتی برای روزشون دارن و میگن امروز یک روز عالیه پاشو لذتش رو ببر

    مثلا من یادمه قبل از خرید دوره کشف قوانین اصلا عجیب و غریب نسبت به این دوره انگیزه و شور و اشتیاق داشتم چرا؟ چون خیلییی توی ذهنم پیشفرض های مثبتی داشتم بهش و داشتم به اینکه: چه تغییرات فوق العاده ایی در زندگیم به ارمغان میاره مدام توجه میکردمحالا بماند که چون اون موقع به این شفافی آگاهی نداشتم نسبت به چیزی که باعث شور و شوقم شده و ادامه ندادم و انگیزه هام یک مدت خوابید اما الان که این موضوع رو فهمیدم بنظرم کار راحت شده

    من مثلا چی میشه که شور و شوق دارم برات بنویسم و الان که توی این نقطه از کامنتم هستم یک ساعت و نیم هست که بدون وقفه دارم مینویسم؟

    چون دارم به این توجه میکنم که این کامنت فرصت بینظیری هست که من روی خودم کار کنم، کانون توجهم رو کنترل کنم،،، یا

    چقدر قراره خدا بهم چیزای خوبی رو مثل همیشه الهام کنه و بنویسم،، چقدر مرجان خوشحال میشه کامنت منوبخونه،، چقدر من خودم چیزای جدیدی یاد میگیرم

    و واقعا هم همینطوری شده تا الان که من این کاممنت رو نوشتم اصلا یک نسخه جدیدی شدم کلی بازم تغییر مثبت داشتم و دمم گرم! و البته که این تغییرات و میبینم و تحسین میکنم تا اماده بشم بازم برای تغییرات بیشتر!

    من میدونی کی خیلی زیاد به قدرت کانون توجه پی بردم

    همین چند وقت پیشا همینطوری که گفتم حسم خب بد شده بود بخاطر کنترل نکردن کانون توجه (همون موقعی که کامنت های سفر به دور امریکا رو شروع کردم که خودت میدونی) بعد تو همون موقع ها بود که من برای اولین بار اومدم فایل شماره 11 کشف قوانین رو ببینم،، در حین اینکه استاد داشت درمورد کانون توجه میگفت من گفتم بزار تستش کنم خب!

    بعد اومدم ریز ریز به چیزایی توجه کردم که حالم رو خوب کنه و توی فقط نیم ساعت دگرگونی احساس من کاملا محسوس بود یعنی فکر کن از یک حال بد به اشتیاق عجیب و غریبی رسیده بودم و بعد که ادامه دادم فایل رو اصلا داشتم اشک شوق میریختم(مخصوصا اون موقع که موضوع هماهنگی ذهن و روح رو درک کردم)

    اصلا ببین اون موقع دری از اگاهی به روم باز شد که چقدر این موضوع میتونه قدرت مند باشه و اگر ما بتونیم ثانیه به ثانیه جهت بدیم کانون توجهمون رو چه قدرتی پیدا میکنیم!

    چقدر خوشحالم که توی این مسیرم

    چقدر خوشحالم که این کامنت رو اینقدر بهبود گرایانه نوشتم

    اصلا این حجم از بهبود گرایی که داره درمن رشد میکنه بینظیره

    این حجم از عملگرایی که روز به روز داره بیشتر میشه

    و البته که دیگه قراره ادامه بدم چون توی دومین الگو اشتباه من که ادامه ندادن بود روش کار کردمو بازم یاد گرفتم که گفتگو های ذهنیم رو روی ادامه دادن تنظیم کنم به جای ادامه ندادن

    چقدر با حرفایی که توی این کامنت درمورد احساس لیاقت استفاده از قانون زدم احساس لیاقت میکنم واقعا به طوری که فقط دنبال استفاده از قانون و خلق نتیجم

    من باید نتیجه بگیرم! لیاقت نتیجه های خیلی بزرگ هم دارم

    من فکر های بزرگی باید توی سرم باشه

    وایی اصلا یک احساس خوبی دارم.

    یک حس عمل به شکلی که باید نتیجه بده

    یک حسی که نتیجه خیلی خوب میخواد

    و بازم به خودم یادآوری میکنم به این مسیر رو ادامه بده هرروز و هرروز و هرروز

    این الگو های تکرار یک اشتباه اصلا معجزه بود برای من

    فکر کنم 8 روز میگذره از اولین بار که تمرینش رو انجام دادم

    و فکرشم نمیکردم همچین تغییراتی در من به وجود بیاره و همچنین بتونم 18 تا الگو پیدا کنم

    چقدر اول صبحی که این کامنت رو نوشتم انگیزم بیشتر شد برای ادامه روزم

    و یادمم هست امروز هرجا نیاز به انگیزه و اشتیاق داشتم از کانون توجهم و انتظارات مثبت بهره بگیرم برای این موضوع

    مرجان عاشقتم که فرصتی رو فراهم میکنی برام تا بنویسم و اینقدر خوب میتونی حرفام رو درک کنی و من کاملا راحت میتونم باهات صحبت کنم

    واقعا لذت میبرم از هم صحبتی باهات و بازم میخوام ازت بشنوم و کلی درس یاد بگیرم!

    و

    دوست عزیزم همینطوری که گفتم بیا شاگرد زرنگه باشیم!

    خداوند یار و نگهدارت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: