مهمترین جذابیت سفر برای من، دیدن تنوع جهان، تنوع آدمها، تنوع شکل زندگیای که دارند، موضوعات مورد علاقهشان و مهمتر از همه، شناختن جهانی است که آنقدر مملو از فراوانی و نعمت است، که توانسته «اینهمه تنوع خواستهها» را پوشش دهد.
مشاهدهی این تنوع به ما کمک میکند تا فراوانی جهان را بیشتر باور کنیم و از میان اینهمه تنوع، علائقمان را راحتتر بشناسیم و به سمت تجربهی آنها حرکت کنیم.
در این بخش از برنامه سفر به دور آمریکا، تجربهی یک روز از زندگی در «طبیعت تقریباً بکر» را با شما به اشتراک گذاشتیم. موضوع مهمی که دوست داشتم با این تصاویر بگویم این است که:
لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم، به خودمان و آدمهای اطرافمان ساده بگیریم و به این شکل، حتی از بدیهیترین و جزئی ترین بخشهای روزمرهی زندگی، شادیهای بزرگی بسازیم و به سمت تجربهی شادیهای بزرگتر، هدایت شویم.
لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم. صبر نه به معنای تحمل کردن، بلکه به معنای تمرکز بر نکات مثبت خودمان، اطرافمان و اطرافیانمان.
سفر به ما «صبور بودن» را میآموزد، به ما «رسیدن به صلح با خودمان» را میآموزد و وقتی با خودمان به صلح میرسیم، راحتتر بر نکات مثبت سفر و همسفرانمان تمرکز میکنیم، از ناخواستههای کوچک اعراض میکنیم و تسلیم جریان سفر میشویم و به این شکل اجازه میدهیم ما را به سمت تجربیات لذتبخشتر، هدایت کند.
این سفر با هدایت خداوند شروع شده است. مسیرهایی که رفتهایم، فضاهای تفریحی، پارکها و صحنههای زیبایی که هر بار پیشِ رویمان هویدا میشوند، همه و همه حاصل هدایت خداوند است و تنها راه برای همراه ماندن با این جریان هدایت، تلاش برای فقط تمرکز بر نکات مثبت و دیدن زیباییها، تحسین آنها و سپاسگزار بودن به خاطر آنهاست.
از این قسمت از سفر لذت ببرید.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳206MB14 دقیقه
سلام داداش ابراهیم
به به کیف کردم سر ذوق اومدم
در میون اشکهایی که داشتم بابت تضاد و جنگ با ذهن نجواگرم میریختم
با خوندن کامنتت کلی خندیدم و بدون زحمت یه سفر مجانی با عشق و حال به کاشان رفتم .
دورت بگردم عزیزم ، فدای اون ذوق و شوقت بشم الهی همیشه کیفت کوک باشه
داشتم گریه میکردم گفتم خدا جون میشه خودت بیای مستقیم باهام حرف بزنی ؟ بعد گفتم دیوونه کوه طور با اون عظمتش
متلاشی شد تو چطور اول راه میخوای مستقیم باهاش حرف بزنی خدا از طریق نشونه ها و بنده هاش باهات حرف میزنه.
کنترل ذهن کردم شروع کردم به حل مساله وسطش سوال برام پیش اومد سرچ کردم دیدم دقیقا سوال من 4 سال پیش
پرسیده شده ولی پاسخی که حق مطلب رو برسونه توش نبود.
گفتم کاش ابراهیم جان که تو فاز این چیزاست بیاد جواب بده. تو ایمیل هام دنبالت گشتم اینجا یافتمت
ابراهیم عزیز از اونجا که میدونم در رابطه با مساله ازدواج زیاد تحقیق کردی و چالش های زیادی پشت سر گذاشتی
و دستی بر آتش داری ازت خواهش دارم سر فرصت بیای جواب کامنتم رو بدی.
سوالم اینه :
به نظر شما قدرت فرکانس اینقدر قویه که سریع تو همون روز اثرش رو میبینیم؟
از کجا یقین داشته باشم اتفاقی که افتاده از فرکانس منفیم بوده ؟
شاید دقیقا همون الگوی تکرار شونده شخص مقابلمه که داره کار خودشو میکنه فقط همزمان شده با فرکانس منفی من و
چون میدونم که نمیخواد درستش کنه باید پرونده ش رو ببندم ؟
شاید کار خداست دیده با هدایت هاش مدارم بالاتر رفته میخواد مسیرم رو جدا کنه پس باید تسلیم باشم و
اقدام کنم و به نجوا گوش ندم.
توضیحی که از شرایطم باید بدم رو خلاصه مینویسم
(اگر کلام تلخی مینویسم نه برای توجه به نکات منفی بلکه برای حل مساله ام هست)
توی این هشت ماه تولد دوباره ام به لطف الله با کارکردن شبانه روزی روی خودم کاملا در ارامش و صلح هستم و پذیرفتم خودم خالق تمام اتفاقات زندگی م بودم و هستم. خودم و همسرم رو قلبا بخشیدم ، من به دلایلی که پایینتر میگم با نشانه های قرآنی تصمیم به ختم ازدواج 17 ساله با وجود دو فرزند رو گرفتم .
اماااااا
الاااان دوروزه ذهن نجواگرم میگهههه داری ناسپاسی میکنی شیطون گولت زده توهم هدایت زدی غرور برت داشته ، خودت رو بالاتر از همسرت می بینی، تو به تنهایی میتونی به ارزوهات برسی نیاز نداری یکی مثل خودت کنارت باشه. تو باید با وجود همین همسر به زندگیت و لذت بردن ازش ادامه بدی، بازم بهش فرصت بده شاید هم مسیرت شد، فقط نکات مثبتش و نیمه پر لیوان رو ببین اگه باز هم بی دلیل سیلی بهت زد توجه نکن اگر هم تو مقصر بودی اون سیلی نوش جونت چون با افکارت جذبش کردی .
توی این هشت ماه که ویژگی همسر مورد علاقه م رو نوشتم و به تعهدم برای توجه به نکات مثبتش عمل کردم،
چهار بار سرم فریاد کشید بی احترامی و توهین و حمله کرد. هر چهاربار من ساعتی قبلش تو ذهنم برای دقایقی یاد خاطرات تلخ گذشته افتاده بودم و در کمتر از چند ساعت به دلایلی غیر مهم همسرم اون رفتارها رو تکرار کرد و من چون خودم رو مقصر میدونستم کوتاه میومدم و میگفتم چرا صبح داشت قربون صدقه م میرفت الان اینجوری شده پس حتما فرکانسم بوده که بلافاصله عمل کرده
بار سوم که دست روم بلند کرد با توجه به اینکه روی احساس لیاقتم کار کرده بودم اتمام حجت کردم که این اخرین باره می بخشم ، حتی اگه من مقصر باشم اجازه نداری بهم توهین کنی چه برسه حمله کنی و قصد کتک و ترسوندن من و داشته باشی. ولی دوباره ماه پیش تکرار شد و وقتی گفتم حق نداری بهم بی احترامی کنی ، بدون احساس گناه گفت مگه تو کی هستی ؟ (توی دلم گفتم من عشق خدا هستم من عزیز دل خدا و خانواده و فرزندانم هستم). و با نشانه هایی که داشتم حرف غیر ضروری باهاش نمیزنم و فقط شبا میرم خونه که کنار بچه ها بخوابم.
نا گفته نماند این الگو در رابطه با هر شخصی که عصبی ش کنه تکرار میشه و فقط مربوط به من نیست.
ابراهیم جان الان با نشانه های قرآنی تصمیم به جدایی گرفتم و نظرم رو اعلام کردم به خانواده ولی همسرم موافقت نمیکنه
و چون میخوام با صلح و به اسونی پیش بره اقدام رسمی نکردم .
(سال پیش با پادرمیونی خانواده ها حق طلاق و بخشی از مهریه رو بخاطر خیانت مکررش بهم داد )
بعد اینکه جوابم رو با کسب اجازه از الله یکتا دادی به این سوال هم سر بزن که دقیقا سوالیه که به شدت ذهنم رو درگیر کرده دیگه .
ببخش که تکلیف شب زیادی بهت دادم ولی شما در پاسخ دادن مختاری برادر ابی خخخ – استیکر چشم بسته با زبان در آمده —
البته که این سوال هم خیلی مهمه :
abasmanesh.com
ابراهیم جان سلام و دوروود دوباره
لینکی که تو کامنت بالا کپی کردم اشتباه اومده این پایینیه صحیحشه
امیدوارم در بهترین زمان و مکان بدستت برسه
abasmanesh.com
سلام داداش ابراهیم گل گلاب از نوع گلاب ممتاز کاشان
دورت بگردم ناراحت نمیشم ممنون که پاسخم رو دادی ،
مگه ادم از داداشش ناراحت میشه ؟؟ اونم از نوع معطر عباس منشی
هشت ماه پیش دلیل هدایتم به سایت همین مشکلم بود (نمیدونم داستان هدایتم رو خوندی یا نه )
از همون اول تمرکزی رو این موضوع کار کردم حداقل روزی پنج ساعت ، خیلیییی زیاد نتیجه گرفتم از همه جهات ،
در زمینه رابطه ، بزرگترررین دستاوردم این بود که
تو این چند ماه حتی یکبار هم به گوشی همسرم دست نزدم ، حتی چند روز پیش که نجوا خیلی اذیتم میکرد میگفت اگه یه دلیل محکم تر میخوای برو گوشیشو نگاه کن ، گفتم کور خوندی ، من دیگه اون ادم قبلی نیستم که هر لحظه منتظر فرصت باشم برم گوشیشو نگاه کنم ، گفتم اگر هم احیانا چیزی باشه که لازمه من بدونم خدا خودش یه جوری نشونم میده.
این اعتمادی که پیش اومد باعث شد ایشون شب نشینی های دوستانش رو به ده درصد برسونه باعث شد با من شفاف تر باشه
معمولا جایی جز سرکارش نمیره و تفریحاتش با من و بچه ها شده . اگه هم جایی میرفت ، بدون اینکه من بپرسم خودش میگفت.
ولی رفتارهای شخصیص اصلا عوض نشده. (رفتارهایی که مستقیما به من ربط نداره)
با بخشیدن همه و خودم و پذیرفتن مسئولیت زندگیم آرامشی که این مدت داشتم هیچ وقت تو زندگیم نداشتم ، به فضل الله.
نوشتن خواسته م از همسر ، رو چند ماه پیش از خودت تو یکی از کامنتهات گرفتم که برات پاسخ هم نوشته بودم که چقدررر بموقع بدستم رسیده.
دوره ها رو هم تهیه کردم ولی احساس لیاقت رو ندارم فعلا.
پری شب که همسرم باهام بحث کرد (آرزومه یه بار با آرامش بشینه یک ربع باهام حرف بزنه ) که تو بخاطر یه دادکشیدن سرت میخوای جدا بشی ، تازه نزدمت فقط داد کشیدم و اومدم سمتت که بترسی ، فقط واسه این میخوای جدا بشی یعنی بن و شوهر باهم دعوا نمیکنن ؟ میخوای من و بچه ها رو بدبخت کنی ؟
البته که نگرانی اصلیش خونه و مهریه بود.
یه کم بحثمون شد. شب دلم برا دختر و پسرم کباب شد به اندازه فهمشون توضیح دادم .
ولی خب خودت میدونی تو اون لحظه آدم حالش چجوریه .
نماز صبح از خدا خواستم برای اخرین بار به نیت جدایی باهام حرف بزنه که اگر اوکی داد صبح برموکیل بگیرم ،
اما ایات عذاب و گرفتاری اومد.
اولش ناراحت شدم ولی سریع گفتم الخیر فی ما وقع.
گوشیم رو دست گرفتم کامنت بخونم
دیدم سعیده به کامنت دو سال پیشش در مورد بهبود رابطه با همسرم نوشته سعیده ایی که ماه هاست درمورد همسرش صحبت نکرده بود ، دقیقا همون شبی که من باید تیر اخر رو میزدم اومد کامنت گذاشت به یاد کامنت دو سال پیشش که مسیر مستقیم رو رفته و تو رابطه نتیجه گرفته.
نشانه روز باز کردم ، قدم اول دوره 12 قدم برام اومد .
تو دفترم نوشتم اوکی خدا پیغام دریافت شد و تعهداتم رو نوشتم
و گفتم خدایا تسلیمم چشم دوباره شروع میکنم از اول و متعهد تر ،
خودت کاری کن عزت مندانه باهاش اشتی کنم نه اینکه بعد یک ماه من برم آشتی.
اما دیروز بعد درس خوندنم تو خونه پدری، رفتم خونه خودم سر بزنم دیدم همسرم عصبانی تر و به اعضای خانواده ش هم گفته جریان رو ، از خونه زد بیرون شب هم خیلی دیر اومد. خلاصه شرایط برای اشتی پیش نیومد. تسلیمم به نتیجه واقعا تو شرایطی ام که هر لحظه میگم خدایا خودت میدونی و من هیچی نمیدونم خودت این قضیه رو مدیریت کن .
میدونم که زندگی شرایط و هر کسی مستقل با بقیه مردم کره زمینه ،
این سوال و جوابها صرفا برای نخ گرفتن و پیدا کردن روزنه س ،
تا بفهمم اگه راهی مونده که برم ، برم ، تا به قول شما بعدا حسرت نخورم که چرا فلان کار رو هم امتحان نکردم.
میدووونم که خییییلی راه دارم خیلییی بیشتر باید رو خودم کار کنم ، اما سوال برام زیاد پیش میاد
مثلا مهم ترینش اینکه عادت کردم برای هر کاری قرآن رو باز میکنم و اگه ایات عذاب باشه انجام نمیدمش ، نمیدونم کارم درسته یا نه ، یه کم وسواس گرفتم.
امیدم به خداست که نور راهم باشه و قوت قلبم.
ممنون که برام نوشتی
نور به قلبت بتابه عزیزم
ابراهیم جان چند بار پاسخت رو خوندم و چند بار دیگه هم باید بخونم و بنویسم تا حفظ بشم. تمام افکار پراکنده ذهنم در رابطه با موضوع رو ، شما تو کامنتت خلاصه و مفید گنجوندی ، خیلی خیلی ازت ممنونم برادر
.
البته یه سوالی برام پیش اومد که به نظرم
یه تفاوت مهم تضاد من با تضاد شماست ، اینکه شما گفتی من مطمئن بودم آخر این رابطه جدایی میشه یعنی قلبا ایشونو دوست نداشتی فقط میخواستید با ارامش جدایی صورت بگیره یعنی نتیجه نهایی رو جدایی می دیدی؟
اما خواسته قطعی من جدایی نبود . من میخواستم
همسرم هم مدار باهام بشه و طبق اموزه های دوره عشق ومودت به جدایی فکر نمیکردم یعنی تو تجسماتم فکر میکردم که ایشون انسان هدفمند و موحد و مورد علاقه من میشه . ایمان داشتم که تلاش هام موثره اما نتیجه رو 50 50 میدیدم ، که یا هم مدار میشه باهام ، یا جهان جدامون میکنه .
حکمت اینکه پاسخت رو بعد چند روز دادی و روزی که صلح کردم بدستم رسید ، این بود که اگر همون دو سه روز پیش پاسخ داده بودی ، با خوندن این جمله ت
((( آدمه احمق کسیه که یه کار تکراری رو انجام بدهرو انتظار نتیجه ی متفاوت داشته باشه!
تو مگه قبلا باهاش در مورد مسائل مختلف صحبت کردی نتیجه داد!؟ میگفتم نه! میگفت پس تو با تکرار کارهای گذشته ات فقط داری عمرت رو تباه میکنی! )))
قطعا الان در پروسه طلاق بودم ،
پس حتماااا راهی مونده که انجام ندادم
و ممکن بود بعدها حسرت بخورم که چرا فلان کار رو نکردم. باید سعی کنم که خودم رو برای این صلح دوباره سرزنش نکنم و تسلیم هدایت باشم و با تمرکز بیشتر رو خودم کار کنم .
بازم ممنونم ابراهیم جان
الهی که بهترینها نصیب قلب پاکت بشه.
به نام یگانه هادی عالم
ابراهیم عزیزم سلام و درود بر قلب پاکت
ابراهیم عزیزم چطور من بنده کوچیک از قدرت خدا از مهربانی و لطفش بگم که در خور مقامش باشه
چی به شما بگم که خودت آخرشی …. شاید از خوندن کامنتم خسته هم بشی چون تکراریه برات.
ایمانم به کامنتها و کلماتی که در اون جاری میشه میلیارد برابر شد ، اونجا که گفتی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
ابراهیم میدونی چرا این جمله رو نوشتی ؟ تو میدونی اما برای خودم مینویسم
دیروز درس و کلاسم رو تعطیل کردم و از 6 صبح تا 6 بعدظهر بعدظهر یک سره داشتم روی حل مساله م کار میکردم
در نهایت رسیدم به اینکه فعلا فقط رو دوره عزت نفس کار کنم.
و همینطور در مورد هدایت از قران گرفتن اصطلاح عامیانه استخاره گرفتن ،
چون وسواس گرفته بودم باز از خدا خواستم هدایتم کنه و در نهایت به فضل الله به آگاهی نابی رسیدم.
اینکه من بسییییار بنده ناسپاسی بودم چرا که بزرگترین نعمتی که خدا بهم داده
و من و از بقیه مخلوقاتش برتر کرده یعنی قوه اختیار و انتخاب رو در خودم بسیار ضعیف کردم
به قول استاد عضله تصمیم گیریم رو ضعیف کردم .
تو تمام زندگیم بجز اون دو سالی که مرتد بودم هرجا به دورراهی رسیدم بجای اینکه شده یک ماه،
شده شش ماه بشینیم فوکوس کنم رو موضوع برای گرفتن تصمیم نهایی، قرآن باز میکردم و اصطلاحا
استخاره میکردم و مسولیت نهایی رو گردن خدا مینداختم.
بسیار استغفار و طلب بخشش و هدایت از خدا کردم به قدری حالم خوب شد از پیدا کردن این ترمز و ایراد شخصیتیم که برای همین یک دستاورد از صلح مجدد با همسرم باید تا آخر عمرم شکر گزار این موضوع باشم.
در نهایت تصمیم گرفتم هیچوقت دیگه قرآن رو به نیت استخاره باز نکنم بلکه من تمام
فکرام رو کنم مشورت هام رو کنم در نهایت خودم تصمیم بگیرم و فقط برای راهکار گرفتن
برای انجام بهتر اون تصمیمی که قاطعانه گرفتم از طریق قران طلب هدایت کنم .
اگر خداوند خودش بخواد از بی نهایت طریق میتونه راهنماییم کنه و بهم نشانه بده .
و اینکه صرفا خدا بخواد مستقیم بگه آره یا نه ، همچین چیزی اشتباهه .
درسته باور داشتم که استخاره همیشه نتیجه داده تو زندگیم ولی این یک باور اشتباه بوده .
باور بوده ولی باور اشتباه.
خلاصه که به خدا گفتم خدایا من از این به بعد فقط برای کسب آگاهی فقط برای اینکه طبق
قوانین تو پیش برم قران میخونم بلکه با نور قران هدایت بشم به عرش الهی ت که خواسته قلبیمه .
صلات صبح امروز نوبت خوندن سوره فجر بود با نور کم اتاق معنی فارسیش رو که تماما آیات عذاب بود خوندم.
خیلی خوابم میومد رفتم بخوابم انگار خدا گفت وایسا هنوز کارت دارم تو که تفسیرش رو نخوندی.
گوشیم رو برداشتم تو برنامه تفسیر استاد بازرگان رفتم هرررر چی فکر کردم
اسم سوره ایی که خوندم چی بود یادم نیومد.
به ولله قسم ناخوداگاه سوره ضحی باز شد و فقط هم سوی چشمام چهار تا آیه اول رو جواب داد
[ سوگند بوقت بلند شدن آفتابو به شب چون آرام گیرد
پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن نداشته است
و به یقین آخرت بهتر است براى تو از دنیا ]
همین جور که چشمام داشت میرفت گفتم خدا اینا رو به محمد
گفته . و اصلاااا بر خلاف روزهای گذشته به خودم نسبت ندادم.
ساعت هشت که بیدار شدم و نت گوشیم رو روشن کردم دیدم ایمیل اومده
پریدم هوا و چشام رو مالوندم که خوب ببینم گفتم خدایا از طریق کامنت باهام حرف بزن
ابراهیم جان اشک بود که میریخت و هوش که از سرم پرید
آخ که خدااا که بی حکمت بهت الهام نکرد که بهم بگی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
خدااااایاااااااااااااااااا شکرت خداااااایااااااااااااا شکرت
یعنی بنده عزیزم من تمام حواسم بهت هست میدونم تمام دیروز داشتی
سعی میکردی بفهمی چطور بنده خوبی برام باشی
ابرااااهیم عزیزم دووورت بگردم که اینقدر کلامت بوی خدا میده
نور الهی بر قلبت بتابه الهی تو آسمون هفتم کنار عرش الهیش جایگاهت باشه.
مرسیییی که برام نوشتییییییی و کلیییی سوخت تو باکم ریختی
خدایا شکرت قشششنگ احساس میکنم که مدارم بالاتر رفته
خداااایااااا شکرت عااااااشقتم قلبممم فقط برای تو میتپه
من فقط به هدایت تو امیدوارم وگرنه هیچ هیچم
———————————————————–
اقا من پیام رو ارسال کردم
ولی باز با لبان خندون برگشتم بگم چی شد
عه عه عه خدایا شکررررت عکس پروفایلم هم درست شد. چند ماهه دارم سعی میکنم نمیشد که نمیشد
چون ته دلم میترسیدم که از خانواده همسر کسی من و ببینه اینجا و کامنتای خصوصیم رو بخونه
واسه اون بود که تو این سه ماه درست نمیشد و گفتم خدایا تو خودت در بهترین زمان درستش کن
و دقیقا دیروز که بیشتر تایمم رو روی قسمت 5 عزت نفس درباره مهم نبودن نظر دیگران کار کرده بودم
و تعهد دادم قسمت 5و6 و 7 رو فوکوس کنم عکس پروفایل من درست شده بود و من نمیدونستم
——————————-
انگار قرار نیست خداحافظی کنم بزار اینم خلاصه بگم و بعد برم
این عکس بی حجابم رو وقتی چند ماه پیش رو آگاهی های عزت نفس و مهم نبودن نظر دیگران کار
میکردم برای اولین بار استوری کردم.
این لباسی که تو عکس تنمه 4 ماه بود داشتمش و اولین لباسی بود که بدون توجه به معنی نوشته
انگلیسی روش، خریده بودمش. واقعا عجیبه برای خودم چون خیلی رو این موضوع حساس بودم
و حتی یک بار هم تو اون 4 ماه جمله روش رو نخونده بودم.
نیمه شب که همسرم هم هنوز خونه نیومده بود و داشتم کنترل ذهن میکردم که فکرای بد نکنم،
با حال خوب و یه متن زیبا عکسم رو استوری کردم تا تمرین عزت نفس باشه
بعد توجه م جلب شد به کلمه GOD روی لباسم نمیدونید چه حاااالی شدم
فقط تو خونه میدوییدم که لباسم رو پیدا کنم ببینم روش چی نوشته
الله اکبر
fear of god ( تو سایت زبانشناس معنیش کردم)
نزدیک نیم ساعت لباس رو پهن کردم زمین سجده کردم روش و گریه کردم
خلاصه که خدایا شکرت با تمرین عزت نفس دیروزم عکس پروفایل سایت رو خودت برام درست کردی
بدون اینکه من کاری کنم . چقدر معنی تکامل رو بهتر درک کردم با این اتفاق ، شکرت خدایا
بای بای
دیگه رفتم
ببخشید ابراهیم جان چای ت سرد شد انگار ، با گرمای وجوت نوش جان کن
سلام امین جان
بی نهایت ممنونم که برام نوشتی .
اتفاقاااا ناخوداگاه دارم همین کار رو میکنم و چسبیدم به کار جدیدم و یادگیری زبان . مرسی که بهم یاداوری کردی و نشونه دادی که کارم درسته
این قضیه رو رهاش کردم سپردم بخدا.
همسرم واقعا سعیش رومیکنه که خوب باشه،
باهام مهربونه و ابراز محبت زیاد میکنه، سخت گیر نیست ، گاهی پیش میاد که رفتارناخوش آیندی انجام میده که ارامشم رو بهم میزنه که اینبار هم قول داده تکرار نکنه.
ما فقط ارزشها و اهدافمون خیلی از هم دوره ، به قولی چون حرف من و نمیفهمه حرف خاصی با هم نمیزنیم
و هر کدوم سرمون به کار خودمون گرمه تو دوتا دنیای متفاوت.
خداروشکر الان حالم عالیه و در آرامش و رفاه دارم رو اهدافم کار میکنم و لذت میبرم .نتیجه رو به ربم سپردم.
ممنون امین جان از توجهت و از وقتی که برام گذاشتی و نوشتی.
این کامنتها سراسر نور هست .
اینجا میمونه به عنوان ردپا که بعدها گریزی بهش بزنم و چراغ راهم بشن.