دیدگاه زیبا و تاثیرگذار مجتبی عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
خدا را سپاسگزارم به خاطر این روز جدید و این قسمت از سریال بینظیر و تماشایی سفر به دور آمریکا
خداوند را سپاسگزارم که عضو خانوادهای هستم که در گوشه گوشه آن درس هست و آگاهی.
محصولاتش پراست از درس
فایلهای دانلودی پراست از درس
کامنتهاش پر است از درس
سفرهاش پر است از آرامش و لذت بردن و حس و حال خوب
اصلا در این سایت حس و حال بد معنا و جایگاهی نداره. خدا را بی نهایت سپاسگزارم بابت حضورم در این جمع و این خانواده و به قول خانم شهریاری عزیز در این غار حرا و این قسمت نیز که مستثنی از این قاعده نیست.
یادم میاد هنگامی که استاد رفته بودند برای خرید ماشین فورد قبل از انتخاب می گفتند چقدر راجع به این ماشین تحقیق کرده بودند و موقعی که به نمایندگی فورد مراجعه کردند متصدی مربوطه هیچگونه اطلاعات دقیقی نداشتند که به استاد ارائه بدند و استاد میفرمودند وقتی من راجع به امکانات این ماشین برای او صحبت میکردم اصلا مات و مبهوت به من نگاه میکرد.
اونجا هم استاد در این خصوص صحبت کردند که فروشندهای موفق هست که در رابطه با محصولی که قصد ارائه آن به مشتری را دارد بروز باشد و بتواند با اطلاعاتی که میدهد مشتری را ترغیب به خرید محصولش کند.
تحسین میکنم فروشنده این برند کفش را که چقدر دقیق و جامع راجع به تاریخچه و جنس کفش و کیفیت و مواد اولیه آن چنان اطلاعاتی را مطرح میکنند که استاد را که خودشان بهترین تبلیغ کننده هستند را به وجد میآورند .
واقعا این برند مستحق داشتن این قدمت و این کیفیت میباشد.
برندی که فروشندگانش از دل و جان مایه میگذارند بایستی این همه مدت هم به فعالیت خودش در بالاترین سطح کیفیت ادامه بدهد .
مورد دیگری که نظر من را به خودش جلب کرد جایی بود که فروشنده در پوشیدن کفش و بستن بندهای آن به مریم جان کمک کرد
این مورد نشان از خود ارزشمندی و احساس لیاقتی هست که مردمان این کشور برای خود قائل هستند بطوریکه برای اغنای این حد از احساس خود ارزشمندی بایستی به مشتری بالاترین سطح از کیفیت و خدمات را ارائه نمود تا مشتری ترغیب به خرید شود.
این حد از احساس لیاقت و خودارزشمندی باعث شده این کیفیت از زندگی و نعمت و ثروت در این کشور و در بین مردم این کشور مشاهده بشود کیفیتی که بنظر من تمام کشورها زمان زیادی را نیاز هست که به آن دسترسی پیدا کنند.
خدایا شکرت که قوانین ثابتی در جهان وضع نمودی که اگر طبق آن رفتار شود درهایی از نعمت و رحمت و فراوانیت به روی بندگانت باز خواهد شد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
-
فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 217579MB30 دقیقه
بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
سلام به استاد عزیزم استاد عشقم ومریم زیبا وعزیز ودوست داشتنی وتکتک شما بچه های نازنین سایت چقدر همتون با عشق دوست دارم
اینجا خانه من هست اینجا محل خلوت منه بقول دوستان اینجا غار حرای منه
منم رفتم سفر استاد سفری یک روزهولی به وسعت 65 ملیون سال استاد عزیزم یک جایی رفتم دقیقا مثل طبیعت کوهودرخت همین کلارودوی که شما رفتید
چند روزپیش بشدت خسته شدهبودم ومرددبودم به رفتن سفر طبیعت الان که دارم مینویسم از سفر برگشتم جای شما و همه دوستان خالی دقیقا رفتیم یک جایی که خیلی شبیه فیلم های شما استاد عزیزم بود در کلارادو روستای رود افشان در اطراف دماوند رودخانه خنک وسرد که پاهاما گذاشتم مثل استاد داخلش وچقدر لذت بردم
شاید باورتون نشه صبحش کهتصمیم گرفتم برم 200 هزار تومان تو حسابم بود که باید 150 هزار تومان بابت ثبت نام میدادم رفتم دوش بگیرم زیر دوش به خدا گفتم من دوست دارم برم سفر خودت برام جورش کن یک حسی بهم گفت توبرو کارای ماشینت بکن تو میری سفر
خداشاهده از حمام اومدم بیرون دیدم پیامک بانک ملت اومد 37/800/000 ریال واریزی یکی از مشتری هایی که قبلا پیش فاکتور گرفته بود چقدر خوشحال شدم از قانون خداوند که چقدر دقیقه با اراده رفتم کارای ماشینم کردم و تعمیر کار برق ماشین گفت چقدر به موقع ماشینت اوردی اگر الان وایر شمع را عوض نمیکردی 3 ملیون باید پول میدادی رفتم یک جعبه پولکی برای همسفرهای دوست دداشتنیم در سفر کههمه از تهران میومدن خریدم و رفتم باشگاه خدا شاهده تو باشگاه بودم دیدم بازم پیام واریزی 5 ملیون خدارا شکر کردم و رفتم به سمت کارخانه بازم دیدم 4 ملیون پیام واریزی گفتم خدای عزیزم تو عشقی ما با وجود تو و این قدرت قوانینت مگه میشه دنبال چیز دیگه باشیم
اینقدر حالم عالی بود اومدم خونه شامم خوردم وتکتنها ساعت 12 شب به سمت دماوند با ماشینم تنهای تنها حرکت کردم در دل شب تو تاریکی جاده چقدر عشق کردم چقدر لذت بردم ساعت 9 صبح قرار بچه ها بود تو روستای رود افشان
من ساعت 8 رسیدم یکی از روستاهای دماوند و دیدم گرسنه هستم رفتم داخل یک قهوهخونه جای همگی خالی یک املت محشر با چایی زدم و بصورت معجزه اسا دقیقا ساعت 9 صبح رسیدم سر قرار حتی مسعود که لیدر بود بعد از من رسید چقدر از دیدنش خوشحال شدم گفت بالاخره اومدی خندیدم گفتم اره عزیزم باید این مقاومت را شکست
وقتی داخل جمع بچه های طبیعت قرار میگیرم انگار مثل ماهی میشم که تورودخانه ازاد میشه چقدر احساس خوب با بچه ها رفتیم از کوه بالا تا رسیدیم به داخل غار با عظمت رود افشان وای که این غار چقدر عظمت داشت چقدر زیبا بود در دل کوه 100 هزار منر مربع تالاری بدون ستون فقط باید ادم ببینه تا عظمت خداوند حس کنه
ما دقیقا مثل مورچه ها بودیم
چقدر هوا اونجا سرد بود بعد از چند صد متر داخل غار شدن مسعود گفت همه چراغ هاشون خاموش کنند و سکوت
اونجا بود که فهمیدم با چشم باز هیچ چیز نمیبینی هیچی هیچی فقط ظلمات و فهمیدم ما چقدر ضعیفیم در مقابل عظمت خداوند حتی قدم هم نمیشد برداشت و صدای خفاش هایی میشنیدیم که در دل این ظلمات راهشون پیدا میکردن
هر چقدر بگم کمه چقدر دوست های خوب جدید پیدا کزدم یک اقایی خودش گفت من از شما عکس بگیرم و تا پایان سفر اینقدر از من با گوشیم عکس گرفت که خودم خسته شدم هاهاهاباورتونمیشه توتمام سفرهایی کهتنها میرم یکی پیدا میشه تا اخر سفر از من عکس میگیره ! نه اینکه من بخواهم خودشون میگیرن خودشون
غروب از بچه ها خداحافظی کردم چقدر اسرار کردن که بمون تهران و جمعه وپنجشنبه برنامه داریم
ولی من باید میومدم اصفهان خداحافظی کردم و با مرور عشق این لحظات مسیرم طی کردم ورسیدم به خانه
خدارا شکر چقدر میشه لذت برد فقط باید بخواهیم همه چیز هست همه چیز هست
پای در راه بنه وهیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد
منهمیشه بعد از هر سفری نتایجی که میگیرم برای خودم را مینویسم والانم میخواهمنتایج این سفر عالیم را بنویسم
غار رود افشان درشهرستان دماوند تهران
درسهایی از این سفر زیبا به خودم بماند به یادگار
1- هرچقدر اراده ام را قوی تر میکنم که آگاهانه بدنبال دیدن زیبایی های بیشتر انسان ها و طبیعت ومحیط اطرافم باشم و فاصله بگیرماز نازیبایی ها گویا جهان هم منا کمک میکنه حووول میده به زیبایی و شادی بیشتر و قسمت هایی از طبیعت وجهان و انسانها را به من نشون میده که با تصمیم من هماهنگ هستند خدایا شکرت بابت این جهان عالی بی شک تو سلطان هماهنگی هستی
2-می شود با 150/000 تومان به سفری رفت که تا اخر عمر در ذهنت باقی بمونه و یاد کنی از لحظات شادش و خاطره انگیزش “می شود”آسون بگیر وحید جون
3-کلاه نمیشه سر این جهان گذاشت به حرف و سخن نیست ، قلب هرکسی در اعماق وجودش حرف آخر را با این جهان میزنه
4-هر چقدر بیشتر پی میبرم به نظم دقیق این جهان عظیم بیشتر دوست دارم سکوت و صبر کنم چون اطمینان پیدا میکنم سیستم این جهان بی نقص و عاری از هر ایرادی هست که ذهن کوچک من تصور میکنه اجازه میدهم کارها برایم انجام شود
5 -خدایا شکرت بابت فرصت زندگی ، خدایا شکرت که منا هدایت میکنی از دل غار تاریک و سرد به سمت نور و افتاب تابنده از جایی که حتی یک قدم نمیتونم بردارم
6 من از هر حیوانی که تو خلق کردی ضعیف ترم قدرت من فقط از اتصال به قدرت عظیم تو حاصل میشه من بدون تو حتی ضعیف ترین هم نیستم “هیچم” “هیچ”
11 مهرماه 1402 – دماوند زیبا
خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیز شما روش زیبا دیدن را به من یاد دادید شما قوانین این جهان به من یاد دادید دلم میخواهد بغلتون کنم و ساعت ها بشینم پیشتون حرف بزنم با عشق خدایا خودت جورش کن من که نمیدونم چجوری ولی تومیتونی جووورش کن من برم پیش استادم وبغلش کنمو اشک بریزم از خوشحالی روی شانههاش
به امید دیدار
منعذر خواهی میکنم که اشاره به زیبایی های این فایل نکردم از بس ذوق داشتم از سفرم بعد از ماه ها بگم در کامنت بعدیم زیر این فایل مینویسم از زیبایی های این فایل عالی و فوق العاده
فقط یک چیزی اونجا که استاد از مریم جان پرسیدید شما کدام فیلمرادستداشتی منم دقیقا همون فیلم که شما گفتی را توذهنم انتخاب کردم بدوناینکهدیده باشم یا حتی ادم فیلم بازی باشم ما فرکانسمونبهمنزدیکهاستاد
وراستی چقدر یادشما افتادموقتیتومسیرخستهمیشدمو میزدمکنار همونجا پشت ماشین میخوابیدم گفتم به به اینترککمپرکهاستاد داره چقدر برای سفر عالیه چقدر خوبه کهمیشتتو ماشین دراز کشیدوغلط خورد وحوابید واقعا عالیه دمشما گرم خلاصه همش بیادتونبودم
موفق باشید در پناه رب العالمین
وحید ربانی
﷽
بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
سلامدوست عزیزم زری عزیز
خیلی ازت سپاسگزارمبابت پاسخی که برای مننوشتید
بله منم اصفهانی هستم و اصفهان یکی از فوق العاده ترین و زیبا ترین وتمیز ترین شهرهای ایران عزیزه
امروزصبح بمحض بیدار شدن چقدر حس خوب پیدا کردموقتی ایمیل استاد دیدم که نوشته بود پاسخ دوستان به دیدگاه شما و باز کردم نام شما را دیدم
دوست عزیزم خیلی خیلی ممنونم که نشانهای شدید برای من هم که برم فایل 31 حضرت علی را مجدد گوش بدهم
خدا میدونه که چقدر از این نشانه ها دارم استفاده میکنم هر روز خدا شاهده که زندگیم جوری شده که انگار یک قدرت برتری که تمام اطلاعات هستی را میدونه به من میگه چیکار کن هر روز بخدا قسم بهم میگه حتی میگه الان این پول را نمیخواهد خرج کنی برو رستوران حتی میگه برو فلان رستوران اگه بخواهم از نشا نه های 24 ساعت گذشتم براتونبگم خیلی جالبه همین پاسخ شما وهمین اشاره شما به نامه حضرت علی الان که کامل این فایل دیدم و در یک دقیقه اخر این فایل من هم یکترمز بسیار بزرگ در خودمدر درخواست از خدا پیدا کردم من هم به عادت از پدرانمون که همواره گفتن خدا جواب قلب شکسته را میده خدا وقتی جوابت میده که اشکت بریزه این باور داشتم که باید وقتی دلت شکستش از خدا بخواهی و البته که الان خیلی بهتر از قبلم شدم ولی این باورها قدیمی هستن و مدام باید یاد اوری بشه و شاید برای همین بوده که من همیشه اوضاع مالیمخوب میشه و بدمیشه همیشه مثل یک موج سینوسی بوده بالا پایین بالا پایین
یک ماه سر دقیقه اول برج حقوق دادم و یک ماه همه چی عقب می افته خیلی ترمز های زیادی را پیدا کردم که همش هدایت خداوند بوده تکتکش را خدا دستمرا گرفته و گفته ببین وحید اینجا را باید درست کنی این را هم باید اصلاح کنی و این را و امروز صبح جمعه با پیام شما دقیقا من را هدایت کرد به این نکته که با حال خوب با لبخند از خدا بخواه وقتی حالت خوبه از خدا بخواه وقتی حقوق ها را دادی و لبت خندون هست از خدا بخواه وقتی مشتری پول زد بحسابت و شاد شدی اونموقع از خدا بخواه وقتی تو حال خوب هستی بیشتر از خدا بخواه نزار اوضاع برسه به اوضاع بد واون موقع بخواه و اگر هم این اتفاق افتاد اصلا نترس اصلا نگران نشو خدا همه اونها را برای تو صبور میکنه تو انسان بسیار لایق و ارزشمندی هستی و دیگران حال میکنند فقط بخاطر احساس وجود تو ، با باورهای درست در همون شرایط به ظاهر بد هم که قطعا به نفع من هست با حال خوب از خدا بخواه و این جمله استاد را جدا کردم ونگاه داشتم برای خودم که با لبخند از خدا بخواه با لبخند از خدا بخواه با حس خوب بخواه
خدارا واقعا شکر میکنم که لحظه به لحظه داره منا هدایت میکنه خدا کار زندگیش ول کرده فقط داره منا هدایت میکنه
دیروز که میخواستم برم باشگاه پول برای ثبت نام دوره جدیدم که 1/5 ملیون بود نداشتم با خودم گفتم امیدبخدا منمیرم داخل و اگه منشی گفت پول بده 500 هزارتومان که دارم کارت میکشم و میگم الباقی شنبه و گفتم به خودم خدا میرسونه نگران نباش وحید
رفتم تمرین کردم وقتی میخواستم برم منشی گفت امروز روز اولت بود گفتم چشم این 500 بکشید الباقی فردا انشا الله گفت چرا ؟؟ گفتم الان ندارم ، گفت میشه این حرفت را باور کرد که تو نداری !؟!لبخند زدم واومدم بیرون
وقتی اومدم بیرون دیدم یک تماس بی پاسخ دارم از تهران یکمشتری بود گفت اقا ربانی دیروز تو کارگاه بودم دیدم باید بهت سفارش بدم و چقدر باید برات بیعانه بزنم برای 100 کیلو گفتن یک 10 / 15 ملیون گفت فردا برات میزنم تشکر کردم وخداحافظی کردم
الان فقط 200 هزار تومان پول تو کارتم داشتم باید میرفتم دنبال پسرم چون چهارشنبه ها میرم دنبال پسرم و تا عصر جمعه با هم هستیم به شادی وخوشی ومن فقط 200 هزار تومان پول داشتم با احساس خوب با این احساس که خدا حواسش به من هست رفتم دنبال پسرم از کارخانه بچه ها پیام دادن که فلان دستگاه تسمه اش پاره شده ونیاز داریم وقتی پسرم سوار کردم گفتم بابایی بریم چند کار بکنیم گفت باشه بابا
رفتم سر مغازه اولی که تسمه را بخرم یک نگاه به سیستمش کرد و گفت نداریم ولی گفت بزار به همکارم زنگ بزنم ببینمداره یا نه و زنگ زد و همکارشم کفت نداریم در نهایت به من گفت اصفهان نیست اگر بخواهی باید 3 تا سفارش بدی ما به تهران و شنبه میاد گفتم چقدر پولش میشه گفت 360 هراز تومان ازش تشکر کردم و بهش گفتم یک مغازه دیگه هم هست اون طرف من میرم از اون هم میپرسم اگر نداشت به شما سفارش میدهم
رفتم سر اون مغازه به محض این که منا دید گفت تو دوسال پیش اومدی اینجا از تعجب ماتم برده بود گفتم از کجا منا میشناسی؟! حتما حافظه بسیار قوی داری گفت نه اتفاقا ولی نمیدونم چرا تو توذهنمی هاهاها
گفتم اینتسمه را میخواهم گفت یک نگاهی به سیستمش کرد و گفت داریم ، بفرما تعجب کردم گفتمخدایا شکرت
بعدش خودش گفت اتفاقا الان یکی از همکارام بهم زنگ زد گفتاینتسمهرا داری گفتمنداریم گفتم اون برای من زنگ زد به شما ، من سر یک مغازه دیگه بودم شما اسمت عباس هست گفت بله فهمیدم اون مغازه به این زنگ زده گفتم پس چرا گفتی نداریم !؟؟؟
گفت یک مشتری اینجا بود حسابی مشغولم کرده بود و مادوتا سیستم دارم من فقط یکیش را دیدم و نمیدونم چرا گفتم نداریم
گفتم قیمتش چنده ؟ گفت 90 هزار تومان خیلی خوشحال شدم گفت ما به همکار هم این قبمت بیشتر میدیم ولی تو ببر تشکر کردم خریدم و بردم و الان من فقط 100 هزار تومان دیگه پول تو کارتم داشتم
با حال خوب رفتم کارخانه تسمه را دادم بچه ها وتا اونجا بودم دستگاه راه افتاد خیلی حسم بهتر شد اومدم تو ماشین به علی گفتم بابایی امشب نمیتونیم بریم رستوران و باید بریم خونه من تخم مرغ درست میکنم تو هم بخور یهو گفت بابا من شام دارم گفتم چی ؟ گفت مادرم برام گوشت عالی کباب کرده با برنج من اصلا شام نمیخواهم گفتم حله داداش منم تخم مرغ میخورم
تو راه حساب کردم 90 هزار تومان پول دارم یک پاکت شیر میخرم برای صبح و دیگه حله خدا را شاهد میگیرم به خداوندی خدا یک کیلومتر مونده به رسیدنم به خونه تومحله بودم دیدم پیام بانک ملت اومد واریز 95/000/000 ریال همون لحظه به علی گفتم علی جونببین پول رسید گفت ببینم نشونش دادم گفتعجب !!! گفتم اینه وقتی به اونخدا امیدداشته باشی که میرسونه میرسونه اصلا نمیدونستم کی این پول برام زده خداشاهده نمیدونستم فقط ذهنم میرفت سمت اون مشتری که عصر زنگ زده بود میگفتم اون که گفت فردا !؟ یعنی ممکنه به دلش افتاده امشب بزنه ؟! من از هر پولی که برام میرسه 10 درصد اون را میبخشم و تصمیم گرفتم فقط به درجه یک ترین افراد زندگیم ببخشم فعلا و عابر بانک 200 هزار تومان بیشتر نمیده سریع رفتم عایر بانک میلغ 200 هزار تومان گرفتم و گفتم فردا هم میرم 750 دیگه میگیرم از خود بانک با شادی به علی گفتم میخوای بریم رستوران !؟ گفت نه بریمخونه دیگه سه ساعته منا تو ماشین داری میچرخونی خسته شدم و عصبانی شد از دست من منم سکوت کردم وگفتم باشه عزیزم زاست میگی میریم خونه
رفتم شیر و شیر قهوه مثل همیشه خریدم وجقدر حسمخوب بود از اینکه خداوند قبل رسیدنمن به خونه پول برای من فرستاد الهی شکر از خدا تشکر کردم رسیدم خونه دیدم پیام اومد از یک مشتری دیگه که شاید سه هفته پیش پیشفاکتور براش فرستاده بودم وکای عذر خواهی کزدهبود کهواریز دیر شده وگفت که بازم میزنم فعلا این را داشته باشید
منم ازش سپاسگزاری کردم اومذیم خونه من همون تخم مرغ را با عشق خوردم وخوشخال از اینکه فردا میتونم ثبت نام باشگاهم تکمیل کنم و 4 ملیونهم پول احاره بدهکار بودم اون را هم همون شب پرداخت کردم و چقدر خالم عالی تر شد خوابیدم صبح که بیدار شدم گفتم خدایا من الان 5 ملیون پول دارم با خودم عهد کردم که کالایی را تا پولش ندارم نخرم و اگر هم به کسی بدهکار هستم با اینکه اونها به من نسیه میدهند ولی من نیارم تا حسابشون صفر بشه
کفتم من الان باید دو تا خرید انجام بدهم اولی را رفتم گفت فعلا موجودنداریم تا شنبه کفتم خوب این یعنی فعلا بیخیال
به دومی زنگ زدم گفت باه موجود داریم و الانم بچه ها هستن برید بگیرید بعد چند دقیقه پیام داد که نیستن نرید تا شنبه
گفتم پس اینم یعنی بیخیال
گفتم پس الان چکار کنم خدایا
گفت برو یک کاسه فرنی بخر بروبشین تو پارک صفا کن منم همین کار کردم بعدش رفتم بانک الباقی اون ده درصد را کرفتم و رفتم خونه
بعدش رفتم باشگاه با حال خوب الباقی پول دادم
گفتم خدایا تو میخواهی من حال کنم میشناسمت به علی شب گفتم پاشو بریم رستوران
گفت بریم فلان رستوران تکراری گفتم نه بابا هر بار یک جای جدید یکجایی بیرون اصفهان یادم اومد رفتیم اونجا از بس شلوغ بود گفتم شاید اینجا عروسیه ولی گفتم میریم تو ماشین پارک کردم و رفتیم تو الله اکبر از جمعیت یک باغ بسیار بزرگو زیبا که تا الان ندیده بودم استاد پر از جمعیت و یکگزوه موسیقی بسیار بسیار شاد و عالی در خال هنر نمایی بودن
خیلی شلوغ بود یکنفر گفت اگر میخوای بیا اینمیز کنار گروه موسیقی خالیه ما هم رفتیم دقیقا کنار میز موسیقی وتا تونستم دست زدم و شادی کردمو غر دادم وای چقدر جای باحالی بود خانواده ها همه شاد و خندون ومجری چقدر باحال بود با اون کلاهش هاهاهاها
خلاصه جاتون خالی شامعالی کباب صل علی زدیم بر بدن و با حس خوب اومدیم خونه به علی گفتم بابایی من اینقدر خوابم میاد کهمستم گفت منمیخواهم پیاس بازی کنم گفتم هر کاری میخواهی بکن فقط مشق هات ؟ گفت بعد بازیمتا صبح میشینم مینویسم گفتم حله داداش من خوابیدن و رفتم خوابیدم
صبح که بیدار شدم دیدم نوتیفیشن گوشیم ایمیل استاد پاسخ شما و اینم تا الان من
خدا میدونه چقدر اتفاقت خوب برای من تا شب از الان می افته
من جمعه ها مادرم مهمان میکنم توخونه نهار غذا از بیرون میگیرم و همه با هم میخوریم الان 2 ساله این کار منه عصرش میریم باپسرمتنیس و بعدش یککافه جدید چونما کافه گردیم و تا الان 175 کافه رفتیم وانشا الله میخواهم این کافه ها را وصل کنم به کشورهای دیگه و شهر های خارج و شهر میامی وخیابان ocean drive و پاریس ومیلان زیبا
و الان میفهمم خدا دیروز میخواست من با الباقی پول حال کنم
وجالب که اون مشتری که دمدر باشگاه زنگ زدوقول داد فردا پول بزنه اصلا نزد !!!!!! اون فقط یکوظیفه داشت که با تماسش حال من بهتر بشه که بتونم با حال خوب برم پیش پسرم ولی کس دیگه پول زد اینکه خداوند از بینهایت طریق کارها را انجام میده اینکه اگر شما احساست خوب نگاه داشتی لاجرم اتفاقات خوب برات رخ میده همینه
بخدا که اینخداوند دقیق ترین سیستم اداره را داره
زری عزیز من خیلی تمرین هایی که استاد میگه را انجام دادم از یک جایی این تمرین ها باید بشه قسمتی از شخصیتت یعنی شخصیت من میشه اونتمرین ها
نمیدونم چجوری بگم ولی همه این تمرین ها باید نتیجش تغییر شخصیت ما بشه
انسان توحیدی تری بشیم
انسانی بشیم که ابخند رو لبمون هست
انسان سپاسگزارتری بشیم
وقتی به این درجه میرسیم ممکنه انجام اون تمرین ها خودش باعث ترمز ما بشه مثلا من دیشب با خستگی میخواستم بشینم دفتر بنویسم قطعا فایده نداره همانطور که استاد گفت باید حتی درخواستمون از خدا هم با لبخند باشه وقتی ما اراده و تعهد به تغییر داشته باشیم همه چیز جور میشه وقتی ما تعهد به نگاه داشتن خودمون از نازیبایی ها داشته باشیم یکنفر به من مثل شما پیامی میده که من در پاسخش با خال خوب واب بهواب 24 ساعت گذشتم مینویسم و برای خودم هم مرور میشه و الهی شکر میگویم واونم نه در دفترم در سایتی که خدا میدونه چه کساندیگه این پاسخ منا میخونند و ایمانشون به خداوند بیشتر میشه انشا الله
پس بهتره از یک جایی همه چیز بسپاریم به خداوندو بر اساس نشانه هاش پیش بریم داخل نشانه ها هم تمرین هستهم عمل هست همه چیز هست کل زندگی ما تمرین هست ونتایجی کههرروز میاد و ایمان ما بیشتر میشه باورهامون بیشتر میشه
و حتما وقت هایی هم نشانه ها میاد که باید تمرین بنویسیم این به معنی اینکهورودی هامون باز بزاریم نیست این به معنی اینه که ما دیگه باید راه رفتن را یاد بگیریم تا یک جایی باید دستمون را بگیریم به دیوار از یک جایی باید بدویم این به معنی فایل گوش ندادن نیست هر روز باید فایل گوش کنیم هر روز وهرروز وهر روز و این یعنی وروودی های ما فقط زیبایی هست
دوست عزیزم از شما خیلی سپاسگزارم بابت پاسخ شما و اینکه همیشه کامنت های منا میخونی سپاسگزارم ازتون
انشا الله که به اسانی وراحتی به بیشتر از حدتصور خودت بهخواسته هات برسی
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
در پناه رب العالمین باشی