سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 212

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مجید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت

در ابتدای این قسمت زمانی که داشتم لذت میبردم و تحسین میکردم اون آب و هوای بی نظیر رو، ناخودآگاه شکر کردم بخاطر پیشرفت علم و تکنولوژی که که باعث شده چنین تصاویر خیره کننده ای رو بوسیله یک ربات گرفت و به نمایش گذاشت.

چقدر زیبا بود این مناظر. هر چیزی که آدم از بهشت انتظار داره در این تصاویر وجود داره. هوای بینظیر، ابر های زیبا، رودخانه ی زیبا،درختان سرسبز ،طبیعت فوق العاده. کوه های زیبا…

این تصاویر رو فقط داخل نقاشی های کارتون ها میدیدم در بچگی. 

در ادامه چقدر زیبا بود که به چنین مکانی که آب گرم داشته باشه و خستگی سفر رو از تن آدم در بیاره هدایت شدیم. حتی دیدن این تصاویر، از لذت بخش ترین کارهای دنیاست. فضایی  که برای استفاده از آب گرم تعبیه کرده بودن، چقدر زیبا بود.

اون سالنی که برای استراحت درست کرده بودن که ادم وقتی داخل اون مکان که شبیه سونا بود می مونه، تونه یک استراحت بگیره و هوایی تازه کنه و دوباره بره از اون آب گرم استفاده کنه. من سپاسگزاری میکنم از خانم شایسته ی عزیزم و استاد که چقدر قشنگ حس اون مکان رو توصیف میکردن. واقعا میتونستم حس کنم اون مکان چه حس های زیبایی به آدم می تونه بده.

در ادامه باز هم هدایت شدیم به دیدن یک مکانی برای تفریح و استراحت. جایی که رودخونه هست، طبیعت زیبا داره و این تصاویر زیبا رو دوربین ضبط کرد.

اینجا باز هم استاد رفتن و یک نفر رو با استفاده از پرسیدن سوال درمورد مکان های زیبا و دیدنی اون منطقه، تخلیه اطلاعاتی کردن. چقدر من اینکار رو دوست دارم و از استاد عزیزم یادش گرفتم. هرموقع به مسافرت میرم این کارو میکنم و سوال میپرسم از افراد در مورد اون منطقه و اینطوری هدایت میشم به مکان های زیبا در یک منطقه.

واقعا چه جای دنج و خوبی بود. دیدن تمیزی محیط و اینکه مردم چقدر قشنگ رعایت میکنن قوانین رو که مثلا حیوانات خونگی با خودشون نبرن یا آتیش روشن نکن و موارد این چنینی…

در ادامه به چه مکان زیبایی هدایت شدن استاد برای توقف و نهار. آدم وقتی توجهش همش روی زیبایی ها و نکات مثبت باشه، جهان هم میبرتش به بی نهایت مکان هایی با نکات زیبا و مثبت بیشتر.

چقدر دیدن این صحنه که استاد در تمامی کارها و اقداماتشون، بدنبال راحت تر کردن کار ها هستن، لذت بخشه.

چه الگوی خوبی هستین.چقدر برای غذا درست کردن راحت می گیرین. چقدر راحت با ظروف ساده غذای خودتون رو میل میکنن و تمیزکاری بعد از غذا چقدر راحته و بدون درد سر های اضافی هست.

واقعا ساده تر کردن کار ها، از هر زاویه ای که بهش نگاه کنیم فوق العادست و لذت بخشه.

نکته دیگه ای که توجهمو جلب کرد این بود که استاد چقدر زیبا ، به عزیز دل میگن عاشقتم و ابراز محبت میکنن و این چقدر در طرف مقابل تاثیر مثبت میزاره. من چند روزه خیلی حواسم به این نکته هست و در ارتباط با مادرم، خیلی به ایشون ابراز علاقه میکنم و دارم معجزه این کار رو می بینم که چه رابطه ی فوق العاده ای ساخته برای من.

نکته ی دیگه سپاسگزاری استاد هستش که چقدر عالی و بینظیر از مریم جان سپاسگزاری کردن و چقدر حس فوق العاده در طرف مقابل ایجاد میکنه. استاد در خیلی فایل ها بر سپاسگزاری از طرف مقابل تأکید می کنن و الان میبینیم که چقدر زیبا خودشون همه ی این آگاهی ها رو در عمل اجرا می کنن بصورت ناخود اگاه (که ناشی از تمرین زیاد میتونه باشه).

دقیقا این هم نکته ای بود که من از استاد عزیزم یاد گرفتم و مدتهاست دارم تمرینش میکنم و در عمل از هر شخصی که کاری برام انجام میده، سپاسگزاری میکنم و بعضا معجزه ها کرده برای من. از طرف دیگه حس بسیار خوبی هم در خود من و هم در طرف مقابلم ایجاد کرده.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 212
    461MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

306 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «جواد یوسفی» در این صفحه: 1
  1. -
    جواد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2783 روز

    سلام و خدا قوت خانم شهریاری ماشالله به اینهمه مداومت و موشکافی و ریز شدن در آیات خداوند که شما دارین

    خانم شهریاری دیشب من پیام آقای زرگوشی رو باز کردم بخونم چون ایمیل این کامنت شما نیومده بود بعد بقول خودتون هدایتی تموم که شد دیدم ااااه

    پیام بعدش شمایین و دقیقا وقتی بود که قبلش پاسخ شما رو در کامنت قبلیم که نشانگر لطف و محبت شماست خونده بودم .

    اول میخام یه ماجرای جالب براتون بگم

    دیشب بقصد رسیدن به یک کار اداری در امروز صبح که الان همونجا تو نوبتم راه افتادم غروب اومدم تو جاده مشهد از شهرمون حدود 3 ساعتی تا مشهد راهه نهایت 3و نیم ساعت

    ساعت 5 راه افتادم گفتم خوبه ساعت 8 تا نهایت 9 با ترافیک اون ساعت میرسم مشهد استراحت میکنم و فردا انشالله میرم دنبال کارا

    همینجوری تنهایی انداختم تو جاده و دِ بگاز

    بین راه هی داشت خوابم میگرفت قهوه و میوه و تخمه و اب و دیگه کم مونده بود آبهای رادیاتور و شیشه شور ماشین رو هم بخورم که خوابم نیاد برسم

    ضمن اینکه جلسه 5 قدم سوم هم داشت هی پشت سر هم پلی میشد صداشم توی بلندگوی ماشین

    امااااا

    از اونجایی که

    هر مسیر بدو بدویی مسیر اشتباه است (امام …)

    ناگهان با سرعت 120 تا یک دفعه دیدم جلو تر پلیس داره نگه میداره کم کردم تا رسیدم دیدم خدا بده برکت

    ماشینه که قطار شده پشت سر هم

    یعنی یک ترافیکی که بیا و ببین و رفتم در دل حرکت جوهری لاک پشتی ملت

    تا یک نیم ساعتی که بقول استاد مثل اون گربه بود کتکها رو میخورد واستادیم و نمه نمه رفتیم مثلا 50 تا 100 متری جلو تر

    شب شده و منم پیش بینی کردم میرسم مشهد و نماز رو اونجا بخونم

    هی کم کم جلو که رفیتم دیدم نه بابا قفله

    گفتم الخیر فی ما وقع

    البته کماکان داشتم فایل گوش میدادم و تخمه میشکستم

    چشمم افتاد به یه کامیونت که زده بود کنار ، قشنگ خوابیده بود گفتم الان وقتشه و ناباورانه در یک عملیات هدایت طلبانه زدم بیرون و ور کنار جاده یه فرش پهن کردم وضو گرفتن همانا و نماز خوندن همان

    بعد ملت میومدن کنار من که میرسیدند شیشه رو میدادن پایین و با نگرانی می‌گفتند آقا چه خبره چرا ترافیک باز نمیشه و من میخندیدم میگفتم من دارم نماز باز شدن ترافیک میخونم شمام بیا پایین

    ملت با نا امیدی ادامه میدادند و با ناله و غر میرفتند جلو 5 متر 5 متر

    برای اونا میشد با ناله و غر زمونه طی

    برای ما میشه با ساغر و می زمونه طی

    و دوباره اومدم توی ماشین این دفعه صندلی عقب ، فایل رو پلی کردم و آروم گرفتم خوابیدم .

    همچییین راحت

    و بعد نمدونم چه تایمی شاید یک ساعت بیشتر از صدای تریلی ها و کامیونها که خرناسه میکشیدند و میرفتند بالا بیدار شدم دیدم اه باز شده با سرعت 20 تا 30 تا ملت دارن میرن

    پریدم پشت فرمون و یا علی

    بعد دو سه کیلومتری تصادفی بود که جمع شده بود و پلیس داشت ملت رو رد میکرد .

    اما جالبیش تو این بود که چون تازه مسیر باز شده بود پشتش ماشین زیاد بود و عملا شما از 50 60 تا بیشتر نمتونستی بری منم توی لاین سرعت مثلا با 65 تا میرفتم دیدم یه نفری پشت سرم گیر داده هی چراغ میده

    یک زانتیای بود بهش راه دادم بیاد بره و افتادم پشت سرش

    دمش گرم شده بود رهگشای ما

    الهام خانوم بقول آقا ابراهیم سایت،گفت پشت سر همین بگاز برو با 120 تا میرفت منم پشت سرش اون جلو راه رو باز میکرد منم بدون نگرانی و اینور اونور کردن و چراغ دادن شده بودم ممدِ اونا و از فامیلاشون که انگار قرار بود با هم برسیم .

    جالبیش اینجا بود که به اول مشهد که رسیدم دیدم ااااهههه اون ماشینی که جلو من توی ترافیک بود و قیافشو از بر کرده بودم و پلاکشو

    تازه داره میاد و من با کمال سرعت از بغلش گذشتم و رسیدم خونه

    الانم که 9 صبحه اینجام

    و این داستان ترکیبش با اون فایل استاد که میگفتند هر کی هر جا هست جای درستشه

    و این که هر مسیر سختی اشتباه است و هر عجله ای و بدو بدویی هم اشتباه است کلی برام درس باحال داشت .

    همه اونایی که اینجا هستیم میدونیم که ما قبلا این نبودیم

    قبلا بوق یکسره بقول آقا رضای عطار روشن بوق بیابونی میزدیم توی ترافیک و میخاستیم از روی سر ملت با ماشین پرواز کنیم له کنیم ملت رو بریم جلو .اما این صبر این آرامش و این پیروی از هدایت رو همه مون توی همینجا یاد گرفتیم و من البته یه کلاس درس هم داشتم خیلی فشرده و عالی در دانشگاه آموزش عالی بنایی و ساختمون سازی

    که همه ایمان آوردند که این آدم اون آدم روز اول نیست

    ممنون که تا آخرش اومدین و خوندین .

    یه روز هم مثل الان که منتظرم نوبتم بشه و مثل بقیه هی نمیرم بپرسم خانوم پس چی شد نوبت ما شد یا نه ما از شهرستان اومدیم راهمون دوره بچمون رو گازه و …

    باید بشینم این داستان بنایی رو سیر تا پیاز بنویسم که خودش یک کتاب باحال میشه

    بقول رزا در قسمت 37 گفتگو با دوستان اگه گوش کنین قول میدم یک داستان خیلی باحال براتون بگم (نقل به مضمون)

    استیکر گذاری کامنت رو واگذار میکنم به خودتون

    و به خدای خودتون میسپارم ش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: