https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-11.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-26 01:09:152023-08-28 08:14:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 201
517نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
هر چی هست از درونِ قشنگته، درونِ قشنگت هم که وصله به اللهِ یکتا…
پس همه چیز از اللهِ یکتاست.
تو تکه ای از اللهِ یکتا هستی، برای همین انقدر دوستت دارم.
ذوق کردم اسم خودمو تو کامنتت دیدم :)
این قسمت رو کیف کردم بی نهایت:
خداست دیگه وقتی که تو دلت شاد باشه غصه چیزی را نخوری خدا می تواند کمکت کنه اما وقتی که غصه می خوری خدا هم نمی تواند کمکت کنه و روزی هزار بار به خودت بگو که هر خیری برسه از خداست خدا فقط برایت نیکی میدهد خوبی میدهد عشق میدهد خوشبختی میدهد پول می دهد سلامتی میدهد لذت می دهد سفر میدهد
ولی هر شری دیدی از خودت دیدی از خشمی که کنترل نکردی از حسادتی که ورزیدی از توجه ای که گذاشتی روی نازیبایی ها از غیبت هایی که کردی از نیت های بدی که در قلبت داشتی از قضاوت ها و مقایسه هایی که کردی از تمام تفکرات منفی چه راجع به خودت چه راجع به دیگران شر های زندگیت را می سازه.
ایمان داشتن و اعتماد کردن به الله با چهار جمله قشنگ که میگی نیست ایمان داشتن این هست که حست خوب باشد آرام باشی به چیزی که در دست خداست نمیبینی بیشتر ایمان داشته باشی از چیزی که در دست خودت هست و میبینی زمانی که از کسی درخواست هم میکنی چشمت به امید الله باشد اگر جواب رد شنیدی آرام باشی شاد باشی بگویی خداوند نقشه بهتر دارد ایمان داشته باشی اگر چیزی که میخواستی نشد آرام باشی به هم نریزی گریه نکنی پشت شیطان راه نروی بگویی خدا هست او میداند چی چیز برایم بهترر هست هیچکس هم نباشد او هست
کامنتت شگفت انگیزه، شگفت انگیز…
بی نهایت تحسین برای پاکیزه ی عزیزم.
خدا کار نمیکند خدا شاهکار میکند
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری پاکیزه جان.
بهت افتخار میکنم که اینچنین کار میکنی روی خودت.
لذت میبرم از خوندنِ قلمِ شیرین و جذابت.
بنویس برامون همیشه.
ماچ به روی ماهت.
به هر چی خواسته ی قلبته برسی عزیز دلم.
خدایا شکرت برای گنج های داخل سایت: فایلهای استاد و کامنت ها
تحسین برانگیزی که اینطوری سپاس گزاری میکنی و به زیبایی ها توجه میکنی.
غرقِ ذوق و شادی شدم متنت رو خوندم، چقدر توصیف هات قشنگ و تو دل برو بودن.
مرسی که نوشتی عزیزم.
مرسی که به اشتراک گذاشتی حال و هواتو از سپاس گزاری هات.
این نشاطی که ازش نوشتی رو درک میکنم، تک تکمون غرقِ این نشاطیم.
صبح تو پیاده روی به خدا گفتم:
لطفا منو همیشه همینطوری عاشق و شیدای خودت نگهدار.
قبلِ حضورِ پر رنگِ خدا تو زندگیمون، چطوری زندگی میکردیم؟
الان یه طوریه که هر روز هر لحظه زیبایی ها و محبت های بیشتری میان سر راهم.
الهی شکرت.
از خوندن هر کلمه ات لذت بردم، خیلی زیبا نوشتی.
این دعا رو در حقِ خودت و خودم و همه ی بچه های سایت، به نقلِ قول از خودت تکرار میکنم:
من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
الهی آمین.
الهی شکرت.
خدایا شکرت برای همه ی زیبایی ها و نشانه هایی که هر لحظه بهم میدی.
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
امروز ی کار بزرگی کردم و گفتم خدا جونم تحسینم نمیکنی چنان بادی شروع شد که لذت بردم و اشک ریختم و سپاسگزاری کردم
یه طوری خوندم انگار کودک درونت داشت با خدا صحبت میکرد…
چشمهام قلبی قلبی شد برات.
نوشِ جانت باد جان.
من قبلا متوجهِ این شگفت انگیزی باد و صدای باد نبودم، از وقتی متوجه شدم، هر لحظه بیشتر و بیشتر عاشقش میشم.
اتفاقا منم دیشب نشونه میخواستم، قبلش کمی باد میومد، بعد از نشانه خواستن همچنان باد میومد و شدیدتر شد انقدر که هر بار صداشو میشنیدم میگفتم دمت گرم خدا جونم، داری به من عشق میدیا، حواسم هست…
دیدی بعضی وقتا نشونه میخوایم، نشونه میده خدا، بعد میگیم این که نشونه نیست عادیه …
بعدش تازه دوزاری مون میوفته این نشونه است دیگه.
نشونه شاخ و دیم نداره که :))))
امیدوارم هر ثانیه بهتر درک کنم نشونه هارو و حسم شاد و پرنشاط تر شه.
همه مون همینطوری باشیم.
ماچ به روی ماهِ توحیدیت.
ارتباطِ قلبیت با خدا نوشِ جونت.
چقدر قشنگ و دلی نوشتی:
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
پاسخم ده به زبانی که میانِ من و توست
هر کسی نشانه ی خودش رو داره که فقط هم خودش میفهمه معنیشو.
اینو استاد بهم یاد داده. عینِ شونصد میلیون چیزِ خوبِ دیگه ای بهم یاد دادم.
استاد جان، مرسی.
پَر هم یکی دیگه از نشانه های منه، امروز هم دیدمش، سر راهم، جلویِ در خونه ی مامانم، یه پَرِ کوچولو که یه دنیا حرف پشتش داشت برام.
میدونی امروز به خدا چی گفتم:
من یه خواسته ای دارم که نشانه های زیادی اومده براش، مستقیم هم اومده، واضح هم اومده، بعد گفتم خدایا من نمیدونم تو نمیدونی، بعد خودم به خودم گفتم دیگه باید چطوری نشونه بده که متوجه بشی و مطمئن باشی؟
مگه خودش چند وقت پیش بهت نگفت:
رهروی ما اینک در منزل است
باید حتما سند و مدرک دستت باشه که باور کنی؟
من کی باشم که شک کنم…
خیره ان شالله.
همه مدله خیره.
درصدِ اعتماد و اطمینانم خیلی بالاتر رفته به خدا، نسبت به قبلم…
الهی شکر.
الان تو کنترل ذهنم
هر چی باشه جواب، من عاشقِ خدا هستم و میمونم.
صبح هم که از خودش خواستم منو همیشه عاشقِ خودش نگهداره.
کجا و با چی این حالِ خوب رو دارم و پیدا میکنم؟
هیچ جا.
از وقتی اومدم تو بغلش، میزانِ شادی و حال خوب و حسِ خوب و اتفاقای خوب تو زندگیم به صورت تصاعدی داره بالا میره…
خدایا شکرت که پیدات کردم.
که خدایِ حقیقی رو پیدا کردم.
حالا حالاها جا داره که کشفت کنم.
تو خیلی بزرگ و توانمندی.
همین اندازه که تا الان کشف کردم اینهمه خوشحالم، آرامش دارم، قلبم صیقلی شده، ببین لحظات پیشِ روم چه لذتهای مضاعفی تو راه باشه واسم.
خدایا خودت و حس خوبم نسبت بهت و رابطه مونو پایدار و محکم و ابدی کن.
مخلصیم خدا جون دربست.
مرسی که برام نوشتی سارا جونم.
مرسی بهم انگیزه دادی بنویسم و تحسینت کنم و خودمم تحلیل کنم.
ماچ به رویِ ماهِ توحیدی و جذابت.
همیشه تو بغلِ خدا باشی پایین هم نیای…
خدایا، کجا میتونستم تو کل عمرم اینچنین شفاف و صادقانه از خدا بگم، صحبت کنم، سپاس گزاری کنم…
اینجا
این سایت
عبادتگاهِ منه
منطقه ی امن و روحانیِ منه
من میام اینجا عبادت کنم.
یا به قولِ سعیده جانم صلاه (صلات) منه…
اینجا خودِ خودِ خودمم.
تازه یه خبر خوبی هم ان شالله در راهه که دوست دارم اینجا بگم.
از فضلِ خدا بهم بده…
هر چی بده خدا خیره
من تسلیمم و سپاس گزار.
صبح هدایت شدم به فایل فقط روی خدا حساب کن.
عجب فایلِ محشریه.
همه ی فایلهای استاد هر بار گوش میدم تازگی دارن.
قبلا تکراری بود، دوست نداشتم دوباره گوش بدم.
فکر کنم اگه مدارمون تغییر نکنه، فایل تکراری به نظر میرسه.
و وقتی مدارمون عوض میشه، هر بار جدید میشه برامون.
در آغوش خدا باشی و سعادتمند و ثروتمند سارای عزیزم، که هم اسمِ خواهرمی.
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
به نام خداوندِ زیبا و مهربونم
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
سلام مریم جون، منم سلام دارم خدمت شما و استاد جان.
مریم جون عاشقتم برای دفترِ قشنگِ سپاس گزاری ات.
منم بهترین و زیباترین دفترها رو انتخاب کردم برای نوشتنِ سپاس گزاری و نکات مثبت.
کیف کردم که به دفتر سپاس گزاری و نوشتن، اشاره ی مخصوص کردین، چون منم عشق و ارادتِ ویژه ای دارم به نوشتن، هم دفترهام هم اینجا…
کلا نوشتن معجزه ی زندگیِ منه
من دلی نویس هستم نه تو ساختار و چارچوب…
من رها مینویسم و خودم عشق میکنم با نوشتن هام، یعنی لذت میبرم، یکی از سرگرمی هامه…
فکر کن دفترِ خوشگلِ طرحِ جغدِ جیگرم رو برمیدارم وو مینویسم:
چی مینویسم؟
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
سلام سارا جانِ عزیزم.
کامنتت، اولین کامنتی هست که برای این فایل میخونم، خوشحالم هدایت شدم به سمتش.
این جمله تو خیلی دوست دارم:
اگه میگم مومن هستم ، اگه خدا رو تنها قدرت میدونم و قرارِ خدا هدایتم کنه من باید همین لحظه رو زندگی کنم و قدمِ بعدی گفته میشه
بَه بَه، مرسی که نوشتیش تا برامون یادآوری شه.
من دوست دارم نکاتِ تاثیرگذار و زیبای کامنتِ دوستان برای خودم رو بولد کنم تا هم دسترسیم بهشون راحت تر شه هم تمرین بیشتری کنم روی توجه به نکات مثبت:
وقتی من سپاسگزاری میکنم در واقع دارم به اون موضوع با احساسِ خوب توجه میکنم
هر روز بیشترم دارم به تاثیر و فرکانسِ بالای سپاس گزاری پی میبرم، اینو از احوالات و اتفاقهای زندگیم دارم متوجه میشم.
از کلمه ی گسترش سپاس گزاری که نوشتی خیلی خوشم اومد، اینطوری بهش نگاه نکرده بودم…
یه جمله ی جذابِ دیگه:
در این جهان بینهایت نعمت وجود داره وقتی ما با نعمت ها همفرکانس بشیم لاجرم هدایت میشیم به این نعمت ها
سارای نازنینم مرسی برای اینکه این کامنتِ قشنگ و پر از زیبایی رو نوشتی و به اشتراک گذاشتی تا همه مون بخونیم و کیف کنیم.
بهترینها برای تو عزیزم.
نگاهِ زیبایی به زندگی داری، تحسینت میکنم.
موقعِ خوندن کامنتت و نوشتنِ پاسخ، بادِ خوبی داره میاد و میخوره به صورتم، این باد لذتِ کامنتت رو چند برابر کرد…
هوای خنک و مطبوع، با صدای آواز پرنده ها …
چه پکیجِ زیبا و هیجان انگیزی، به به
الهی شکرت.
خدایا شکرت برای کامنتهای خوبِ دوستانم.
سلام زهرا جانم.
بی نهایت لذت بردم از خوندنِ کامنتت.
دلمو بردی با کامنتت.
چقدر زیبا و لطیف از اهمیت سپاس گزاری نوشتی.
دلم قنج رفت برای سپاس گزاری.
هر لحظه از زندگیت که اتفاقاتِ عالی میوفته که امیدوارم همیشه باشه و پایدار، نوشِ جانت باشه.
چقدر قلمت رو دوست دارم.
دوست نداشتم تموم شه.
میشه وقتی داری مینویسی زیادِ زیادِ زیاد بنویسی؟
کیف کردم از همه ی خوبی های اطرافت که برای تو اکتیو شدن.
خوشحالم که آدمهای پیرامونت، روی خوبشون رو به تو نشون میدن.
خوشحالم برات که سپاس گزارِ خوبی هستی و پاداشِ سپاس گزاری ها و توجه به نکات مثبت رو دریافت میکنی.
نوشِ جونت باشه زهرا جانِ نازنینم.
ماچ و بغل و قلبِ فراوان از سمانه به زهرا جانِ نازنینم.
در پناهِ اللهِ یکتا باشیم همه مون.
الهی شکرت برای بادِ دلبری که ساعتهاست میاد و من عاشقشم.
سلام به پاکیزه جانِ نازنین و توحیدی و قشنگم
اجازه بده من قربون صدقه ی شما برم.
چقدر کامنتهات دلچسبه، میخونم و سیر نمیشم.
هر چی هست از درونِ قشنگته، درونِ قشنگت هم که وصله به اللهِ یکتا…
پس همه چیز از اللهِ یکتاست.
تو تکه ای از اللهِ یکتا هستی، برای همین انقدر دوستت دارم.
ذوق کردم اسم خودمو تو کامنتت دیدم :)
این قسمت رو کیف کردم بی نهایت:
خداست دیگه وقتی که تو دلت شاد باشه غصه چیزی را نخوری خدا می تواند کمکت کنه اما وقتی که غصه می خوری خدا هم نمی تواند کمکت کنه و روزی هزار بار به خودت بگو که هر خیری برسه از خداست خدا فقط برایت نیکی میدهد خوبی میدهد عشق میدهد خوشبختی میدهد پول می دهد سلامتی میدهد لذت می دهد سفر میدهد
ولی هر شری دیدی از خودت دیدی از خشمی که کنترل نکردی از حسادتی که ورزیدی از توجه ای که گذاشتی روی نازیبایی ها از غیبت هایی که کردی از نیت های بدی که در قلبت داشتی از قضاوت ها و مقایسه هایی که کردی از تمام تفکرات منفی چه راجع به خودت چه راجع به دیگران شر های زندگیت را می سازه.
ایمان داشتن و اعتماد کردن به الله با چهار جمله قشنگ که میگی نیست ایمان داشتن این هست که حست خوب باشد آرام باشی به چیزی که در دست خداست نمیبینی بیشتر ایمان داشته باشی از چیزی که در دست خودت هست و میبینی زمانی که از کسی درخواست هم میکنی چشمت به امید الله باشد اگر جواب رد شنیدی آرام باشی شاد باشی بگویی خداوند نقشه بهتر دارد ایمان داشته باشی اگر چیزی که میخواستی نشد آرام باشی به هم نریزی گریه نکنی پشت شیطان راه نروی بگویی خدا هست او میداند چی چیز برایم بهترر هست هیچکس هم نباشد او هست
کامنتت شگفت انگیزه، شگفت انگیز…
بی نهایت تحسین برای پاکیزه ی عزیزم.
خدا کار نمیکند خدا شاهکار میکند
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری پاکیزه جان.
بهت افتخار میکنم که اینچنین کار میکنی روی خودت.
لذت میبرم از خوندنِ قلمِ شیرین و جذابت.
بنویس برامون همیشه.
ماچ به روی ماهت.
به هر چی خواسته ی قلبته برسی عزیز دلم.
خدایا شکرت برای گنج های داخل سایت: فایلهای استاد و کامنت ها
سلام مژده جان.
بی نهایت لذت بردم از خوندن کامنتت.
تحسین برانگیزی که اینطوری سپاس گزاری میکنی و به زیبایی ها توجه میکنی.
غرقِ ذوق و شادی شدم متنت رو خوندم، چقدر توصیف هات قشنگ و تو دل برو بودن.
مرسی که نوشتی عزیزم.
مرسی که به اشتراک گذاشتی حال و هواتو از سپاس گزاری هات.
این نشاطی که ازش نوشتی رو درک میکنم، تک تکمون غرقِ این نشاطیم.
صبح تو پیاده روی به خدا گفتم:
لطفا منو همیشه همینطوری عاشق و شیدای خودت نگهدار.
قبلِ حضورِ پر رنگِ خدا تو زندگیمون، چطوری زندگی میکردیم؟
الان یه طوریه که هر روز هر لحظه زیبایی ها و محبت های بیشتری میان سر راهم.
الهی شکرت.
از خوندن هر کلمه ات لذت بردم، خیلی زیبا نوشتی.
این دعا رو در حقِ خودت و خودم و همه ی بچه های سایت، به نقلِ قول از خودت تکرار میکنم:
من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
الهی آمین.
الهی شکرت.
خدایا شکرت برای همه ی زیبایی ها و نشانه هایی که هر لحظه بهم میدی.
سلام به آزاده جانِ عزیزم.
با دیدن نقطه آبی سرشار از نشاط شدم، سرشاااااار…
و از اعماقِ قلبم گفتم الهی شکر با لبخندی روی لب.
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
سلام سارا جانم.
سلام به روی همچون ماهت.
من که غش کردم برای این قسمت:
امروز ی کار بزرگی کردم و گفتم خدا جونم تحسینم نمیکنی چنان بادی شروع شد که لذت بردم و اشک ریختم و سپاسگزاری کردم
یه طوری خوندم انگار کودک درونت داشت با خدا صحبت میکرد…
چشمهام قلبی قلبی شد برات.
نوشِ جانت باد جان.
من قبلا متوجهِ این شگفت انگیزی باد و صدای باد نبودم، از وقتی متوجه شدم، هر لحظه بیشتر و بیشتر عاشقش میشم.
اتفاقا منم دیشب نشونه میخواستم، قبلش کمی باد میومد، بعد از نشانه خواستن همچنان باد میومد و شدیدتر شد انقدر که هر بار صداشو میشنیدم میگفتم دمت گرم خدا جونم، داری به من عشق میدیا، حواسم هست…
دیدی بعضی وقتا نشونه میخوایم، نشونه میده خدا، بعد میگیم این که نشونه نیست عادیه …
بعدش تازه دوزاری مون میوفته این نشونه است دیگه.
نشونه شاخ و دیم نداره که :))))
امیدوارم هر ثانیه بهتر درک کنم نشونه هارو و حسم شاد و پرنشاط تر شه.
همه مون همینطوری باشیم.
ماچ به روی ماهِ توحیدیت.
ارتباطِ قلبیت با خدا نوشِ جونت.
چقدر قشنگ و دلی نوشتی:
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
پاسخم ده به زبانی که میانِ من و توست
هر کسی نشانه ی خودش رو داره که فقط هم خودش میفهمه معنیشو.
اینو استاد بهم یاد داده. عینِ شونصد میلیون چیزِ خوبِ دیگه ای بهم یاد دادم.
استاد جان، مرسی.
پَر هم یکی دیگه از نشانه های منه، امروز هم دیدمش، سر راهم، جلویِ در خونه ی مامانم، یه پَرِ کوچولو که یه دنیا حرف پشتش داشت برام.
میدونی امروز به خدا چی گفتم:
من یه خواسته ای دارم که نشانه های زیادی اومده براش، مستقیم هم اومده، واضح هم اومده، بعد گفتم خدایا من نمیدونم تو نمیدونی، بعد خودم به خودم گفتم دیگه باید چطوری نشونه بده که متوجه بشی و مطمئن باشی؟
مگه خودش چند وقت پیش بهت نگفت:
رهروی ما اینک در منزل است
باید حتما سند و مدرک دستت باشه که باور کنی؟
من کی باشم که شک کنم…
خیره ان شالله.
همه مدله خیره.
درصدِ اعتماد و اطمینانم خیلی بالاتر رفته به خدا، نسبت به قبلم…
الهی شکر.
الان تو کنترل ذهنم
هر چی باشه جواب، من عاشقِ خدا هستم و میمونم.
صبح هم که از خودش خواستم منو همیشه عاشقِ خودش نگهداره.
کجا و با چی این حالِ خوب رو دارم و پیدا میکنم؟
هیچ جا.
از وقتی اومدم تو بغلش، میزانِ شادی و حال خوب و حسِ خوب و اتفاقای خوب تو زندگیم به صورت تصاعدی داره بالا میره…
خدایا شکرت که پیدات کردم.
که خدایِ حقیقی رو پیدا کردم.
حالا حالاها جا داره که کشفت کنم.
تو خیلی بزرگ و توانمندی.
همین اندازه که تا الان کشف کردم اینهمه خوشحالم، آرامش دارم، قلبم صیقلی شده، ببین لحظات پیشِ روم چه لذتهای مضاعفی تو راه باشه واسم.
خدایا خودت و حس خوبم نسبت بهت و رابطه مونو پایدار و محکم و ابدی کن.
مخلصیم خدا جون دربست.
مرسی که برام نوشتی سارا جونم.
مرسی بهم انگیزه دادی بنویسم و تحسینت کنم و خودمم تحلیل کنم.
ماچ به رویِ ماهِ توحیدی و جذابت.
همیشه تو بغلِ خدا باشی پایین هم نیای…
خدایا، کجا میتونستم تو کل عمرم اینچنین شفاف و صادقانه از خدا بگم، صحبت کنم، سپاس گزاری کنم…
اینجا
این سایت
عبادتگاهِ منه
منطقه ی امن و روحانیِ منه
من میام اینجا عبادت کنم.
یا به قولِ سعیده جانم صلاه (صلات) منه…
اینجا خودِ خودِ خودمم.
تازه یه خبر خوبی هم ان شالله در راهه که دوست دارم اینجا بگم.
از فضلِ خدا بهم بده…
هر چی بده خدا خیره
من تسلیمم و سپاس گزار.
صبح هدایت شدم به فایل فقط روی خدا حساب کن.
عجب فایلِ محشریه.
همه ی فایلهای استاد هر بار گوش میدم تازگی دارن.
قبلا تکراری بود، دوست نداشتم دوباره گوش بدم.
فکر کنم اگه مدارمون تغییر نکنه، فایل تکراری به نظر میرسه.
و وقتی مدارمون عوض میشه، هر بار جدید میشه برامون.
در آغوش خدا باشی و سعادتمند و ثروتمند سارای عزیزم، که هم اسمِ خواهرمی.
ماچ بهت.
الهی شکر برای همه چیز، همه چیز، همه چیز.
سلام آقا مصطفی عزیز.
ممنونم از اینکه برام نوشتین و احساستون رو منتقل کردین.
کامنتتون نور شد تابید به قلبم.
همون قلبی که جایگاهِ خداست.
خیلی خوشحالم که با مهربانی و زیبابینی، کامنتم رو خوندین.
البته که من فقط نوشتمش، اعتبارش از خداست.
تعارف که نداریم.
کاملا متوجه میشم از درونم که کی سیمم وصل شده به خدا:
وقتی آرومم.
وقتی شتاب ندارم.
وقتی از درون میجوشه و مینویسم و هیچ تلاشی نمیکنم با ذهن و منطقم که بخوام بنویسم.
وقتی خودمم موقعِ نوشتن دلم قنج میره برای متنِ کامنت.
وقتی نگران نیستم یادم بره چیزهایی رو که میخوام بنویسم…
پس منم عین شما و بقیه ی بچه ها، به عنوانِ اولین مخاطبِ پیام، خیلی کیف میکنم که مینویسم و میخونم و سپاسگزارم برای فضلِ خدا.
هم کامنتهایِ قلبیِ خودمو، هم تک تکِ بچه هارو.
خدا میگه و همه مون مینویسیم برای همدیگه تا یادآوری شه بهمون.
تا پیامهای خدا واسمون رو مستقیم و بی واسطه دریافت کنیم.
خدا رو شکر که انقدر مستقیم با همه مون صحبت میکنه خدا، به شرطِ باور، به شرطِ احساسِ لیاقت پیدا کردن از هم صحبتی با خدا.
خدا که همیشه بوده، هست و خواهد بود.
امیدوارم قلبِ ما هم حاضر باشه همیشه، تا این گفتگوی شیرین همیشگی و پایدار باشه.
مرسی که برام نوشتین برادرِ خوبم.
مرسی که تحسینم کردین.
مرسی که بهم انگیزه دادین بیام بنویسم و تشکر کنم ازتون و خودمم تحلیل کنم.
عاشقِ کامنتهایی هستم که برای پاسخ به دوستام میذارم:
اولین هدفش تشکر از دوستامه.
تحسینشونه.
بعد میبینم دارم خودمم تحلیل میکنم.
این عالیه برای من که هم حواسم به دوستهامه و هم خودِ نازنینم.
در پناهِ رب العالمینِ قشنگم باشین همیشه، صبور، پر آرامش، سعادتمند و ثروتمند.
برای همه مون همینو میخوام.
الهی شکرت برایِ دوستانِ مهربانم در این سایت، در این عبادتگاه، هر جایی که باشی و حواست به خدا باشه و ستایشش کنی همونجا عبادتگاهه. الهی شکرت.
سلام سلام عارفه جون.
بَه بَه از کامنتت.
بَه بَه از انرژی و فرکانس قشنگت.
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
چرا چون درک نمیکردم
مدارم پایین بود
واردِ فازِ درکِ زیبایی های خدا از جنسِ تکون خوردن برگها نشده بودم.
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
سلام آقا ابراهیمِ عزیز.
لذتِ این سفر نوشِ جونتون..
چقدر کیف کردم لذت بردم از خوندنِ کلمه به کلمه ی کامنتتون، این 3 کامنت آخرتون که درباره ی سفره شگفت انگیزه.
چقدر زیبا نوشتین.
چون از قلب اومده، به قلبها نشسته…
نیایش و مناجاتتون با خدا بی نظیر بود…
اشکم در اومد…
اونجایی که صداش کردین
توبه کردین.
درود به شجاعت و جسارتتون.
درود به توحیدی عمل کردنتون.
توبه چیزیه که باید بهش دقت کنیم
چون تا حواسمون پرت میشه، میریم تو جاده خاکی.
دوباره باید برگردیم تو جاده اصلی
خدا همیشه تو جاده اصلیه و آغوشش بازه که ما بپریم تو آغوشش…
مرسی که این کامنتِ شگفت انگیز رو نوشتین و باهمه مون به اشتراک گذاشتین.
چقدر جنسِ حرفهاتون خالصه.
خدارو شکر برای قلبِ صیقلیِ تک تکمون.
بهترینها برای شما و مسیرِ پیشِ روتون.
سفرهای بیشتر و بیشترِ توحیدی، روزی تون باشه تند تند.
برای همه مون همینو میخوام.
قسمتِ تونل و ترس ها خیلی قلبم رو تکون داد…
اون جایی که گفتین آااااای رب العالمین…
قلبم زیر و رو شد.
برداشتنِ اون سنگ به نشان یادگاری و یادآوری شگفت انگیز بود.
منم یه برگ، رو یادگاری برداشتم از زمین…
که یادمون بمون هیچ برگی بدون اذن خدا زمین نمیوفته…
این کامنتِ شگفت انگیز، باید کامنتِ برتر میشد تا همه ببینیمش، بخونیمش، تحسینش کنیم، ذوق کنیم باهاش، یادآوری شه برامون.
تحسینتون میکنم شدید…
موفقیت همینه…
شما با این سفر چند مدار بالاتر رفتین.
مبارکتون باشه.
نوشِ جانتون.
عاشقِ اون قسمتی شدم که نوشتین دهن لقین تو اینکه بگین همه ی نعمتها از خداست و تبلیغشو کنین…
چه دهن لقیِ شیرین و دل نوازی…
پر روزی و سعادتمند و ثروتمند باشین همیشه.
الهی شکرت که خوندنِ این کامنتِ عالی رو، روزیِ الانم کردی.