سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 200

به نام خدای روزی دهنده

سلام استاد قشنگم و خانم شایسته ی پرانرژی من و سلام دوستان گلم

از خدا می‌خوام هر جا هستید سالم و سلامت و پر از روزی و نعمت های فراوان باشید.

خدا رو شاکرم که دوباره عمری به من عطا کرد و صبح خودم و با دیدن این فایل شما به همراه مامان و آبجی شروع کردم.

انقدر این صحنه ها زیبا بود که حد نداره بگم.

به قول حرف خودتون استاد که می‌گید مثل ایمان کافران نباشیم.

همین که شما اون جاده ی پر از پیچ و خم و در عین حال زیبا رو گذروندید به یک آبشار دوست داشتنی زیبا رسیدید و چقدر دلم می‌خواست اون لحظه اونجا باشم و مثل اون خانم زیبا چهره از بالای صخره ها بپرم توی آب و اون نعمت زیبا رو با تمام وجودم حس کنم.

یاد زمانی در کودکی ام افتادم و دلم خواست شما هم بخونید.

ما شهرستانمون جزو آخرین شهرستان های میانه به حساب میاد به همین دلیل دهاتمون به کوه راه داره و من خاطره ی زیبایی رو یادمه که با یکی از اقوام می‌ریم کوه. من توی عمرم خیلی کوه دهاتمون و رفتم اما اون زیبایی که دیدم و هیچ وقت یادم نمیره. ما میریم کوه و به طرز معجزه آسایی ما راهمون با اقواممون جدا می‌شه و همدیگر و گم می‌کنیم و بابا همینطور داشت به راهش ادامه می‌داد و کوه راه طولانی و پر پیچ و خمی داشت و بعد از گذشت تقریبا 1 ساعت ما متوجه می‌شیم جایی هستیم که دیگه جاده تموم شده و دور تا دور پر از چمن ها و درخت های زیباست.

از صمیم قلبم می‌گم که اون لحظه رو با تموم وجودم یادمه و حسش می‌کنم. ما پیاده شدیم و با مامان و علی و شکوفه رفتیم که قدم بزنیم همینطور که داشتیم می‌رفتیم بالا و بالاتر متوجه ی یه آبشار کوچولو دوست داشتنی شدیم که از یه راه تقریبا متوسطی داشت عبور می‌کرد و زمین و آسمون یه سمفونی زیبا رو تشکیل داده بودند. بعد ما یه اسب بسیار زیبا می‌بینیم که من بعد از اون همچین اسبی ندیدم. اون اسب بدنی سفید داشت با چشم هایی آبی و انقدر زیبا بود که از زیباییش حد نداره گفتنش و چشماش از اون دور برق می‌زد.

وقتی شما گفتید که کارمون و بکنیم و به خدا اعتماد کنیم همین خاطره اومد توی ذهنم و اگر ما هیچ وقت به خدا اون روز اعتماد نمی‌کردیم و از اون کوه بالا نمی‌رفتیم اون وقت اون صحنه ی زیبایی رو که خدا آماده کرده بود تا ما ببینیم و نمی دیدیم.

و بعد از خوردن صبحونه ما متوجه افرادی با چندین گوسفند شدیم که جلوشون سنگ نمک گذاشته بودند تا بخورند و دونه دونه موهاشون و از ته می‌زدند.

خدای من اصلا یادم نمی‌ره اون نوری که رو بدن یکی از گوسفند ها افتاده بود و چوپان داشت موهاش و می‌زد. واقعا دوست داشتنی و لذت بخش بود.

و خدارو شکر می‌کنم که اون انسان هارو دیدم چون بهمون از دوغ همون گوسفند ها یه بطری دادند و انقدر خوشمزه بود که تا ته خوردیم.

من کره و ماست و دوغ و پنیر محلی زیاد خوردم اما اون دوغ خیلی بهم چسبید انگار خدا از بهشت برامون فرستاده بود.

خداروهزاران بار‌شکر می‌کنم که بابا جرعت کرد و اون راه و رفت بالا و ما اون منظره ی زیبا رو دیدیدم و خوشحالم که پدرم توی اون دهات پر از زیبایی به دنیا اومد و زندگیمون و زیبا کرد. و هنوزم که هنوزه آباده و ما می تونیم ازش استفاده کنیم.

استاد قشنگم بابت آپلود این فایل زیبا ازت ممنونم که باعث شدی برام این خاطره ی قشنگ یادآوری بشه و خداروهزاران بار شکر می‌کنم که من و خانواده ام جزوی از این خانواده ی دوست داشتنی هستیم.

خدارو شاکرم که نزدیک به دوسال به سمت شما هدایت شدیم.

خدایا بابت این همه زیبایی شکر مهربونم.