سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 1+160

سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان موفق و شجاع گروه عباسمنش

خیلی خیلی این فایل رو دوست داشتم و احساس میکنم لازمه که چندین بار گوشش بدم، الان دومین باره که گوش دادم و این بار چیزایی شنیدم که برای اولین بار که دیدم نشنیدم و این آگاهی عمیق تر میشه وقتی هر بار گوش میکنی….

اول از همه بگم که، وقتی بچه ها بغلتون میکردن و احساساتی میشدن، منم اینجا اشک در چشمانم حلقه میزد و کاملا باهاشون هم احساس میشدم و منم آغوش شمارو حس میکردم… چقدر قشنگه، هر کدوم از بچه ها اینقدر نتیجه گرفتن و اینقدر خالصانه و با عشقی که از درون جریان داره کلماتی که باید رو از زبونشون جاری میکنه… چقدر همه چی تو این فایل دقیق نشون داده شد، تمام حرف هایی که بچه ها زدن و از تجربیاتشون گفتن… همه و همه چقدررررر به جا بود…. دوست عزیزمون با لبخند زیباش اومد پیش استاد و خواسته هایی که تیک خورده بود رو نشون میداد.. و من لبخندشو حس میکردم.. حس میکردم منم قراره همینقدر عمیق بخندم و شاد باشم… و وقتی راجب نوشتن صحبت شد، به خودم گفتم ببین تو تنبلی نوشتن رو داشتی، که چجوری هر روز بنویسی و حتی خداوند از قبل بهم گفته بود که بنویس… و من همیشه با نوشتن چه تو یاداشت گوشیم چه تو دفتر آروم میشم، مخصوصا دفتر…

و دوباره خداوند از زبان استاد بهم تاکید کرد که حتما بنویس حتی در حد چند خط… جالبه که بعد دیدن اولین ویدئو رفتم دفتر آوردم و گفتم اهل عمل باش… شروع کردم به نوشتن و من 2 صفحه فقط نوشتم… و گفتم من چقدر خواسته داشتم.. و شکرگزاری کردم و حتی درمورد چیز هایی که یادم رفته بود و تکرار اون ها برای من آرامش بخش بود

وقتی استاد بحث رفتن به کار مورد علاقه و پیدا کردن الگوی موفق تو در اون کار صحبت کردن… من گفتم خودشهههه… جواب سوال ذهن نااروم من…

من دارم دوره ی آرایشگری رو میگذرونم و در حال یادگیری هستم، وقتی که مربی آموزشگاه بهمون یه مدل شنیدن یاد داد، از ما خواست که روی کله مانکن تمرین کنیم… بچه ها در حین کار کردن گفتن که این کارو دوست ندارن.. و مربیه گفت شما تو آرایش پیرایش متوجه میشید به چه چیزی علاقه دارید… ولی شغل های پولساز تو آرایشگری، مثل رنگ مو و یا مش یا اکستنشن مژه… اینا خیلی خوبن… همون موقع که این حرفو زد، درون من این باورو داشت می‌ساخت که بقیه رشته ها پول توشون نیست، فقط این رشته ها همیشه توش مشتریه… این حرفا همیشه باعث میشه که آدم از مسیرش دور بشه مخصوصا اگر دنبال شرایط خوب مالی باشه… خداروشکر میکنم که خداوند همیشه از طریق این مسیر بهم جواب رو میده، چه زمانی که من دارم برای یادگیری و یا زود به شرایط مالی رسیدن عجله میکنم.. که هر وقت میام رو نشانم میزنم دقیقا مربوط به همون مسیر من میشه و خداوند بارها بهم گفته تکاملت رو طی کن، خودتو با کسی مقایسه نکن و یا دونه خودتو با میوه ی کس دیگه قیاس نکن… اونم مثل تو یه روزی بلد نبوده و آروم آروم پیش رفته… حتی یادمه یه بار سریال زندگی در بهشت اونجایی که استاد با خانواده راین درختارو میسوزوندن و پارتی میگرفتن، استاد رو کرد به دوربین و گفت ببین وقتی تکامل طی نشه اینجوری سری نابود و سوخته میشه و من همون جا گفتم خدایا تو چقدر دقیق داری بهم راه رو نشون میدی…

و حالا با این حرف استاد متوجه شدم که من حرفه و علاقه خودمو تو این مسیر پیدا میکنم و یا هدایت میشم به مسیر های بهتر و تو همون مسیر می‌گردم دنبال الگویی که تونسته به موفقیت مالی برسه….و مهم نیست بقیه چی میگن

حتی استاد، من از جو آرایشگاه ها خوشم نمیاد، با دیدن سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت، چه زمانی که مریم جان آرایشگاهی که تو کشتی بود رو نشون میداد که زمانی که در سریال زندگی در بهشت فکر میکنم.. مریم جان رفتن موهاشونو کوتاه کردن.. همون جا گفتم چقدر جو آروم و گرمی داره و این سری هم راجب آرایشگاه و محیطش داشتم به دخترخالم میگفتم که اون گفت همه ی آرایشگاه ها مثل هم نیستن، و خودش از آرایشگاه خیابون فرشته گفت که چقدر پرنسلش خوب بودن و هر کدومشون مشغول کار خودشون بودن و مسئول اونجا هم خیلی خوش برخورد بود… گفتم ببین تا اینو شنیدم گفتم پس وجود داره و دلیل نمیشه چون من جای مناسبی ندیدم بگم همه جا همینه.. و من به جای تمرکز کردن روی ارایشگر هایی که جو مناسبی ندارن تمرکزم روی آرایشگاهی باید باشه که جو مناسب داره… حتی خودمم در مورد موفقیت ارایشگر ها سرچ کرده بودم، یه خانومی بود قبل از اینکه آرایشگاه بزنه، می‌رفته خونه مشتریاش و کاراشونو انجام می‌داده و چون اکثر مشتری هاش به این شکل عادت کرده بودن، وقتی ارایشگاهشو تاسیس کرد اونو شبیه خونه درست کرده بود که به مشتری همون احساسی که تو خونه داشت بهش دست بده… و مشتری احساس راحتی کنه و خیلی خیلی خوش برخورد و خوشرو بود و می‌گفت من حتی به پرسنلم یه سری باید ها و نباید هارو میگم که مثلا باید با مشتری خوب صحبت کنید و احترام بزارید

و من گفتم پس وجود داره

دقیقا مثال استاد از اومدن به آمریکا و داستان (عمری کار)… دقیقا همینه… اگر ما میخواییم به خواسته هامون به راحتی برسیم باید دنبال الگوهایی بگردیم که قبل ما تونستن موفق بشن

وقتی اون خانوم لباس قرمز با اشک در چشماش به استاد گف (من گفتم اگر برای استاد شده برای منم میشه، اگر اون ساده دیده برای منم ساده میشه و تو 1 دقیقه بهم اکسپتی داد)

تکرار و تکرار این موارد و گوش دادن به این فایل ها نتیجه رو تغییر میده

همین که چشم های من داره این فایل رو میبینه و گوش های من داره تجربیات بچه هارو میشنوه و ذهن من در حال تحلیل کردنه… ینی داره باور های من آروم آروم تغییر میکنه…. که منم هیچ فرقی با اون کسی که تونسته و رفته ندارم… فقط فرقمون باور و ایمانه…

خدایا ازت ممنونم، استاد ازت ممنونم…. چه ایده ی به جایی، چقدر این فایلتون جواب سوال های ذهن من بود و چقدر یاد گرفتم از شما و از بچه‌ها

همتونو دوست دارم و بهتون افتخار میکنم و مطمعنم در زمانی که خدا میدونه منم میتونم و میام.. چون من خودمو اونجا دیدم، من حس کردم، من لمس کردم و منم مثل شما احساساتی شدم و عمیقاً لبخند زدم… و خدای شما خدای منم هست و برای منم می‌شود به شرط ایمان به شرط پیدا کردن الگوهای مناسب و ادامه در این مسیر رویایی که هر روزش از دیروز قشنگ تره…

دوستدار شما مهدیه 🌼