سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 154

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سعید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام بر بهترین خوبان

سلام به دوستان عزیز

جز زیبایی هیچ چیز در این فایل ها و سفر نامه نیست

نکته هایی در این تصاویر را می توان دید که هرکس آنها را در زندگی خودش بکار بگیرد زندگی او گلستان می شود

از همه مهمتر شکرگزاری که استاد عزیز در طول سفر در تمام و تک تک جملات خود خواسته و ناخواسته بکار می برد بسیار دلنشین است

با دیدن زیبایی ها به قانون فراوانی آدم بیشتر پی می برد و بیشتر دوست دارد در این حال و هوای خوب و زیبا قرار بگیرد

در تمام طول سفر کلمه به امید خدای مهربان از دهان مریم جان و عزیز و استاد مهربان خارج نمی شد و این نشان می داد که چقدر استاد نگاهش توحیدی است و از خدای خودش کمک می گیرد و کمک می خواهد برای داشتن حال خوب که مسلما با این روش بهترین ها هم نصیب خواهد شد

با چه ذوق و شوقی از محیط پیرامون خود و اطراف تصاویر می گیرید و تعریف می کنید همه اینها نشان می دهد که یک نگاه چقدر می تواند زیبا باشد و لذت بخش باشد

تشکر کردن از یکدیگر و تشکر کردن از وسایل و امکانات موجود تمام اینها نشان می دهد که یک شخص می تواند در بهترین حالت و بدترین حالت همیشه سپاسگذار بود

دیدن نعمت های اطراف خود و تشکر کزدن از آنها خود نوعی سپاسگذاری به جهان هستی که قدر نعمت های خوب زندگی خودم را می دانم و از آن نعمت بیشتر در زندگی من جریان پیدا می کند

من که خودم به نوبه خودم با دیدن این تصاویر و این صحبت ها حالم را بسیار بسیار خوب می کند انرژی تازه به من می بخشد

دیدن یک طلوع تازه خورشید و این همه ذوق داشتن برای آن و تشکر از خداوند بخاطر آن خود به خود حس خوب زندگی و امید و ایمان را در دل آدم زنده می کند و این خود بهترین درک قانون این جهان هستی است

بنابریان وقتی زیبایی را ببینی جز زیبایی هم هیچ چیز دریافت نخواهی کرد

چیز دیگری که در این سفرنامه به وضوح به چشم می خورد این است که توجه به تمام اطرف و پیرامون خودشان استاد و مریم جان عزیز دارند و از نکته نکته و ذره ذره جای جای طول سفر خودشان لذت می بیرند وآگاهانه همه را نگاه میکنند و لبخند بروی لب خود دارند واقعا زیبا است

خنک بودن هوا با حال بودن آن

خورشید خانم

هوای خوب

زنده کردن و سرزنده کردن

تعریف از ماشین

و و و کلا هرچه نگاه می کنی جز مثبت حرف زدن و جز زیبا دیدن هیچ چیز دیگری در آن وجود ندارد پس بی دلیل نیست که در طول این سفر جز مناظر زیبا و دل انگیز هیچ چیز دیگری جلوی راه استاد عزیز سبز نمی شود

دیدن حیوانات زیبا و ذوق کردن از دیدن آنها

لذت دیدن آنها در حال غذا خوردن و راه رفتن هیچ چیز جز شکرگذاری خداوند نیست و نخواهد بود

به جرات می توانم بگویم اینقدر حس و حال خوب در این سفرنامه است که انگار خود من در این مکان هستم و براحتی می توانم برای خودم تصویر سازی کنم و خودم را در آنجا تصور کنم

ممنونم از استاد عزیز که این زیبایی ها و نعمت های خداوند را با ما به اشتراک میگذارد و برای حال خوب ما وقت و انرژی صرف می کند

خداوند را شاکرم بخاطر این همه نعمت های خوب بی نظیرش

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

 

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    407MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

206 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ترنم» در این صفحه: 3
  1. -
    ترنم گفته:
    مدت عضویت: 1339 روز

    سلام به استاد توحیدیم و مریم جان عزیزم

    همیشه از مکان هایی که که لطف می کردین بهمون نشون میدادین مینوشتم ایندفعه میخوام از خود شما از مریم جان قشنگم از استاد توحیدیم بگم

    ازینکه چقدر متفاوتید به جای اینکه بیاید بگید این مسیر زیباست با نتایجتون آدما رو عاشق مسیرتون می کنید عاشق خدا میکنید، من از بچگی عاشق خدا بودم ولی احساسی که از خانوادم مخصوصا مادرم که زنی خیلی خیلی مذهبیه دریافت میکردم باعث میشد از دین از. خدا بدم بیاد مثلا وقتی بچه بودم بعد یه خوابایی میدیدم میومدم میگفتم خدا تو خواب بام حرف میزد میگفت مگه تو کی هستی مگه تو امامی کسی هستی حتی نمازت درست نیست مگه خدا بیکار توه یا همین اوایل جاهایی میرفتم خودم تنها با سن کم خیلی بهم احترام گذاشته میشد میگفت به خاطر عبایی که میزنی بهت ابهت داده اصولا من چادری نیستم ولی اداره یا جاهایی که همچین پوششی باید داشت رعایت میکنم

    من اعتقادی نداشتم که عبا دارخ اینکارو میکنه مطمئن بودم کار خداست و جالبه دفعه بعدی خیلی اتفاقی که با حنا دست و پاهامو طراحی کرده بودم لاک زده ناخن کاشته با لباسای روشن نارنجی تو ماشین بودم باهام تماس گرفتن که برم سپاه من با همون سر و وضع چون زمان نداشتم برم عوض کنم رفتم خدای من شاهده با اینکه همه ی افراد نظامی بودن و زنا همه چادری یه تار موشون بیرون نبود من با لباسای نارنجی با ناخنای کاشت دستام با حنا و یکی از پاهام با حنا نقاشی شده بود ولی حتی یکیشون بهم نگفت برو بیرون یا این چه سر و وضعیه حتی برام بیسکویت و چایی اوردن من نمیخواستم چایی بردارم که نقاشی دستم به چشم نیاد ولی خیلی اصرار کردن مجبور شدم بردارم اصلا هیچییییی بهم نگفتن خیلی هم با احترام باهام برخورد شد با اینکه نه منو می‌شناسن نه پارتی نه چیزی هیچی و من اینو از شما این دیدگاه این نتایج و از شما یاد گرفتم

    ممکنه مامانم بعضی حرفاشم درست باشه ها ولی چون نتایج زندگیش و دوست ندارم از مسیرش بدم میاد…. نمیتونم بشنومش ولی خدای من شاهده شما که فایل میزارید من انقدر تشنم که حس میکنم سرم نبض میزنه

    استاد من همیشه خوابای آشفته می دیدم خیلی از مسائلم با شما حل شد خوابم درست نمیشد تا اینکه یک روز با خودم نشستم باورامو کشیدم بیرون و خداراشاکرم ازون موقع راحت میخوابم جدیدا هم یاد گرفتم وقتی میخوابم میگم خدایا منو در ساعت مناسب به خوابی آگاهی دهنده هدایتم کن از شما یاد گرفتم همون جریان خدایا منو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده وقتی خوابیدم خوب دیدم گوشی شما همونکه قابش کرمیه توش کامنتا رو می خونید دستم بود تو پردایس بودم داشتم فیلم میگرفتم و دقیقا هرچیزی که شما بهمون داشتید نشون میدادید و لمس میکردم و مستندسازی میکردم…. و چقدر آمریکا رو به خودم نزدیک دیدم….

    استاد من انقدر عمیق به حرفای شما گوش میدم که حس میکنم حرفاتونو دارم زندگی میکنم استاد شما گفتید توی دانشگاهتون کلاس برگزار کردید

    استاد جان من الان پشت کنکورم هیچ مدرکیم ندارم نه ارشد نه دکتری نه هیچی حتی اختراعامم هنوز ثبتشون تموم نشده یعنی کارتشون دستم نیست ولی یه ماه دیگه قراره برم دانشگاه آزاد شهرمون تدریس کنم…. استاد من تا حالا تجربه تدریس به بزرگتر از خودم نداشتم مخصوصا که یه مکان مختلط هست و من حتی دانشجو نیستم که بگم این فضا آشناست نه آشنا نیست ولی فایلای شما منو هدایت کرده به این موضوع و من فقط دارم روی خودم شخصیتم کار میکنم و حرفای آزاده جان و مرور میکنم وقتی رفتن آموزش زبان دادن

    ایده و هدایت خدا بود، من شنیدم پیغامشو لحظه ای که گفتم پدرم نمیتونه بابت هر اختراع من ۶۰ میلیون هزینه ثبت کردنشو بده شنیدمش بهم گفت من پدرتم من سرمایه گذارتم بهم گفت ایده ها رو که برم تدریس کنم و خودم هزینه رو بدم

    مثلا من اسیب شناسی کردم دیدم بچه هایی که میرن دانشگاه آزاد کسایی هستن اغلب که درس دبیرستانشون و نخوندن و دروس دانشگاه به این پیش نیازها نیاز داره من اومدم با توجه به هر رشته ای که دانشجو انتخاب میکنه و پیش نیازهایی که داره ریاضی دبیرستان و بهشون یاد میدم اعتماد که رفت بالا اونوقت مثل آزاده جان که درخواست کرد منم درخواست خواهم کرد که میخوام دروس تخصصی دانشگاه تدریس کنم

    من حالم خوبه استاد با شما من ارومم به زعم خودم خرافات و توهما رو ریختم دور گفتم انتظار بی جاییه بخوام خانوادم پول ثبت اختراعامو بدن که فقط یدونش ۶۰ میلیون شروع میکنم کسب درامد میکنم و این درامدی که کسب میکنم منو پولدار نمیکنه بلکه ثروتمند میکنه چرا ؟ چون هم بهم آزادی مالی میده هم باعث میشه من به خاطر اینکه تدریس میکنم مرتب باید مهارتامو ببرم بالا و اتفاقا تدریس من فارغ از هدفم نیست من خودم تو کار ریاضیم پس دارم تو حوزه کاریم هم پیشرفت میکنم چون من دغدغه ها رو میشناسم نیاز رو میشناسم و بعدش توی پکیجم خیلی میتونه بهم کمک کنه، و نکته دیگش اینه من چون کنکور دارم باعث میشه مرتب درحال مرور و کسب اطلاعات بیشتر باشم و برای اپلای گرفتن هم کمکم میکنه چون هم واسه رزومم خوبه هم واسه رشد شخصیتم و کار با دانشجو و اساتید اونم توی جایی که من نه دانشجوشونم نه حتی استادشون و نه حتی مدرکش دارم هیچی ولی من خدارو دارم و آموزه های شمارو و این برگ برنده ی منه

    استاد من نزدیک چهارساله تلویزیون سریال ندیدم و نزدیک سه ساله فیلم غمگین از هیچ پلتفرمی ندیدم حدود ۲۰ شبه یه فیلمی شبکه سه میزاشت خانوادم موقع شام می دیدن منم بودم انگار یادم رفته بود منم می دیدم باهاشون بعد یهو به خودم اومدم راحت باورا مخربی که داشت میداد و گرفتم باز نقش بده ادم پولدارس که از راه های بد به پول رسیده و یه عشق که به خاطر اختلاف طبقاتی بی سرانجام مونده و…. به خودم یادآور شدم به هرچی میخوای بیاد تو زندگیت توجه کن ازینا میخوای؟ گفتم نه پس قطعش کن

    و شروع کردم به دیدن سریال زندگی در بهشت اون قسمت هایی که ندیدم الان قسمت ۱۹۲ و چقدر من تحسین میکنم اخه شما دوتا عزیز دل رو

    مورد دیگه چند روز پیش رفته بودم با خواهرم خرید کنیم بعد مسئولش یه مردی بود مشخص بود میخواست یه جوری مخمو بزنه😂شروع کرد به زدن حرفای موفقیتی و اینا که نظرمو جلب کنه میدونید چی برام جالب بود اینکه نه من اونو میشناختم نه اون منو میشناسه ولی چقدر فرکانس من اومده بالا که اگ کسی بخواد مخمو بزنه از حرفای موفقیتی صحبت میکنه نه چرت و پرت، و من باز تو قلبم خدارو شکر کردم بابت وجود شما و آموزه هاتون

    (البته که فقط خرید کردم اومدم بیرون محل ندادم سخت تر ازین حرفام😂😂😂😂)

    خلاصه که این دفعه دلم میخواست از برکات وجود شما و آموزه هاتون صحبت کنم از همینجا روی ماهتون و میبوسم به زودی آمریکا می بینمتون❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  2. -
    ترنم گفته:
    مدت عضویت: 1339 روز

    سلام امیدوارم که حالتون عالی باشه

    ممنونم که برام کامنت نوشتید

    من بار اولی بود توی زندگیم که سپاه میرفتم ۱۹ سالم بیشتر ندارم به خاطر اختراعم باهام تماس گرفته بودن که خودمو برسونم ساعت یازده و نیم بود تا دوازده وقت داشتم خودمو برسونم هیچ فرصتی نداشتم که بخوام دستکش بزنم یا چیزیو بپوشونم وقتی وارد اونجا شدم یکم ترسیدم محیطش برام جدی و عجیب بود چون هیچ تعریفی از سپاه توی ذهن من نبود پر از ماشینای ارتشی و سرباز بود زنا همه محجبه میخواستم برگردم ولی نمیدونم چرا رفتم جلو اونم با اون سر و وضع که حتی پامم نقاشی کرده بودم ولی انگار یه کسی تو وجود من داشت حرکت می‌کرد و میرفت جلو وارد که شدم هیچ آشنایی بینمون نبود حتی میگفتم شاید ب خاطر سر و وضعم کارمو راه نندازن ولی رئیسش بهم گفت شما فقط بگو چه کاری میخوای برات انجام بدیم اون شاید ۵۰ سالش بود و من فقط ۱۹ سال اون لحظه ای که راه میرفتم و کلی سرباز پشت سر من بود تا منو برسونن به اتاق رئیس احساس کردم که خدا تو وجودمه اونه که داره کارا رو انجام میده من این جریانو واسه هیچ کس تعریف نکردم شاید هیچ کسم باور نکنه ولی من ازون روز خیلی ایمانم به خدا قوی تر شد تنها دعایی که میتونم بکنم اینه که این حس زیبا رو تجربش کنید

    من هیچ تجربه ای از سپاه و آدماش تا اون لحظه نداشتم ولی چون روی خودم کار میکردم باعث شد اونا روی خوب سکه رو نشونم بدن و رفتار خوبی باهام داشته باشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ترنم گفته:
    مدت عضویت: 1339 روز

    سلام امیدوارم که حالتون عالی باشه

    ممنونم که برام کامنت نوشتید.

    بابت کامنتای زیبایی که برای هر فایل زمان میزارید می نویسید ازتون ممنونم و عمیقا تحسینتون میکنم این کامنتتون هم مثل همه ی کامنتاتون پر از آگاهی هست و مثل همیشه استفاده از شعر احادیث آیات قران و….

    تحسینتون میکنم که نماز می خونید من تا دوسال پیش حتی نماز شب می خوندم همش میرفتم ببینم بزرگای دین چی میگن منم همونو انجام بدم رفیق خدا بشم هروقت میگفتن اگ نخونی جهنم و ازین حرفا من پرو پرو میرفتم سجاده پهن میکردم میگفتم ببین خداجون اینا از ترس اومدن سراغت من دارم میام که باهات دوست بشم سر هر نماز انواع عطر به خودم میزدم یه جمله نوشته بودم زده بودم رو ایینه که اینجوری که لباس پوشیدی ایا خدا دوست داره؟ خلاصه از خدا یک ادم ساخته بودم و فقط میخواستم باهاش رفیق شم حتی ریاضی و هم اینجوری انتخاب کردم ک خدایا من ی هدفی میخوام ک تموم نشه ک اومدم اون دنیا همکار باشیم بیام اونجا باهم مسئله حل کنیم میدونم کودک درونم زیادی فعاله😂الان بزرگ شدم مثلا ۱۹ سالمه ولی خب از یه جایی به بعد نمیدونم چیشد نماز و رها کردم بعدشم ک دیدم تو قران عین این چیزی که ما بهش میگیم نماز نیست دیگ با خیال راحت تر نمیخوندم😂خلاصه که مامانم این اواخر میگفت ناخناتو دربیار من رفتم گشتم ببین قرآن توش سجده هست رکوع هست پیامبر هم که پیامبر اسلامه اومده نماز و بهمون تلفیقی گفته خدارو عبادت کنیم خلاصه که مامانم خیلی جدی شده بود به قول خودش منو به راه راست هدایت کنه ولی بخدا من پوششم اوکیه این کاشت و این چیزا رو خودم واسه خودم انجام میدم ولی مامانم تصور بی دین و ایمونی ازم ساخته با اینکه با خدا رفیقم لباسامم اوکین همیشه رنگ روشن و تیپ میزنم ولی بدحجاب نیستم چادری هم نیستم ولی خب مادره دیگه اعتقادات خودشو داره کمر همتو بسته بود منو بیاره سمت نماز….

    یه شب به خدا گفتم خدایا من نمیدونم چکیار کنم من میرم ایم ناخنارو درمیارم اگه نمازی هست اگه باید خوند هدایتم کن ناخنامو با اینکه دستام اسیب دیدن درشون اوردم گفتم خدایا اگر باید نمازی بخونم هدایتم کن و ازون موقع من هر کامنتی خوندم از بچه ها یه اسمی از نماز توش بود و یه رویا دیدم که مطمئن ترم کرد به نماز…. اما ته دلم به ناخنام که نگاه می کردم غصه می خوردم میگفتم خدایا حالا نمیشه با ناخن نماز خوند خب حالا چه عیبی داره ببین من خوشگل میشیم میام پیشتا😂😂😂عقل کل و چک کردم ایه وضو رو چک کردم دیدم توی قران حرفی زده نشده

    خلاصه که فردا عصر قرار کاشت دارم و الان که باز شما گفتید نماز گفتم نگاه کن اخه پشت سر هم هر کامنتی اتفاقی باز میکنم یا میخونم یا حتی جواب کامنتام توش نماز هست….

    خلاصه که من خیلی تحسینتون میکنم و نیازی نیست ادم شبیه بسیجیا باشه که ادم خوبی باشه اتفاقا من فکر میکنم خدا خوشتیپا رو بیشتر دوست داره🙈

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: