فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 81 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام درود بیکران دوستان قدرتمند و توانمندم، تبریک میگم به همتون…
یه موضوع جالب براتون بگم، دهنم در مقابل تغییر و رشد اینقدر مقاومت کرد که حتی چند روز بی حوصله بودم حالت بیماری داشتم و دست و دلم به هیچ کاری حتی دنبال کردن هدفم نمیرفت…
یکی دو روز به خودم استراحت دادم و همه چی را بیخیال شدم، ولی مدام دنبال گمشده ام بودم، نمیتونستم لحظاتم را الکی بگذرونم، اون موقع حتی تفریح هم دوست نداشتم، دلم میخواست ادامه بدم، تمام دنیا هدایتم میکرد به سمت برگشت به مسیر، یه حسی میگفت لذت بردی باریکلااااااا، حالا برو سراغ مسیرت، یه چیزی تو مغزم میگفت ولش کن، سریعا دلم جواب میداد، یادته تمام عمرت میخواستی آدمی با برنامه هدف باشی، سرت گرم کارات باشه… ببین حدود دوماه داری روی خودت کار میکنی تا عادت کنی هر روز روی خودت و برنامه هاتون رشدت کار کنی، خودت خواستی، نوش جانت الآنم خودت تصمیم میگیری، باخودم فکر کردم راست میگه، ذهنم میخواد جلوی رشد و عادت ها مثبتم را بگیره…
خیلی قشنگ بود برام که تمام دنیا دست به دست هم داده، حتی نخواهم هم نمیتونم تغییر نکنم، انگار که برنامه ریزی شدم برای اینکار و دوتا راه دارم، یا فقط توی مسیر بمونم و با لذت پیشبرم، یا دکمه کنسل را بزنم، در تمام لحظات سعی میکنم فقط حس خوب خودم را حفظ کنم…
برگشتم، دو روزه برگشتم و باز ادامه میدم مسیر را جایزه داشتم…
جایزم این بود که از روز اول میخواستم پکیج عزت نفس را بخرم، پولش جور شد، از صبح مغزم داره میترسونه منو… حتی میگه به اندازه کافی پول نداری، نرفتم ببینم چقدر دارم، فقط صبح قرار بود یه مبلغی به حسابم بیاد که اومد خداروسپاس، میخوام اقدام کنم برای تهیه کردنش، میرم براش هرچه بادا باد…
میدونم اتفاقات عالی داره رقم میخوره، دارم رشد میکنم، حتی توی مسیر حرکات رو هم نمیتونم پیش بینی کنم، هرچی که من فکر میکنم از قبلش وقتی بهش میرسم، یه چیز جذابتر و باحالتر و باکس زیبا آماده است که فقط باید ازش استقبال کنم و لذتش رو ببرم…
دارم میشم آدمی که از بچه گیم رویاش را داشتم و هدف هوایی که از بچه دوستشون داشتم ولی باورم مشکل داشت، اما حالا ورق برگشته، همه چیز عوض شده، که خودم تعجب میکنم ولی لذت میبرم، از تنها فرمانروای جهان هستی ممنونم…
تمام زندگی گذشته ام زندگی سرتاسر شرک خفی، ضعف و مسئله بود…
چند سال پیش این فایل رو گوش کردم و خیلی تاثیر گذاشت، بسیار زیاد تغییر کردم و بهتر شدم و هنوزم دارم هر لحظه بهتر و بهتر میشوم…
امروز قصد دارم عزت نفس را بخرم، به امید تنها فرمانروای جهان هستی، فقط میدونم بهترین کار الان اینه…
روزتون شاد موفق اولین روز زمستان سال ۱۴۰۰ بعد از شب یلدا…
زندگیتون همراه با شاد ترین اتفاقات
سلام خدمت خونواده ی بزرگ عباسمنشیم.چقدراین باور قدرتمند کننده ست که سرتعظیم بجزخداوند واسه کسی خم نکنیم وتنها دست قدرتمند رو دستان خداوند بدونیم اینطوری هرکسی به ما کمک کرد خوشحال میشیم واگرم نکرد میدونیم که خداوند از یه طریق دیگه هدایتمون میکنه وناراحت نمیشیم.چقققدر مسئله ی توحید لذت بخش وارامش بخشه دیگه از هیییچکس بجز خدا انتظار نداری وچون از بزرگترین منبع توقع داری پشتت گرمه از خداوند میخوام که توی زمینه ی استقلال مالیم از بهترین دستانش برای کمک به من استفاده کنه ومن با امید وانتظار شیرین منتظر هدایتش هستم.
بنام پروردگار بخشنده و قدرتمند
در روز هفدهم سفرم خیلی خیلی خوشحالم و حالم عالیه
سپاسگزارم پروردگار مهربانم که مرا به این مسیر زیبا هدایت نمودی که هر لحظه به تو نزدیکتر میشم و ترس هایم کمرنگتر میشن
فایل امروز برایم فوقالعاده عالی بود من که فکر میکردم به خداوند ایمان دارم ولی همیشه از دیگران هم میترسیدم
پس من بطور کامل هنوز به اون ایمان واقعی نرسیدم و با وجود ادعا داشتن اینکه از خدا از همه قدرتمندتره ولی همیشه وقتی به یک مشکل برمیخوردم میگفتم باید از فلان فرد پر نفوذ کمک بگیرم
ممنونم از استاد عزیز که هر روز آگاهی مان را بیشتر میکنه و هر روز بیشتر از روز قبل یکتاپرست تر میشویم و به این که خدا هست در هر حالت کنارمان بیشتر ایمان میاوریم
خدایا سپاسگزارم که حال دلم فوق العاده عالیه
خدایا سپاسگزارم که هر روز نعمت های فراوانت در زندگیم بیشتر میشه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خوبم
این کامنتو بین نماز ظهر و عصرم مینویسم
سجادم بازه و خدای مهربون رو واقعا شاکرم
این فایلو همون روزهایی که تازه به سایت اومدم دیده بودم بارها
فوق العادست
در این یکی دو روز هم چندین بار شنیدمش
یه احساس سردرگمی خاصی دارم
نمیدونم شاید بی ربطه ولی یه خاطره رو دوست دارم تعریف کنم
زمانی که دخترم رو باردار بودم شدت بوها برام هزار برابر شده بودن
یادمه نزدیکی خونه ما یه کبابی بود که عصر های رمضان حلیم میپخت
یعنی بوی حلیم بقدری آزارم میداد که یه مدت رفتم خونه مامانم موندم
اونجا هم اگر دریخچالشون باز میشد واقعا حالم بد میشد
از بوی حیلی از مواد غذایی بیزار بودم
ویار سختی بود
یادمه خواهرم بهم گفت این وضعیت تموم میشه و تو بالاخره به وضعیت عادی برمیگردی
ولی باورش تو اون شرایط سخت بود
نجواها میگفتن دیگه همیشه تو اون شرایط میمونم و هیچ وقت خوب نمیشم
اما بعد از به دنیا اومدن دخترم من بهتر و بهتر شدم
تا جایی که دوباره به حالت سابق برگشتم
و به صدق گفته خواهرم ایمان اوردم
تو ویار توی یه نا امیدی غرق بودم
البته همیشه یه کورسوی امیدی بود
حالا چرا اینو گفتم
مدت هاست که من نمیدونم رسالتم چیه
و به چه کاری علاقه دارم
استاد قبلی که داشتم یه فایل درباره رسالت شغلی داشتن تو دوره پولسازیشون که خریده بودم
چندین و چند بار اون فایلو گوش کردم و نوشتم
کلی بهش فکر کردم
از اطرافیانم پرسیدم چه کاری بهم میاد
ولی رسالتم پیدا نشد
تنها کاری که کردم از شغلی که داشتم بیرون اومدم
دوباره رفتم توی اون نا امیدی
منی که چندین تا شغلو تجربه کردم
و هیچوقت به اون حس عشقی که همه ازش میگفتن توی کار نرسیده بودم
همه میگفتن یه کاری هست که توش فوق العاده ای
استاد شما گفتین از هرکاری میشه شروع کن
فقط مهم حرکته
تو قدم های بعدی مسیر برات روشن میشه
مدتها بود همسرم میگفت آپارتمانی رو که پدرم بهم داده بفروشیم و سرمایه گذاری کنیم
و من 11 سال به عناوین مختلف قبول نکردم
ولی سال گذشته این شجاعتو به خرج دادم
به دلایل خیلی زیادی که اگر اینجا بنویسم مطمئنا خیلیا تاییدم میکنن فروش اون اپارتمان برام مثل مرگ بود
ولی انجامش دادم
نخواستم حسرت لحظه مرگم باشه
خواستم حرکت کنم
خیلی خیلی سخت بود
البته خدارو وکیل خودم کردم و خیلی خیلی راحت و عالی کار فروش انجام شد
ولی برای من این حرکت عظیم خیلی سخت بود
الان به لطف خدای مهربون سود خوبی از سرمایه گذاری روی مسکن داریم
و نکته ای که در مورد رسالتم هست
همیشه یه حسی داشتم که از ساخت و ساز خوشم میومده
الان چون سرمایه گذاریمون در بخش ساخت و سازه یکمی بیشتر به این مقوله نزدیک شدم
و جدیدا یه زمین قناص برای خرید پیشنهاد شده با پلن هر طبقه دو واحد
ولی دوستمون که کار ساخت رو انجام میده خودشم اذعان داشت که اگر بشه سه واحد درآورد در هر طبقه فوق العادست
من با توجه به زمین حسم این بود که میشه
پلن رو که برام فرستادن دیدم امکانش هست
پدرم طراح ماشین آلات صنعتی هستن و نقشه برای من چیز آشنایی هست
ولی از پلن ساختمان لذت بردم
حس کردم دوسش دارم
یه کورسوی امیدی توی دلم روشن شد
برنامه طراحی رو نداشتم روی لپتابم
روی کاغذ پلن سه واحدی رو کشیدم
حس کردم مثل حل مساله و معما میمونه
حدود 4ساعتی که دخترم مدرسه بود روش کار کردم
و برام سریع گذشت
در مورد معماری تحقیق کردم
هم رشته هنرستانه هم دانشگاه و هم اموزشگاه های آزاد تدریسش میکنن
با مدرک معتبر دو زبانه
خواستم بگم یعنی منی که امیدی نداشتم به پیدا کردن رسالت
الان اون نورو کوچیکو از دور میبینم
و منتظر نشونم
از خدا میخوام اگر همین کارمه منو هدایت کنه
ناگفته نمونه وقتی نقشه سه واحدی رو کشیدم روی کاغذ و برا همسرم فرستادم که به دوستشون بده پیش خودم فکر میکردم الان ایشون از دیدن نقشه ذوق زده میشه و درجا تاییدش میکنه و به حسابم یه مبلغ بزرگی میریزه و من در جا هم قانون سلامتی رو میگیرم و هم دوره آموزشگاه ازادو ثبت نام میکنم:))
البته ایشون نقشه رو دقیق ندیده بود و گفته بود باید با برنامه و ابعاد دقیق طراحی بشه
:))))
ولی بقول یکی از دوستامون که گفته بودن همین که اون شرکت بهشون گفته بود ما شما رو نمیخوایم ، از بابت اینکه یه شرکت خلاصه بهشون جواب داده خوشحال بودن، و احساس موفقیت کردن ، منم حس بدی در قلبم بوجود نیومد
الان هدف بعدیم اینه برم کتابخونه و یه سری کتاب درباره همین موضوع بگیرم
و ببینم چه نرم افزاری مخصوص این طراحی هست
یه سری اطلاعات بدست بیارم
و از خدا هدایت بخوام
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
اهدافم در 1401
به لطف خدا کسب و کار خودم راه اندازی کنم
قانون سلامتی رو از خدای مهربونم هدیه بگیرم
با هدایت خدای مهربونم فهم و حفظ و تثبیت قرانم عالی عالی عالی بشه
به نام خداوند بخشنده مهربان فایلی که من با استاد آشنا شدم همین فایل بود هرموقع دلم بگیره این فایل نگاه میکنم اتفاقی که برام افتاد همین یک ساله من فامیلی دارم که باهاشون مرتب رفت آمد داریم در یک دعوای ناگهانی ما بالونها قطع رابطه کردیم و رفت آمد اون همه خوشگذرانی ک باهم داشتیم همه همه به یک باره قطع شد شاید باورتون نشه من کاملااا افسرده شدم و حتی رفتیم آشتی کنیم اونا قبول نکردن و میتونم بگم سخت ترین لحظات زندگی برای من رقم خورد به یک باره من به خودم آمدم و دیدم شدم یک دختر افسرده و از خودم سوال کردم چراا چرا یک رابطه برای من اونقدر ارزش داشت که من اینطوری به هم ریختم
جواب های عالی ذهنم داد که بی لطف نیست بنویسم
چون فکر میکردم اونا نباش پس ماباکی بریم گردش بعد گفتم خداوند از فضل خودش یک انسان ها خوبی در مسیر من قرار میده تا از زندگی لذت ببرم
بعد ذهنم گفت اونا طبق نفوذی که در فامیل دارن وهمه همیشه خونه اونا جمع میشن ما از اون جمع حذف شدیم و اطرافیان هم نسبت به ما دید بدی پیدا کردن بعد ذهنم گفت عیبی ندارد من اونقدر از درون پرمیشم تا حرف مردم برام بی ارزش بشه
دیدگاه روز 17، سلام به تمامی دوستان، این فایل به من یاد آوری کرد که شاید دلیل اینکه اون نتایجی که میخوامو نمیگیرم به علت شرک مخفی هست که دچار هستم شاید اصلا اصلی ترین پاشنه آشیلمم همینه، من فکر میکردم خیلی موحد هستم ولی الان که موشکافی میکنم میفهمم که نه، منم مثل خیلییای دیگه مشرکم، که اگه نبودم هیچ ترسی نداشتم وقتی من از خیلی چیزا میترسم پس موحد نیستم که ترس یکی از مهمترین نشانه های شرکه، اگه موحد بودم هیچ وقت زیربار حرف زور نمیرفتم اجازه نمیدادم کسی بهم ظلم کنه، حتی جای که میفهمیدم ظلمی واضحه ساکت نمیموندم، رودربایسی با کسی نمیکردم پس من موحد نیستم ولی آرزوی موحد بودن دارم و از این لحظه تعهد میدم که تمام تلاشمو برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بکنم به امید الله
سلام ب استاد جانم و بانو مریم عزیزم
سلام ب همراهان عزیز درمسیرلذت بخش زندگی در بهشت..
همه ماداریم در بهشت خودمون زندگی میکنیم و از این فرصت عالی ک برای درک بهتر قوانین جهان برامون بوجود. اومده باید نهایت شکرگزاری رو داشته باشیم..
خدایا شکرت ک دوباره خودتو قدرتتو ب من یادآوری کردی شاید ک نه حتما خیلی باید بیشتر از این متمرکز شم روی توحید و ببینم کجای باورهام نیاز ب شخم و زیرو رو کردن داره..
این بهترین و خوشحال کننده ترین نشانه من طی مدت اخیره ک منو واقعا خشنود کرد و گفتم چقدر خوب میتونم باز خودمو در یکتاپرستی و توحید تخمین بزنم واقعا چقدر در عملکرد تونستم قوی باشم و ایمانمو نشون بدم ک بله خدایی هست ک پشتیبان و حامی منه اونه ک هدایتم میکنه و من فقط روی خودش حساب باز میکنم نه هیچ کس دیگه ای وشایدم باید قوی ترو مامرکزتر بشم..
بهتره ی داستان کوتاه بگم و یکم ب خودم یادآوری کنم ک هرلحظه خداوندم صدامو شنیده و اجابتم کرده پس هنوز باید قدرتو از دیگران بگیرم و بدم ب خداوندم هنوز فایلو ندیدم فقط کامنت استادو خوندم و تو دفترم نوشتم ولی دوست داشتم کامنت بزارم ببینم ب قول استاد چی از درونم جاری میشه تقریبا 22بهمن ماه ی ماشین خریدیم شرایطی چن بیزنس همسرم نیاز ب ابزار اولیه مثل ماشین داشت اولش برای شرایط مقاومت داشتم ولی یادم اومد استاد گفتن افراد موفقی هستن ک با گرفتن وام ب سرمایشون اضافه میکنن برای درآمد بیشتر و همین اون مقاومتو شکست و ما بعد از یکسال و نیم دوباره ماشین خریدیم با دست خالی شوهرم چندبار تصمیم گرفته بود تا پایان سال نشده وسیله رو بخره چون کارش پخش کیک و کلوچه است ک قبلا ماجراشو گفتم از کجا شروع شد واجب بود وسیله از خودمون باشه اما از جایی ک درآمد ثابتشو با گوش زدای من ول کرده بود تا تمرکزش روی بیزنس خودش باشه میگفت دیگه نمیشه ماشین بخریم و معلوم نیست کارمون ب کجا برسه ولی من از جایی ک حتی زبونیم شده همه چیزو ب خدای بخشنده و مهربانم میسپارم وسپاسگزارشم میگفتم ناامیدنباش تو داری روی خودت وافکارت کار میکنی منم همینطور من میدونم ک خدا شرایطو فراهم میکنه ومیخریم تا اینکه ب قول استاد دستی از دستان خداوند اومدو خودش ی مبلغی پول ک داخل کارت بانکی داشت دو دستی کارتشو داد به ما تا قدم اول برای خریدو برداریم ناگفته نماند از حساب همین بنده خدا ی مبلغ کوچولو وامم میشد بگیریم ک رفتیم ثبت نام کردیم و ب لطف خدا پیش قسط دادیم ماشینو تحویل گرفتیم الان دیگه کار شوهرم ب لطف خدا راه افتاده و هر وقت میشینه تو ماشین میگه خدایا دمت گرم حالا اصل مطلب اینه ک من سپردم ب خدا وهر بار میگفتم میشه خدا خودش جور میکنه الان ک نگاه میکنم قلب یکیو مهربون کرد هیجا آخر سال وام نمیدن ما هدایت شدیم بانکی ک برج دوازده بهمون وام دادن شوهرم داره راحت از بازار خرید میکنه و میفروشه ب مغازه دار هر روز پول وارد حسابمون میشه من دارم پیش خودم هر روز میگم ببین داره شرایط هر روز بهتر میشه هنوز یک ماه نیست ماشین خریدیم ولی کلی از هر لحاظ روحی ومالی داریم تغییراتو میبینیم و من حالا ک مینویسم بیشتر متوجه میشم ک چقدر خداوندم حاظر وناظروبخشندس وچقدر من میتونم ازش بخوام اونم بده پس بهتره ک بیشتر روی خودش حساب کنم بهتره بیشتر ازش بخوام تا بیشتر باهم رفیق باشیم خواستن ازمن اجابت از اون..منم جلوی شوهرم رو سفید شدم گفتم ببین خدا هیچکسو ناامید نمیکنه فقط باید بهش بسپاری وایمان داشته باشی کار خودشه میدونه چکار کنه واز کجا برسونه..من گاهی برای سپاسگزاری ک خودم میپسندم سر ب سجده میزارم روی فرش و میگم خدایا شکرت من تسلیم توام و تو رب منی خدای منی منو هدایت کن ب راه کسانی ک به آنها نعمت دادی من تنها تو را میپرستم از تو یاری میجویم و خدای مهربانم اینطوری خودشو ب من نشون میده و من لذت میبرم و در توحید عملی هر روز خودمو قوی تر میکنم چون بهترین عمل همین توحیدوقدرت بخداوند دادنه..خدایا ب همه ما کمک کن تا از هر گونه شرک ب تو پناه بیاریم الهی آمین..
حالا فردا فایلو ببینم حتما نکات مهمی بهم یادآوری میشه..وکامنت میزارم..
خدایاشکررررررت بی نهایت دوستت دارم..
درپناه الله یکتا توحیدی و بهشتی باشید..
با درود بر عشق خاص و خالص خداوند
میشه گفت یک هفته یا کم تر نشد که این فایل رو گوش بدم و مابقی فایل ها برسم نمی دونم دلیل شو شاید به علت مسئولیت جدیدی بود که بر عهده گرفتم رئیس هلدینگی که اونجا مشغول به کار هستم برای جشنواره فیلم فجر تدارک نمایشگاه کتابی دیده بودن و من رو مسئول اون جا کردن در یک هفته جشنواره یعنی میشه گفت این آدم عزیز به هیچ عنوان تا قبل از این جشنواره پولی نمیداد و می گفت خب شما داری رزومه برای خودت درست می کنی و… و واقعا از پیشنهادکاری که دادن جا خوردم اما همونجا خداروشکر کردم چون در این مسیر قرار گرفتم این پیشنهاد به وسیله مدیر هلدینگ پیشنهاد شد و خداروشکر که به خوبی انجام شد و حتی عکسم داخل روزنامه قرار گرفت برای دیدار مسئول سازمان اون کتاب ها و من میشه گفت حتی از زبان بدنم تو عکس هم نگاه می کنم احساس این رو دارم که اون فرد و اعضای گروهشون چه قدر بزرگ می بینم اما خی کم کم به خودم مسلط شدم باهاشون همکلام شدم و حتی مصاحبه هم گرفتن اما چاپ نشد نمی دونم و آخر اون روز که اولین روز جشنواره بود عکاس محترمی گفت مشهور شدی عکست رفت صفحه اول روزنامه و اونجا راحت گفتم خداروشکر اون عکاس شاید نمی دونم فکر من بود که هی تکرار میکرد معروف شدی مشهور شدی و منم هربار میگفتم خداروشکر و خب شب خبر چاپ شد و من هم خوشحال و وقتی این فایل رو امروز گوش کردم تا آخر دقیقا این یک هفته که پر تلاش و مشغله و دوست داشتنی بود خداروشکر برای من خیلی از مواردی یادم اومد که فکر می کردم این آدم تهش هست دیگه در هر دوره ای از زمانی که سپری کردم مدرسه ،دانشگاه، خانواده و… حالا اون فامیل پولداره اون باکلاسه اون حاجاقا و….. یادمه یه روز برادرم نماز می خوندن و شخص مهمی که حالا مهمان هم حساب نمیشد اومده بود و ریموت در خراب شده بود نماز برادرم به جای رسید که دعا داشتن میکردن و مامان اول رفت گفت برو پسرم حاجی اومده درو باز کن برادرم سر دعا بود گفت نه مامان گفت نه یعنی چی اومد بیرون بعد من خودم رفت چون آدم بزرگه مهمه اگه ناراحت بشه چی میشه چی از طرفش قطع میشه ما بدبخت میشیم چرا داداشم این کار رو میکنه تو ذهنم بود اینا رو بهش نگفتم اما گفتم داداش برو لطفا اما هنوز چهره اون روزش رو یادمه که خیلی آروم بهم گفت نه و من ناراحت خودم یا مامان زودی رفتیم در رو باز کردیم می تونم بگم تو اون دوره برادرم با سایت و فایل های آقای عباسمنش آشنا شده بودن منم که به آگاهی الانم نرسیده بودم ببین یعنی بدترین اتفاق ها رو فکر می کردم چون اون آدم رو چنان بزرگ کرده بودیم که خدا وای از این آدم بزرگ تر نیست اصلا برای تک تک کارهای که برامون کرد متشکرم از اون آقا ولی این قضیه بزرگ کردنه اصلا تو کتم نمیره و خب من هرچی بزرگ ترشدم اون موقع 16 سالم بود و الان 26 و خب قدرت اون آدم که همیشه خدا منم منم میکرد با بازنشستگی کم کم تر میشد و من به همچین آدم های که با یه بازنشستگی با یه اخراج از جاشون تکون می خورن اعتماد می کردم اما خدا اونی که باید بهش اعتماد می کردم نکردم و یا اون قسمت تهدید شخصی این کار رو کرد من در این سطح از آگاهیم نبودم و اصلا نمی تونستم فکر کنم روزی بشینم و فایل گوش بدم لاکن خدا جوری چیده بود که من الان اینجام یه معتقد به خدا معتقد به الله اش
سپاس گذارم
سلام به استاد بی نظیرم و بانو مریم شایسته ی عزیز
رسیدم به فایل هفدهم از فصل اول با موضوع فقط روی خدا حساب کن….
امروز دوتا شرک خیلی مخفی انجام دادم که با گوش دادن به این فایل متوجه این اشتباهم شدم و خیلی سریع به خدا گفتم که خدایا من ب خودم ظلم کردم من رو ببخش من درسم رو گرفتم …
و با خودش عهد بستم که تا وقتی که گره این مشکل باز شه کاری نکنم و فقط ب خودش اعتماد کنم…
واقعا چقد حدیث پیامبر درست و به جاست که می فرمایند راه شرک به دل مومن از راه رفتن مورچه بر سنگی سیاه در دل تاریکی شب پنهان است…
شرک ورزیددم ولی نفهمیدم دارم قدرت رو میدم به بنده ی خدا ….و دقیقا همون نتیجه ای باید میگرفتم رو گرفتم …شکست…
مشکل ما آدما همینه واقعا که ایمان به غیب رو باور نداریم …به رئیسمون،پدرمون ،مادرمون اعتماد میکنیم اما یبارم که شده به خدایی که هر لحظه هست نگاه نمیکنیم…بعد گله و شکایتم میکنیم که چرا من؟..چرا من همش باید بخورم به پیسی….
تازه منی که امروز شرک ورزیدم هروقت روی خدا حساب کردم بی چون و چرا کارمو راه انداخته…
این ویژگی آدمیزاده هرچی میکشیم از بی ایمانی خودمونه …حقمونم هست ….
خداروشکر که این شرکای مخفیمو امروز پیدا کردم…
خدایا کمکمون کن که توی مسیر رسیدن به تو تمام شرکای مخفیو از بین ببریم….
کمکمون کن که به مسیری که تو مدنظرته هدایت بشیم…
ب همون اندازه ای که به خدا ایمان داشته باشی…قدرتش رو می بینی …گمان مثبت داشتن به خدا همه ی ماجراست…
به همون اندازه ک خدارو مهربونه ببینی ، کمک دهنده ببینی بهت کمک میکنه….
هرجا که بترسیم یعنی از مسیر الهی خارج شدیم، یعنی قدرت رو دادیم غیرخدا…
خدایا شکرت ….
قسم به آسمانها و زمین که من هم از مشرکان بودم و نه از سر قصد چرا که به دلیل نبود آگاهی از توحید قدرت را به دیگران داده بودم سپاس و ستایش مخصوص خالق جهان من است که من را هدایتگر شد به ربوبیتش و توحیدش زمانی فکر میکردم که اگر در آینده به خودم افتخار کنم قطعا به خاطر ثروتم خواهد بود اما الان به خود مفتخرم به خاطر باورم به توحید خالق جهانم چرا که این باور خیلی، عظیم از ثروت و حتی سلامتی خوشحالی را برای من به ارمغان خواهد آورد و یقینا این باور توحیدی عامل بوجود آمدن آرامشی عمیق در قلب و ذهن من خواهد بود براستی که من سپاسگزار و شکرگزار باوری به این قدرتمندی هستم که خالق لحظه لحظههای زیبای زندگیم خواهد بود و پروردگارم سپاسگزارم که هر روز من را بیشتر غز دیروز به سمت آگاهی های بیشتری هدایت میکنی