گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • شما چقدر می توانی به خدا اعتماد کنی؟
  • چگونه خود را در مدار دریافت الهامات خداوند قرار دهیم؛
  • “قلب”، دریافت کننده الهامات خداوند می شود وقتی که …
  • چگونگی دریافت الهامات؛
  • رابطه “آرامش قلبی” و “دریافت الهامات الهی”

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    364MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

209 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه غلامی» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه غلامی گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جون وسلام به خانواده عباس منشی ممنونم از خدا که هدایت کرد منو به این فایل وقتی کامنت ها رو خوندم حسم گفت منم تجربه خودم رو بنویسم من متاسفانه در فروردین سال ۹۹ تنها پسرم رو که ۱۹ ساله بود از دست دادم وقبل از فوت یک هفته توی کما بود من توی اون یک هفته هرموقع خانواده یا دوستان تلفن میزدن با من حرف میزدن همیشه این حرف به زبانم جاری میشد که میگفتم راضی هستم به رضای خدا ویادم نمیره وقتی با خدا پشت در ای سی یو حرف میزدم میگفتم خدایا تسلیم هستم به رضای تو انگاری این رو خدا خودش به زبانم جاری میکرد وبعد فوت پسرم روز خاکسپاری اینقدر حال بدی داشتم که هی میگفتم خدایا تو تنهایی منو ندیدی وخدارو چند بار متهم به ندیدن کردم وروز چهلم همسرم به خاطر اینکه اطرافیانش روی مغزش کار کرده بودن بحث ودعوا شد وتوی اون حادثه من قرنیه چشم پاره شد وبینایی ام دچار مشکل شد وتازه بعد عمل جراحی فهمیدم که بعد دوباره باید جراحی بشم وپیوند قرنیه بشم من سر وپا خشم بودم وکینه وهمسرم وخانومش رو توی مرگ پسرم مقصر میدو نستم چون من سالها قبل از همسرم جداشدم توی اون شرایط تنها هم بودم خیلی خیلی شرایط روحی بدی داشتم ولی خدارو شکر دقیقا چند روز بعد از چهلم پسرم یک شب یک حسی بهم گفت بشینم وبنویسم نمی دونم چی شد که اون شب نوشتم واول از همه یک لیست نوشتم از کسانی که دلخور بودم وبهم بد کرده بودن وهمه رو از ته دلم بخشیدم وبراشون دعا کردم واز خدا خواستم من رو ببخشه که توی روز خاکسپاری خدارو متهم به ندیدن کردم واون شب انگار خودکارم خودش می نوشت بعد از بخشیدن یک ارامش عجیبی سراسر وجودم رو گرفت وبعد از چند روز یک فایل از استاد به طور معجزه اسا بهم رسید که درباره مرگ بود انگار مخصوص من بود وخدارو شکر دیدم نسبت به مرگ عوض شد وخیلی ارام شدم وسعی کردم به خاطر دخترم مثل یک کوه استوار باشم واز روزی که ارامش خودم رو حفظ کردم واز خدا خواستم خودش منو ارام کنه انگار خدا منتظر بود قلب من از کینه ورنجش تهی بشه وخودش بیاد توی قلبم خدارو شکر که تونستم خودم رو کنترل کنم وخیلی زود از فرکانس بد خشم وکینه ورنجش بیام بیرون والان بعد دوسال هرموقع یادم میاد از تنها پسرم یک حسی توی قلبم میگه روح که نمی میره فاطمه اون امانت بوده ورفته جای که ازاون جا امده وفقط جسمش کنارت نیست روحش همیشه کنارت هست وبا این حس ارامش دوباره به قلبم برمیگرده خدارو شکر میکنم برای همه چی واز شما استاد عزیزم هم ممنونم که دست خدا شدید ودید منو نسبت به مرگ عوض کردید سپاسگزارم واز خدا می خوام که هر لحظه کمکم کنه بهتر وبهتر روی خودم کار کنم تا ورودی های ذهنم رو کنترل کنم تا هر لحظه در مسیر درست وحس خوب باشم درپناه الله شاد باشید وسلامت وثروت مند 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فاطمه غلامی گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام عرض ادب واحترام دوست مثبت اندیش من ممنونم از پاسخ شما وتحسین تون من هم شما رو تحسین میکنم که تا اینجا پیش رفتین انشالله اون یک نفر رو هم با تمام وجودت ببخش وبعد از اون رهایی وارامش قلبی استفاده کن ولذت اون حس رهایی رو تجربه کنید براتون عالی ترین هارو ارزو میکنم 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: