مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- شما چقدر می توانی به خدا اعتماد کنی؟
- چگونه خود را در مدار دریافت الهامات خداوند قرار دهیم؛
- “قلب”، دریافت کننده الهامات خداوند می شود وقتی که …
- چگونگی دریافت الهامات؛
- رابطه “آرامش قلبی” و “دریافت الهامات الهی”
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD364MB23 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی21MB23 دقیقه
سلام به استاد عزیزم ومریم جون وسلام به خانواده عباس منشی ممنونم از خدا که هدایت کرد منو به این فایل وقتی کامنت ها رو خوندم حسم گفت منم تجربه خودم رو بنویسم من متاسفانه در فروردین سال ۹۹ تنها پسرم رو که ۱۹ ساله بود از دست دادم وقبل از فوت یک هفته توی کما بود من توی اون یک هفته هرموقع خانواده یا دوستان تلفن میزدن با من حرف میزدن همیشه این حرف به زبانم جاری میشد که میگفتم راضی هستم به رضای خدا ویادم نمیره وقتی با خدا پشت در ای سی یو حرف میزدم میگفتم خدایا تسلیم هستم به رضای تو انگاری این رو خدا خودش به زبانم جاری میکرد وبعد فوت پسرم روز خاکسپاری اینقدر حال بدی داشتم که هی میگفتم خدایا تو تنهایی منو ندیدی وخدارو چند بار متهم به ندیدن کردم وروز چهلم همسرم به خاطر اینکه اطرافیانش روی مغزش کار کرده بودن بحث ودعوا شد وتوی اون حادثه من قرنیه چشم پاره شد وبینایی ام دچار مشکل شد وتازه بعد عمل جراحی فهمیدم که بعد دوباره باید جراحی بشم وپیوند قرنیه بشم من سر وپا خشم بودم وکینه وهمسرم وخانومش رو توی مرگ پسرم مقصر میدو نستم چون من سالها قبل از همسرم جداشدم توی اون شرایط تنها هم بودم خیلی خیلی شرایط روحی بدی داشتم ولی خدارو شکر دقیقا چند روز بعد از چهلم پسرم یک شب یک حسی بهم گفت بشینم وبنویسم نمی دونم چی شد که اون شب نوشتم واول از همه یک لیست نوشتم از کسانی که دلخور بودم وبهم بد کرده بودن وهمه رو از ته دلم بخشیدم وبراشون دعا کردم واز خدا خواستم من رو ببخشه که توی روز خاکسپاری خدارو متهم به ندیدن کردم واون شب انگار خودکارم خودش می نوشت بعد از بخشیدن یک ارامش عجیبی سراسر وجودم رو گرفت وبعد از چند روز یک فایل از استاد به طور معجزه اسا بهم رسید که درباره مرگ بود انگار مخصوص من بود وخدارو شکر دیدم نسبت به مرگ عوض شد وخیلی ارام شدم وسعی کردم به خاطر دخترم مثل یک کوه استوار باشم واز روزی که ارامش خودم رو حفظ کردم واز خدا خواستم خودش منو ارام کنه انگار خدا منتظر بود قلب من از کینه ورنجش تهی بشه وخودش بیاد توی قلبم خدارو شکر که تونستم خودم رو کنترل کنم وخیلی زود از فرکانس بد خشم وکینه ورنجش بیام بیرون والان بعد دوسال هرموقع یادم میاد از تنها پسرم یک حسی توی قلبم میگه روح که نمی میره فاطمه اون امانت بوده ورفته جای که ازاون جا امده وفقط جسمش کنارت نیست روحش همیشه کنارت هست وبا این حس ارامش دوباره به قلبم برمیگرده خدارو شکر میکنم برای همه چی واز شما استاد عزیزم هم ممنونم که دست خدا شدید ودید منو نسبت به مرگ عوض کردید سپاسگزارم واز خدا می خوام که هر لحظه کمکم کنه بهتر وبهتر روی خودم کار کنم تا ورودی های ذهنم رو کنترل کنم تا هر لحظه در مسیر درست وحس خوب باشم درپناه الله شاد باشید وسلامت وثروت مند 🙏
سلام عرض ادب واحترام دوست مثبت اندیش من ممنونم از پاسخ شما وتحسین تون من هم شما رو تحسین میکنم که تا اینجا پیش رفتین انشالله اون یک نفر رو هم با تمام وجودت ببخش وبعد از اون رهایی وارامش قلبی استفاده کن ولذت اون حس رهایی رو تجربه کنید براتون عالی ترین هارو ارزو میکنم 🙏