زیبایی ها را ببینیم - صفحه 22
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام یگانه خالقِ دوست داشتنی.
سلام.
زیبایی ها و نکات مثبت امروز جمعه جان 12 مرداد 403.
الف- قرار نیست هر لحظه توقع داشته باشم از خودم که فرکانسم بالا و عالی باشه.
قراره اینطوری تمرین کنم که لحظات بیشتری تو حس خوب بمونم، حس خوب رو خلق کنم، همین، به باقیش فکر نکنم دیگه، حساب کتاب نکنم دیگه.
و بپذیرم گاهی هم حالم بده به هر دلیلی، ولی میتونم بهبودش بدم، یه دونه یه دونه از درجه ی حال بد میگیرم و دونه دونه به حال خوب اضافه میکنم.
چطوری؟
با انجام کاری که قلباً خوشحالم میکنه.
کاری واقعی که در اون لحظه یه برق میندازه تو چشمام هر چند ضعیف.
چون قرار نیست یهویی از حال بد و ناسپاسی برسم به حال خوب و سپاس گزاری.
وقتی حالم بده از خدا کمی دور شدم، چون نور خداوند باعث بهبود هست همیشه، پس اول حالمو دونه دونه خوب میکنم بعد دوباره برمیگردم تو مدار خوبی.
انقدر هم پیچیده نیست اگه یادم بمونه همیشه با خدا هستم، فقط گاهی به خاطر عدم کنترل ذهن و ورودی هام، فاصله ام باهاش زیاد میشه وگرنه که خدا و من چسبیدیم به هم و وصلیم به هم.
خب، خدا رو شکر که همیشه به خدا وصلیم.
ب- یه حرکت جالبی زدم برای خروج از چارچوب و نظم ذهنیِ افراطی، که به تعادل برسونم خودمو، که اسان بگیرتر شم.
همیشه قرص هامو مرتب میخورم از تو ورقشون، ایده اومد برای تمرین خروج از چارچوب قرص هارو به صورت پراکنده از ورقشون باز کنم بخورم.
اولش سختم بود، ذهنم میگفت نه اینطوری نظمش خراب میشه.
منم گفتم اتفاقا همینو میخوام :)))
خدایا مرسی با این ایده ها و هدایت های جالبت.
چرا اینو نوشتم؟
چون الان ایده اومد به جای شماره گذاری واسه زیبایی های امروز، یا حتی ستاره یا خط تیره گذاشتن، از حروف الفبا استفاده کنم.
آفرین به خلاقیتت سمانه جانِ صوفیِ نازنینِ من.
نظم خوبه، شکی ندارم، خوشحالم میکنه.
اما میخوام تمرینِ انعطاف پذیری بدم به خودم و ذهنم، که خشک عمل نکنه، نرم و آسان بودن رو تمرین باید بدم بهش.
پ- صحیح و سلامت دیشب اومدیم خونه مامان زری (مامان بزرگ حافظ، مادرشوهر عزیز و مهربانم).
تولد عمو جان حافظ هم بود.
دورهمی خوش گذشت.
ت- صبح بعد از شیر دادن به حافظ جانم، مشغول نوشتن شدم تو دفترم، آخرش بود، دفتر جدیدمو هم نیاوردم.
با مهربانی با خودم و نگاهِ بهبودگرایی با خودم رفتار کردم.
3 صفحه هم از تهِ دفترم برام ایجاد شد تا بنویسم.
اگه قبلم بود میگفت دیگه اینجا ننویس تو این 3 صفحه، اخه چند خط قبلا تو این صفحه اطلاعات دیگه ای نوشتی و اِشغال شده.
ث- صبح گفتم دفترهای سپاس گزاری مو دوست دارم، پر هستن از حس خوب و لحظات خوب و درس و تحسین و نکات مثبت و …
فارغ از اینکه بعدا بخونمشون یا نه، دوستشون دارم در لحظه.
نوشتن حال منو خوب و هیجان انگیز میکنه.
ج- صبح عزیزانمو دعا کردم.
یادِ نوا جان هم افتادم، تو دلیِ نازنینِ سعیده جانم.
خدا پشت و پناه جفتشون باشه.
دوران بارداری شیرینه، همراه با دل مشغولی های خودش.
الان درک میکنم بهتر، که اینکه بهت خوش بگذره یا بد تو هر موقعیتی از زندگی، باید ببینم پشت صحنه ی افکارم چی میگذره؟
اسان بگیرم، خوشحال باشم، خوش میگذره.
سخت بگیرم، کنترلی رو احساس و افکار نازیبا نداشته باشم، بد میگذره.
اینکه چطور روزگارم رو میگذرونم به افکار خودم مربوطه و بستگی داره.
چ- خدایا شکرت برای نوشتن صبحگاهی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت.
الله نور السماوات والارض
به نام خدا، سلام.
قشنگی ها و نکات مثبت امروز، پنجشنبه 11 مرداد.
1- اینکه امروز پنجشنبه است و من عاشق پنجشنبهها هستم از زمان مدرسه.
2- باد شدیدی میاد، کولرِ خدا روشنه.
3- نزدیک 6 صبح بیدار شدم برای شیر دادن به حافظ جان، بیدارم تا حالا.
کلی کار انجام دادم، قند نباتم هم الحمدالله در آرامش لالاست.
خدا واسم چیدمان کرد و موازی کاری کردم.
وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ
4- خدایا شکرت که آرامشم برگشته، لحظات بیشتری در حس خوب هستم.
هر چی جلو میره بهتر میشم، نجواهام نسبت به دو ماه اول تولد حافظ جان کمتر شده، ترس و اضطراب و خشم و توقعم هم همینطور، وقت آزادی که برای خودم خرجش کنم هم همینطور.
خوابم بهتر شده، خستگیم کمتر.
الهی شکر بی نهایت، الان اصلا قابل مقایسه نیست با قبل، اوضاع خیلی بهتر شده الحمدالله.
هم بچه بزرگتر شده هم ما، الهی شکر.
5- دیروز عصر فرکانسم پایین اومده بود، عصبی هم بودم، دیدم باید تغییر محیط بدم، رفتم پیاده روی، خرید هم کردم، خیلی خیلی بهتر شدم.
وقتی حالم بده متوجه شدم حتما باید یه تغییری بدم تا ازش خارج شم.
6- خدایا شکرت برای خریدهای دیروزم.
بعد از مدتها خودم رفتم خرید یه دل سیر.
درسته بارها سنگین بود برام اما حسم عالی بود.
انگیزه های کوچک، محرکِ زندگی هستن.
رفتم مغازه ها برای خرید سبد کوچولو برای لباس های نشسته ی حافظ، پیدا نکردم اما تلاشمو دوست داشتم، خریدهای دیگه مو هم دوست داشتم.
چند وقت پیش فکر میکردم آدمایی که میرن مغازه مثلا 4 تا تخم مرغ میخرن، از هر چیزی مقداری میخرن، شاید اینا تفریح و انگیزه ی زندگیشون این بیرون اومدن و خرید کردن باشه…
دیدم دیروز خودمم انگیزه و شادیِ کوچکم خریدنِ یه سبد لباس کوچولو برای بچه ام بود.
خدا رو شکر که آدما با همین انگیره های کوچک دارن زندگی میکنن و زنده هستن.
گاهی خریدنِ نونِ تازه، میشه یه بهانه برای خروج از خونه و رهایی از افسردگی.
من تحسین میکنم همه ی ادمهایی رو که تلاش میکنن از حال بد خارج بشن و به خودشون کمک میکنن.
7- خدا رو شکر برای تمام لحظاتی که ذهنم ارومه، به خودم کمک میکنم، در صلحم با درون و بیرون و به معنای حقیقی آرومم.
8- انجام کارهای خونه توسط خودم یکی از ارزوهام بود بعد از زایمان.
از خدا خواستم اسانم کنه بر اسانی ها.
به زمان و توانم، برکت و فراوانی بده.
امروز متوجه شدم خواسته ام خیلی نرم و نازک اجابت شده…
دارم کارهای خونه رو خودم انجام میدم در کنار بچه داری.
این دستاورد بزرگیه برام.
ممنونم از خدا که هر چی جلوتر میرم اسان تر میشم بر اسانی، اروم تر میشم، روی غلتک بیشتری میوفتم تو مدیریتِ زندگیِ جدیدِ سه نفری مون.
(سرچ کردم دیدم صحیحش غلتک هست نه غلطک)
9- خدایا شکرت بی نهایت.
فدای صورت ماه پسرم بشم، وقتی خوابه و صورتشو میبینم همش میگم عین ماه میمونه هزار ماشاالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
10- هر کسی تو هر برهه ای از زندگیش چالش های خودشو داره.
همه ی چالشها مهمن، نباید مقایسه شن.
از خدا میخوام همه مون تو هر چالشی تو زندگیمون نهایت تلاشمون رو بکنیم و به حس خوب برسیم.
خوشحالم که وارد چالش بچه داری شدم، واسم لازمه یه سری چیزها رو تو ذهنم بشکنم و رها شم.
بچه این کار رو با ادم میکنه، آدمو منعطف تر و اکتیوتر میکنه.
الهی شکرت.
11- دیروز دایره ابی دوستم و ذوق کردم.
کامنتهای خوب خوندم و نوشتم.
از کامنت سعیده جان شهریاری به خودم اومدم و با پاسخ سعیده جان رضایی بهش راه درمان بهم یاداوری شد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
لا تنس ذکر الله نام خدا رو فراموش نکن.
أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ
خدایا مرسی که هستی.
به نام اللهِ مهربان
سلام.
زیبایی های امروزم، 10 مرداد 1404، چهارشنبه.
* یه دونه چهارشنبه 10 مرداد 1403 وجود داره و امروزه.
آغاز شده.
امروز منحصر به فرده، هر روز برای خودش تکه.
خدایا شکرت برای آغاز شگفت انگیزِ امروز.
خودت هر روزم رو پربار کن برام.
*وقتی بچه بودم بهمون گفته بودن اسم الله رو تو بسم الله الرحمن الرحیم، تو دفتر ننویسین که یه وقت دستِ بی وضو بهش نخوره.
و من تا همین اواخر که دقیق نمیدونم کی هست نمینوشتم و اینطوری مینوشتم ا… که دست بی وضو نخوره بهش چون اشکال داره.
اما الان مدتی اسم الله رو با چنان عشقی مینویسم تو دفترم فارغ از ترس دست بی وضو خوردن بهش.
چی احترام به الله هست؟
احترامی که من تو قلبم برای الله قایلم و ایمان دارم به قدرت و مهربانیش.
الان یکی از لذت های زندگیم اینه که کامل و صحیح مینویسم:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا چه خوبه که تو رو برای خودم دارم، و هیچکی نمیتونه تو رابطه دوتایی مون حتی اگه بخواد هم ورود کنه، من و تو با هم گپ میزنیم و من بی نهایت از وجود و حضورت در زندگیم شادم و لذت میبرم.
درسته گاهی به دلیل عدم کنترل ذهن و ورودی هام ازت دور میوفتم ولی قشنگه که برمیگردم تو بغلِ همیشه بازِ خودت.
الهی شکر.
*صبح 3/5 بیدار شدم یعنی خدا بیدارم کرد برای شیر دادن به جانِ دلم، بعدش که خوابید حافظ جان، دفترمو باز کردم و شروع کردم به نوشتن…
الهی شکر.
*کشوی لباس های حافظ جان رو مرتب کردم، خیلی لذت بردم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت.
یا الله
سلام.
قشنگی های امروز سهشنبه 9 مرداد جان.
*صبح هدایت شدم به کامنتِ سعیده جان شهریاری.
در مورد رابطه ی پول و توحید.
لذت بردم.
کامنتِ پاسخِ اقای خانکی رو هم خوندم برای سعیده جان.
اون کامنتم عالی بود.
خودمم کامنت پاسخ نوشتم براش.
کامنت خودمم عالی بود.
خدایا شکرت.
عالی یعنی بهم حس خوب دادن، چه خوندن چه نوشتنِ کامنت.
*نهار اماده داریم واسه امروز، کتلت جان.
الهی شکر.
برنج گذاشتم، سالاد شیرازی هم درست کردم.
*صبح نشانه ی آب داشتم.
حتما که خیره.
همسایه از طبقه بالا اب میریخت، از پنجره اشپزخونه داشت میپاشید داخل، پنجره رو بستم گفتم خیره، بعد که تموم شد بازش کردم.
آرامشم رو دوست داشتم.
*از 2 مرداد (ماهگرد سومِ قند نبات) رژیمِ متناسب با شیردهی رو شروع کردم.
حالم با خودم و جسمم و غذا خوردنم خوبه.
با برنامه غذا خوردن رو دوست دارم، بارها جواب گرفتم از این رژیم.
کارشناس ارشد تغذیه، از دوستان عزیز خانوادگی مونه.
کیف کردم که ذهنیتم عوض شده و کاملا اماده ام آهسته و پیوسته جلو برم.
مدت زمانش دیگه خیلی مهم نیست، مهم اینه حالم خوب باشه، تو برنامه باشم، تدریجی و اروم وزنم کاهش پیدا کنه.
*هنوزم اعتقاد دارم دوره قانون سلامتی بی نظیرترین برنامه برای کاهش وزن هست، اما میدونم من الان اماده اش نیستم، صبر میکنم تا به آمادگی اش برسم.
الان میخوام نرم و آهسته جلو برم.
خوبه آدم خودشو بشناسه بعد اقدام کنه.
انجامِ کاری که آماده اش نیستی، تو مدارش نیستی، منجر به موفقیت و ارامش و شادی نمیشه.
کم کم میشه امادگی رو ایجاد کرد در خود بدونِ زور و اصرار و سختی.
*الهی شکر برای کولرمون، برای هوای مطبوع و خنکی که داخلش هستیم.
*دیروز عصر باد میومد و هوا خنک بود، الهی شکر.
حافظ رو بردم تو محوطه مجتمع پیاده روی کردیم.
همسرم هم از سر کار اومد ملحق شد بهمون.
سه تایی رفتیم بستنی قیفی خوردیم.
خدایا شکرت برای شادی های کوچک و بزرگ زندگیم.
شادی های کوچک دقیقا عین لنگر میمونن، تو رو به زندگی وصل نگه میدارن.
الهی شکرت.
* با همسرم هوسِ مسافرت داریم، حرفشو هم زدیم، پیشنهاد دادم مهر بریم شیراز، اقای بردبار گفتن مهر هم مثلِ اردیبهشت زمان خوبیه برای شیرازِ جان.
امیدوارم به سفر.
پیامک تبلیغاتیِ سفر اومد.
حس کردم نشانه است برای مسافرت رفتنِ ما.
ان شاالله که در بهترین زمان و شرایط چیدمان شه برامون توسطِ خداوندِ رزاق.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
اللهِ مهربان، مرسی که هستی و پشتیبانمی هر لحظه.
یا ارحم الراحمین…
سلام.
أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ
این آیه چند دقیقه پیش اومد روی زبونم بدون هیچ پیش فرضی یا هر چی.
اداره ی امورم رو میسپارم به خدا چون او آگاه و بیناست به بندگانش.
جانِ دل مامان رو بغل کردم و موبایلمو برداشتم تا سایت رو چک کنم، رسیدم به نتایج دانشجویان که به صورت متن تو باکس در صفحه اول سایته.
متن اقای ناصر از نتایج دوره 12 قدم.
اولین جملات استاد در جلسه اول قدم اول در این رابطه است که: ما وقتی به یه سری نعمتها و خواسته هامون میرسیم، این نعمتها زود برامون عادی و بدیهی میشه و فکر میکنیم از اول بوده.
اینکه نعمتهایی که روزی آرزوشو داشتم بعد از رسیدن، بعد از مدتی عادی میشن و نادیده گرفته میشن…
تکون خوردم، چک خوردم…
سمانه دقت داری چیا قبلا اینطوری نبود و تو دلت میخواست و الان داریشون و عادت کردی و زبانت به سپاس گزاری نمیره؟
سوالات خوب به ادم کمک میکنه بفهمه کجای این زندگی ایستاده.
قبل از بغل کردنِ حافظ جان،داشتم ظرف میشستم، اشپزخونه رو مرتب میکردم، و رفتم مثل دیشب روی تخت خودمون رو به پنجره دفترمو باز کردم و چند خط نوشتم…
الهی شکرت برای هوای خنک و باد دلچسبی که میوزه.
برای کتلت خوشمزه ای که با همکاری خواهرزاده جانم ثمین جان پختیم و شام نوش جان کردیم.
ادامه شو نتونستم تو دفتر بنویسم چون اومدم پیش حافظ جانم و تو بغلمه.
اینجا ادامه اش میدم:
خدایا مرسی برای همه ی خوراکی های داخل یخچال، فریزر و کابینت ها.
اینکه الان پر و سرشار هستن، همه اش از فضل خودته.
اینکه سیب زمینی و پیاز هنوز تموم نشده شارژ مجدد میشه.
اینکه میوه ها پشت سر هم وارد یخچال میشن و دلبری میکنن.
اینکه لبنیات و سایر خوراکی ها با عشق نشستن تو یخچال تا ما نوش جانشون کنیم.
من نمیدونم بقیه چه حسی به میوه دارن، اما من عاشق میوه هستم، این علاقه ی شدید به میوه رو در پدرم دیدم و منم عاشق میوه شدم.
مخصوصا امسال به طرز متفاوتی هر میوه تابستونی رو میبینم چشمام براش قلبی قلبی میشه.
پدرشوهرم باغچه ی باصفایی داره که میوه هاشو برامون میاره، یکی از یکی دیگه خوشمزه تر.
من قدردانِ دونه دونه میوه های باغچه ی اقاجون هستم، همینطور میوه های مغازه ها.
یه لحظه برگشتم عقب و به کامنتم نگاه کردم
گفتم که چی بشه بفرستیش؟
ناسپاسیه اگه این نعمتها و زیبایی ها رو نبینم و ننویسم ازشون.
انقدر روز به روز خواسته های ادم بیشتر و بیشتر میشه که یادش میره چیزی که الان داره آرزوی دیروزهاش بوده.انقدر غرق میشم تو زندگی و روزمرگی هاش که یادم میره به کجا چنین شتابان؟
دیروز تو پیاده روی یه ماشین زیبا دیدم و خواسته ای از دلم رد شد که ما هم ماشینمون زیبا و قشنگ بشه…
یه لحظه گفتم تبدیل به حسرت نشه، حواست باشه اینا اسباب بازی های زندگی هستن، نشه که لذت زندگیتو گره بزنی بهشون و وابسته شی به عوامل بیرونی برای شادی و لذت.
یه روز هستن یه روز نیستن.
کاخ شادی و لذتت رو پایه ریزی نکن روی عوامل بیرونی که به بادی ممکنه فرو بریزه و تو خالی شی از حسِ خوب.
هنوزم خواسته ام سر جاشه، اما تلاش میکنم بدونِ حسرت باشه.
خوب شد که نوشتم.
در هر حالتی و هر مدلی میتونی سپاس گزاری کنی سمانه جان، سخت نگیر.
شرطیش نکن فقط به نوشتن، بذار جاری شه تا تو پُرتر شی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا، چه خوبه که هستی.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
داشته ها، زیبایی ها و نکات مثبت امروز دوشنبه 8 مرداد جان 1403.
– خدایا شکرت که حافظ جان تو بغلم شیر میخوره و میخوابه.
– الهی شکرت برای نگاه های قشنگِ حافظ جانم بهم و لبخندهاش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– الهی شکرت برای نهاری که پختم امروز با امکانات یخچالمون.
– خدایا شکرت برای ته چینِ خوشمزه.
– خدایا شکرت برای حال خوبم، آرامشم، امنیتم، عزیزانم.
– خدایا شکرت برای صبا جان و مامان مهربونش هدا جان و محبتشون به من و حافظ جان.
– دیروز و امروز تو کامنت دوستانم اسم خودم رو دیدم و خوشحال شدم.
– دیروز پاسخ داشتم از دوستانِ نازنینم، دیدن دایره آبی همچنان خوشحالم میکنه.
– خدایا شکرت که حافظ جان رو برای آموزش به من فرستادی.
دیدن تلاش هر روزش برای رشد، استراحت کردن و فردا مجدد تلاش برای رشد و پیشرفت، داشتن صبر و عقب نشینی نکردن.
الهی شکرت.
هزار ماشاالله به قند نباتم.
– خدایا شکرت برای احترامی که به جسم عزیزم میذارم.
– امروز ویسی که یه ماه پیش موقع پیاده روی با خودم، ضبط کرده بودم رو شنیدم.
خدایا شکرت که شرایطم آسان تر شده.
خدایا شکرت که با خودم مهربان صحبت میکردم.
– خدایا شکرت که دو شبه کولر خودت رو روشن کردی عصر و شب ها.
– دیشب قبل خواب رفتم اتاق رو به پنجره ی باز و هوای به شدت خنک و مطبوع تو دفترم نوشتم از خودم و برای حافظ جانم یادگاری از این روزهای نازنین.
الهی شکرت برای این فرصتی که برام باز کردی.
یک ساعت نوشتن و بعد خوابیدم.
خدایا شکرت برای این هدیه که منو خوشحال کرد فراوان.
– الهی شکرت برای زیباییِ پروانه ها.
پروانه های سفید بیرون.
اوریگامی های پروانه که تو خونه چسبوندم، تو اتاق ها، کمد حافظ و …
3 تا پروانه بنفشی که روی کیکی بود که دیروز اقاجون برامون آورده بود به مناسبت سالگرد ازدواجمون.
پروانه تزیینی که مَهدی خواهرزاده ام بهم هدیه داده بود و تو کتابخانه گذاشتم.
و به یاد پروانه های خوشگلی که چاپ میکردم برای رنگ آمیزی توسط دانش اموزای کلاس ششمیِ هنرمندم تو مدسه.
نمیدونستم انقدر پروانه تو روحیه ی من تاثیر مثبت داره، دیروز انگار یهو برام آشکار شد.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا چه خوبه که هستی، مرسی که هستی.
به نام اللهِ یکتا
سلام.
نکات مثبت امروز 7 مرداد 1403، یکشنبه جان.
*امروز پنجمین سالگرد ازدواجمونه.
مبارکمون باشه.
امروز همسرم مرخصی گرفته برای سالگردمون.
آخ جون که پیشمون هست.
الهی شکر که امسال حافظ جونِ مامان پیشمونه و سه تایی شدیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
*تو کامنتی از اقا ابراهیم تو عقل کل خوندم:
الیس الله بکاف عبده
آیا خدا برای بنده ی خویش کافی نیست!!!
خیلی به دلم نشست.
کامنت های اقا ابراهیم که در رابطه با خدا مینویسن به دلم مینشینه و قلبم رو شاد میکنه.
از اینکه میشه با خدا انقدر رفیق شد هر لحظه.
*پدر شوهر عزیزم سورپرایزی امروز اومد خونه مون که حافظ جون رو ببینه.
کیک هم به مناسبت سالگرد ازدواجمون خرید برامون، خدایا شکرت برای این مهربونی ها.
* کامنت سعیده جان رضاییِ قشنگم رو خوندم که در رابطه با پیشرفت و موفقیت هاش نوشته بود، بسیار خوشحال شدم و برای خودمم نویدبخش بود که بخواهی و می شود.
*هوای به شدت خنک دیشب.
باد به حدی بود که ما پنجره رو بستیم.
خدایا شکرت که تو با کولر خودت ما رو خنک میکنی.
کاری به باورهای محدود کننده ندارم، تو بخوای هر چیزی میشه.
تو این همه آب، هوای رایگان در اختیارمون میذاری همیشه، خیلی ازت ممنونم.
*خوابِ خوبمون، الهی بی نهایت شکر.
اوایلِ بچه داری، کمبود خواب بیداد میکرد، الان مدتهاست شرایط خیلی خیلی بهتر شده.
خدایا خیلی ازت ممنونم برای نعمتِ خوابِ راحت.
*دیروز کلی کار انجام دادم، خدایا شکرت.
تو دفترم نکات مهمی رو نوشتم جهت یاداوری به خودم، سپاس گزاری و تحسین هم نوشتم.
الهی شکر که به زمانم فراوانی و برکت میدی که میتونم این همه کار رو انجام بدم.
خدایا شکرت که بهم یاد میدی بچه داری، خانه داری، رسیدگی به علایق خودم رو موازی با هم جلو ببرم.
*دیروز عصر رفتم پیاده روی، خیلی لذت بردم.
خدا جونم مرسی برای چیدمان هات.
تو ستاره قطبیم درخواستشو فرستاده بودم، اجابت شد، الهی شکر.
*جمعه برای اولین بار خودم و همسرم، حافظ جانم رو بردیم حمام، الهی شکرت بی نهایت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که هستی.
سلام اقای نیکوکار.
نام خانوادگیتون خیلی زیباست، همینطور اسمتون.
من معنی اسم محسن رو نمیدونستم ولی وقتی فهمیدم چه معنی زیبایی داره سورپرایز شدم:
از اسامی خداوند هست.
به معنیِ نیکوکار
به معنیِ تحسین شده
از ریشه ی حُسن باید باشه اگه اشتباه نکنم.
حالا قشنگیش اینه که خانواده خوش ذوقِ شما اسمی مترادف با نام خانوادگیتون براتون انتخاب کردن.
اول اومده بودم برای کامنت قشنگی که نوشتین تحسینتون کنم، اما همون ابتدای کامنت رفتم سراغِ زیبایی ها که یکی شون میشه نام و نام خانوادگی …
این کامنت باعث شد یه طور دیگه، از یه منظرِ دیگه هم نگاه کنم به زیبایی های زندگی.
این جمله تون خیلی به قلبم نشست:
میتونه لحظه ای باشه بین شلوغی ذهن…
یعنی تو شلوغی های ذهن هم قشنگی و لحظات قشنگ هست.
اینو این چند ماه اخیر کاملا به چشم دیدم.
تو سختی بودم در کنارش محبت دیدم فراوان.
سختی های من از جنس شیرینی بودن، و یادم نمیره محبت های فراوانی رو که هر لحظه از عزیزان و خانواده ام دریافت کردم.
شاید اون لحظه فشار سختی روم بوده ولی بعدش که اروم شدم فکر کردم و میکنم به اون محبت ها با تک تک جزییاتش.
اینکه تو شلوغی های ذهنم خندیدم، خوراکی های خوشمزه خوردم، استراحت کردم، هدیه گرفتم و …
به این فکر کردم که من توی یه موقعیت که اگه تشبیهش کنم به یه دایره، چند درصد میتونم سختی هاشو ببینم، چند درصد خوشی هاشو؟
میشناسم خودمو، توجه اولیه و عمیق من روی سختیه در وهله ی اول ولی بعد میرم دنبال زیبایی ها و نکات مثبت.
به خودم سخت میگیرم که نه، تو باید بیشتر بتونی متمرکز شی روی زیبایی.
ولی الان به این درک رسیدم نه، همینکه عقب نشینی نکنی و همچنان با همین زورِ کمت هم که شده، ادامه بدی، یعنی تو موفق شدی توجهت رو هنوز تو مسیر نگه داری.
افرین سمانه جانم.
کنترل ذهن، توجه به زیبایی ها و نکات مثبت دقیقا تو شرایط سخت خودشونو نشون میدن.
اینکه من چند درصد شخصیتم عوض شده، وگرنه تو حال خوب میتونم بهتر مدیریت کنم خودمو.
این اواخر متوجه شدم بله، درسته واکنش نشون میدم به چالش ها هنوز، اما تغییری که کردم نسبت به قبل اینه که در کنارش دنبال حس خوب و خلقش هم میرم بر اساس اموزش های استاد.
این یعنی بهبود
و من سپاس گزار این تغییرم هستم به شدت.
افرین.
درسته تو شرایط سخت شاید این بهبود به چشمم نیومد ولی الان که آرومم بهتر میتونم سپاس گزار این بهبودهام باشم.
الهی شکرت.
برقرار باشین اقای نیکوکار در کنار عزیزانتون.
کامنتهای خوب همیشه به من انگیزه میدن ضمن تشکر و تحسین برای دوستی که اون کامنت رو نوشته، خودمم بنویسم از خودم و تحلیل کنم خودمو.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت که هستی.
سلام مژگان جانِ مهربان.
خیلی ممنونم از پیامت، خوشحال شدم.
بسیار خوشحالم اینجا، در این سایت، دوستانِ بی نظیری دارم که بسیار با محبت هستن.
برات بهترین ها رو آرزو میکنم، هر اون چیزی که خودت دوست داری داشته باشیش.
در پناه خدا باشی همیشه.
همه مون باشیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که هستی.
سلام به پاکیزه جانم.
تولدت هزاران بار مبارک باشه برای خودت، خانواده ات و همه ی ما در سایت.
ان شاالله لبخند روی لبت باشه همیشه و با قلبت خوشبختی و ارامش رو حس کنی.
ان شاالله بدرخشی همیشه از زیباییِ درونِ قشنگ و پاکت.
برات دنیا دنیا شادی، سلامتی، ثروت، آرامش و هر اونچیزی رو که خواسته ی خودته آرزو میکنم عزیزم.
چه تولد قشنگی میشه تولدی که آدم خودش برای خودش به لطفِ خدا برگزار کنه.
همه ی لحظاتِ خوشت در زندگی نوشِ جانت باشه عزیزم، ان شاالله بیشتر و بیشتر بشه هر لحظه.
این شادی ها روزیِ ما هستن به واسطه ی فرکانس های خوبی که از پیش فرستادیم.
شادی هات فراوان، دلت خوش، لبت خندون.
در پناه خدا باشی همیشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.