تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Vahid گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیز

    6فروردین 1403پنجمین برگ از سفرنامه من

    تعغییر اعتراف میکنم واقعا ترس از تعغیر مانع پیشرفت من شده بسیار فایلهای استاد رو گوش دادم سعی کردم عمل کنم سپاسگزاریهامو نوشتم حالمو خوب کرد ولی یه جا گیر میکنم اونجا که باید تعغیر کنم وشغلم رو عوض کنم یک غول بسیار بزرگ برا خودم درست کردم که نمیتونم شاخشو بشکنم دلیلم این هست که من به چیز خاصی علاقه ندارم که به خاطر اونجا این رو ترک کنم.اگه دوستان بتونن راهنمایی کنند من رو ممنون میشم من تو یه دوراهی بزرگ که تو این نقطه امن بمونم تا یک کار بهتر پیدا کنم یا از این جا خارج بشم تا به راه های درست هدایت میشم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      یزدان ملکی گفته:
      مدت عضویت: 1221 روز

      سلام وحید عزیز

      راستش منم دقیقا همین موضوع سر راهمه.من کارمندم شمارو نمی‌دونم.منم دارم فعلا رو باورهام کار میکنم.دارم مدارمو بالاتر میبرم هرروز.عجله نمیکنم راستش چون چهارده ساله تو این شغلم .اما امسال قصد مهاجرت دارم و ..باید روی مبحث توحید بیشتر کار کنم و می‌خوام تکاملم طی بشه.بهر حال تصمیم بیرون اومدن از شغل کارمندی رو گرفتم و قطعا انجامش میدم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ماهی مون گفته:
      مدت عضویت: 945 روز

      سلام‌و‌درود

      خیلی وقتا برای درک و‌فهمیدن علایق باید پا تو‌مسیر بگذارید و‌امتحان کنید و مسیر به مرور‌ براتون روشن میشه، اگر که الان نمیدونید به چی‌علاقه دارید اون کاری که نسبت به بقیه کارها یکم حتی یک‌درصد بیشتر دوست دارید رو‌شروع کنید خود به خود مسیر براتون باز خواهد شد و‌از دل یک راه راهی که باید طی کنید پیدا و نمایان‌میشه ،فقط باید اول از همه با تقویت ایمان و‌رفتن به دل ترس ها شروع کنید کم کم طبق قانون تکامل ترس ها کم و ایمان قوی و‌مسیر مبین تر میشود .

      با تشکر از استاد جانم و خدارو هزاران باز شکر برای همه این صحبت های زیباتون استاد عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    با سلام

    برای ردپای امروز

    من دقیقا از شغلی که احساس می کردم پیشرفتی ندارم و حقوق کمی می گیرم ترک کردم ونشانه من برای این تصمیم دوستانی بودن مدام از رفتنم وجابه جایی شرکت صحبت می کردن و اینکه هرچیزی پیش بینی کرده بودم برعکسش اتفاق افتاد وجالب تراز اون اینه وقتی خواستم جابه جا شم حتی کسانی که مخالف بود موافق شدن وخودشون برای شغل وکارجدید حمایتم کردن

    ودرنهایت من امروز شغل جدیدم پیدا کردم و تمام تمرکز گذاشتم برای موفقیت

    با وجود اینکه برای شغل قبلی خیلی زحمت کشیده بودم وخیلی تلاش کرده بودم وحتی جدا شدن از همکارا ومحیط کارم بسیار سخت بود اما این کار کردم ومن می دانم همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود ومن هدایت شدم به این مسیر واین الهام که جدا بشم وحتی بعداز مدت ها که دوست داشتم برگردم به سایت استاد بعداز جدایی از شرکت خیلی راحت بدون مقاومت ذهنم وارد سایت شدم وامروز روز 5 است واین 5 ردپا من درسایت

    خدایا شکرت که همیشه هوام داری وهمه جا حامی من هستی

    خدایا شکرت بابت احساس لیاقت درون واینکه من لایق فروانی وشادی ثروت هستم

    خدایا شکرت من برگزیده تو هستم که باسایت استاد عباس منش آشنا شدم

    خدایا من می دانم جا برای بهترشدن همیشه درهر قسمت از زندگیم هست پس توهم مرا یاری کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1158 روز

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    جهان در حال تغییر است و ما نیز باید همزمان با جهان تغییر کنیم برای بهتر شدن ، برای هماهنگی با جهان.

    قبل از اینکه جهان ‌مجبورمون کنه که تغییر کنیم ، باید روی باورهامون‌کار کنیم و ببینیم تو‌چه قسمتی از زندگیمون باید تغییر ایجاد کنیم .

    نشانه هارا ببینیم و درک کنیم .

    خداوند با زبان نشانه ها با ما حرف میزنه.

    همیشه پیشگیری کنیم به جای درمان.

    باید باور کنیم که در هر شرایطی هستیم ، همیشه میشود شرایط را بهتر کرد

    که البته حرکت برای تغییرات ، هم‌ جسارت میخواهد و هم شهامت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان ،خداوندگاار زمین و زمان

    سلام و درود ب استاد م پرچم دار یکتاپرستی و بانوی شایسته شان ،ودوستان گرامی

    روز پنجم و ( تغییر ،جسارت میخواد)

    معنی تغییر و من در این سایت از استاد شنیدم و در مکتبش میآموزم .من که سالها با شخصیت ترس و ضعیف بودن و عصبی

    بودن و مهرپرور بودن ،دلسوز بودن و دلسوزی دیگران را برانگیختن ،بی اعتماد ب نفس بودن (جهاد اکبرمی خواهد)

    دوباره کوبیدن و ساخته شدن میخواد .و خدایا در این راه از تو یاری میطلبم.

    من در 2 دوره 10 ساله همیشه از خودم میپرسیدم ،یعنی در 20 سال پیش میگفتم یعنی 10 سال دیگه من کجام ،

    افسوس و صد افسوس …و باز 10 سال پیش هم همینطور و افتضاح تر از قبل ..تا با هدایت خداوند ب خود شناسی=خداشناسی رسیدم و در خدمت گروه نور قرار گرفتم.ای کاش مدارم استاد بالا بود که زودتر با شما آشنا میشدم

    اما قانون تکامل با کسی شوخی نداره…خلاصه ای از زندگیم و همسرم بگم ان شالله رد پایی برای خودم و آگاه شدن کسانی که قانون تکامل شوخی میگیرند…

    همسرم در سن 12 سالگی بخاطر تنگدستی خانواده همیشه خرج خودش در میاورد و خرج خانواده هم میکرد . که در اون سن یک تیکه از جهاز خواهرش را خرید و همیشه مشارکت داشت و با باورهای قدیمی خانواده بزرگ و شکل گرفت که شعار خانوادشون این بود برای پدر و مادر و خانواده 1 کار انجام دهی خداوند 100بهت بر میگردون..اکنون 50 سالشون)

    حتی دلش میخواست دانشگاه بره نتونست و سربازی و با پولی که در راه سربازی با جا ب جایی سربازها و غیره برگشت برای خانواده خط تلفن و گاز کشی خانه انجام داد . بعد کمی کار کردن در محیط نمایشگاه ماشین . قرار گرفت با انسانهایی که همش در فکر کلاه برداری و 1 شب پولدار شدن .شک کردن ب دیگران ،بالاخره با قرض کمی پول بدست آوردن و فروختن کلنگی پدر که توان بازسازی نداشت خانه ای 3 طبقه در مرکز شهر خودشون خرید و با پیش گرفتن از مستاجرها ب قول معروف کلاه کفتری کردن .1 طبقه خودشون بقیه را اجاره داد تا بدهیش و بتون بده .با این شرایط ب خاستگاری من آمد و با افتخار خونه دارم ..مستاجر بلند میکنم و میشینیم.و من هم با باورهای اشتباه -ترس هایی که از خانواده داشتم که نمی تونستم بایستم و بگم این شخص رو با این تفکر ،که بجای اینکه در روز اول آشناییمون از خودش و خودم بگم و او بگوید.

    از خانواده ش میگوید .او را نمیخواهم.وارد زندگی پر از تنش و سرد شدیم .حتی در روز نامزدیم سردی بود و 3 ماه بعد عروسی سریع گرفتن و در روز عروسیمون من که ازخبطه شمال بودم باید ب آن شهر میرفتم قهر بودیم درست روز عروسی ،فکرش هم خوب نیست اونم سر خانواده.

    با 2 فرهنگ مختلف ..من دختری آزاد و دنبال عشق و شادی و بیرونگرا..و او در جامعه ای که خشک و سرد و ب همه مشکوک..من پر از ترس و ضعف او مغرور و خودپسند که هر چه بخوام دارم و میتونم بدست بیا ورم.مثل من و خانوادم وجود ندارن.2 سال بعد در نا آگاهی کامل خداوند کودکی ب من داد که الان متوجه میکنم آمدنش این بود ب ما درس بده .

    بالاخره بعد 10 سال پدرشون ب رحمت خدا رفت ..درگیری خواهر و برادر و حتی مادر شروع شد که تو چکار کردی و خونه رو بابات خرید و و و و و ب حس خوب این گروه نمیگنجه)

    همسرم باز اعتقادش خانواده بود .تا کلا بیکار شد؟همسرم مجبور شد خانه را با آن که مادر راضی نبود بفروشد فقط سهم

    خودش را بگیرد و با کل بقیه که ارث بود برای مادر و برادر متاهلش خانه ای 2طبقه بگیرد (با ازدواج ما برادر هم ب اون خانه آمده بود و من در 3طبقه با پدر و مادر و برادر و خانوادش زندگی میکردم)

    ما بعد 15 سال مستاجر شدیم .همسرم با طلاهای من خانه کوچکی خریده بود و با زرنگی از من امضا گرفته بود فروخته بود من خبر نداشتم.این هم نداشتن ارزش و لیاقت من بود که ب اسمش کردم.

    خسته تون نکنم )من بعد 20 سال فهمیدم شوهرم همه چیز باخت ..2 تا خونه ..ماشین و حتی کار نداره و 1 ملیون تومان نداره.همه رو بخاطر اینکه منتظر یک معامله بزرگ بود باخت و خانواده تردش کردن ودیگر استفاده ای نداشت براشون .

    و من دوباره ب شهری که 20 سال در آن زندگی کردم و خاطرات تلخ و خاطرات شاد (مثل در مان پسرم) داشتم دوباره مهاجرت کردیم فقط سرمایه مان چند تیکه وسایلی بود که با سر و صدا خریده بودم .شوهر من اعتقادش بود معامله بزرگ

    میکنم و همه چیز میخرم .آمدیم ب پایین ترین نقطه تهران و اون هم با کمک خیلی کمی پدر و مادر خودم در توانشون بود. داریم دوباره با قانون تکامل که همسرم تازه متوجه اش شده

    در شرکتی از ساعت 6 صب تا 7 شب کار میکنه و بعد در کمال ناباوری من با تن خسته ،بساطی که کل جنس داخلش 1 ساک است را بر میدارد تا 1 صب دست فروشی میکنه که 1 ماه فقط خود پولی که برای خرید گذاشته درآورده اما خیلی

    امیدوار که بتون مغازه بزن (آمین)من هم در کنارش هستم و داریم دوباره میسازیم .اول باورهامون بعد زندگیمون ان شالله

    درست الان اینها رو دارم ردپا میکنم واس خودم..9روز دیگه 1 سال من در تهران هستم و زندگی میکنم و همسرم درست 1 سال از همه بریده ..دوستانی که پولش و گرفتن تا بهش سود پول بدن تا اعضا خانواده حتی پیگیر نشدن همسرم زنده هست و کجاس /حتی مادر ..

    (خلاصه خیلی خیلی کوتاه از نداشتن تکاملمون)درسی باشد برای همگان.

    قبله گاهمون اکنون الله س ..پرچممون اکنون یکتاپرستیس..و در مکتب پیام آور خداوند هم نشستیم .

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    (من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1390 روز

      درودبرشما دوست وهخانواده ای عزیز.

      بانو خدا رو صدهزار بارشکر که باقانون اشنا شده اید وبا افکار وعقاید جدیدباورتون رو ساختید،حتماً وقطعاً نتایج عالی درپیش دارید،چقدر عالی که آگاه شده اید وداریدتلاشی زیباباامیدوتوکل بخدا همراه همسرتون انجام میدید،یقیناً بعد سختی هایی که داشتید با اگاهی وبینش جدید ودرست نتایج خوبی میگیرید،زندگی زیبا،ارام،روشن،پرار رزق وروزی،پرازسلامتی وشادی رو درپیش رو دارید.

      موفق،سرافراز،ثروتمند،سلامت وشاد باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی اقتداری گفته:
      مدت عضویت: 1521 روز

      سلام وتشکرازلطف شما

      همانطورکه همسرشمانظرش دیگران بوده خودشماهم نظرتون روی دیگران بوده والان هم شایدباشه

      همسرشمایک دیگران هست درزندگی شما

      وقتی شماتوجهتون روی نکات مثبت همسرتون باشه خیلی عالی ایشون تغییرمیکرد

      البته تغییرایشون باتغییرنگاه شمادرموردایشون صورت میگیره

      درست مثل مسئله شمارومن داشتم وسالهامنتظرتغییرهمسرم بودم وتلاش میکردم وبهش نظریه میدادم وبدترشدکه بهترنشد

      تااینکه باچندین بارمرورفایلهای استادتوی وجودم نشست که تغییرفقط ازخودمن میسراست

      باتوجه به خوبیها

      حالااین خوبی درهرچیزی باشه حتمانبایددرهمسرم باشه

      من بهترین خوبیهایی که جدیدابهش توجه میکنم خوبیهای وجودخودمه که وقتی بهش بپردازی تمومی نداره وکمک میکنه نظرت ازدیگران حتی اجسام برداشته شه وبهترهم خودتوبشناسی

      به شماهم توصیه میکنم به خوبیهای وجودخودتون بپردازید

      یه جاهایی ذهن میامیگه مغرورشدی وطبق فرمایشات استادبه حالم رجوع میکنم وبانشانه گرفتن متوجه میشم غروره یانه

      وقتی مادرکاری استپ میکنیم وفکرمیکنیم کامل شدیم این یعنی غرورولی تاوقتی جریان داریم وحالمون خوبه غروری وجودنداره

      پس ازهمین الان تمرکزبزاریدروخوبیهای وجودخودتون

      پیروزباشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فرشید ... گفته:
    مدت عضویت: 3779 روز

    استاد بی نظیری بخدا

    خدا قوت حسابی خسته نباشی

    بابت لحظه به لحظه زحمات فراوانی که میکشی تا بی نهایت ها ممنون و سپاسگزارم

    خیلیییییییی خیلییییییی

    دوستتون دارم خدایا هزاران هزاران بار شکرت خدایا خیلی شکرت!!!

    استاد عزیزدلمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3424 روز

    سلام

    چندین سال پیش در یک قسمت از زندگیم خیلی خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از موانع ذهنیم را شناسایی کردم و فهمیدم که از تغییر می ترسم و تصمیم گرفتم که از تغییر نترسم ، تازگیها تمام سعی ام را می کنم که لحظه ای زندگی کنم و از چالش و تغییر نترسم و برم تو دل ترسم و چقدررررررررررررر هم عالی بوده است و این را از لطف خدا می دانم و آموزشهای عالی استاد

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Sayed hosein گفته:
    مدت عضویت: 3198 روز

    سلام به همگی

    خداوند را سپاسگزارم به خاطر تک تک موهبتهایی که در زندگی بهم بخشیده است .

    خانم شایسته عزیز فرمودید که در بخش نظرات به این سوالات پاسخ بدهیم ؛

    چه بخشهایی از زندگیم الان نیاز به تغییر دارد ؟

    خدا را سپاسگزارم که کمک کرد و زندگی من از هر بابت ( سلامتی ، روابط با پدر و مادرم که قبلا اصلا راضی نبودم با همسر و فرزندان، مطالعه ، ارتباط توحیدی و یکتا پرستی و خیلی چیزهای دیگر ) خیلی خیلی عالی شده و باز هم ممنون و سپاسگزارم

    و اما من از لحاظ مالی قبلا همیشه بدهکار بودم و حالا کم یا زیاد بودنش مهم نیست ولی مهم اینه که همیشه توی فرکانس بدهکاری بودم به شیوه مستقل که شروع به کار کردم با تاکسی کار می کردم که هیچ موقع پس انداز نداشتم و پولی را که در می آوردم فورا خرج می شود و یا بدهی پاس می کردم که در آخر باز هم بدهکار می شدم شغلم را عوض کردم و خاور ایسوزو خریدم و این دفعه ماشینم بزرگتر شد و درآمدم هم بیشتر شد و خرج و بدهکاریم هم بیشتر شد بعد از سه سال ایسوزو را هم فروختم و مغازه زدم این دفعه خرجم به نسبت ماشین داری کمتر شد ولی درآمدم هم کمتر شد و بدهکاریم خیلی زیادتر شددر دوران مغازه داری با سایت استاد آشنا شدم و پروسه تغییر باورها را شروع کردم الان حدود چند ماهی میشه که به مردم بدهکار نیستم ولی بهره وام مضاربه ای را که گرفته بودم مانده تا پرداخت کنم و سعی کردم که از این فرکانس بدهکاری به فرکانس صفر و سپس فرکانس رشد مالی برسم و الان در وضعیتی هستم که بی کارم و باز هم از لحاظ مالی شرایطی خوبی ندارم ولی شکر خدا کم کم از وضعیت منفی به صفر و سپس مثبت می رسم ولی در کل راضی نیستم .

    چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها ، و نگرشت می توانی زندگی بهتری برای خودت بسازی ؟

    من قبلا انسان خیلی منفی بافی بودم ولی با کار کردن روی خودم نگرشم 90 درصد به بالا تغییر کرده است من باورهایی از جمله فروش جنسهایی که قیمتشان بالاست سخته چون مردم حتما می خوان قسطی یا قرضی باشه و نقدی نیست یا اگر یه جایی کار کنم و پولم زیاد بشه مگر اینکه زود زود بگیرم و گرنه زیاد بشه پولو نمی دن که الان دقیقا اینجوری شدم

    بعضی وقتا یه نجوایی به ذهنم میگه که اگر ثروتمند بشی فرصت هیچ کاری پیدا نمی کنی و باید شب و روز فعالیت کنی و حتی نمازهایم را اکثرا در مسجد می خوانم و شبها قرآن مطالعه می کنم اگر ثروتمند بشم فرصت این کارها را پیدا نمی کنم و شاید ارتباطم با خداوند کمرنگ بشه .

    الان چه ایده ای برای برداشتن اولین قدم داری ؟

    الان ایده ای که دارم روی باورهایم کار کنم چون هر کاری با باورهای ضعیف باز هم نتایج ضعیف و خسته کننده دارد می خواهم تکامل را باور کنم و آرام آرام با تغییر باورهایم پیش برم و می خواهم از زندگیم لذت ببرم .

    استاد عباس منش عزیز خانم شایسته گرامی و دوستان گرامی لطفا راهنماییم کنید چون می خواهم مانند استاد هم خدا هم ثروت هم رابطه هم سلامتی هم آرامش و خلاصه همه چیزهای خوب و عالی را با هم داشته باشم .

    خدایا ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 2994 روز

    با سپاس از خانم شایسته و اقای عباسمنش برای سفر این خانواده، برنامه من در روز پنجم سفر، برای ارتقای بعضی از حوزه های زندگیم اینه:

    حوزه روابط:

    باید بیشتر و جدی تر از قبل، نکات مثبت اطرافیانم رو ببینم. باید حتما دقت کنم که بد نگفتن از آدمها پیش بقیه، خیلی خوب و باعث افتخاره، اما کافی نیست‌. بلکه قدمی که به همون اندازه و بلکه بیشتر مهمه، اینه که غیبت بقیه رو «توی دل خودم» هم نکنم.

    حوزه تحصیلی:

    روند خوبی رو برای تغییر باورهام شروع کردم. باید این روند رو تثبیت و تشدید کنم. همین فردا یه فایل تاکیدی براش ضبط میکنم.

    حوزه مالی:

    به عنوان حوزه ای که فعلا در اولویت زمانیم نیست، به نظرم بهترین کار اینه که تا تابستون که درسم تموم میشه، موقع خرید، موقع استفاده از رفاهی که دارم، موقع دیدن فراوانی در جامعه و… عمیقا شکرگزاری کنم تا باور فراوانیم تقویت شه‌. به خصوص موقع هر خرید، خداروشکر کنم که ۱۰ برابرش وارد حسابم میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: