چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟

در این فایل استاد عباس منش با توضیح ویژگی های شخصیت خوشبین و بدبین، مفاهیم زیر را مفصلا توضیح می دهد:

  • ارتباط خوشبینی و احاطه شدن با نعمت های پادار، از دیدگاه قانون؛
  • ارتباط بدبینی و احاطه شدن با ناخواسته ها، از دیدگاه قانون؛
  • تعریف شاکر و ارتباط آن با خوشبینی؛
  • تعریف کافر و ارتباط آن با بدبینی؛
  • مفهوم تقوا و قدرت آن در تبدیل “بدبینی” به “خوشبینی”
  • بدبینی چگونه ایجاد می شود و با چه منطق هایی می توان مانع شیوع آن در افکار و ذهنیت خود شد؛
  • چه جنسی از کنترل ذهن سبب می شود تا فرکانس غالب ما به سمت خوشبینی گرایش پیدا کند و طبق قانون، جریان ورود نعمت ها به زندگی مان را جاری نگه دارد؛

آگاهی های این فایل به ما کمک می کند تا:

اول از همه، به درک درستی از مفهوم خوشبینی و مفهوم بدبینی برسیم بدون اینکه در این باره دچار سوء برداشت شویم؛

همچنین به ما کمک می کند تا بخش های بدبین در شخصیت خود را بشناسیم و با پرورش ویژگی خوشبینی در یک فرایند تکاملی، آن نقاط را بهبود دهیم.

آگاهی های این فایل را بشنوید. در مفاهیم آن تعقل کنید سپس در بخش نظرات این فایل بنویسید:

الف) با توجه به آگاهی های این فایل، دلایلی را لیست کنید که تغییر از بدبینی به خوشبینی را برای تجربه زندگی بهتر، ضروری می داند؟

این لیست، منطق های لازم برای تغییر نگاه از بدبینی به خوشبینی را، در دست ذهن شما قرار می دهد و اهرم رنج و لذت قوی ای برای ایجاد این تغییر، می سازد.

ب) چه راهکارهایی از آگاهی های این فایل آموخته اید که قصد دارید با اجرای آنها، ویژگی خوشبینی را در ذهنیت خود تقویت کنید؟ برای این منظور، چه قدم هایی – هرچند کوچک – را می توانید در برنامه روزانه خود بگنجانید؟

یادمان باشد که تغییر و بهبود شخصیت، یک شبه ایجاد نمی شود. بلکه یک فرایند است که باید با تعهد و قدم به قدم برداشته شود. قدم های کوچکی که به صورت مستمر بر می داریم، نه تنها این تغییر عمده را ایجاد می کند بلکه مسیر این تغییر را نیز بسیار لذت بخش می کند.

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟
    365MB
    70 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟
    68MB
    70 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

566 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صفاگنجی» در این صفحه: 4
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خداوندی که هرآنچه دارم ازآن اوست

    سلام مجدد به استاد عزیز و ارزشمندم و تمومی دوستان عزیزم دراین مسیر پیشرفت الهی

    یکی ازویژگی های بدبینانه ی من حدود هفت سالِ پیش این بود که وقتی همسرم درمورد یه آدمِ پولدار یاخیلی ثروتمند صحبت میکرد چنان تو ذوق همسرم میزدم که اون دیگه به حرفش ادامه نمیداد

    مثلا اگه میگفت فلانی که انقدر پولداره و سوده‌ میلیاردی درماه از کسبوکارش به دست میاره چقدر آرامش داره،چقدر مسافرتای خوب میره،یعنی این نفر رو خدا قراره ببره‌ تو جهنم مارو تو بهشت؟

    همسرم درواقع براش جای سوال بود که مگه میشه آدم اینهمه با ثروتش آرامش هم داشته باشه ولی جایگاهش جهنم باشه…

    ومن با اطمینان خاطر میگفتم ببین ده سالِ دیگه فقط صبر کن ببین خدا چه زهرماری تو چشم این آدم میکنه،و هیچوقت فکر نمیکردم که اون شخص محترم ازراه درست پول ساخته باشه،همیشه فکرم این بود که در کنار کسبوکارش یه پول هنگفتی هم نزول میده و صدبرابرشو پس میگیره

    و خوب نتیجه چی میشد؟

    زندگی ما هر روز تا خطِ ریش زیر قرضو وامو بدهی میرفت و ایشون درکنارخانوادش سوت زنان بهترین زندگیو آرامش و رفاه رو هربار بیشترو بیشتر تجربه میکردن

    یعنی گاهی وقتا ازبس زیر فشار قرضو وام می رفتیم که ازخدا اینجوری درخواست میکردم که خدایا بابا من بهشتت رو نخواستم حداقل کاری بکن تواین دنیا اینهمه زجر نکشیم

    دیگه نمیدونستم که خودم باهمین دیدگاه دربوداغونم دارم خودم رو از خان نعمت الهی توهمین دتیا محروم میکنم و به خیال باطل خودم فکر میکردم عوضش دارم آخرتمو میسازم

    وقتی که استاد با منطق های درست آدمای ثروتمند رو خوب تو ذهنم جلوه دادن،فهمیدم که من چقدر نگاه بدبینانه ای به تک تک ثروتمندای شهرمون داشتم و همیشه انگار منتظر یه زمانی بودم که خدا اونا رو به یک زمینِ سردوگرمی بکوبونه…

    الان خداروشکر چنان از ثروتمند بودن افراد شهرمون به وجد میام چنان ذوقشونو میکنم که به خداقسم انگار خودم به اونهمه نعمتو ثروت رسیدم…

    حتی همین یک دقیقه فایلی که استاد از مصاحبه ی جف بزوس گذاشت حس کردم استاد یه خونه ی جدید خریده و کلی بابت این موضوع ذوق زده شدم جوری که انگار اون خونه رو خودم خریدم!

    یعنی تموم هوشو ذهنو گوشو چشمم شده دیدنِ موفقیتهای دورواطرافم و غریبه ترین افراد و کلی ذوقشونو میکنم کلی تحسینشون میکنم

    همین یک ساعت پیش بود باهمسرم توماشینمون توی خیابونای شهرمون تاب میخوردیم که یک ماشین بزرگ مدل اف اچ از جلومون رد شد و فکر کنم اون آقا تازه ماشینش رو خریده بود چون ظاهر نو و ترتمیزوتازه ای داشت،و اون آقا کلی باماشینش بوق میزدو خانمش هم کنارش نشسته بود و حس میکردم کلی ذوق میکردن ازینکه سوار این مدل ماشین شدن

    بخدایلحظه اون ذوقشون چنان ذوق رو درمن چند برابر کرد که انگار اون ماشین مال خودم بودم و چندبار تا ازکنارمون رد شد کلی دعای خیر بدرقه ی راهشون کردم و براشون آرزوی موفقیت بیشتری کردم

    اصلا خیلی این حسمو دوست دارم،قلبم بازمیشه وقتی موفقیت یک فردی رو میشنوم،بخدا واقعا حس عجیبی پیدامیکنم،برعکس اون روزا که منتظر بودم اینجور آدما رو خدا تواین دنیا یک عذاب الهی برشون نازل کنه

    چون آیه های قران رو همیشه برامون بد جا انداختن و میگفت ببینید قارونوفرعونو نمرود چقدر ثروتمند بودن آخرش خدا عذابش رو توسرشون نازل کرد و چه عذابی تو اون دنیا بکشن بااینهمه ثروتی که داشتن…

    هیچوقت کسی از شرک برامون توضیح نداد،هیچوقت کسی اصل قضیه ی نمرودوفرعون و قارون رو نگفت که ببینیم جریان ازچه قرار بود که این عذابها برسرشون نازل میشد

    هیچوقت بهمون نگفتن که بابا میشه مثل حضرت سلیمان هم ثروتمند باشی،هم اونقدر خدارو باور داشته باشی که اون خداهه هرچی رو اراده کردی توهمین دنیا بهت بده و آخرتت رو هم به همین شکل بسازی

    هیچوقت کسی بهمون نگفت هرچی تو این دنیا بکاری،تو سرای باقی همون رو برداشت میکنی

    خداروشکرمیکنم که تواین زمینه هم رشد خوبی داشتم و دیگه هیچ نگاه بدبینانه ای به هیچ ثروتمندی ندارم و این رو از لطف و سخاوتمندی آموزشهای استاد عزیز میدونم

    هرکجاهستیدشادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
  2. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام الله مهربان

    سلام ودرود خدابر استادگرانقدرم وتمامی دوستان ارزشمندم دراین سایت مقدس و الهی

    امروز وقتی که نشستم خیلی عمیق به زندگیم نگاه کردم دیدم که چقدر این مدتِ چهارسال که باقوانین خداوند بهتر آشناشدم و بهتر درک کردم و عمل کردم چقدر من یک آدم دیگه ای شدم،چقدر بی خیالتر،چقدر صبورتر و چقدر کمتر واکنش نشون میدم نسبت به یک موضوعی و چقدر بیشتر برای خودم ارزش قائل شدم که باهر آدمی بشین برخاست نکنم،یا نخوام خودمو برای هرموضوع پوچ و بیهوده ای سرزنش کنم یاخودمو به دیگران ثابت کنم،یااینکه بخوام نسبت به یک موضوعی بدبینانه نگاه کنم…

    چون من21سال ازعمرم رو با یک پدرمادری به سر بردم که ازهمه بیشتر مادرم یک فرد بسیار بدبین به هرماجرایی بود و وقتی هم که ازدواج کردم متأسفانه فکر میکردم مادرم راه درستی رو رفته که انقدر به همه چیز واکنش سرسختانه میده و به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد نداره و من هم تاپنج سال بعداز ازدواجم کپی برابر اصل مثل مادرم رفتار میکردم و باهمسرم جوری رفتار میکردم که انگار من مادر دوم ایشونم و توی پوستش نمیتونست تکون بخوره،انقدر که وقتی با دوستو رفیقش جایی میرفت مثل یک پلیس گشت ارشاد کلی ازون سوالای بی مورد میپرسیدم و جالبش اینجاست که به هرسوالی پاسخ میداد باید هزارتا قسم میخورد تا من باورم بشه که داره حقیقت رو میگه…

    خلاصه خیلی جاها دیدم که اینجوری رفتارکردن فقط باعث میشه زندگی رو به کام خودم تلخ کنم و هیچ لذتی از رابطه باهمسرم نمیبردم

    بااینکه ایشون کلی ویژگی های مثبت هم داشت و هنوزم داره ولی من مثل مادرم فوکِس میکردم روی این ویژگیشون که چرا با دوستو رفیقش زیاد از حد تفریح میکنه و همین ماجرا کلی دردسر میشد برای خودم و هم اینکه اون تفریح رو زهرمار همسرم میکردم

    تااینکه واقعا یروزی دیگه دوست نداشتم مثل مادرم رفتارکنم و احساس میکردم زیادی دارم همه چی رو بزرگ و وحشتناک جلوه میدم،و یک روز هم پدرم بامن کلی دردودل کرد و شاکی از رفتارای بدبینانه ی مادرم بود که دیگه اونجا متوجه شدم که ای وای بر من،من هم دقیقا دارم مثل مادرم رفتارمیکنم و این نوع رفتارها نه تنها کمکی نمیکنه بلکه مرد رو شاکی میکنه.

    بااینکه پدرم چندین سال بیشترازمن با مادرم زندگی کرده بود،دیگه یجاهایی اون ازدست رفتارهای بدبینانه ی مادرم خسته شده بود و همین شاکی شدن پدرم مزید بر علت شد که به فکر درست کردن رفتارم باهمسرم باشم

    دیگه میدونستم باید رفتارمو تغییربدم اما چگونگی تغییردادنش رو بلد نبودم،چون سالیان سال به روش مادرم یاد گرفته بودم که باااید باهمسر به این شکل رفتارکرد،بااید با فرزند اینهمه سخت گرفت،باااید به دیگران هیچ اعتمادی نکنیم و کلی ازین باااید ها…

    و از روزی که واقعا تسلیم شدم و فهمیدم که خودم دارم زیاد ازحد به همسرم سخت گیری میکنم،و همسرم بیچاره هیچوقت برنگشت بامن بی احترامی کنه،یکم از رفتارای خودم خجالت می کشیدم که چقدر دارم به ایشون ظلم میکنم و از همه بیشتر چقدر دارم به روحو جسم خودم ضربه میزنم و ظلم میکنم،انقدر که برای هرموضوع پوچی باید همسرم پاسخ گوی سوالات من بود…

    خلاصه جهان چرخیدوچرخید و خداوند راه نجات رو ازطریق استاد عزیز جلوی پام گذاشت و فهمیدم که اولا من یک شخص بسیار واکنش گرا و بدبینی هستم و میخوام سر هر موضوعی گیر الکی بدم

    دوما اینکه فکر میکردم من نه تنها مسئول زندگی خودم هستم،بلکه مسئول اینم هستم که یک همسر هم فکرو هم عقیده ی خودم مثل یک مادر دوم تربیت کنم و این مسئولیت بزرگ رو بر عهده گرفتن نه تنها باعث میشد رابطه ی ما به مشکل بربخوره بلکه هیچ وقت هم جلو داره اون نمیتونستم بشم که با فلانی و فلانی همنشین نشه…

    ازهمه بدتر گاهی اوقات اونقدر گمراه میشدم که میخواستم جیب های پیرهن و شلوار همسرم رو بگردم و یک چیز جدید از توی جیبش کشف کنم و بگم ببین راست میگفتم ببین سخت گیری هام بی دلیل نبود…

    درصورتی که هیچ وقت هم خدارو شکر به یهمچین جاهای باریکی تابحال کشیده نشد که من بخوام مچ اون رو بگیرم و بخوام بیشتر کوفتو زهرمارش کنم….

    درهرصورت من هم یهمچین دورانی رو گذروندم و خیلی خوشحالم که اون دوران رو تجربه کردم و الان که شخصیتم بهبود پیداکرده بیشتر طعم آرامش حال حاضرم رو میچشم و بیشتر دوست دارم همین مسیرم رو ادامه بدم و نخوام گیرای بی مورد و بی منطق بدم.‌‌..

    هرچند که هروقت یه کوچولو کارکردن روی خودم رو متوقف میکنم بازهم میخواد سروکله ی اون غولِ بدبین پیداش بشه ولی خیلی سریع به خودم میام و اجازه نمیدم اون آرامشم رو ازم بگیره و سریع به خودم یاداوری میکنم که اگه بخوام دوباره یروزی مثل مادرم رفتار کنم مطمئنن باهمسرم تاچندسال اینده به مشکلات بزرگی برخواهیم خورد و حتی ممکنه کار به جدایی بینجامد،اگر که بخواهم مثل قبلم فکرکنم و عمل کنم،کاربه جاهای باریک تر کشیده میشه و فقط خودم این وسط آسیب میبینم،چون معمولا همسرم دربیشتر مواقع هیچ واکنشی به رفتارهای من نمیداد و فقط محیط رو ترک میکرد که بحثو دعوا ایجادنشه یامن نخوام زیاد از حد از اون سوالای مشکوکانه بپرسم و موضوع رو کش بدم

    مادرم هنوز به خیال خودش فکرمیکنه مسیرش درسته و داره به همون مسیر ادامه میده و متأسفانه گاهی وقتا که برادرم ازمدرسه دیر به خونه میاد کلی دل نگران میشه و وقتی برادرم ازمدرسه میاد باایشون کلی دعوا راه میندازه که چرا دیر از مدرسه اومده!!

    وقتی هم که بهش میگم مادرم چرا انقدر برای هرچیزی انقدر واکنش منفی نشون میدی،کلی منو مسخره میکنه و میگه برو بابا تو هنوز مونده که سردیو گرمی روزگار رو بچشی،من چارتا لباس ازتو بیشتر پاره کردم و میدونم چه رفتاری بکنم

    خوب همین یک جمله برای من کافیه که نخوام به زور مادرمو به راه درست هدایت کنم و اجازه میدم چکولگدش رو بخوره،شاید یروزی خودش متوجه بشه که چرا اینهمه سال روحوروانش رو بخاطر هرموضوعی نابود کرد….

    کلی مثالهای جالبی اززندگیم یادم افتاد و خداروشکر کردم که تاحدود نسبتا خوبی تونستم ازیک فرد بدبین به یک فرد خوش بین تبدیل بشم و نخوام برای یک موضوع اینهمه واکنش های منفی نشون بدم

    خداروصدهزارمرتبه شکر بخاطر این دست از فایلهای ارزشمندی که استاد سخاوتمندمون دراختیار ما میگذاره

    استاد قسم میخورم هیچ روانشناسی تابحال مثل شما نتونسته من رو تو زندگیم انقدر خوب و منطقی راهنمایی کنه،واقعا ازتون بی نهایت بار سپاسگزارم

    خداروصدهزارمرتبه شکر بابت این نعمت بزرگی که تو زندگیم دارم…

    هرکجاهستید شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خداوند بخشنده ی عزت دهنده

    سلامودرود خداوند به شمااستادعزیز و سپاسگزارم ازلطف و سخاوتمندی شما بابت این دوره های ارزشمند روانشناسیی که به رایگان دراختیار مامیذارید

    چقدر لذت میبرم از این نوع نگاه مثبت نگر ثروتمندان که همیشه به یک موضوعی با دید وسیع نگاه میکنند و هرچقدر هم یک مصاحبه گر بخواد اونهارو وارد حواشی کنند ولی اون افراد ثروتمند و موفق اصل خودشون رو رعایت میکنند و به همین راحتی دل به دل یک آدم پرحاشیه نمیدن

    واقعا با دیدن آقای جف بزوس و ایلان ماسک یک انرژی فوق العاده ای به‌آدم دست میده‌ خدایاشکرت

    و اما بریم سراصل موضوع اینکه آیا من تونستم بااین دوره ها خودم رو ازیک آدم بدبین به یک آدم خوشبین تبدیل کنم یااینکه هنوز جای کاردارم

    میخوام تجربه ی خودم رو از رابطم بایک فردی تو دوستوفامیلمون مثال بزنم که ایشون چندین سال بخاطر باورهای محدود کننده ی خودم باعث شده بود از من در جنبه های مختلف سواستفاده کنه و منه ساده لوح همیشه وظیفه ی خودم میدونستم که چون اون خانم فلان زمان هوای مارو داشته پس حقش اینه که من تو فلان موضوع براش جبران کنم

    ایشون یک‌خانمی هستن که،یک مدتی چندوقت یکبار یک بشقاب غذا به همسرم میداد ومیوورد خونه،و بعد از اون بشقاب غذا چندینو چند روز تلفن به دسته و هربار پشت تلفن یک درخواستی ازمن میکرد

    اولش باحالت خوشبینی هردرخواستی میکرد جواب اون درخواست رو میدادم و باخودم میگفتم خوب اشکال نداره ایشون هم برای ما غذا میده میاره و من هم میخوام براش جبران کنم

    که دیدم کم کم ایشون یجاهایی که من نمیتونم درخواستش پاسخ بدم یااینکه اگه بهم میگفت فلان کاررو میتونی برام انجام بدی و من نمیتونستم به درخواستش پاسخ مثبت بدم،میخواد اون یک بشقاب غذارو تو سر ما بکوبه و بگه من که اینقد بفکرتون هستم،حالاتو نمیخوای فلان‌کاررو برام انجام بدی؟!

    دوسه باری این حرف و این اتفاق افتاد که دیگه من ازحالت خوشبینی درومدم و دوهزاریم افتاد و متوجه شدم که ایشون هربار بایک بشقاب غذا یک قصدو نیت هایی داره که اگه من طبق اون قصدونیتش پیش نرفتم میخواست یجاهایی به من تیکه و طعنه کنایه بزنه

    بااینکه چندین سال کارش این بود ولی من هربار باحالت خوشبینانه به فکر جبران بودم تااینکه فهمیدم نخیر اون نه تنها از سر عشق و احترام این کارو نمیکنه بلکه میخواد چندینو چند کار ازمن بکشه و یک وظیفه بدونه که من هربار براش جبران کنم

    خلاصه یک مدت خیلی طولانیی شد دیگه هرموقع میگفت فلان غذارو پختم میخوام براتون غذا بدم بیاره،بااحترام ازش تشکر میکردم و بهش گفتم نیازی نداریم ماخودمون غذا زیاد گذاشتیم،حیفه بخوای غذابیاری اون وقت غذای شما یا خودمون میمونه وباید بریزمش دور…

    همین یک پاسخ کافی بود که دیگه کم کم اون هم نخواد از من توقع داشته باشه که چندین کار بخاطر اون غذا براش جبران کنم

    خلاصه گذشتو گذشت دیدم هنوز اون خانم وقتی منو توی جمع میبینه انگار که عادت کرده باشه من براش یه‌کاری انجام بدم،هی حالت دستوری میخواست بهم بگه پاشو فلان کاررو انجام بده،پاشو براهمه چای بریز بیار،پاشو نمک غذارو بچش و و و ازینجور کارا که انگار داشت به یک بچه دستور میداد…

    اونجا دیگه شاخکام تیزشد و گفتم نه مثل اینکه این کلا خوره ی دستور دادن به من گرفته و باید حدو حدودمو باهاش تو جمع رعایت کنم

    اینهارو که میگم نزدیک به دوسه سال طول کشید که من تونستم کم کم حدومرزمو باهاش رعایت کنم و اون آدم دیگه بره پی کارش،چون تقریبا توهرجمعی اون خانم بود و به همین راحتی نمیتونستم فاصلمو ازش دور کنم

    خلاصه من هرچی بیشتر فهمیدم که خودم بودم که داشتم بهش رو میدادم که ازمن سواستفاده کنه و خودم هربار میخواستم برای یک بشقاب غذا کارهای طاقت فرسا برای جبرانش انجام بدم،کم کم روی احساس ارزشمندی خودم بیشتر کار کردم و بیشتر برای خودم ارزش قائل شدم که مگه یک بشقاب غذا اینهمه جبران نیازداره؟خوب میخوام صدسال اون غذارو به ما نده مگه ما منتظر غذای اونیم که خواسته باشم انقدر از جونم بگذرم برای جبرانش….

    الان به لطف خداوند و این آموزشها و فقط و فقط کارکردن روی ذهنیت خودم اون فرد خیلی راحت اززندگیم رفت بیرون،هرچند که بازهم ممکنه اون رو توی جمعی ببینم ولی خوبیش اینه که دیگه فهمید من اون آدم سابق نیستم که خواسته باشم بایک بشقاب غذا گول بخورم و در پی جبرانهای طاقت فرسا باشم…

    من دیگه زیادی تواین موضوع خوشبین بودم و فکرمیکردم اون خانم دوست داره از دستپختش باعشق به ماهم بده،چون خودم همیشه یک غذای جدیدی رو که یاد میگیرم دوست دارم باخانوادم اون غذارو تست کنیم و اونها هم باخوردن یک غذای جدید لذت ببرن،و خوب این خانم وقتی یک غذایی به ما میداد من خوشحال میشدم و میگفتم چقدر خوب میتونه غذا این مدلی با روش آسون درست کنه،ولی خوب متأسفانه همیشه نیت خیرخواهانه ای پشت این قضیه نبود ومن بعدازسالها ساده لوحی و خوشبینیِ بیجا تونستم متوجه بشم که داره زیاداز حد ازمن سواستفاده میشه…حتی دیگه اون خانم این اواخر اونقدر داشت بامن احساس راحتی میکرد که هرنوع شوخی های نابجا ازجمله کلمات نامناسب بکار میبرد و میخواست بااون کلمات زشت و زننده توهرجمعی بامن‌ویادخترم رفتار کنه،و دیگه خیلی داشت بهم برمیخورد که چرا منی که انقدر براش احترام قائلم انقدر داره ازین شوخیای بی مورد میکنه و نشستم یروز تموم رفتارهای مثبت و منفیش رو نوشتم و دیدم که رفتارهای منفیش خیلی بیشتر از مثبت شده و تصمیم گرفتم که اون رو از دایره ی امنم بیرون بندازم و نخوام دیگه ازین به بعد خیلی بهش نزدیک بشم و درحد یک سلامواحوالپرسی بااون برخورد داشته باشم…

    وقتی متوجه این رفتارش باخودم شدم اولش خیلی خودمو سرزنش کردم و گفتم چقدر من ساده لوحی کردم و کارهاااا برلی اون انجام دادم و فکرمیکردم فقط من دل به دل کارهای اون میدادم ولی الان دارم میبینم که اکثر فامیل از دست رفتارهای ایشون شاکی هستن ولی میترسن که این رابطه رو باهاش کات کنند و ازینکه بخواد به اونها طعنه کنایه بزنه ویجورایی قضاوتش براشون مهم شده

    ولی من خداروشکر دیگه قدرت رو ازینجور آدما دارم کم کم میگیرم و فکر نمیکنم یهمچین افرادی میتونن تو زندگی من تأثیر بذارن یااینکه اونا بخوان عزت و احترام منو تو فامیل بالا ببرند،و هیچوقت به این دست از آدما تاجایی که ممکنه رو نمیدم که خواسته باشن ازمن سواستفاده کنند

    من خودم آدمیم که وقتی میبینم کسی خیلی برام یکاری رو انجام میده سعی میکنم براش یجایی جبران کنم و کلا جبران کردن رو دوست دارم ولی تااین حد که طرف مقابلم بخواد باکوچکترین کاری من هزاران کاربراش جبران کنم دیگه خط قرمزم شده و اجازه نمیدم کسی ازمن سواستفاده کنه

    چه جانی چه مالی و چه شخصیتی….

    درهرصورت این یکی ازتجربه های من بود که خیلی دوست داشتم این تجربم رو یروزی اینجا تعریف کنم و اینکه تونستم خدارو شکر ازین آدم فاصله بگیرم واقعا یک نتیجه ی بزرگی برام به حساب میاد،چون اونقدر پاشنه ی آشیلم بود که فکر میکردم جداشدن ازین آدم محاله،انقدر که هربار بایک ترفند جدید میخواست از من سواستفاده کنه و من دیر متوجه این قصدونیت شدم،ولی جهان خیلی راحت باتغییردیدگاه خودم بدون هیچ جنگو خونریزیی اون رو چنان توزندگیش به خودش و آدمای همفرکانسش مشغول کرد و من هم چنان مشغول کارکردن روی خودم هستم که اصلا وقتشو ندارم تو هرجمعی حاضربشم و خواسته باشم این چنین رفتارهایی رو متحمل بشم..

    اتفاقی که بعداز این فاصله ی ماافتاد این بود که مابایک خانواده ی جدیدی آشناشدیم که خانم این خانواده بسیار بسیار بسیار خانم شریف،متدین،خوش برخورد و کاملا خودمونی هستن و انقدر ازین رفتوآمد خوشحالم و راضی هستم که خدامیدونه….

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای وجود همچین استادی که توزندگیم دارم و منو بااین صحبتهای ارزشمندشون بیدار کردن که کجا به آدمای اطرافم خوشبین باشم و کجا شاخکامو تیزکنم و خیلی زود به یک فردی اعتماد نکنم

    این فایل جاداره به اندازه ی همین هفتاد دقیقه هفتاد بار هم گوش بدیم تا اتفاقات زندگیمون رو به یادمون بیاریم و هرکجایی که موردسواستفاده ی فردی قرارگرفتیم در پی اصلاح خودمون باشیم نه اینکه با جنگو دعوا بخواییم به طرف مقابلمون بفهمونیم که چرا ازم سواستفاده کردی

    الان خداروشکر آدمهایی هم توزندگیم هستند که واقعا بدون هیچ توقع و انتظاری به مناسبتهای مختلف به ما هدیه میدن و هیچ نوع سواستفاده ای هم نمیکنندو تعداد آدمهای کم توقع توی زندگیم به نسبت این آدما خیلی خیلی بیشتره و این هم به لطف خداونده که بااین دست آدما درارتباطم

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای یک روز پر برکت دیگه ای که به من هدیه داده شد و من ازیک فایل ارزشمند دیگه برخوردارشدم

    هرکجاهستید شادوپیروزوسربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خداوند بخشنده ی روزی گستر

    سلام به آقای امیری عزیز،کامنتتون مثل همیشه عااالللی،مثل همیشه پرانرژی و پراز حسوحال ناب بود

    خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر وجود شاگرد زرنگای این سایت که با خوندن کامنتها و تجربیاتتون پراز شوروحال میشم

    خداروصدهزارمرتبه شکر که یهمچین روزی پربرکتی رو خداوند هروز با خوندن کامنتهای دوستان عزیزی مثل شما به روحوجانم هدیه میده

    حمیدجان مثل همیشه دعای اول کامنتتون اشک منو سرازیر کرد و همیشه توهر فایلی دنبال کامنت شما میگردم تا دعای اول کامنتتون رو با خلوص بخونم و همیشه دعای خیر من بدرقه ی شماست که انقدر عالی وقت میذارید و خیلی عالی بایک دعای پرانرژی و توحیدی مقدمه ی هر فایلی رو شروع میکنید

    واقعا از تک تک صحبتهاتون و تجربیات ارزشمندتون نهایت استفاده رو میبرم،و یک حس توحیدیی بهم دست میده وقتی انقدر خوب آیات قران رو باموضوع اون فایل تطابق میدید و خیلی شیرین درمورد اون موضوع صحبت میکنید

    من همیشه کامنتهای شمارو دنبال میکنم و بقوله سعیده جان وقتی به کامنت شما میرسم یه جای خلوت رو گیر میارم و کلمه به کلمه ی کامنتتون رو بادقت و بایک حس عالی میخونم و یک‌انرژی فوق العاده ای بهم دست میده

    بازهم از وجود همچین دوستانی مثل شما بسیار سپاسگزارم و ازتون میخوام که مثل همیشه فعال باشید تا ما از کامنتهای شما بهترین استفاده رو ببریم

    براتون آرزوی بهترین هارو ازخداوند خواهانم و امیدوارم زندگیتون سرشار از نوروامید و عشق به پروردگار،عشق به همسر باشه و همیشه رزقو روزیتون رو خداوند ازجایی که فکرشم نکنی مثل یک رودخانه ی همیشه جاری روانه ی زندگیتون کنه ان شالله

    خداوند یاروپشتو پناهتون باشه که اون بهترین حافظ و بهترین ارحم الراحمینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: