فرصتی عالی برای به صلح رسیدن با خود

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیزودوست داشتنی

سال نورو به شما و همه ی دوستان هم فرکانسی تبریک میگم ٫

سال ٩٧ بهترین سال زندگی من بود

شروع من با فایل های رایگان استاد بودکه همشون گوش دادم و الان هم هنوز گوش میدم

دستاوردهای عظیمی که توی سال ٩٧ رو داشتم به ترتیب خدمتتون عرض میکنم ٫

اول همه حوزه مالی و ثروت رو میگم که مهمترین مسئله برای همه ست

من اوایل سال ٩٧ بیکاربود و سرکار نمیرفتم و شروع کردم فایل های رایگان استادرو گوش دادم و خداروشکر کارعالی پیداکرده ام و جایی میشد که نمی توستم چیکارکنم خدا ازطریق همین فایل ها رایگان جواب مو بهم میداد و اوایل سال کامنت بچه ها که دوره ها شرکت کرده بودند میشه خوندو منم ازشون استفاده میکردم و بچه ها خلاصه برداری جلسه رو میذاشتند و منم استفاده میکردم و خیلی بهم کمک کرد اون موقع هنوز دوره ها رو نگرفته بودیم ٫

باورت نمیشه بچه ها در رابطه با کارمم باانسان هایی مواجه شدم که کاملامثبت اندیش و سالم و استادرو کاملا میشناختند و افرادی بودند که اصلا نه اهل تلویزیون و نه اهل فیلم بودند و کلا به فکرپیشرفت و ترقی بودند و زمانیکه من اونجا رفتم دومین دفترشون گرفتند واقعا خداروشاکرمم که چنین انسان هایی رو سرراه من قرارداد٫

اتفاق بسیار عالی که برام افتاده بود خرید زمینی بودش که فوق العاده توش سود کردیم و دوباره باهاش یه خونه ی نوساز، دوخوابه ١٢٠ متری خریدیم که این برای من که مجرد و خونه ی پدرمم هستم خیلی درآمدزایی خوبی برام شده باورت میشه برای این سودیی که کردیم به خدا کار خاصی نکردیم و فقط با فروش زمین و خرید خونه کلی سود کردیم ٫ به خدا الان که میخوایم خونه رو بفروشیم از قیمتی که خریدیم در عرض دوماه ٣ برابر سود کردیم که هنوز نفروختیم ٫

توی سال جدید پیشنهاد ساخت خونه جدید توی بهترین زمین بهمون پیشنهاد شده که زمینش رایگان هستش که مال پدربزرگم هستش که به مادرمم بخشیده ٫

من خداروشکر بادرآمدزایی که داشتم توستم به نزدیکانم میلیونی بخشم و این فوق العاده احساس لذت و شادی بهم دست داد ٫

توی سال ٩٧ با درآمدی که ایجاد کردیم فایل های عشق و مودت ، ثروت ١ و عزت نفس رو گرفتیم و واقعا عالی بود

حالا تاثیر دوره ها دونه به دونه براتون توضیح میدم

درحوزه ثروت با کارکردن روی فایل ثروت توستیم باخرید زمین و خونه کلی سود کنیم ٫که توضیح کاملشو براتون بالا گفتم ٫

درحوزه سلامتی: من خداروشکر فکرمیکنم ٧ یا٨ سالی میشه که اصلا مریض نشدم و ١۵ سالی میشه که اصلا آزمایش خون نداده بود و همیشه میگفتم که من سالمم و پزه سلامتی مو میدادم خواهرمم بهم اصرارکرد که برمم یه چکاب کامل بدم و کمبود ویتامین های بدن مو بدونم ٫ باورت میشه تمامی آزمایش های خون ، ادارا ، آزمایش های هورمونی و روماتیسمی که دادم همه خداروشکر سالم بود و من خیلی به خودم افتخار کردم و همچنین به خدای خوبم بابت نعمت سلامتی هزاران بار شاکرم٫ البته اینوهم بگم من قبلا اصلا اینطوری نبودم حدود ١۵ سال پیش که بچه بود من عمل قلب باز انجام داده بودم و دریچه ی آئورت من تنگ بود قبلش آنژیرگرافی کرده بودم و گفتند نیازبه عمل قلب باز دارم و انجام دادم ٫

نگم براتون ازمریض هایی که قبلا میگرفتم هرچی هم میگرفتم ازنوع بدترین شو میگرفتم معده دردگرفتم ودکتر که رفتم آندوسکوپی که کردم زخم اثنی عشری گرفتم و یه سال درمان من طول کشید٫

از سرماخوردگی هام نگم که انقدر مریض میشدم که خواهرمم مسخره میکرد که تو چرا این همه مریض میشی و همه ی مریضی ها رو من داشتم

باورت میشه راه رفتن ساده که وقتی راه میفرتم کلیه ها درد میگرفت و نمی توستم راه برم وکلی دکتروبیمارستان میفرتم تابفهند بیماری چیه دیگه واقعا خسته شده بودم ٫و درآخرهم میگفتند چیزی نیست ٫

همه ی اینها هم برای حدود١۵سال پیش هستش که همه رو باهمدیگه داشتم و آزمایش خونی که دادم برای همون موقعی بودش که توی بیمارستان بستری بودم وبعداز ١۵ سال اونم به اصرار خواهرمم رفتم چکاب کامل و خداروشکر سالم ، سالم بودم ٫

تازه ١۵کیلو اضافه وزن هم داشتم و یه دخترکاملا چاق و تپل و خپل بودم ٫

الان خداروشکر درصحت و سلامت کامل هستم بدون اینکه حتی یه سرماخوردگی کوچکی بخورم ٫

خب منی که اصلا یه راه رفتن ساده برام سخت بود وکلیه هام دردمیگرفت شروع کردم ورزش و رژیم ٫

نگم براتون از زیبایی هیکلم

به طوریکه صبح ها یه ساعت می دویدمم توی پارک نزدیک خونه مون و افرادی که پارک می اومدند به من میگفتند توخوبی چرا این همه می دویدی و من بهشون میگفتم اینطوری نبودم کلی وزن کم کرده ام ٫

روزاول هم من نمی توستم خوب بدوم چون اضافه وزن داشتم و اول ازیه پیاده روی ساده شروع کردم و بعداز اینکه وزنم پایین تر اومد توستم بدوم ودقیقا من یه ساعت کامل می دویدم و زمان دویدن فایل های استادرو گوش می دادم و کلی بهم انگیزه و انرژی میده ٫

‍♀️‍♀️‍♀️‍♀️☕️☕️

باشگاه کلاس trxرفتم و فوق العاده خوش فرم و خوش هیکل شدم به طوریکه دوتاخط روی شکمم افتاده منی که قبلا کلی شکم داشتم الان خداروشکر خط روش افتاده ٫

ازباسنم براتون نگم منی که باسنم تخت بود و همیشه خواهرمم مسخرمم میکردالان خیلی خداروشکر فرم گرفته و ازاون حالت تختی دراورده ( ببخشید این قدر رک حرف میزنم)

فقط میخوام بچه ها خوب بفهند من چی بودم و الان توی سال ٩٧ چه تغییراتی داشتم ٫

من توی یه سال ١٣ کیلو وزن کم کردم و چربی های اضافه بدنم ازبین رفتند

تازه کلاس والبیال هم میرفتم و مربی بسیارخوبی داشتیم به طوریکه گرید مربیم یک بود و چون زیرنظر شهرداری بود قیمتش بسیار بسیار مناسب بود و سطح ایشون بسیار بسیار بالا بود ٫

تازه باهمه ی اینها سرکار هم میرفتم و کلی آزادی زمانی و مالی داشتم و تایم کارمم دسته خودم بود

حالا در حوزه ی روابط که پاشنه آشیل من بود :

به خدا بچه ها تمامی دوره های استاد بینظیرو عالی هستند و قیمتش بسیار ازاون چیزی که هستند می ارزه ٫

من چون هنوز ازدواج نکرده ام توی خونه ی پدرمم زندگی میکنم باورت میشه روزی نمیشد که بامادرمم دعوانشه و کلی باهمدیگه جروبحث نکنیم ( خدامنو ببخش که انقدر با مادمم دعوا میکردم و همش فکرمیکردم که مشکل ازمادرم همیشه آرزوی مرگ ایشونو میکردم که این همه منواذیت نکنه )

جالبه که مامانم فقط چنین رابطه ی بامن داشت و باخواهرهام وبرادرمم نداشت وقتی فایل عشق و مودت روگوش دادم فهمیدم که مشکله ازمنه و این فرکانس من میفرستم که باعث میشه مادرمم بامن چنین رفتاری داشته باشه و وقتی تمرین های استاد رو توی عشق و مودت رو انجام دادم و تمرکز مو گذاشتم روی نکات مثبت مادرمم واینکه خدادروجودمادرمم هست استاد میگه اون آدم یا اززندگی حذف میشه ویا اینکه اون آدم تغییرمیکنه٫

به خدا الان روزی هزارمرتبه خدارو برای داشتن مادرمم شکر میکنم که چنین مادری دارم و از خدابرای داشتن چنین مادری هزاران بار سپاسگزارم ٫

باورت میشه مادرمم قبلا پدرمو منو درمیومد که توی کار، خونه کمکش کنم وزمانیکه روی فایل های عشق و مودت وبقیه فایل هامیخواستم کار کنم چون نیاز به تمرکز و گوش دادن و نوشتن میخواست مامانم اصلا کاری به کارمم نداشت و من ساعت ها فایل هارو گوش میدادم و می نوشتم و انجام می دادم ٫

من امسال خونه تکونی باورتون میشه اصلا کمک نکردم و مامان و خواهرمم و پدرمم خودشون کار کردند ٫

دقیقا سال٩۶ هرروز بامادرمم سرخونه تکونی دعوا داشتیم و من بعضی وقت ها انقدرمادرمم با من بدرفتار میکرد که آرزوی مرگ خودمو از خدا میکردم و جالبه که من و خواهرم هرکدومون یه کاریی رو انجام می دادیم وشاید خواهرمم بدترشو انجام میداد مامانم به خواهرمم چیزی نمیگفت و به من گیر میداد ٫

هرشب کلی گریه میکردم وبا گریه خوابم میبرد٫

اماتوی اسفند٩٧دقیقا برعکس اون اتفاق افتاد

حالا بزارید از نظر پولی هم بهتون بگم مامان من هیچوقت به من پول نمی داد برای خرید لباس عید چون میگه من مستقل هستم و درآمد زایی ازخودم دارم

باورت میشه مامان امسال که به خواهر کوچکم پول داد به منم دادکه خرید عیدمو انجام بدم٫

واین رفتار مامانم واقعا توی این چندسال اصلا ندیده بودم ٫

بااینکه من درآمدزایی که از خونه دارم و تازه سرکارهم میرم ٫

ببین وقتی روی خودت کار میکنی جهان همه جور هوات داره ٫

پدرمن وقتی بچه بودیم بهمون عیدی میداد فکر کنم ١٠ سالی میشه که به من عیدی نداده بود چون باخودش میگفت اینا مستقل شدند و نیازی ندارند ٫

باورت میشه امسال پدرمم به منم عیدی داد٫

حالا بیایید تولدمم که بهمن ماه بودبگم براتون از وقتی عشق و مودت رو گوش دادم فکر میکنم ما ( منظورمم خواهر و برادمم که ما باهمدیگه فایل هارو خریداری کردیم ) این فایل هارو آخر آذرماه یا دی ماه بودکه گرفتیم ٫

امسال تولدمم بهترین سال تولدمم بود کلی سواپریز شدم به طوریکه خواهرهام هماهنگ کرده بود توی بهترین کافی شاپ برام تولد گرفتند و کلی هدیه کادو گرفتم دقیقا تموم چیزهایی که میخواستم برامم گرفته بود ٫

ازنظر معنوی هم خدا اومد دوست داشتش رو از طریق مادربزرگم بهم ابراز کردبه طوریکه شب تولدمم مادربزرگم بهم گفت از بین همه ی نوه هاش منو بیشتر از همه دوست داره و این برام خیلی خیلی باارزش بودبخدابچه ها من عاشق مادربزرگم هستم رابطه ام بامادربزرگم قبلا خیلی بود دوسالی از فوت پدربزرگم احساس میکردم که مادربزرگم دیگه من رو دوست نداره و امسال شب تولدمو بهترین عشق دنیارو گرفتم ٫

رابطه ام باخواهر کوچکم اصلا خوب نبود به طوریکه همش دعوا میکردیم واز وقتی که روی فایل عشق و مودت کار کردم رابطه ام با خواهرمم عالی شده و کلی منو می بوسه و ابرازاحساسات میکنه ، پیشنهاد کافی شاپ هم برای تولدمم خواهرکوچکم میده ٫

نگم رابطه ی قشنگو با برادرم به طوریکه اصلا رابطه ی خوبی بابرادرمم نداشتم و داداشم همیشه از چاقی من حرص میخورد و الان که باربی شدم و روی نکات مثبتش تمرکز کردم عالی شده و توی خونه راه میره و قربون صدقه ی من میره ٫

از نظر رابطه ی معنوی با خداهم بگم که هرچی بگم کم گفتم ٫

فوق العاده رابطه ام عاشق تر و عالی تر شده منی توی یه خانواده مذهبی بدنیا امده بودن نماز و روزه ی که میگرفتم چیزی نیفهمدم و توی این سه ماه آخر سال که دوره هارو گرفتم خیلی خیلی رابطه ام قشنگ تر و زیباتر و عالی ترشده به طوریکه مثل دوتا دوست صیمیمی هستیم ٫

منی که قبلا نمازمیخوندم اصلا چیزی نفهیدمم والان باعشق نماز می خونم و کلی عشق بازی با خدای خوبم میکنم ٫

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    223MB
    14 دقیقه
  • فایل صوتی فرصتی عالی برای به صلح رسیدن با خود
    8MB
    9 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

588 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه نوشادی» در این صفحه: 10
  1. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    فایل که گوش دادم خواستم برم دفتری که در شروع اشناییم با سایت عباسمنش توش تعهد داده بودم از ماشینم بیارم و بنویسم اما یه حسی بهم گفت اینجا بنویس. مینویسم از زبان کسی که میخواد نعمتهام بهم یاداوری کنه

    بهمن 96 شروع شد. عین یه گمشده وسط یه بیابون بزرگ که دست و پاهاش با محدودیت های ساختگی ذهنش در قالب زمان و مکان و خانواده و سرنوشت و یک خدای وحشتناک زنجیر شده بود.

    سه تا فایل برام ارسال شد. گوش دادم. عین یه قحطی زده که داره از تشنگی هلاک میشه بودم. دوباره دوباره دوباره یادم نیست چند ده بار گوش دادم. نوشتم. هنوزم دفترچه مشکی کوچیکی که دم دستم بود و پراکنده و از سر هیجان مینوشتم دارم.

    نمیدونم دقیقا چقدر اما اولین و جسورانه ترین قدمم برداشتم و از محیط کاری که اذیت میشدم خارج شدم. مشابه اتفاقی که برای استاد تو بندرعباس افتاد برام رخ داد. درحالیکه همه مواخذه م میکردن که حالا تو این شهر کوچیک میخوای چیکار کنی همین کارم از دست دادی، فقط میدونستم باید به درونم گوش بدم.

    اومدم بیرون و به دلایلی که مجالش نیست حقوق ثابت مختصرم حفظ شد در حالیکه بجای 26 روز کاری من اون کار نهایتا در 5 روز انجام میدادم با همون حقوق.

    نمیتونم بگم چقدر ازاد شدم. اولین خریدم از سایت کتاب “رویاهایی که رویا نیستند بود” رفته بودم تو طبیعت اطراف شهر جاهایی که بخاطر روزهای نزدیک بهار آب جاری شده بود از کوه ها . خدایا هنوزم گرمای افتاب و سرمای سایه اون روزا رو روی پوستم حس میکنم.

    این کتاب چنان تحولی در من ایجاد کرد که نمیتونم در کلمات بگنجونم. مثل همه تون عاشق این مرد و آموزه هاش شدم.

    97 شروع شد…

    دنبال یه جایی بودم که به جیبم بخوره اجاره کنم و بشه دفتر کارم. چه کاری؟ نمیدونم!!! جز نوشتن صورت وضعیتهای اون شرکت قبلی که حالا به صورت پاره وقت بهم واگذار شده کاری نداشتم

    تو همون روستای نزدیک شهر دنبال جایی بودم. میخواستم تو سکوت باشم. و میترسیدم پولم به داخل شهر نرسه.

    (ببخش خدا)

    دنبال یه جای ساکت بودم که با کمترین پولی که تصورش بکنید یه جای خلوت یه زیرزمین تمیز پیدا کردم. میز و صندلی اتفاقی جور شد نشستم تو دفتر. صورت وضعیت ماه اول کمتر از 3 روز تمام شد خب حالا چیکار میکنی سمیه؟!!!

    تنها چیزی که قلبم فریادش میزد فایلهای عباسمنش بود. باید از فایلهای رایکان به نتیجه میرسیدم بعد خرید میکردم.

    تمام وقتم مشغول فایلها بودم. ظهر که میومدم خونه همسرم میگفت چیکار کردی امروز. گفتم صورت وضعیت مینوشتم و یکم کار شخصی… تمایلی به این مباحث نداشت و منم مثل همه تون احتمالا یه سری راه اشتباه براش رفتم و بعد متوجه شدم نباید بهش چیزی بگم

    من واقعا کاری نداشتما. اما گفتم خب باید شروع کنم. نشستم از تخصص خودم شروع کردم. من دانشجوی دکتری برق مخابراتم. شروع کردم فایل اموزشی ضبط کردم. که بدم یه موسسه رو سایتش بفروشه.

    رو پایان نامه م کار میکردم و در حینش فایل هم ضبط میکردم

    این بین ده ها بار ایمیل میزدم (مرسی استادم مرسی مریم جان که پاسخم میدادید.و حتی مرسی بابت وقتهایی که پاسخی ندادید)

    مسیرم عوض شد. وارد حوزه ای از کسب و کار اینترنتی شدم دقیقا از نقطه گله و شکایت دخترای این قسمت شرقی کشور شروع کردم. از همین محرومیت ظاهری و برای زنان و دختران مثل خودم و البته قبل همه برای خودم یه کسب و کار خیلی باحال شروع کردم. من شدم همونی که همیشه ته نوشته هام از فایلهای عباسمنش مینوشتم. (من بیش از هرچیزی آزادی زمانی و مکانی و مالی میخوام) شدم مصداق حرف استاد. کارم شده تفریحم. مثلا همین امشب وسایل سفر به سمت سراوان مرز پاکستان میبندم که بریم هم کار هم تفریح. سایت من و دخترام با خوداشتغالی از شرقی ترین مرز کشور راه افتاده نه اینکه بگم الان کرور کرور دلار در میاریم نه. که البته اونم خواهد شد. اما الان سمیه و احتمالا ده ها سمیه سایت من که مثل من روزهایی غرق شرک و ناسپاسی و فحش به زمین و زمان بودن حالا غرق امیدیم. غرق توکل

    این مسیر و این استارتاپ اسمش بزاریم یا کار یا هرچی، خیلی خیلی بالا پایین داشت. ادمهای نامناسبی اول بخاطر باورای شرک آمیز خودم کنارم بودن که مثل کندن یه دندون پوسیده درد داشت. تو اون مدت سعی کردم وقتی تو خلوت خودم اشک ریختم از اذیتهای اون همراهان نامناسب بگم خدایا میدونم حرف عباسمنش درسته . من باید مسیرم درست طی کنم و مدارم ارتقا بدم . اگه این ادما الان کنارم هستند تقصیر جهان نیست تقصیر تو نیست. سطح مداری من این بود. درست عمل میکنم و یقین دارم قانون درست عمل میکنه. اگه اونام رشد کردن باهم میریم بالا والا به راحتی مدارم جدا میشه و همینم شد. و بعد حدود یه دوماهی زجر کشیدن( که اینم باز باور خودم بود) اون دوستان جدا شدن و من و موندمو عباسمنش و خدای عباسمنش.

    حالا تو همون زیرزمین من و بهار و سارا و دورادور بچه های فنی سایت و همسرم برای کارهای حسابداری و پشتیبانی مالی از سمت خدا همراهمونه و داریم با لذت مسیر طی میکنیم

    یه نکته خیلی جالب هست. خب طبعا گاهی از ریل خارج میشم. اما قشنگیش اینجاس که میفهمم خارج شدم و سریع اصلاح میکنم.

    بزرگترین دست اورد سال 97 من خدا بود. من خدا رو درون خودم کشف کردم. اومدم تو سایتت تا به خواسته های مادیم برسم اما چیزی که الان دارم یه پله ؛ نه ده ها پله بالاتره من بقول دوستی گنج نامه در دستم گرفتم. خدا رو بهم دادی. چیزی که نه تنها خواسته های مالی که تمام سعادت دنیا و اخرت برام میسازه

    تو حوزه روابط: زندگی غرق چالش 13 ام امروز در اوج آرامش و تفاهم و سپاس و شادی و نعمته. همسرم گرچه با من در این مسیر همراه نیست اما به ذات خودش باورهای خیلی بهتری از من داره. مخصوصا در باور فراوانی.

    در حوزه روابط با خانواده خودم وهمسرم و دوستان جالبه شدیدا محبوب شدم. بعد حدود 8 ماهی همراه شدن با این مسیر بیشتر یا کمتر دقیقا فیدبکهایی که گفتی دیدم . ازم پرسیدن چطور اینقدر ارومم. چطور اینقدر تغییر کردم. چطور اینقدر موفق شدم.

    افرادی واسه کسب و کار من بهم با تمام محبت دلگرمی میدن، ادمایی تو اینستاگرام سای و پیجمون شات میکنن و حمایت میکنن که هربار میطلبه سجده کنم خدایی رو که دستانش تا این حد ادم سوپرایز میکنه. ادمایی که یه ریالم دریافت نمیکنن تبلیغ کنن. عباسمنشم، بهترین پدیده سال 96 م. تو نمیدونی من چطور از خدا بابت این آسان شدن به معنای واقعی زندگیم برات طلب آرامش و نعمت و سلامتی و ثروت وسعادت میکنم مرد…

    مسئول بخش فنی سایتمون یه روز بهم گفت چطوریه فلانی بهت پیام میده…(همون دست خدا رو میگفت.) چقدر پارتیت کلفته :)) خدایا شکر…

    تو حوزه سلامتی. به ظاهر هنوز میگرن و دیسک دارم اما بسیار بسیار بسیار راحتتر ازشون میگذرم و از عهده ش برمیام. یه مدت 6 ماهه قرص کم کاری تیروئیدم نخوردم بسکه مشغول این راه اندازی سایت بودم. جواب ازمایشم افتضاح بود. شروع کردم ب خیال راحت همون قرص ثابت خوردن و یک ماه بعد خیلی طبیعی شدم. برگشتم به همون روال قبلی.

    سفرهم که دیگه نگم جز یه سفر خیلی توپ خارجی به کوش اداسی و اون بهشت اروم و یه سفر پر از فراوانی به کیش کلی هم سفرای دیگه داخل کشور رفتیم

    حوزه ثروت باز نمیکنم چون باید برای بیان نتایجش چون رقمی و عددی زیاد مشخص نیست از عناوین و توضیحات بگم در مورد کارهام که با قوانین سایت نمیخونه. اما فقط میگم همون خدایی که این همه نعمت داده یقینا همون خدای ثروت منم هست. همون قدرتی که رب العالمینه.

    اما اما اما بریم واسه معنویت: رفاقتو حالا فهمیدم. وقتی با رفیق بی کلکم خدا اشنا شدم. نه اینکه دلتنگ نشم اما یه جور عجیبی همه رو دوست دارم اما همه کمرنگن. وابسته به هیچکس نیستم. شاید بد باشه گفتنش عاشق پسرمم اما به این فرشته کوچولومم وابسته نیستم. فقط با یه چیز اتیش میگیرم خدا رو ازم بگیرن.

    دیگه فاکتور بگیرم ازینکه تو جمع هایی که همه دارن از کمبودا از دولت و نظام و گوشت مرغ و …. میگن من تو دلم غرق ارامشم. اگه مثل دیشب مهمانم هستن و نمیتونم چیزی بگم اما سرم تو لپتاپه و هر چی میگن با باور هایی که از تو اموختم به خودم جواب میدم. طوری که خواهرم که تازه با شما اشنا شده بعد رفتنش پیام میده….” اجی خوشبحالت چقدر خوب باورهای عباسمنش تحلیل میکردی با خودت . کنارت بودم صدات میشندیم اروم وقتی بابا و دامادا در مورد اوضاع بحث میکردن تو چی میگفتی به خودت” و من چقدر ازین پیام اشک ذوق به چشمام نشست نه بابت تعریفش نه اصلا. بابت اینکه خواهرم داره به این سمت میاد و من نتیجه حواس جمعم به قانون دارم میگیرم کم کم.

    ببخشید که طولانی شد. چه کنم عشق نمیزاره نگم.

    خیلی دوستتون دارم. دووووستتتون دارم. میدونی دوسسسسسسستتتتت داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 153 رای:
  2. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    طیبه عزیزم از سفری که گفتم تازه برگشتم دارم کامنتای پرمهرتون میخونم.

    اشکم جاری کردی از این همه حس سپاسگزاری و فرکانس مثبت حرفهات

    ازت ممنونم

    در آغوش خدا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    غزل عزیز پیامت که خوندم اونقدر احساسی که نوشته بودی و انتقال درونت خالص بود که اشکم در اورد. ازت خیلی ممنونم. استاد یه چیزی همیشه میگه اونم اینه که باید همیشه به خودتون هم باورها رو هم پیشرفتها هم اهداف رو یاداوری کرد. راست میگه ها. همین یاداوری در نتیجه خوندن پیام خالص تو یه نیروی مضاعف بهم داد. امیدوارم همه باهم برای ساختن زندگی و دنیایی قشنگتر پیش بریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    غزل جان اینو آویزه گوشم کردم

    “ازت میخوام بیشتر بخندی، کمتر حرص و جوش بخوری، بیخیال تر و خونسردتر باشی، به خودت بیشتر برسی، برای رسیدن به آرزوهات جدی تر باشی، خودتو لایق تر و ارزشمندتر باور کنی و همه جوره سعی کنی از تک تک لحظاتت لذت ببری٫”

    خیلی مرسی خانمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: