سلام خدمت همه دوستان گرامی و عقل کل عزیز پیشاپیش از جواب هاتون سپاس گذارم
خدایا شکرت که تونستم در این موقعیت قرار بگیرم و سوالم و بپرسم
من ۱۹ سالمه ۳ سال عقد بودم و ۲ ساله تو خونه خودمم الان مشکل من اینه که همسر من تک فرزنده با خانواده همسر در دو طبقه زندگی میکنیم من مجبورم هر صبح که از خواب پا میشم برا صبحونه برم پیش مادر شوهرم و نهار و شام و به همین منوال من از این قضیه واقعا خسته شدم اصلا نمیتونیم مثل زوجهای دیگه باشیم ۲۴ پیش اونا هستیم و همسرم از این بابت مشکلی نداره از صبح تا شب پیش خانواده اش و ۱۲ شب خونه میاد و میخوابه متاسفانه این خانواده انتظار کوزت از من دارن صبح پاشم برم صبحونه اماده کنم نهار بزارم شام بزارم خونه رو تمیز کنم سر این چیزا واکنش نشون می دن و برای من هم فوبیا شده یکم دیر بیدار بشم تپش قلب و استرس میگیرم که میگن دیر اومد برا صبحونه یا مریض باشم نتونم نهار و شام و اماده کنم تپش قلب و استرس خیلی بدی میگیرم این یه قسمت کوچک از زندگی منه
و راستی اینکه همسرم نمیزاره جز در هفته یک روز خونه پدرم برم باید دربست در خدمت مامانش باشم
سوال من از شما اینه من چیکار کنم این شرایطم عوض بشه و فرکانس من با این خانواده عوض بشه بتونم خودمو خلاص کنم یا کلا چیکار کنم که دیگه استرس نداشته باشم و درضمن نمیزاره کلاسی جایی برم لطفا تا اونجایی که میتونید کمکم کنید خیلی نیاز دارم به حرفاتون
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام
یقیناً اوقاتی هست که شما با آنها نیستید
آن اوقات ، طلایی هستند
همان اوقات لایه هایِ صُلح را در خود بسازید
همان اوقات به خود بگویید
که اکنون در صلح هستم
و عاشق خود هستم
و اگر وارد آن جا شوم
آن قدر برای خود ارزشمند هستم
که حرف ها و حرکات آنها تاثیری منفی بر من نخواهد داشت.
تا وقتی که ما هماهنگ نشده ایم
فرار از یک اوضاع ، راه حل نیست
هر چقدر که در این شرایط ،
هماهنگی و صلح با خود را بیشتر کنید
زودتر به شرایطی که میخواهید ، هدایت میشود
و هر چقدر که ناهماهنگ باشید
دیرتر به شرایطی که میخواهید ، هدایت میشوید
تغییر باید از درون صورت بگیرد نه از بیرون
ناهماهنگی شما باعث میشود که اوضاع تغییری نکند
وقتی در یک وضعیتی هستی که نمی خواهی
مشگل آن اوضاع نیست
مشگل تمرکز نکردن بر صُلح با خود است
فرار از آن اوضاع ، کمکی نمی کند
از خود نمی توانی فرار کنی
این شرایط یعنی شما ، درونتان هماهنگ نیست
و بدانید اگر شما از یک اوضاعی فرار کنید تا به هماهنگی برسید ، آن هماهنگی میسر نخواهد شد ، اما اگر شما قبل از هر چیزی ، از درونِ خود به هماهنگی برسید ، به یک اوضاع ایده آل ، راه پیدا خواهید کرد
به عبارتِ ساده تر :
این تَرکِ اوضاع نیست که تو را به هماهنگی می رساند ، این ایجادِ هماهنگی در همین شرایطِ کنونی است ، که اوضاع را بهتر و بهتر می کند
اتفاقاً تنها کاری که شما را رُشدِ فرکانسی می دهد این است که با آن اوضاع آشتی کنی ،
چون ایجادِ این آشتی ،
نشانه یِ رُشد و پیشرفتِ فرکانسی است
شما باید با تکیه بر فرکانس هایتان از شرایط بزرگتر شوید و از شرایط پیشی بگیرید و تا وقتی که شرایط از شما پیشی گرفته است ، همچنان هر حرکتِ بیرونی انجام دهید ، عقب هستید .
درون باید رُشد یافته تر از بیرون باشد
وقتی که بیرون اذیتت می کند
یعنی درون از قافله جا مانده است
وقتی که درون شاد است و در صُلح است
یعنی بیرون بر تو بی اثر است.
اگر عاشق زندگی کردن باشید
به جا و مکان نگاهی نمیکنید
اینجا یک محیط و یک بستری است از تضاد و ناخواسته
که شما علاوه بر آنکه میتوانید روی ذهنیت خود کار کنید
می توانید به یاد بیاورید که چه می خواهید .
ولی تا وقتی که نگاهی منفی به دیگران دارید
یعنی هنوز یک بُعدی از منفی نگری و نامطلوب بودن در ذهن شما وجود دارد
و مهارت اینجاست که در اوضاعی که نمیخواهیم
با خود به صُلح برسیم
نه اینکه منتظر باشیم که یک اوضاعی صُلحآمیز پدید آید
تا ما نیز به صلح برسیم
آن اوضاع نخواهد آمد
چون ما در یک بِستر و ذهنیتِ منفی منتظرش هستیم
و این شکل انتظار از زاویه یِ منفی ، یعنی دورشدنِ بیشتر
پس ما تا وقتی که در اوضاعی به ظاهر نامطلوب هستیم
باید بر آن اوضاع پیشی بگیریم
تا به فضایی از نگرش مثبت و خوش بینی برسیم
نه اینکه اوضاع بر ما پیشی بگیرد.
🌺🌿🌿🌿🌺🌿🌿🌿🌺
افکار زیر در واقع با ذاتِ ما بیشتر هماهنگ است
و هر چقدر افکاری مطابقِ با ذات داشته باشیم
کمتر مقاومت از خود بروز خواهیم داد
چرا که مقاومت عامل درد و بیماری است :
در این شرایط دست از قضاوت دیگران برمیدارم
و کسانی که با آنها در حال زندگی کردن هستم
را تحسین میکنم
به جای اینکه دیگران را قضاوت کنم
سعی میکنم که برای احساسات خودم ارزش قائل شوم احساسات خود را رشد میدهم تا آن سمتی رشد میدهم که کسی نتواند صدمهای به آن وارد کند
هرچند که هیچ کسی نمیخواهد به من صدمهای وارد کند
مگر نوع نگاهم
پس نگاهم به اطرافیانم تغییر میدهم
آنها را دستانی از خدا میبینم
چون هرچه که نگاه خوبی به اطرافیانم داشته باشم
یعنی آن بُعد مثبت درونم را بیشتر رشد دادهام
یعنی اجازه دادم که بیشتر خدای درونم از عُمقِ درونم ،
به سطوحِ ذهنی ام تراوش کند
اگر غذایی درست می کنم
بستری مناسب می شود که تجربه ای فرا گیرم
اگر خَریدی انجام می دهم
باز تجربه ای از فراوانی را مشاهده می کنم
براستی من چقدر قوی و توسعه یافته هستم که این همه تجارب را دارم کسب می کنم
و ایمان دارم این شرایط کنونی ، یک دانشگاه و یک سکویِ پرتاب برایم به سمتِ یک تجربه یِ لذت بخش خواهد بود.
میدانم وقتی که با خودم در صُلح باشم
این صلح با خود ، بیشتر کمکم میکند که آن چیزی که میخواهم و آن شرایط زندگی ای که میخواهم را به یاد بیاورم.
فقط شادی ست که مرا پرتاب میکند
من باید راهی پیدا کنم که در این شرایط
شادی درونم و احساس خوبم ، از هر چیزی مهمتر باشد
اگر اعمالی که انجام می دهم ، تجربه یِ یک تحرک و پویایی است که جسم و روح و روانم را قوی تر می کند
بُگذار دست و پایم در تحرک باشد تا قویتر و نیرومندتر شوند
و مهم اینست که در این لابلا ، احساساتِ مثبت و نگرش های درونی ام هم در تحرک و پویایی هستند
و من عاشقانه و بصورتِ تدریجی و تعهد و استمرار ،
خود را از درون ، بالا می کِشَم ،
تا جهان مرا بالا بِکِشد.
میدانم که آرزویی در من هست
و آن این است که خوشبینانه این قضیه برعکس شود
و با پدر و مادر خویش ، ساعات زیادی را سپری کنم
و این خیلی عالی ست
وعالیتر اینکه حالا که در این شرایط نیستم
بهترین موقعی هست که آن شرایطی را که می خواهم
را به یاد بیاورم
و خوشبین هستم که میرسم
وچون میدانم که میرسم
پس در این زمانی که تا آن جا فاصله هست
از زندگی با خود و از صُلح با خود لذت میبرم
و از درون ، به خودم لطمهای وارد نمیکنم
چون خودم را دوست دارم
و میدانم که تخیل ، یک علم و یک مکتب است
میدانم که تجسم ، یک علم و یک مهارت است
وجالب اینکه ، همه میتوانند آن را انجام بدهند
همه میتوانند در آن مدرک قبولی بگیرند
همه میتوانند در آن موفق شوند
و من نیز آن را انجام میدهم
و عجله و شتابی تا آن زمانِ موعود نیست
چون همین لذت بردن از مسیر ، کُلی درس و خاطره است
هر از چند گاهی چند روز یکبار آن چیزی که میخواهم را مینویسم
و خوشحال هستم که به این تضاد برخورد کردم
چون بیشتر به یاد میآورم که چه چیزی را میخواهم.
تنها راهِ منطقی در این شرایط این است که :
بیشتر توجه و تخیل و تجسمِ خود را تربیت کنیم
تا به سمتِ چیزهایی که می خواهیم ، جِهَت داده شوند
و افکارِ خود را بر اساسِ احساساتِ خود انتخاب کنید
ممنون از پاسخگوییتون دوست همفرکانسی من
الان من دارم روی خودم کار میکنم از کجا بفهمم که قانون داره جواب میده من نمیخوام بیشتر از این وقتمو هدر بدم میخوام تا ۲۰سالگی بدون دردسر جداشم چون فامیلم هستیم پسر عممه نمیخوام در روابط کسی مشکلی ایجاد بشه البته میخواد بشه هم بشه من ضامن زندگی کسی نیستم
سلام دوست خوبم
دلم میخواست ساعت ها باهات دراین مورد صحبت میکردم
من هم سال های اول ازدواجم شرایطم مثل تو بود با این تفاوت خورد و خوراکمون جدا بود ولی وقتی از استرس و نگرانی حرف میزدی من با تمام وجودم درک میکردم چون منم وقتی زیاد میخابیدم چون مادر همسرم مرتب ایراد میگرف استرس میگرفتم زود لامپ خونرو روشن میکردم ک فکر کنه بیدارم من حدود ۴ سال باهاشون زندگی کردم
کلی دعوا درگیری و البته روزای خوبم بود
ولی من تمام تمرکزم روی دعوا هابود وقتی ظرف میشستم به خودم میومدم و میدیدیم تو ذهنم ساعت هاس دارم باهاشون بحث میکنم سر مساعلی که مربوط به گذشتس
و همیشع تو تجمسم هام وقتی به رفتن از اون خونه و جدا شدن فکر میکردم همیشه تو ذخنم یه دعوایی اتفاق میوفتاد و ما جم میکردیم و میرفتیم همیشه اینطوری اون خونرو تو ذهنم ترک میکردم🤣🤣و اونطوری هم شد
حدود ۳ سال میشه که از اون خونه رفتم ولی مشکلاتم با خانواده همسرم کمتر شده ولی تموم نشده
و من باعث تمام این هارو خودم میدونم
روزهای اول ازدواجم که میتونست روز های شیرینی واسم باشه من با افکار منفی من با بد بینی من با تمرکز بر نقاط منفی زهر مار خودم و بقیه کردم در صدرتی که میتونستم لذتشو ببرم حالشو ببرم
میتونستم یه لیوان چایی که تو خلوت تو خونه ی خودم میخورم و هزار بار براش شاکر باشم
و هزار تا چیز دیگه
توام نذار ک مثل من بعد ها پشیمون بشی ک چرا لحظه هاتو صرف حرفا و نگرانی های مسخره کردی
از لحظه هات نهایت لذتو ببر خدا راهو برات باز میکنه روز ب روز شیرین تر میشه زندگیت
نذار حرف ها و نظرات خانواده همسرت تورو از درون بهم بریزه نذار هیچی باعث بشه خم ب ابروت بیاد با تمرین یواش یواش میتونی و اونقت ک میبینی چقد همچی خود ب خود درست میشه
البته ب نظر من شرایطت رو بپذیر و سعی کن از همین زندگی ک داری لذت ببری ن اینکه همش بگی پس کی جدا میشم کی میرم از اینجا
و همش دنبال نتیجه باشی چون اونموقع مثل من حتی اگه جدا بشی مشکلات باز دنبالتن
امیدوارم که به خواسته هات به بهترین نحو برسی
سلام دوست عزیز
من هم از اوایل ازدواج تا ۲ سال پیش یعنی ۱۱سال با رفتارهای خانواده همسرم مشکل داشتم .با اینکه من یک شهر دیگه زندگی میکنم اونا یه شهر دیگه.تا اینکه عضو سایت شدم هرروز روی خودم کار میکنم.مخصوصا دوره عزت نفس که اصلا شخصیت من رو دگرگون کرد .من یاد گرفتم خودم رو دوست داشته باشم ،وابسته نباشم ،و فهمیدم هیچکس به اندازه ی پشیزی نمیتونه من رو بدبخت یا خوشبخت کنه فهمیدم من باید تغییر کنم آروم آروم من تغییر کردم و رفتار همه با من تغییر کرده .الان خیلی خیلی کم خانواده همسرم رو میبینم اصلا دیگه نه به من کاری دارن اصلا زنگ نمیزنن و خواهر شوهرم که همیشه باعث آزارم میشد بدون اینکه چیزی بگم از من بدش میاد نه زنگ میزنه نه پیام میده .رفته شهر دور رفت و امدش هم قطع شده .الان من بدون مزاحم با آرامش روی خودم کار میکنم رفتار همسرم هم با من خیلی خوب شده .و کلی شرایط واسم بهتر شده .
فقط میخوام بگم تغییرات وقتی شروع شد که من از درون تغییر کردم به آرامش رسیدم قدرت رو از افراد گرفتم و به خدا دادم .شما هم فقط با آموزه های استاد سعی کنید به صورت تکاملی با خودتون به صلح برسید آگاهی های احساس لیاقت ،عزت نفس و فایل های مربوط به روابط رو اونقدر گوش بدید و بنویسید تا تبدیل به باورتون بشه و شخصیت شما تغییر کنه .و اون موقع میبینی. که رفتار جهان با شما تغییر میکنه و همه چیز به نفع شما میشه و درنهایت شما راضی خواهی بود.
درپناه الله یکتا باشید
شما تو سن خیلی کم ازدواج کردین و احتمالا ناآگاهانه …..و این واقعا ناراحت کنندس….چرا مهم ترین انتخاب زندگی آدم اینقدر عجله ای و سطحی باید انجام بشه
حالا الان باید اول روی خودتون بشدت کار کنید…هیچ کس رو از خودت مهم تر و بالاتر ندون…و از هیچ کس نترس…
تو یک انسانی و خیلی طبیعی یه ک بعضی روزا نخوای غذا درست کنی یا مریض باشی
از وضعیت قربانی و مظلوم بیا بیرون و توی رفتارت نشون بده یک دختر قوی هستی
مهم ترین چیزی ک باید روش کار کنی عزت نفسه
سلام
مسلما مسیر بحدی سخته که نمیتونی براحتی و خیلی زود انتظار نتیجه داشته باشی
تو دو سال اجازه دادی هر طوری که میخوان باتو رفتار کنند و اجازه دادی همسرت فکر کنه که میتونه از تو بخواد مرتب حریم خصوصی نداشته باشی و با خانواده همسرت باشی
پس به این راحتی نمیتونی حد و مرز تعیین کنی و از دیگران انتظار داشته باشی با یه بشکن همه چی عوض شع و رفتارشون تغییر کنه
اما خبر خوب اینه که میشه کم کم تغییر بدی این رویه رو
چه بسا به اندازه دو سال طول بکشه
اول از همسرتون بخواید بساط صبحانه رو بخره و بذاره خونه و اجازه بده حداقل صبح ها کمی دیر تر بیدار شی و صبحونه رو تو خونه ی خودت بخوری و نهار و شام و بری خونه پدر شوهرت
چند ماه بعد شام رو هم به بهانه های مختلف حذف کن و عادتش بده که شام رو هم خونه خودتون بخورید
کم کم میتونی حد و مرزهات و بیشتر کنی
موفق باشی
سلام خدمت بانو عزیز
امیدوارم که حالت خوب باشه
به نظرم وقتی در شرایطی هستیم که مطابق میل ما نیست در قدم اول بایددر ذهنمون قدرت رو از اطرافیان و شرایط بیرونی بگیریم یعنی اینکه دیگران رو باعث این شرایط ندونیم و فکر نکنیم که اون ها هستن که این قدرت رو دارن که در زندگی من تاثیر گذار باشن ( برای اینکه در این زمینه قوی بشیم باید روی باورهای توحیدی کار کنیم ، باید عبارت های تاکیدی رو مدام تکرار کنیم که در مورد توحید صحبت میشه ، باید قدرت رو فقط به رب بدیم و بدونیم که هیچ آدمی هیچ قدرتی نداره و فقط رب که فرمانروای کل است قدرت داره ، این جمله رو از استاد یادگرفتم که همه ی آدم ها به یک میزان قدرت دارن و قدرت اون ها برابر با صفر است ) . در قدم دوم بپذیرم این ما هستیم که خالق شرایط زندگی خودمون هستیم پس آنچه که امروز تجربه میکنم نتیجه باورها و فرکانس های خود منه ، اگر خوبه خودم فرکانسش رو فرستادم و اگر ظاهر جالبی نداره پس بازم هم نتیجه فرکانس خودمه ( اینجا به عادل بودن خداوند فکر کن که قدرت خلق زندگی خودم رو به خودم داده نه انسان های دیگر ، خدایا شکرت که تو انقد عادلی ) خب اینجا خبر خوشحالی داریم یعنی اینکه اگر شرایط جالب نیست پس با تغییر به فرکانس های من قابل تغییره ( پس دوست عزیزم اینجا باید بشینی یکم با خودت کلنجار بری که روز ها بیشتر چه افکاری در ذهن من میچرخه ، چه گفتگو های ذهنی بیشتر در درونم دارم و اینکه بیشتر زمان های روز به چه چیزهایی دارم توجه میکنم ، به چه چیزهایی دارم توجه میکنم ، به چه چیزهایی دارم توجه میکنم ، سه بار تکرار کردم که اهمیت توجه رو بگم ) چون توجه تو داره فرکانس ارسال میکنه توجه تو که خالق زندگی تو ………………
حالا من از تو سوال میکنم ، دوست عزیزم امروز داری بیشتر به چی توجه میکنی ؟
اگر به چیزهای خوب توجه میکنی طبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم چیزهای خوب وارد زندگی تو میشه .
اگر به چیزهای ناجالب توجه میکنی طبق قانون بدون تغییر خداوند چیزهای ناجالب بیشتری تجربه میکنی .
عزیز دلم این یک قانون بدون تغییره مثل این میمونه که خورشید همیشه گرما تولید میکنه میلیارد ها ساله قانون خورشید تولید گرماست .( ما توقع نداریم مثلا یک روز در سال خورشید ازش باد خنک بیاد بیرون ، همینقدر برامون مسخره است اگر خورشید باد خنک بزنه ، چون قانون خورشید خلق کردنه گرماست ، چه امروز چه هزار سال ) قانون توجه هم همینه ، به همین میزان قدرت داره و به همین میزان دقیق و منظمه .
دوباره سوال میکنم : امروز به چی توجه میکنی ؟ به هرچی توجه میکنی منتظر باش از جنس همون توجه رو بیشتر تجربه کنی در زندگی .
و مورد آخر که دوست دارم بی نهایت همیشه درموردش صحبت کنم : همه ی ما در هر شرایطی که هستیم بی نهایت نعمت در اون لحظه هست که بهشون توجه نمیکنیم . وقتی به روزهای از زندگی فکر میکنم گذشته رو مرور میکنم و روزهایی که در زندگیم فکر میکردم چقدر سیاه و تاریکه ( چون اونموقع دیگه فکر میکردم بدبخت تر از من رو کره زمین وجود نداره ) وقتی الان به اون روزا فکر میکنم میبینم بابا چقدر خوب بوده چقدر اون روزها من نعمت های زیادی داشتم حالا دوتا مشکل هم اون وسط بود ولی من نعمت های زندگیم رو نمیدیدم .
یک مورد دیگه بی نهایت در روابط به من کمک کرد زمانی که روی ویژگی های مثبت آدم ها تمرکز کردم و بابتشون سپاسگزاری کردم و تحسین کردم طبق قانون بدون تغییر خداوند ویژگی های مثبت بیشتر به من نشون دادن یعنی اون رو خوبشونو بیشتر به من نشون دادن .
پس اگر ما 1- روی باورهای خودمون کار کنیم 2-توجه درست داشته باشیم 3-سپاسگزار باشیم 4- و در حال تحسین ویژگی های خوب ، خداوند ما رو به شرایط بهتر هدایت میکنه . آدم هایی که با ما هم فرکانس نیستن لاجرم از زندگی ما میرن ( بدون اینکه ما کاری انجام بدیم ) ، شرایط تغییر میکنه بدون اینکه ما بخوایم بجنگیم و خداوند از طریقی که ذهن محدود ما نمیدونه شرایط را تغییر میده ( زمانی که ایمان ما قوی باشه خداوند جواب ایمان و اعتماد ما رو میده ) پس شرایطی رو که دوست داری تجسم کن و ایمان داشته باش که خداوند تو رو به خواسته هات میرسونه .
سوال شما رو جواب دادم برای اینکه بیشتر به خودم یادآوری کنم راه و روش درست چیه .
امیدوارم که تونسته باشم کمکت کرده باشم عزیزم .
باورهای مناسب برای رسیدن ما به خواسته هامون :
1- من خالق 100 در 100 زندگی خودم هستم .
2- زندگی من هر روز و هر روز بهتر و بهتر میشود .
3- خداوند و قوانین خداوند عادل هستن .
4- قادر مطلق خداست و هیچکس هیچ قدرتی ندارد .
5- هر چیزی رو که بتونم تجسم کنم پس میتونم خلقش کنم .
6- خداوند از مسیرهایی که خودش میدونه منو به خواستم میرسونه .
7- افکار و باورهای من و توجه من قدرتمند هستن .
8 – خداوند به من وعده داده و وعده های خداوند در همین دنیا محقق میشود .
امیدوارم در پناه خداوند یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید .
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالت عالی باشه.
اگر با استاد و اموزه هاش اشنا باشی میتونی متوجه بشی ک هرچیزی ک بما وارد میشه بازتابی از افکار اعمال و فرکانس های ما به جهان هستیه. هیچکس سر سوزنی نمیتونه تو خوشبختی و بدبختی ما دخیل باشه جز خودمون. همینکه با این شدت داری راجب خانواده همسرت حرف میزنی و فرکانس قوی میفرستی پس باید چنین چیزایی رو ببینی و تجربه کنی. سعی کن تمرکز کنی روی چیزای خوبی ک میبینی، هم توی اونا هم تو کل زندگیت، ذهنتو اگاهانه وقتایی ک میخواد حرفای بیخود بزنه، از منفی ب نکات مثبت هدایت کن. دقت کن تکامل میخواد ک نتایج رو ببینی، ب اندازه ای ک باورهات رشد میکنن، نتایج هم بزرگ میشن، پس ناامید نشو و ادامه بده.
راجب اینکه مثل زندانی ها هستی، و اجازه هیچ جایی رفتن رو نداری هم، ب این نکته دقت کن. استاد قبلا ازدواج کردن ولی وقتی دیدن ک اون زندگی براش بجای اسایش زجر اوره، بدون اینکه بگه من عباسمنشم من فلان جایگاه رو دارم و ابروم میره یا افکار این شکلی، خیلی ساده جدا شد ک زندگیشو نجات داد.من نمیگم شما اینکارو بکن، ولی اگر خیلی داره زندگیت رو به فلج شدن و ازار دیدن میره چه اصراری ب ادامش هست؟ چرا فکر کنیم ک اگر مثلا زندگی تموم شد ماهم تموم میشیم.
تپش قلب گرفتن نشون دهنده نبود ارامشه. یک بار حرفتو بزن
ببین نتیجه چی میشه، با انرژی مثبت با خانوادت حرف بزن و مسائلت رو به پدر مادرت بگو با دیدگاه اینکه بازخورد مثبت میگیری.
ما نیومدیم به این جهان ک با رنج و مشقت زندگی کنیم و تحت هر شرایطی با همه چیز کنار بیایم.
امیدوارم ک با تغییر فرکانس هات بتونی همه چیزو تغییر مثبت بدی و موفق باشی
به نام خدای هدایتگرم سلام به دوست عزیزم
شما باید از درون خودتو و فرکانستو تغییر بدهی
اگر خودتو و باورها و افکارتو تغییر ندی هر جا که بری کسانی دیگه پیدا میشن و همین رفتار رو باتو دارن
بیا و خودتو تغییر بده توجهتو ببر به سمته زیبایی و خوبی
همش به نکات منفی و چیزهای که دوست نداری توجه نکن
تو ذهن افکار منفی رو پرورش نده که جهان به توجه و فرکانس تو پاسخ میده و هر روز به جای اینکه بهتر بشی اوضاع بدتر هم میشه
فقط تنها راهش تغییر خودته تا شرایط بیرون هم عوض بشه
هر روز صبح که بیدار میشی شکرگزاری کن یکم ورزش کن و بعد برو دنبال کارها
از وقتهایی که بیکار میشی فایل گوش کن
احساستو خوب نگه دار جملات تاکیدی بگو با خودت
فایلهای دانلودی بهترین راه تغییره
آرامش رو به وجودت دعوت کن تا هدایت بشی
و کم کم خداوند دستانشو میفرسته برات
بهتربنها نصیبت
با سلام خدمت شما دوست خوبم؛
چقدر عالی قانون رو توضیح دادین،واقعا همینطوره که گفتین،اول تغییر در درون هس و بعد تغییر در بیرون.
یعنی اگر من جایی زندگی میکنم که همسایه مو و مکانمو دوس ندارم ،همش نیام توجه ام روی نکات منفی اون مکان یا اشخاص دور و برم باشه ،بالاخره هر شخص و هر مکانی یه سری خصوصیات مثبت داره ،پس بهانه نیاریم و توجه مون رو روی نکات مثبت بزاریم.
و اولش ذهنمون مقاومت داره و نمیزاره ،و همش میگه تقصیر فلانی و فلانی هس یا این مکان امکانتش فلان هس،اما کم کم یا اون اشخاص تغییر می کنن یا از روابط ما حذف میشن و برای مکان هم یا امکانات میاد یا از اونجا می رویم.
من بسیار بسیار سپاسگزارم از کامنتهای زیبایی که می نویسید که خیلی روان و زیبا توضیح می دید.
و اینکه جایی اشاره کرده بودین که هنوز محصولی نخریدید،هزار صد ماشالا داره که به این درک از قانون رسیدید .
بهترین ها رو براتون میخوام.
با سلام خدمت شما دوست گرامی:
منم با خانواده همسرم زندگی می کنم ،و سالهای اول ،مخصوصا پنج شنبه و جمعه ها که خونه مادرشوهرم شلوغ میشد و تقریبا همه اقوام مادری همسرم اونجا میومدند و یه تعدادی شون هم برای نهار یا شام می موندن و من و همسرم هم باید می رفتیم و به اصطلاح خودمون رو نشون می دادیم.
و این در حالی بود که مثلا من دوست داشتم در این دو روز ،اصلا یه تخم مرغ بخوریم و تا ظهر هم بخوابیم ،اما مدت ها به این منوال گذشت.
تا اینکه گفتم من دیگه تمایلی ندارم که بیام تو جمعشون ،و میگم خیلی خیلی هم سخت بود که حرفمو به همسرم بزنم ،اما بالاخره گفتم و ایشون هم اتفاقا خیلی رودربایستی با خانواده و اقوامشون داشت ولی بالاخره این رو منتقل کرد که همسرم نمیخواد بیاد.
و اولش همش اصرار می کردن که بمون شام یا نهار رو،اما بعد از مدتی دیگه خودشون هم اصرار بی خود نکردند.
نمی دونم شاید هزار تا حرف هم زدند که مثلا عروس فلانی نمیخواد تو جمع بیاد و از این حرفا ،ولی دیگه واسم مهم نبود یا حداقل خیلی کمتر نظرشون مهم بود.
و اینم بگم که من تمایلی نداشتم که تو جمعشون باشم البته از یه جایی به بعد ،شدت گرفت، وگرنه بسیار ادمهای خوبی هستن و راستش مثلا بعد از یه تایمی که حال و احوال پرسی تموم میشد دیگه می رفتن تو فاز غیبت کردن و خوب منم اذیت میشدم ولی چون اعتماد به نفسم پایین بود می نشستم تا اخر گوش می کردم و حتی خیلی مواقع همراهی هم می کردم.و بعدش هم عذاب وجدان می گرفتم که چرا یه طرفه به قاضی رفتم.
و راه حلی که به نظر من می رسه اینکه شما مواقعی که پیش خانواده همسرتون می روید یه هندزفری بی سیم تو گوشتون باشع و فایلهای استاد رو گوش کنید .
و به قولی چراغ خاموش روی خودتون کار کنید .
قطعا وقتی شما دیدگاهتون عوض بشه ،دنیاتون هم عوض میشه و همین ادمهایی که سد راه خواسته هاتون می بینید یا با شما همراه میشن یا کلا از زندگی شما محو میشن.
به آسانی و راحتی.
و اینکه شما هنوز اول زندگی تون هس و بیایید به شناخت بهتری از خود و همسرتون برسید و به قولی تصمیم عجولانه نگیرید.
مثلا خواسته هاتون رو از همسرتون بنویسید و ببینید در واقعیت چند تا شو همسرتون همین حالا داره.
خواسته ها و اهداف خود رو هم بنویسید تا براتون شفاف بشه.
قطعا زندگی مستقل ارزوی هر زوج جوانی هس ،اما شما اول باید سپاسگزار داشته هاتون باشید،و ازشون لذت ببرید ،و البته همیشه دنبال هدفهاتون هم باشید.
امیدوارم بهترین ها رو در زندگی تون داشته باشید.
بنام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
شما تمام تمرکزت رو بزار روی خودت وسعی کن زاویه نگاهت را به این مسئله عوض کنید میگی چه جوری ؟ بگو خدایا شکرت که جسم سالمی دارم
بعد هم بشین تمام نکات مثبتی که این اتفاق دارد را لیست کن بابت آنها شکر گزاری کن
به ویژگیهای مثبت خانواده همسرت توجه کن واگر محبتی از آنها دیدی هر چند کوچیک آنها را درذهن خود بزرگ کن
دوست عزیز اگر میخوای محیط اطرافت عوض شود شما باید تمام تمرکزت رو بزاری روی کار کردن خودت وخودشما از لحاظ فرکانسی تغییر کنید
موفق باشید ،یاحق